داستان«محافظ» قسمت چهارم


به نام خدا
بعد از اینکه لونا خودش را به ماتئو معرفی کرد بقیه ی اعضای گروه هم شروع کردند به نوبت معرفی کردن خودشان.
اندی گفت:«سلام، من اندی هستم اهل سیاره کِلَنتِن.»
ماتئو با لحنی متعجب و کنجکاو پرسید:« این سیاره کجاست؟ تا حالا اسمش را نشنیدم.»
-«این سیاره از زمین هزاران سال نوری فاصله داره و رفتن به اون سیاره برای انسان ها غیر ممکن است اما برای من نه.» ماتئو با سر تایید کرد.
مُنا گفت:« سلام ماتئو من من مُناهستم از سیاره زهره.»
سینا گفت:« سلام من هم سینا هستم، اهل سیاره کلاریون.»
ربکا گفت:« سلام، من هم ربکا هستم از سیاره عطارد.»
ماتئو گفت:« از آشنایی با همتون خوشوقتم.»
ربکا گفت:« ما هم از آشنایی با تو خشوقتیم.»
گفتم:« خیلی خب بچه ها حالا که همه با ماتئو آشنا شدید، بریم سراغ ماموریتمون، ماموریت از این قراره، باید بدون دیده شدن وارد این ساختمان شویم و یک سری اطلاعات در مورد این سازمان بدست بیاوریم و چند تا از دوستانمان که گیر این سازمان افتادند را نجات دهیم. برای ورود به ساختمان به سه گروه تقسیم می شویم، من و لونا و ماتئو با هم از در اصلی وارد ساختمان می شویم و سینا ربکا از در فرعی که بخش جنوبی ساختمان است وارد می شوید؛ اندی و منا شما دو نفر هم از در پشت بام وارد ساختمان می شوید.»
لونا ادامه داد:« ورودی اصلی و فرعی ساختمان با قفل باز و بسته می شوند و اگه رمز اشتباه زده شود یا در شکسته شود آژیر خطر به صدا در می آید، اما در پشت بام به اندازه درهای دیگر محافظ امنیتی ندارد، تنها کاری که شما دو نفر باید انجام دهید این است؛ یک جعبه فلزی کنار در ورودی پشت بام است که به برق ساختمان مربوط می شود، شما باید قبل از ورود به ساختمان برق ساختمان را از طریق این جعبه قطع کنید؛ بعد از قطع شدن برق ساختمان برق اضطراری به صورت خودکار فعال می شود.»
-« روشن شدن برق اضطراری دو دقیقه زمان می برد، تا آن موقع سینا و ربکا شما دو نفر فرصت دارید از در پشتی وارد ساختمان شوید و به اتاق دوربین ها که در زیر زمین ساختمان است برسید، سینا کنترل دوربین ها را بدست بگیرد و لونا در تمام مدت که سینا در اتاق است مراقب راه رو باشد. وقتی شما کنترل دوربین ها را به دست گرفتید، من و لونا و ماتئو از در اصلی وارد ساختمان می شویم، لونا و ماتئو میرن سراغ اتاق بایگانی و من هم میرم سراغ افراد ربوده شده که در سالن آزمایشگاه و زندان هستند.»
ماتئو پرسید:« اگه فلش ها را بزنیم به کامپیوترها بعدا یا همان لحظه متوجه نمی شوند؟»
گفتم:« نه، چون سینا حواسش به هشدار های امنیتی است و محض احتیاط این فلش ها را به شما می دهم.» از توی کشوی زیر میز یک فلش کوچک مشکی رنگ در آوردم و به ماتئو نشان دادم« این فلش را باید قبل از زدن فلش های اصلی به کامپیوترها وصل کنید، بعد از اینکه فلش را به کامپیوتر وصل کردید برای شروع حک کردن از شما اجازه می گیرد و شما باید تایید کنید، بعد از تایید شما فلش شروع به حک می کند و شما باید بعد از اتمام حک، فلش های اصلی را به کامپوتر وصل کنید. برای رفتن و برگشتن هم از پل فضایی استفاده می کنیم. کسی سوالی دارد؟»
کسی چیزی نگفت پس گفتم:« خیلی خب پس همه برید و برای ماموریت آماده شوید دوباره توی اتاق می بینمتون.» پل فضایی یکی از قدرت های من است که به من این امکان را می دهد تا هم خودم و هم دیگران را از یک مکان به مکانی دیگر و یا حتی بعد های دیگر ببرم. همه از اتاق خارج شدند و هر کس به سمت اتاق خودش رفت که بیرون از سالن تمرین بود. گروه ما اولین گروهی نیست که برای جاسوسی از این سازمان فرستاده می شود. قبل از ما گروه دیگری به این ماموریت فرستاده شده بود، اما همشون گیر افتادند و هیچ کس هیچ وقت نفهمید چه اتفاقی برای آنها افتاد؛ حتی نمی دانیم زنده اند یا مرده.
امیدواردم ماموریت ما با موفقیت انجام شود و گروه ما دچار این سرنوشت ترسناک نشود.