من توی داستان ها زندگی میکنم! https://zil.ink/swjad?v=1
چرا بعضیها وفادارترند؟ آیا نیمه گمشده واقعا وجود داره؟!
چی میشه بعضیها اینقدر بیوفان؟ چی شده که زندگیهای ما از سریالهای جم خاکبرسریتر و ترکیهایتر شده و روابط نسل ما بیشتر از روابط ایران و آمریکا گره خورده تو هم و اینقد ساخت چینه؟ به زبان سادهتر، چرا خیانت در انواع مختلف روابط اینقدر زیاد شده؟ جدی بعضیا نیمه گمشده دارن؟ برای همین وفادارن؟ چرا بعضیا وفادارترن و خیلیا وفادار نیستن؟ میدونستید نسل جدید، یعنی نسلی که بین 16 تا 20 سال سن داره احتمالا وفاداریش در همه زمینهها کمتر خواهد بود؟
مقدمه، با داستان شروع میکنیم!
خب، من برای اینکه درباره این سوالا صحبت کنیم، حلقه ازدواجم. (توجه کنید برای اینکه بریم سراغ سوالا یکم باید صبور باشید و با داستان بریم جلو، مرسی)
منِ حلقه، تو یه جعبه سرمهای نشستم، در جعبه رو هم بستن و رسما دارم خفه میشم! تنها خوبیش اینه که اینجا قرنطینه شدم و نیازی نیست که ماسک بزنم. اما بدیشم اینه که قرنطینه شدم و تو قرنطینه افراط کلا زیاد اتفاق میوفته. مخصوصا افراط تو ....
دعا و نماز خوندن...! مخصوصا نماز شب! که خب بگذریم ایشالا خداوند همه ما را از سینگلی نجات میدهد و ما کاخ سفید را تالار عروسی میکنیم. نکته اساسی اینه که کسی که این حلقه رو خریده، همه چیز هست جز وفادار! یعنی قلب این بشر یه پا، پای بوگندوییه برای خودش! روزی سه بار عاشق میشه دوبارم قلبیا برمیگردن، هیچ بارم خسته نمیشه!
منتها امروز یه اتفاق عجیب افتاد که این شخصیت قصه ما که برای اینکه جنسیت مشخصی نداشته باشه اسمشو میذاریم جا...کش لقمه، ی ش جا موند ببخشید، جای کش لقمه که میشه جعبه پیتزا و اسم زیباییه، یه برنامه تلویزیونی دید که اصلا تحت تاثیر قرار گرفت. زن و شوهری که شصت و چهار سال با هم زندگی کردن، و قبل ازدواج، تو سالای دهه 30 که ارتباط ماهوارهای وجود نداشته، ارتباط ماهوارهای داشتن، به این صورت:
جای کش لقمه تصمیم گرفت بعد دیدن این برنامه، جعبه من که حلقه باشمو باز کنه و گفت:«تو بگو من چی کار کنم بیناموس؟ من گفتم هوی! چرا ناسزا میگویی؟ بابا اینجا یه محیط فرهنگیه، به اسم طنز مدفوع نکن توش که. گفت یعنی تو روزمره آدما وقتی با هم حرف میزنن از کلمه بیناموس استفاده نمیکنن؟»
اومدم جوابشو بدم، که ادامه داد:« اصلا چرا من دارم با حلقه حرف میزنم؟! ردی شدما! گفتم نه بابا جای درستی اومدی عمویی، بیا اینجا من یه گراز دارم دریبل زیدانی میزنه و معتقده تو چین دموکراسی حاکمه! گفت آخه چطوری حرف میزنی؟ دارم توهم میزنم؟ گفتم نه. گفت پس چطوری داری حرف میزنی؟ گفتم با من بحث نکن، بعدشم ملت منتظرن درباره وفاداری حرف بزنیم تو هی داری گزافهگویی اضافه میکنی. گفت خب بنال. جواب دادم دفعه بعد فحش بدی با این بار میشه دو بار. گفت باشه بیناموس. داد زدم که شد سه بار! گفت زر میزنی یا در جعبتو ببندم؟ جواب دادم که تا وقتی از خوانندهها عذرخواهی نکنی شروع نمیکنم. گفت باشه، ایشالا ساعت بیست و پنج سی و سوم همین ماه! بگو چرا آدما خیانت میکنن؟ گفتم ببین، دلیل زیاد داره. کلی اومدن تحقیق کردن درموردش. گفت خب همشونو بگو.
