عدهای سرمایهگذار، موسس و مدیر استارتآپ و شرکت هستند و عدهای هم در این استارتآپها و شرکتها مشغول به کار. دو گروه که سطح دانش و تجربه متفاوتشون اونها رو متفاوت کرده. این اختلاف سطحها باعث میشه افراد انتظارات و خواستههای متفاوتی داشته باشن. در ادامه میگم که ما باید با کی کار کنیم و با کی نه و با کی باید مشروط کار کنیم تا نه اعصابمون خورد بشه نه زندگی به کاممون تلخ.
داشتیم زندگی میکردیم تا این که فهمیدیم اسم کارهایی که میکنیم استارتآپ هست (حدودا سال ۹۰). اولش فقط یک اسم با کلاس بود و که میگفتیم تا بگیم مثلا خیلی خفنیم، ولی الان دنیای بیانتهایی شده که هر کس به اندازه تلاش، توانایی و سابقه فعالیتهاش درکی ازش داره ولی همچنان یه چیز لوکسه که هر کی دوست داره بگه منم دارم!
متاسفانه همین الان هم که با هم داریم حرف میزنیم قواعدش به تکامل بالایی نرسیده و هنوز هم افراد در حال آزمون و خطا و کسب تجربه هستن و کلی موضوع مبهم وجود داره. امروز یک روش و رفتار باب میشه و بعد از مدتی کلا رد میشه و عدهای این وسط نقش موش آزمایشگاهی رو ایفا میکنن و به فنا میرن!
اگر تعریف تکامل یافته و امروزی استارتآپ رو ملاک قرار بدیم عمر این موجود در ایران به ۱۰ سال نمیرسه و عمر خز شدنش هم به ۵ سال، پس انتظار تکامل و پیاداری داشتن شاید خیلی منطقی نباشه ولی خب دلیلم نمیشه دانش فرد در حد همون ۱۰ سال پیش باشه و یا فکر کنه علامه هست و حرکتهای من درآوردی بزن اونم فقط با این توجیح که یه بار خر شانسی آورده و حرکت من درآوردی قبلیش درست در آمده و یا چون ساندویچ فروش خوبی بوده میتونه الانم مدیر و موسس خوبی در یک استارتآپ باشه.
بیاین صادق باشیم! متاسفانه در ایران سطح فرهنگ بسیار پایین هست و روز به روز هم بدتر میشه. بنزین گرون میشه به جای اعتراض کردن آرام و ساکت ساعتها در صف میایستیم و فقط وقتی اعتراض میکنیم که یکی بخواد تو صف بیاد جلوی ما! عین طبل تو خالی, حجیم ولی تهی. کوروش و فردوسی و ابوعلی سینا و ... افتخار ماست ولی تنها بخش بسیار کوچکی از ما مسیر، روش و عملکردمون با اونا یکی هست و عمده ملت هیچ وقت در طول زندگی حتی زحمت فکر کردن به خودشون نمیدن.
فکر کردن یعنی عمیق شدن در اتفاقات و کشف حقیقت ،یعنی هر کی هر چی گفت، چون خیلی خفن، معروف و یا والا مقامه قبول نکنیم، بشینیم فکر کنیم روش. فکر کردن یعنی به ظاهر حرفها و رفتارها توجه نکردن و کشف باطن و دلیلها به کمک عقل و کشف حقیقتی که واقعا بده نه آنچه شخصی یا گروهی برای ما نقل کردن.
استارتآپ خیلی خز شده، شما تو خیابون به یکی بگی استارتآپ یعنی چی حداقل تعریفی ساده ای رو میگه و قطعا نمیگه اصلا نمیدونم چیه! این خوبه ولی بخاطر این فرهنگ بی فکریای که داریم آدم پدرسوخته نابلد هم در حوزه استارتآپ زیاد داریم و بهتره نگیم استارتآپ بگیم قلتگاه!
دست به دست شدن اخبار موفقیت استارتآپها و کسب ثروتهای میلیاردی با دست خالی خیلیها رو وسوسه کرده و طرفی که نهایت درک و دانشش این هست که پول میدم چند نفر میان یه وب سایت یا اپ موبایل رو میسازن و یکم تبلیغاتیم میکنیم و بعد همینجور پوله که میاد رو پول، میشه موسس و سریع بالای پیجش میزنه Co-founder (عمو جون حالا واستا عرق فشار سنگین تفکرت خشک بشه بعد بنویس).
