چه شد که این‌همه «بالا» و «پایین» «داریم»؟ (کلیشه‌‌های فارسی)

چه شد که از واژه‌های «بالا» و «پایین» و فعل «داشتن» چنین ناهنجار استفاده می‌کنیم؟

می‌گویند زبان نوشتاری می‌باید از زبان گفتاری پیروی کند. چون زبان گفتاری پویا و زنده‌تر است؛ خوب رشد می‌کند و خودش را با نیاز زمانه مطابقت می‌دهد. ولی امروزه کار برعکس شده است. یعنی ما در زبان گفتاری از هنجارها و ناهنجاری‌های نوشتاری پیروی می‌کنیم؛ آن‌هم از بدترین شکل نوشتار که ویراستارش را به گریه می‌اندازد.

یکی از آفت‌های زبان «کلیشه» است. کلیشه واژه یا اصطلاحی است که شاید گرته‌برداری (تقلید سطحی از زبان دیگر) باشد، شاید هم فارسیِ اصیل باشد. شاید نادرست باشد، شاید هم خودش تنهایی درست باشد. ولی به‌جای چند یا چندین کلمهٔ دیگر به کار می‌رود که یا با آن‌ها مترادف است یا به‌نوعی هم‌پوشانیِ معنایی دارد. آن‌قدر جای آن‌های دیگر به کار می‌رود که آن کلمات دیگر کم‌کم فراموش می‌شوند.
کسی که گفتار و نوشتارش این اشکال را دارد، قدرت بیانش ضعیف می‌شود؛ چون تنوع کلماتی که به کار می‌بَرد کم است. کلیشه‌ها باعث ناتوانی زبان مادریِ گویندگان می‌شود؛ چون روزبه‌روز از کلمات زندهٔ آن می‌کاهد.
این ایراد را ناشی از تنبلیِ ذهنی گویشوران می‌دانند. یعنی تنبلی‌شان می‌آید در ذهن‌شان کلمهٔ مناسب را پیدا کنند؛ همان اولی را که به نظرشان برسد می‌گویند.

سیاههٔ کلیشه‌های فارسی در زبان گفتار و نوشتار دراز است. ولی ما گند برخی‌شان را درآورده‌ایم. از جمله واژهٔ «بالا» و «پایین» است که به‌جای هر جور صفتی به کار می‌بریم که دلالتِ کلی بر مفهوم کم‌بودن و بیش‌بودن کند. یکی دیگر هم فعل «داشتن» است. همه می‌دانیم که داشتن یعنی «دارا بودن». ولی معلوم نیست مثلا چرا می‌گوییم: «صدایم را داری؟» بله، صدا داشتنی هست. ولی وقتی «من صدا دارم» یعنی صدایم درمی‌آید؛ لال نیستم یا می‌توانم از حنجره‌ام صدا دربیاورم. اما «دیگری» چطور می‌تواند صدای «من» را داشته باشد؟ مگر خیلی دقیق تقلید کند. گیرم صدایم را هم خوب تقلید کرد؛ تصویر من را چطوری دارد؟!

از این‌ها گذشته از اینجا به بعد می‌خواهم حرف دیگری بزنم که شاید خلاف آنچه گفتم به نظر برسد. ولی منظورم توجیه اشتباه نیست؛ بلکه این است که شاید اگر دلیل اشتباه را بدانیم، بهتر به آن توجه کنیم و اهمیت بدهیم تا رفع بشود. نه مثل الآن که این حرف‌ها را نق‌ونوقِ چهار تا ملانقطی بدانیم و لج هم بکنیم.
این را هم مطابق رسم بگویم: این‌ها نظریات شخصی من است؛ لطفا حق مولف را رعایت کنید!

واژه‌های «بالا» و «پایین»

چرا به‌جای همهٔ ده بیست واژه و صفت رایجی که کمابیش در یک دایرهٔ معناییِ کلی هستند، «بالا» و «پایین» را به کار می‌بریم؟ به‌نظرم به این دلیل است:
امروزه روزگار فناوری و عدد و رقم و آمار است. اهل فن برای هرچه بهتر فهمیدن چیزها، آن‌ها را تبدیل به عدد می‌کنند. بعد برای فهماندن به کسانی که متخصص نیستند یا می‌خواهند یاد بگیرند، از اعدادها، انواع نمودار می‌سازند. «نمودار» از جنس شکل و تصویر است که معمولا با یک نگاه، اصل قضیه یا خلاصهٔ اطلاعات را منتقل می‌کند. مشهورترین نمودار هم نمودار میله‌ای است. در این نوع نمودار، چیزی که «بیشتر» باشد، میله‌اش بلندتر است؛ یعنی «بالاتر» است. چیزی که «کمتر» باشد، میله‌اش کوتاه‌تر است؛ یعنی «پایین‌تر» است.
به این که بیان کردم، عمومیت دانش با فراگیری رسانه‌ها را هم اضافه کنید. به نظر می‌رسد این موضوع به مشکلِ عوامانه‌شدن دانش هم ربطی داشته باشد. خلاصه اینکه مقدار زیادی چیزِ دانستنی هست که برای بهتر فهمیدن آن‌ها و برای اینکه هر جور بشود به همه‌کس فهمانده شود، اول از آن عدد می‌سازند، بعد نمودار می‌کنند. آن‌هم نه از این نمودارهای پیچیده؛ نمودار سادهٔ میله‌ای.
بدین ترتیب بیشتر تولیدکنندگان و آموزش‌دهندگان دانش، با این نگرش، جای ده بیست واژهٔ تقریبا مترادفِ گوناگون که بیانگر انواع کیفیت و کمّیتِ کم‌بودن و بیش‌بودن هستند، همه‌جا گفته و نوشته‌اند «بالا»‌ و «پایین». بعد دیگر عادت شده و حالا همه‌ٔمان جای همه‌چیز می‌گوییم و می‌نویسیم بالا و پایین. به دانش هم دیگر هیچ ربطی ندارد.

