یه برنامه نویس معمولی لینوکس کار
چی گذشت؟ از Laravel تا React و جامعه ری اکت ایران
خوب این روزا همه دوست دارن از خودشون بنویسن . کار جالبی نیست به نظرم. اما من کارای جالب دوست ندارم انجام بدم .
میخوام داستان کسی رو بگم که یک هدف توی سر داشت و خواست اون هدف رو بزرگتر و قوی تر کنه و ببینیم چی توی سرش میگذره .
WhoAmI?
یک برنامه نویس فول استک ، عاشق لینوکس که با یک برنامه نویس عاشق لینوکس ازدواج کرده.
چند سال پیش قبل از اینکه به تهران مهاجرت کنم ، فقط با کدیگنایتر کد میزدم که یک فریم ورک خوب در زمان خودش بود . مشکلات زیادی هم داشت . همین مشکلات بود که باعث شد سعی کنم برای خودم فریم ورک بنویسم (اینم از همون کاراست که همه دوست دارن بکنن). بعد از اون یک شرکت زدیم و شروع کردم به کارای قبلی . یعنی تدریس توی آموزشگاه و بعد تدریس توی دفتر کار و بعدش انجام کارهای استارت آپ . دقیقا جایی که اشتباه کردم همین بود . باید اول استارت آپ رو بررسی میکردیم و BMC طراحی میکردیم و بعدش دنبال این باشیم که با این مدل میشه موفق شد یا نه؟ بعد از جذب سرمایه گذار هم شاید شرکت میزدیم . این اشتباه باعث شد که شرکت رو ببندم و کلی ضرر کنم . از طرفی توی شهری مثل کرمان ، هیچ اینده ای برای شغل آی تی نمیشه متصور شد .
با شرکت فست کلیک آشنا شدم و دورادور یکی از پروژه هاشون رو انجام میدادم . بعد از بستن شرکت باهاشون صحبت کردم و گفتن بیا تهران . کار اوکیه . با 200 هزار تومن مهاجرت کردم و رفتم تهران . همه چیز عالی بود . زندگی وقتی سخت میشه که سخت بگیریم (کاش خوابم میبرد خودم با لالایی هام) .
بعد از مدتی که توی فست کلیک بودم ، شرکت رو تغییر دادم و رفتم به جایی به اسم (اسمشو نبر. چون از مدیر عاملش به شدت بدم میاد) اونجا با حسن گیلک آشنا شدم و همکار . حسن جدا از اینکه لاراول میزد ، React رو هم شروع کرده بود . من با لاراول توی کرمان اشنا شده بودم و یک پروژه نصفه نیمه هم زدم . اما جدی نبودم باهاش . تا اینکه حسن همه چیز رو برام روشن کرد .
دیگه قسمت نبود کنارش بمونم و بعد از تقریبا یک سال ، جدا شدیم و من رفتم هام...ن .
توی شرکت هام...ن ، همه چیز با ما بود . یعنی پروژه تعریف میشد (با ما بود) ، تحلیل میشد (با ما بود)، طراحی میشد (با ما بود) ، دیپلوی میشد(با ما بود) ، کد نویسی میشد (با ما بود) و کلا با ما بود . وقتی میگم ما ، یعنی چهار برنامه نویس بودیم با چهار پروژه متفاوت که هممون باید این کارها رو خودمون انجام میدادیم . از اونجایی که شرکت های ایرانی خیلی روی نظم و قانون کار میکنن ، گفتن یک هفته وقت دارید که ری اکت رو یاد بگیرید . (من و یکی دیگه از دوستان) و از جایی که برنامه نویس هم اعتراض نمیکنه ، گفتیم چشم .
شروع کردم داکیومنت رو خوندم و مثال همیشگی todo رو اجرا کردم و رفتم توی آموزش های روتر و ... روزی 8 ساعت وقت گذاشتم و بعد از یک هفته ، وقت داشتم که پروژه رو با بکند (لاراول) و فرانت (ری اکت) توی دو هفته بیارم بالا . بدون باگ .
خوب انجام شد . از طرفی نه UI داشتم و نه هیچ پلنی . با دیدگاه خودم کد زدم و تموم شد . اینکه پروژه چی شد و به کجا رسید مهم نیست (چون پروژه دو هفته ای اساسا مهم نیست).
توی تلگرام با گروه های محمد نیکو آشنا شدم و چون عادت به پاسخ دادن سوالات داشتم (مدیر جوملا فروم بودم) به عادتم ادامه دادم و هرکس سوال میپرسید جواب میدادم . کم کم شدم مدیر گروه لاراول و ری اکت وب آموز .
در همین زمان بود که یک پیام توی پی وی برام اومد با این متن که : "دعوت میکنیم به گروه جامعه ری اکت ایران بیاین و " از این حرفا . نمیدونم عامر بود یا محمد یا علی سامنی . اما رفتم و به عادتم ادامه دادم .
کم کم به خاطر اهداف جامعه ، علاقم بیشتر شد که وقتم رو بیشتر بگذرونم . اما خوب از طرفی هم تازه ازدواج کرده بودم و کمی سخت بود که بتونم زمانم رو جوری مدیریت کنم که هم به کارای شرکت برسم ، هم خونه ، هم گروه . اما بالاخره با مناعت طبعی که همسرم دارن و درکی که از شغل من دارن (خودشون هم از برنامه نویسان قابل لاراول هستن) کمک کردن تا بهتر زمان رو مدیریت کنیم .
کم کم دورهمی ها شروع شدن و اهداف اصلی جامعه ری اکت ، به واقعیت تبدیل شد .
نشر علم
چیزی که جامعه ری اکت ایران به این دلیل شکل گرفت . نه اهداف مالی ، بلکه اهداف معنوی . هیچ شخصیتی ، سود مادی و مالی ، از این دورهمی ها و جامعه ری اکت ایران نمیبره و اگر هم کسی سودی ببره ، اون روز من جامعه رو ترک میکنم . چون اعتقاد دارم که رسالت ما(تمام اعضای جامعه)، نشر علمه . محل کسب درامد ، شرکتی که براش کار میکنیمه .
خوب زندگی هنوز جریان داره . موقعیت هایی میان و میرن که شاید باید محکم نگه دارمشون و نذارم که برن . اما شرایطی هست برای هرکس ، که نمیتونه مطمئن باشه که این موقعیت ، همون نقطه عطف زندگی هست یا نه . شرایطی مثل کار در اصفهان ، که باعث شد هم دورهمی در اونجا شکل بگیره ، هم دوستان خوبی پیدا کنم و هم دیدم به کارم بازتر بشه . بدون شک ، اتفاقات بهتر و کارای هیجان انگیزتری برای یک برنامه نویس رخ میده .
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه نویس احمق
مطلبی دیگر از این انتشارات
شما نمی توانید یک developer باشید
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان یک مهندس نرم افزار- قسمت 12 – سالی که نکوست از تسویه حسابهایش پیداست