حالا بعضیا که پول دارن باز خوبه، درد بی درمون اونیه که بش گفتن پول ملاک عمل نیست و فلانی با دو میلیون استارت زده و الان دویست میلیاردی شده.حالا اینم پا میشه با مغز تهی از دانش میخواد با بیست سی میلیون استارت آپ بزنه! بدون این که اصلا بدونه اصلا استارت آپ دقیقا یعنی چی!
مزخرفترین اتفاق استارتآپها اجرا کردن بدون تفکر و شخصی سازی تجربهی دیگران برای خودشون هست! یعنی طرف بدون این که ببینه اونی که مثلا امده میگه فلان کارو کردم فلان شد کی هست ویژگیهای شخصیتی، رفتاری و اخلاقیش چیه، چه سابقه کاری و شخصیای داره، چه دانشی داره، اصلا در چه سالی و در چه شراطی این کار رو کرده که این نتیجه رو داده، همون کار رو میخواد انجام بده و انتظار داره همون نتیجه رو هم بگیره!
مثلا یک فروشگاه اینترنتی در اون سر دنیا در یک کشوری که همه چی رو حساب کتابه آمدن سیستم market place رو راه اندازی کرده بعد یکی تو ایران دید چقدر خوب پول در میاره بدون این که تحقیق جامع و کاملی بکنه و شرایط بازار ، تفاوت تعهد فروشنده آمریکایی و ایرانی، سیستم قضایی ایران و آمریکا و ... رو در نظر بگیره آمده تو ایران اینو اجرایی کرده و بعد از صرف چند میلیارد تبلیغات و هیاهو در انتها به دلیل نارضایی مشتری بخاطر عدم تحویل کالای اصل، تاخیر بسیار زیاد در تحویل و ... شکست خورده و جمع کرده!
الزاما همه این کپی کردن تجربهها بین کشوری نیست و گاهی بین شرکتهای ایرانی رخ میده. مثلا یک استارتآپ وقتی غول شد و خفنترین نیروهای متخصص که مسئولیت پذیر هستن رو با حقوق خوب جذب کرد یک اتاق بازی PS4 ایجاد کرد تا بچهها برای ریکاوری بازی کنن.برای کسایی که ولشون کنی پای کار شهید میشن! بعد استارتآپای دیگه که حتی عمرشون به ۶ ماه نمیرسید و هنوز جز خودشون کسی نمیشاختشون هم رفتن یه PS4 خریدن و از بازی بچهها عکس و فیلم گرفتن که مثلا در مسیر رشد باشن و همون راه خفنا رو برن(سندرم پلی استیشن). حالا نه تخصص نیروهاشون یکی هست نه حقوق کارمنداشون نه اسکیلشون به هم میخوره! خب این کار واسه نیروی متعهد با حقوق خوب اثر بخشه نه تیمی که گشتی هر کی ارزونتر قیمت داده جمع کردی و همش دنبال زیر کار در رفتن هستن!
واقعا خودتون رو دست کم نگیرید و هر چقدر هم که مبتدی باشید بالاخره انسان هستید، اعصاب دارید و عمری محدود و این حق شماست که در آرامش کار کنید و با شرایط خوب. به جرات میگم بیکار بودن بهتر از کار کردن زیر دست کافرمایی است که دانش نداره و فقط براش پول رو پول گذاشتن مهم هست و تفکرش اینه امروز استارت آپ مد شده استارتآپ بزنیم فردا هم که دلالی حواله خودرو مد بشه، دلالی اون و در ذهنش این جا افتاده که هر هزار تومن که بپیچونی بیشتر سود کردی!
اگر با دانش و تجربه فعلیتون کار خوب پیدا نمیکنید باید خودتون رو ارتقا بدید نه این که به جایی که هستید راضی بشید. از خودتون بپرسید آیا در این کشور کسی در شاخه تخصصی من هست که شرایط کار خوب داشته باشه با حقوق خوب و اگر جواب بله بود پس تو حق نداری ناامید بشی چون تو هم میتونی روزی با تلاش به اونجا برسی. بله اگر ابیاری گیاهان دریایی خوندی و هیچ کس در کشور اینو نمیخواد و دوزارم بالاش پول نمید بهتره بذاری برای تایم آزادت دنبالش کنی و وارد یک شاخه تخصصی دیگه بشی. البته منظور من برخی تخصصها اگر شخص زمان بذار و تلاش کنه و فرصت رشدش رو فراهم رشد خواهد کرد نیست بلکه اونی هست که جز خودش و داییش کسی بش هیچ وقت نیاز نداره و یا حاضر نیست پول درشتی براش خرج کنه.