نمونه:
ـ به‌جای «گرونه» می‌گوییم «قیمتش بالاست».
ـ به‌جای «یواش» می‌گوییم «صداتو بیار پایین».
ـ به‌جای «بلند بگو» می‌گوییم «صداتو ببر بالا».
ـ به‌جای «کم‌حجمه» می‌گوییم «حجمش پایینه».
ـ به‌جای «باسواده» می‌گوییم «سطح سوادش بالاست».
ـ به‌جای «نامرغوبه» می‌گوییم «کیفیتش پایینه».
ـ به‌جای «سریعه» می‌گوییم «سرعتش بالاست».


من حدس می‌زنم چند وقت دیگر چنین جملاتی را بشنویم:
ـ چه قرمزه! / آره، قرمزیش بالاست! (خیلی)
ـ سنگین بود؛ چطوری بلند کردی؟ / قدرتم بالاست! (قوی)
ـ غذا کافی بود؟ سیر شدی؟ / نه، مقدارش پایین بود! (کم)
ـ باغش چقدر محصول داره؟ / بالا! (فراوان)
ـ چه باحیا است. / نه بابا! روش بالا است! (پُر رو)
ـ عمق چاه چقدره؟ / عمقش پایینه! (کم)
ـ مسافرت چطور بود؟ / بااالا! (عااالی!)
ـ درخته چه قدیه؟ / طولش پایینه! (کوتاه)

فعل «داشتن»

ما ایرانیان چند دهه‌ای هست که وابسته به اینترنت شده‌ایم. ماهیت اینترنت «شبکه» است و از نظر فناوری هرچیزی که در آن رد و بدل می‌شود، دیتا یا همان «دادهٔ» فارسی است. این داده ممکن است از جنس صدا باشد یا تصویر یا متن یا هر چیز دیگر. پس هر کدام را که می‌گیریم، چون «چیز» شمرده می‌شود، مالک آن می‌شوم و «داریم».
امروزه همه‌مان به‌عنوان کاربر اینترنت، کمابیش آگاهی فنی از شبکه داریم؛ یا خیال می‌کنیم که داریم.
این شده که مثلا وقتی با تلفن حرف می‌زنیم، می‌گوییم «تصویرمو داری؟» یا «صدامو داری؟» این از آنجا آمده که یعنی «دادهٔ صدای مرا گرفتی و به تو رسید؟»
اینجا هم مانند نمونهٔ قبل، این آتش اول از اهل فن درآمده که بیشتر از زبان مادری‌شان، مهندسی و انگلیسی بلد بوده‌اند. بعد همگی شدیم مهندس شبکه و اینترنت و کامپیوتر؛ فراموش کردیم که اصل موضوع چه بود و جایش کجا بود. حالا به‌جای «شنیدن» و «دیدن» و «گرفتن» و هر واژهٔ دیگری، هرجا که باشد، فقط می‌گوییم «داری». به شبکه هم دیگر هیچ ربطی ندارد.
حالا با این اینترنت که داریم، می‌ترسم چند وقت دیگر بنشویم یکی توی گوشی داد می‌زند:
ـ «چرا صداتو بالا پایین دارم؟!»

شاید نتیجه‌گیری

اگر این دو دلیل برای رواج این کلیشه‌ها درست باشد که احتمالا هست، این موضوع را نشان می‌دهد که سال‌ها است سیستم آموزشِ نابهنجار ما، سواد را طوری آموزش می‌دهد که بیشترِ ایرانیان زبان بیگانه را بهتر از زبان مادری‌شان بلدند. یا با آن مانوس‌تر هستند؛ چنانکه به‌جای فارسی با هنجارها و شیوهٔ زبان انگلیسی فکر می‌کنند. یعنی فارسیِ روان و طبیعی کم‌کم برای‌مان بیگانه و بی‌ارزش شده است.

در پایان توصیهٔ بهداشتی: حتما فاصله‌گذاری اجتماعی را رعایت کنید؛ آمار مرگ‌ومیر کرونا بالاست!

لینکدین و توئیتر نویسنده.

کلیشهٔ بالا و پایین در زبان فارسی
کلیشهٔ بالا و پایین در زبان فارسی