موضوع وفاداری از ابتدای بشریت، حتی قبل از اینکه تشریت وجود داشته باشه، یعنی به اسم غیرت یه عده به اون یکی تشر بزنن که مثلا با کی بیرون میری، کجا بیرون میری، این کی بود دایرکت داد، وجود داشته. در زمان غار نشینی وفاداری یه فاکتور مهم برای بقای آدما بود. اونا باید به خانواده، قبیله و همغاریها و همسایههای خودشون اعتماد میکردن و وفادار میموندن تا بتونن همه با هم زنده بمونن. گذشت و گذشت و سبک زندگی آدما تغییر کرد. اونقدر تغییر کرد که آمار طلاق امروز با دیروز قابل مقایسه نیست! همین حالا طبق تحقیقاتی که انجام شده، وفاداری نسل جدید، یعنی نسلی که بین 16 تا 20 سال سن داره، در همه ابعاد، حتی وفاداری این نسل به برندهای مورد علاقشون کمتر از نسلهای قبلی شده. اما چرا اینطوری شده؟ و اصلا چطوری میشه وفادار بود؟ کیا وفادارن؟
مروری بر تحقیقهای مختلف درباره وفاداری
چندتا تحقیق جالب تو همین زمینه انجام شده. تحقیق اول اینطوری بوده که اومدن به آدمای متاهل یا تو روابط طولانی تصویر مردها و زنهای جذاب رو نشون دادن تا ببینن واکنششون چیه؟ واکنششون این بوده که...
تو نتیجه معلوم شده اونایی که آدمهای وفاداری نسبت به پارتنر خودشون بودن، واکنششون به آدمهای جذاب تو عکسها فرق میکرده. اونا از دید منفی به آدمهای جذاب نگاه میکردن. یعنی در ناخودآگاه خودشون، به خاطر اینکه از روابطشون راضی بودن، دنبال بهونه میگشتن که از آدمهای جذاب خوششون نیاد!
یه تحقیق جالب دیگه هم بعد دیگهای از این قضیه رو نشون داده. این تحقیق اینجوری بوده که به زرافههای کارتن خواب ایالت نوادا داروی ترک اعتیاد دادن تا ببینن کرونا میگیرن یا نه، که رم کردن محققهای این مطالعه رو تیکه تیکه کردن و تو وان خونشون دوش گرفتن. این تحقیق واقعا ربطی نداشت، ولی خب خواستم یه چیزی بگم که بخندیم. نخندیدی؟ خب دفعه بعد تلاش کن که بخندی. والا به خدا. همش از طنز پردازا انتظار دارن ملتو بخندونن، خب چرا برعکس نه؟ یه بارم ما از مردم انتظار داشته باشیم بخندن!
خلاصه تحقیق بعدی، همون ژانر معروفیه که تو تیکتاک هم پرطرفدار شد. یه سری بچه رو با خوراکیها تنها میذاشتن و میگفتن تا برنگشتیم، لطفا دست نزن. بعد تنهاشون میذاشتن با خوراکیا که بچه تصمیم بگیره میخواد چه کنه. چند سال بعد زندگی همین بچهها رو بررسی کردن. دیدن اونایی که صبر میکردن و در واقع به نفس و خواسته خودشون غلبه میکردن، همشون به خاک سیاه نشستن. نون تو دزدی و صبح جماران، شب لواسان بازیه که نیست، آدمهای موفقتر و وفادارتری بودن!
اگه بخوایم تا اینجارو جمع بندی کنیم میتونیم بگیم آدمای وفادار دو تا ویژگی دارن:
- هرکی غیر از پارتنر خودشون رو غیر جذاب میبینن
- در کودکی احتمالا تربیت، ژن خوب یا محیط زندگی درست حسابیتری داشتن.
اما در مورد موضوع اول. چی میشه که آدما غیر از پارتنر خودشون کسی رو نمیبینن؟ آیا نیمه گمشده خودشون رو پیدا کردن؟ آیا نیمه گمشده چیزی است که وجود خارجی داره؟ با من در ادامه همراه بمونید قشنگا!
نیمه گمشده واقعا وجود داره؟
نیمه گمشده یا همون soulmate خارجیا وجود خارجی داره؟ بیاید با ریاضی اول حساب کنیم. فرض کنید 500 هزار نفر تو دنیا شرایط از رو دارن تو کل دنیا. از بین این آدما احتمالا شما تا آخر زندگیتون فقط ده درصدشون رو میبیند. حدود 50 هزار نفر که یک پنجمشون از لحاظ شرایط سنی، قابلیت ازدواج کردن با شما رو دارن. نیمه گمشده شما تو این ده هزار نفره. یعنی پیدا کردن سوزن، تو انبار کاه! با ریاضی ما فقط یک صدم درصد شانس داریم که نیمه گمشدمون رو پیدا کنیم. مثل همون زوج اول متن!
با این حال طبق یک گزارش 73% از آمریکاییها وجود نیمه گمشده رو باور دارن! علم روانشناسی میگه ما دو دسته آدمایی رو داریم که نیمه گمشده رو باور دارن. دسته اول مادهان و دسته دوم اهورا مزدای ایرانه!
نه!
- دسته اول اونایین که در واقع به سرنوشت اعتقاد دارن و منتظرن یکی با اسب سفید بیاد پارک کنه دم در، زنگ درو بزنه، بگه سلام منو پست کردن به منزل شما، نیمه گمشدتون هستن. که خب این دسته رو روانشاسا بهشون میگن شب بیاید مطب برای درمان. اونا هم میگن چرا صبح نه؟ اینا هم میگن چون صبح آقا پلیسه بیداره و خلاصه بحثشون ادامه داره، کار نداریم.