در حوزه کاری خودم طرف میخواد برنامه نویسی یاد بگیره، راه اصولیش رو نمیره و مستند جامع و کاملش رو نمیخونه. فقط دنبال این هست که کسی خیلی سادهتر و سریعتر بش یاد بده تا بتونه سریع دست به کد بشه. وقتی کمی گپ و گفت باش بکنی به این نتیجه میرسی که طرف در ذهنش سطح خودش و جامعه رو در سطح بسیار پایینی تصور کرده و به نظرش حرفهای شدن در این جامعه بیمعنی هست.
مثال این اتفاق رو در کامنتهای مطلب (استخدام توسعه دهنده Front-End یا چی؟) میتونید بخونید. من میگم باید متخصص و روی یک فیلد کاری تمرکز کنید تا بتونید در فیلد کاری خودتون عمیق بشید تا در نهایت بتونید کارهای خفن بکنید. دوستی آمده میگه 90٪ شرکتها چند فیلدی میخوان و غیر حرفهای هستن! سوال من اینه خب خودتم داری میگی که 10٪ هستن که تک فیلدی بخوان و تو دلیل بیار چرا نباید جز اون 10٪ باشی که حقوق و شرایط کاریش چند برابر بهتر از اون چند فیلدی غیر متخصص در اون شرکتهای 90٪ی هست!
محدودیتی که قرار داد NDA میاره باعث شده افراد در شرکتها و فیلدهای کاری خاص خیلی از حقوق و جزئیات پرداختی خودشون حرفی نزنن و این باعث شده هر کس در حد اطالاعاتی که داره تصور کنه.
مثلا فردی که تازه توسعه JS رو در شهرستان شروع کرده از یکی از توسعه دهندههای با سابقه JS شهرشون میپرسه چقدر حقوق میگیری و اون میگه 2 تومن! بعد میگه نیازه ES6 یاد بگیرم طرف میگه نه نمیخواد اون واسه پروژهای حرفهای هست، اکثر پروژهها تو کشور معمولی هست نیاز نیست یاد بگیری!
-بعد این موقع مطالعه در حد همین حقوق 2-3 یاد میگیره و در حد همون سطحی که فرض میکنه تو کشور حاکم هست و وقتی کمی کار سخت مشه میگه حالا مگر چقدر میخوان بدن مگه و بعد بیخیال میشه! حتی یک لحظه به این فکر نمیکنه که خب باشه اکثریت اینجوری هستن اولا از کجا معلوم که ایطور باشه چون حرف یک نفر هست و تحقیق نکردم و به فرضم که باشه، خب چرا من جز اون حرفهایها نباشم.
اگر نگاهی به آمارهای استارتآپی کنیم متوجه میشویم که عمده این استارتآپها بر پایه پلتفرمهای وب و موبایل هستند. این یعنی همیشه پای حداقل یک توسعه دهنده در میان است! چون هم استارتآپها نوپا هستن و هم فیلد کاری توسعهدهنده میکسشون پر از چالش هست و جالب این که عموما ناراضی هستن، هم موسسها از توسعهدهندهها و هم توسعهدهندهها از موسسها. دلیلش رو هم نوپایی میشه گفت و هم مواردی که در زیر توضیح دادم.
اگر شما در سطح بالایی از تخصص هستید نباید وارد استارتآپهایی بشید که موسس اون تجربهی جدیای در زمینه راهاندازی استارتآپ نداره(همون شرکتهای 90٪ی).با کسی کار کنید که به اسکیل و اندازه خودتون بخوره، اگر ازت سابقه ۴ سال کار و سطح حرفهای میخواد تو هم باید ازش انتظار سابقه راه اندازی حداقل یک استارت آپ موفق ، شرایط پرداختی خوب و مزایای کاری خوب رو داشته باشی. از طرفی حتی اگر فرد متخصص راضی شد که در تیم شما فعالیت کنه شما اگر توانایی این رو ندارید که در آینده یک متخصص رو با شرایط نرمال جذب کنید (حقوق و ...) نباید با اون فرد کار کنید. چون تا مادامی که اون باش همه چی خوبه ولی با رفتنش کار شما دشوار میشه چون افراد مبتدی توانایی درک و تغییر ساختارهای حرفهای اون فرد متخصص رو ندارن و مشکلاتی پیش خواهد آمد که در حوصله این مطلب نیست.