دسته دوم اونایین که نیمه گمشده ساختنیه. هیچ ارتباطی بینقص نیست و زندگی با فیلمهای رمانتیک تفاوتهای جدی داره. در واقع نیمه گمشده، پیدا کردنی نیست، ساختنیه. و برای اینکه وفادار باشیم و رابطه خوبی داشته باشیم، باید نیمه گمشدمون رو بسازیم.
نظر شما چیه؟ نیمه گمشده وجود داره؟ از چه نوعش؟ حتما تو بخش کامنتا نظراتتون رو با من و بقیه به اشتراک بگذارید دور هم باشیم. مرسی.
جمع بندی
خب یه جمع بندی کنیم.
- آمارها نشون میده که اگر پدر و مادر شما عاشق هم باشن، 14% شانس طلاق شما در آینده کمتره. اگر دوست صمیمیتون ازدواج کنه و طلاق بگیره، شانس اینکه شما هم بعدا ازدواج کنید و طلاق بگیرید، دو و نیم برابر میشه!
- یه چندتا آمار جالب دیگه هم بدن. تو یه تحقیق اومدن بررسی کردن، متوجه شدن اگر شما تو دانشگاه و دوران مدرسه و یه همچین محیطهایی با کسی دوست بشید و بعدا ازدواج کنید، شانس جداییتون 41% کم میشه و هرچی این محیط متفاوت باشه، مثلا اگر تو بار و پارتی با کسی آشنا بشید، شانس جداییتون بیشتره!
تو ایرانم باشید آشنا نمیشید احتمالا. چون به کسی پیشنهاد مستقیم بدید، دختر پسرش فرق نداره، احتمالا جواب میده خیلی بیشعوری یا یه جوری ازون به بعدش رفتار میکنه که روزی سه بار به خودت بگی من عنبرنسا خوردم همچین خبطی کردم.
ولی در مجموع به نظر میرسه گفتگو و صداقت واقعی رمز خوشحالی ماست. ما هر چه وفادارتر باشیم و روابط نزدیک و طولانیتری داشته باشیم، کیفیت زندگی و حتی طول عمر بیشتری داریم! تو یه مطالعه نشون داده شده که جدایی از یه رابطه ضررش به اندازه اینه که کل زندگیت سیگاری باشی!
اگه بخوام به این سوال جواب بدم که چرا آدما کمتر وفادارن، باید به طور کلی بگم که ظاهرا سبک زندگی آدما خیلی عوض شده. شبکههای اجتماعی طبق نظر مردم تا 89% امکان خیانت رو راحتتر کرده و آدما دوست دارن وفادار باشن، اما نه برای همیشه!
درسته که محیط زندگی ما، کشور ما، فرهنگ و شرایطی که توشیم میتونه تو اشتباهات ما موثر باشه، تو عدم وفاداریمون. اما حداقل میتونیم تلاش کنیم. حداقل میتونیم قول بدیم که تلاشمون رو بکنیم. قول بدیم که وفاداری رو یه ارزش بدونیم، نه نشانه امل بودن آدما. برای خودمونم بهتره، اگر ما تمرینش کنیم، کیفیت زندگی خودمون بیشتر میشه. اینجوری خانواده، محله، شهر، کشور و جهان بهتری میسازیم. با تمرین کردن همین چیزهای فراموش شده یا به ظاهر شعار!
لابد میپرسی عملیش اینه که چی کار کنیم؟ عملیش همون مثال بچههاییه که با خوراکی تنها موندن. یاد بگیریم وقتی تنها موندیم، دست به هرکاری نزنیم. در آخر اگر حجابمون رو رعایت میکردیم، کار به اینجا نمیکشید و شاید حق با او باشد!
من همچنان حلقهام که تو جعبم و بله! جای کش لقمه داره پیشنهاد ازدواج میده و ایشالا که خیره!
خب این متن، محصول رادیو پرهام، پادکست پرساژه. امیدوارم که از این قسمت لذت برده باشید. لطفا یادتون نره که نظراتتون رو برام تو قسمت کامنت بنویسید و تو این قسمت اگر حال کردید به این سوال جواب بدید که آیا به نیمه گمشده اعتقاد دارید؟ داستان واقعی در این مورد دیدید؟ تجربه شما چیه؟ و همه اینا.
راستی اگر خواستید با من مستقیم در ارتباط باشید در اینستاگرام و بقیه جاها آیدی (swjad) رو سرچ کنید. رادیو پرهامم که در همه شبکههای اجتماعی رادیو پرهامه. (اینستاگرام، توییتر، تلگرام با کلیک رو لینک پیدا میشن به راحتی :) )
حتما مارو در کستباکس دنبال کنید که بتونید بقیه اپیزودها رو هم بیمشکل و راحت بشونید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دانشگاه، کافی نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا چیزی به اسم «استعداد» وجود داره؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اینفلوئنسرها رو دنبال میکنیم؟!