اگر موسس بیتجربهای هستید و به خاطر سطح تخصصی پروژه به توسعه حرفهای نیاز دارید باید حداقل یک متخصص مرتبط رو به عنوان مشاور انتخاب کنید و به حرفهاش گوش کنید و سعی هم نکنید به زور فشار نظرش رو تغییر بدید و بهتر هست اون مشاوره خود فرد توسعه دهنده نباشه یه جورایی ناظر بر رفتار متخصص و همکاری مشاورهای داشته باشه. سطح مشاور باید بیشتر یا حداقل مساوی توسعهدهنده باشه. در ضمن باید مراقب بود که شخص مشاوره نگاه تحمیلی و بالا به پایین به توسعه دهنده نداشته باشه و صرفا نقش یک دوست که مشورتهایی رو میده داشته باشه.
این یعنی هر دو با این همکاری تجربه کسب میکنن و هر پیشامد بدی هم بخاطر بیتجربگی طرفین میتونه درسی برای طرفین باشه. منظور من این نیست که هر کی جو گیر شده و استارتآپ زده شما که مبتدی هستی باید بری پیشش کار کنی، نه! بلکه در تیم افراد اینجوری اصلا نباید وارد شد و قتلگاهی که میگیم دقیقا همینجاست. منظور من این هست طرف قبلا دانش اکادمیک راهاندازی و مدیریت استارتآپ رو کسب کرده و یا در کنار یک فرد با تجربه بوده و تجربه کسب کرده ولی تا به حال یک استارتآپ مستقل رو خلق نکرده. شرط لازم همکاری با این فرد هم داشتن مشاورهای باتجربه هست. از وجود چنین افراد و شرایطی به کمک پرس و جو با افراد حاظر در شرکت و یا کارمندان سابق میتونید مطمئن بشید. یکی از محلهای انجام این اتفاق دروهه تست هست که قبل استخدام رسمی شرکتها برای افراد جدید میذارن.
موسس چون کار بلد نیست، در محاسبه زمان و جزئیات پروژه اشتباه میکنه و این اشتباه برای توسعهدهندهها خیلی گرون تموم میشه! پروژه اگر دقیق تحلیل و prototype بشه تایم ۱۰ ماه رو نشون میده ولی موسس بخاطر عدم توانایی در کنترل هیجان، عجول بودن تایم ۲ با منت ۳ ماه رو مطرح میکنه. کمالگرایی، بیجهت اسکیل پروژه رو زیاد کردن و چون اگر ۱۰ ماه رو بپذیره نه میتونه پول دولوپر رو بده و نه دیگه تا اون موقع تضمینی هست که این استارت اپ جواب بده نمیخواد واقعیت رو بپذیره. بعد ۳ ماه فورس شدنها شروع میشه و اونی که اتفاق میافته در آخر ۸ ماه هست. تمام میشه اما چه تمام شدنی! تمام شدنی که همه چی در هم هست و باید دوباره بخشهای اصلی رو نوشت چون قابل توسعه نیستن. طرف فقط زده که تمام بشه! راه درست این بود که پروژه با سطح MVP (یعنی ساختارهای الزامی نه صرفا کیفیتی) طراحی و دولوپ بشه. در این حالت تایم ممکن بود عدد 4 رو نشون بده و اینجور هم به توسعه دهنده فشار نمیامد و هم سریع تر پروژه ریلیز و آماده لانچ و تست بازار میشد.
خلاصه این که از ایران در اون حدی که در ذهن دارید ناامید نباشید،درسته عقبتر هستیم ولی بعضی دوستان عقبتر از عقب هستن و آنچه در ایران هم رخ میده رو چون نمیدونن فکر میکنن نیست. من خودم بارها ضایع شدم و فکر میکردم اصلا تو ایران فلان تیم و فلان مدل رفتاری و حقوقی رو نداریم بعدا خودم یا دوستانم که تجربه کردن فهمیدم نه اینطور نیست. متاسفانه اکثر افراد حرفهای خیلی آروم هستن و مخفی کار میکنن و عدهی کمی دنبال تبادل تجربه و ارتباط با دیگران هستن. سعی کنید اونها رو شناسایی کنید و باشون صحبت و مشورت کنید تا از آنچه واقعا وجود داره با خبر باشید.
این مطالب هم میتونه واست سودمند باشه: