یه علاقهمند به محتوا
رادیو عجایب قسمت سیزدهم : دیگر هیچ
سلام از این به بعد قصد دارم در هر قسمت براتون متن اون قسمت هم بذارم همراه با توضیحات تکمیلی که ممکن به بهتر فهمیدن داستان هم به شما کمک بکنه.
فکر کنم بهتره موج رو عوض بکنید...
چون الان روی ایستگاه اشتباهی هستید
مرگ ادگار آلن پو
مرگ ادگار آلن پو در هفتم اکتبر ۱۸۴۹همچنان یک معما باقی مانده، شرایط موجود باعث شده که نتوان نظر قطعی دربارهی علت مرگ او داد و همین موضوع باعث ایجاد بحث پیرامون مرگ او شده. در سوم اکتبر در شهر بالتیمور واقع در مریلند[2]، این نویسنده آمریکایی در حالی که هذیان میگفت دیده شد. جوزف دبلیو واکر[3]، مردی که او را پیدا کرده بود، میگوید «او بسیار پریشان بود...و نیازی فوری به کمک داشت.» واکر او را به بیمارستان دانشگاه واشنگتن رساند، او در سن چهل سالگی در پنج صبح روز یکشنبه هفتم اکتبر در این بیمارستان جان سپرد. پو آنقدر وضعیتش خوب نشد که توضیح دهد چه اتفاقی برایش افتاده بود.
بیشترین اطلاعاتی که ما از روزهای آخر پو در دست داریم متعلق به پزشک مراقب او، دکتر جان جوزف موران[4]است، که البته شخص قابل اطمینانی نیست. پو پس از یک مراسم تشییع جنازهی کوچک در قبرستان کلیسای وستمینستر دفن شد. اما در سال ۱۸۷۵ جسد او به قبری جدید با یک ینای یادبود بزرگتر منتقل شد. همسر او هم در همین محل جدید دفن شده.
پس از مرگ پو، روفوس ویلموست گریسولت[5]، نوشتهی آگهی ترحیم او را با نام مستعار لودویگ[6]نوشت. گریسولت که درواقع رقیب پو بود مسئولیت نظارت بر حق چاپ و انتشار آثار پو را برعهده گرفت و نخستین زندگی نامهی کامل او را نوشت. گریسولت، پو را شخصی فاسد، دائمالخمر، و یک دیوانهی معتاد نشان داده بود. به نظر میرسد خیلی از اسنادی که گریسولت برای اثبات سخنانش داشته، جعلی بوده، و باوجود آنکه دوستان پو این سخنان را محکوم کردهاند، تأثیر آنها ماندگار بوده.
توضیح مختصر دربارهی او
ادگار آلن پو در تاریخ ۱۹ژانویه ۱۸۰۹ در بوستون به دنیا آمد، پدر و مادر او بازیگر بودند. پدر او آنها را هنگامی تولد پو رها کرد و مادر او دو سال پس از آن در اثر ابتلا به سل جان سپرد. پو در ۱۵ سالگی اولین معشوقش و در ۲۰ سالگی زنی که او را بزرگ کرده بود را از دست داد، او در ویرجینیای ریچموند توسط یک بازرگان اسکاتلندی بزرگ شد[7]. او برای مدت کوتاهی در دانشگاه ویرجینیا حضور داشت، اما کمی بعد آن را رها کرد و به ارتش پیوست، او دو سال در ارتش بود و در آنجا نخستین کتاب شعرش را که مورد استقبال قرار نگرفت نوشت.
در سال ۱۸۳۵ او ویراستار یک مجله و منتقد ادبی شد که بخاطر نقدهای سختگیرانهاش معروف شد. وقتی ۲۷ سال داشت با دختر خالهی سیزده سالهی خود ویرجینیا کلم ازدواج کرد و آن دو به نیویورک نقل مکان کردند. او در سال ۱۸۴۱کتاب «قتلهای خیابان مورگ»[8]را نوشت که در اکثر اوقات آن را نخستین داستان کارآگاهی مدرن میدانند.
انتشار داستان کوتاه «حشرهی طلایی»[9]نقطه عطف زندگی حرفهای او بود. پو پس از انتشار شعر تاریک(دارک) و وهمآلودش یعنی «کلاغ»[10]در نیویورک ایونینگ میرور[11]در سال ۱۸۴۵ مورد اقبال عمومی قرار گرفت(او بابت این شعر تنها ۱۵دلار گرفت). در همان دوران بود که سرفههای خونی ویرجینیا شروع شد که نشان از ابتلای او به سل را میداد، پس از مرگ او در سال ۱۸۴۷ پو به الکل روی آورد و این موضوع بهقدری پیش رفت که دوستانش میترسیدند که هرگز به دوران قبلش باز نگردد.
آخرین روزهای زندگی پو با وجود الکل و زندگی غمانگیزی که داشت مانند یکی از داستانهای ترسناک خودش بود. الکل بزرگترین دشمن پو بود، از این گذشته پس از آنکه قیم ثروتمندش کمک به او را متوقف کرد فقر هم به نابودی او کمک کرد. همچنین عدم توانایی او در نگه داشتن یک شغل، و ناراحتی ناشی از مرگ همسرش ویرجینیا یا همانطور که او صدایش میکرد «سیسی» مزید بر علت شده بود تا زندگی او نابود شود.
پو که به شدت به دنبال جایگزینی برای همسرش میگشت، به دنبال هر زنی که فرصتش را پیدا میکرد میرفت. او حدود دو سال بعد با سارا هلن وایتمن[12]نامزد کرد. هلن وایتمن تمام کارهای او را درتمام نشریههایی که بود دنبال میکرد. او در آخر شعری برای پو نوشت که در سبک شعر «کلاغ» نوشته شده بود و پو در پاسخ به او شعری نوشت(این شعر را درواقع برای کس دیگری نوشته بود) و در ماه سپتامبر تصمیم گرفت که او را ملاقات کند پس از چند روز پو به او ابراز علاقه کرد و از او درخواست ازدواج کرد. هلن از او وقت گرفت تا دربارهی این موضوع فکر کند و در آخر طی نامهای عدم رضایت خود برای ازدواج را به او اطلاع داد تا اینکه پو در اثر مصرف بیش از حد شربت تریاک نزدیک بود بمیرد. هلن حاضر شد که درخواست او را قبول کند اما تنها به شرطی که او الکل را کنار بگذارد اما علیرغم تلاشهای پو، او نتوانست الکل را ترک کند.
پو با حالی بد در بهار ۱۸۴۹نوشت «به نظر میرسد زندگیام نابود شده، به نظر میرسد آینده پوچ و ناراحتکننده باشد.» او در تابستان به فیلادلفیلا رفت و وقتش را به عیاشی و میگساری سپری کرد او نوشته «برای ده روز کامل من دیوانه شده بودم.» بالاخره او توانست در ماه جولای پول لازم برای رفتن به ریچموند را قرض بگیرد، او در آنجا یک حلقهی نامزدی خرید، از المیرا شلتون[13] ، دختری که زمانی قرار بود با او ازدواج کند، درخواست ازدواج کرد و به شاخهای از پسران مخالف مصرف الکل پیوست، البته او همچنان ناراحت بود چراکه مشخص نبود المیرا چه تصمیمی دارد. چه المیرا میخواست با او ازدواج کند چه نمیخواست او راهی سفر بیبازگشتی به فیلادلفیلا شد و این باعث شد که نامزدی آنها سرانجامی نداشته باشد.
تأثیر او بر فرهنگ
پو تأثیر زیادی بر فرهنگ ما گذاشته، او اولین کسی بود که دست به نوشتن داستانهای کارآگاهی مدرن زد که باعث پیشرفت ژانر علمیتخیلی و وحشت شد. او بهقدری معروف هست که یک تیم لیگ حرفهای فوتبال آمریکایی(NFL[14]) به اسم او وجود دارد. تم و محیطی که او در نوشتههایش استفاده میکرد بهقدری مشهور شد که افرادی همچون سالوادور دالی[15]، شارل بودولر[16]، و آلفرد هیچکاک[17]از کارهای او الهام گرفتند تا آثاری رازآلود درست کنند. پس از ۱۵۰سال از مرگ پو همچنان او در آثار تلویزیونی همچون دنبالکنندگان[18]، پارک جنوبی(ساوت پارک)[19]حضور دارد و فیلم قلب قصهگو[20]از اثری با همین نام[21]و دیوانهخانهی سنگدل[22]از اثری به نام دستگاه دکتر تار و پروفسور فتر[23]ساختهاند. همچنین فیلم «کلاغ» ساختهی ۲۰۱۲ و به کارگردانی جیمز مکتیگو[24]یک داستان تخیلی از روزهای آخر عمر ادگار آلن پو را به نمایش میگذارد. موزههایی در ریچموند، فیلادلفیلا، بالتیمور، و برانکس با محوریت آثار و زندگی او ساخته شدهاند. موزهی پو در ریچموند بزرگترین مجموعهی مربوط به پو را در دنیا به نمایش گذاشته.
گاه شماری مرگ
در ۲۷ سپتامبر ۱۸۴۹ ادگار آلن پو ریچموند (مرکز ایالت ویرجینیا) را به مقصد فیلادلفیلا برای کار ویراستاری اثر مارگارت لئون[25]ترک کرد. او قبل از سفرش به پیشنهاد نامزدش، المیرا شلتون، که فکر میکرد پو مریض احوال است به سراغ یکی از دوستان پزشکش به نام جان کارتر[26]رفت که او توصیه کرد قبل از رفتن چند روز استراحت کند. هنگامی که پو کارتر را ترک میکرد بهاشتباه عصای شمشیر دار کارتر را بهجای عصای شمشیردار خودش برد. هیچ مدرک قابل قبولی برای محل اقامت او پس از این ماجرا وجود ندارد تا اینکه یک هفته بعد در سوم اکتبر او را میخانهی رایا[27](گاهی اوقات به آن سالن توپچی هم گفته شده) در بالتیمور میبینند که رفتار بیماران دلیریومی (روانآشفتگی) را داشته. یک روزنامه نگار به نام جوزف دبلیو واکر نامهای به یکی از آشنایان پو، دکتر جوزف ای اسنادگرس[28]، میفرستد و از او درخواست کمک میکند. نامهی او به شرح زیر است:
جناب عزیز
یک آقایی که وضعیت مناسبی ندارد، در چهارمین محل رایگیری در کوچه رایان هست که خود را ادگار ای پو معرفی کرده، و به نظر میرسد که به شدت پریشان هستند، و گفته که شما آشنای ایشان هستید، و من به شما اطمینان میدهم که او فوراً نیاز به کمک دارد. عجله کنید
جوز دبلیو واکر
اسنادگرس بعداً ادعا کرد که در نامه نوشته شده بود که پو «به شدت مست میباشد.»
اسنادگرس در نخستین توصیفش از ظاهر پو او را «منزجر کننده»، با موهای ژولیده، درمانده، با صورت نشسته، و چشمانی لرزان و بیروح خطاب کرده. او گفته که لباسهایش شامل یک پیراهن کثیف بدون جلیقه و کفشهای واکس نزده و خراب شده که اندازهی پایش نبوده میباشد. دکتر جان جوزف موران، پزشک مراقب پو، ظاهر آن روز پو را به این شکل به تصویر کشیده که «یک کت لک شدهی رنگ و رو رفتهی ابریشمی به تن داشت، یک جفت کفش که خیلی پاره شده بودند، به همراه یک کلاه حصیری» پو هرگز آنقدر بههوش نبود که توضیح دهد چگونه به این روز افتاده، و باور بر این است که لباسهایی که به تن داشته برای خود او نبوده، چراکه پو اهل پوشیدن لباسهای ژنده نبود.
موران در بیمارستان خصوصی دانشگاه واشنگتن از پو مراقبت کرد. او در آنجا ممنوع الملاقات بود و در اتاقی در بخش معتادین به الکل بستری شد که همچون سلول زندان بود و پنجره آن را مسدود کرده بودند.
گفته شده که او شب قبل از مرگش بارها نام «رینالدز»[29]را بر زبان آورده، اما هیچکس نتوانسته متوجه شود منظور او از رینالدز چه کسی بوده. یک احتمال آن است که او به یاد برخوردش با جرمیاه ان. رینالد[30]، ویراستار روزنامه و کاشف افتاده، که ممکن است الهام بخش او برای نوشتن رمان «ماجرای آرتون گوردون پایم از نانتاکت»[31]بوده باشد. احتمال دیگر هنری آر رینالدز[32]یکی از قاضیهایی که در میخانهی رایان دیده شده بود میباشد که ممکن است در روز انتخابات پو را ملاقات کرده باشد. همچنین ممکن است که پو نام «هرینگ» را خطاب کرده باشد چراکه دایی همسر او در بالیتمور هنری هرینگ[33]نام دارد. موران در گفتههای بعدیاش حرفی از رینالدز نزده اما از ملاقاتی با یک «هرینگ فقید» سخن به میان آورده. همچنین او ادعا کرده که میخواسته پو را در جریان یکی از معدود دفعاتی که به هوش آمده بود خوشحال کند. گفته شده وقتی موران به او گفته بود که او به زودی از دیدار یک دوست خوشحال میشود، پو پاسخ داده «بهترین کاری که دوستش میتواند انجام دهد این است که مغزش را با یک تفنگ منفجر کند.»
همچنین گفته شده پو در روز مرگش مدام تکرا میکرده «خدا به روح بیچارهی من رحم کنه.»
در زمانی که پو رو به مرگ بود طرفداران او بهصف شده بودند تا چیزی از او بهیادگار بردارند. موران میگوید «عدهای از مردم شهر او را ملاقات میکردند، خیلی از آنها میخواستند چند تار مو از سر او داشته باشند.» دوست پو جوزف اسنادگرس چند تار موی او را کند که در حال حاضر در موزهی پو هست.
موران قبل از مرگ پو از او پرسیده بود که چمدانش را کجا گذاشته که پو این موضوع را به یاد نمیآورد. چند هفته بعد پسرعموی او یکی از چمدانهای او را در مایملکش در بالتیمور پیدا کرد و مشخص شد چمدان دیگر در ریچموند هست. در حالی که دستنوشههای او به گریسولت رسید، خواهر و مادر همسر او بر سر چمدانها با یکدیگر دعوا کردند[34]
مادر همسر و خالهی پو پس از آنکه خبر مرگ پو را دریافت کرد متوجه شد گربهی او که یک گربهی تورتیشل به نام کاترینا بوده مرده است.
قابل قبول بودن موران
از آنجا که کسی پو را ملاقات نکرده بود، احتمالاً تنها کسی که در روزهای آخر عمر پو در کنارش بود، موران بوده. با این حال حتا اگر او را کاملاً غیر قابل اعتماد به حساب نیاوریم، بارها قابل قبول بودن او زیر سؤال رفته. بعد از مرگ پو بارها داستان او هنگام نوشتن و توضیح دادن ماجرا تغییر کرده. او ادعا کرد(به عنوان مثال یک بار در ۱۸۷۵ و یک بار دیگر در ۱۸۸۵) که او بهسرعت به خاله و مادر همسر پو، ماریا کلم[35]، خبر مرگ پو را رساند؛ درواقع او در نهم نوامبر یعنی یک ماه پس از این واقعه و تنها پس از درخواست ماریا کلم به او اطلاع داد. او همچنین ادعا کرد که پو خیلی شاعرانه هنگامی که داشت آخرین نفسهایش را میکشید گفت «درهای بهشت مرا فرامیخوانند، و خداوند حکمش را روی پیشانی هر انسانی به شکل خوانا نوشته، و شیاطین قالب جسمانی گرفتهاند، و وظیفه دارند امواج ناامیدی خالص را بگسترانند.» ویراستار نیویورک هرالد[36]که این نسخه از داستان موران را منتشر کرده بود اعتراف کرده «ما نمیتوانیم تصور کنیم پو، حتا در زمانی که هذیان میگفته، [چنین جملاتی را] گفته باشد.» ویلیام بیتنر[37]، زندگی نامه نویس پو، میگوید موران هنگامی که در جمع عزاداران سخنرانی میکردهاین حرفها را زده.
سخنان موران حتا دربارهی زمانبندی وقایع هم تغییر میکرده. در زمانهای متفاوت او گفته پو در سوم اکتبر ساعت پنج صبح، در ششم اکتبر ساعت نه صبح، و در هفتم اکتبر (روزی که مرد) ساعت ده بعدازظهر به بیمارستان منتقل شد. او برای هر کدام از حرفهایش ادعا کرده که به استناد اسناد موجود در بیمارستان اینها را گفته. یک سده بعد هنگامی که دیگران به جستجوی مدارک موجود، بهخصوص گواهی فوت، میگشتند چیزی پیدا نکردند. برخی منتقدان علت این تناقضات و خطاهای موجود در گفتههای موران را به ضعیف شدن حافظه، میل ساده به احساسی کردن داستان، و حتا زوال عقل او نسبت میدهند. زمانی که او آخرین نوشتههای خود را در سال ۱۸۸۵ منتشر کرد ۶۵ سال سن داشت.
علت مرگ
اگر هم اسناد پزشکیای وجود داشته، تمام مدارک و اسناد پزشکی، بهخصوص گواهی مرگ پو، مفقود شدهاند. بر سر علت دقیق مرگ پو بحث هست، و تئوریهای زیادی در این زمینه وجود دارد. خیلی از افرادی که دربارهی زندگی او مینوشتند به مسائل موجود رجوع کردند و به نتایج متفاوتی رسیدند، از جفری مایرز[38]که مرگ او را بهخاطر افت قند خون میداند گرفته تا جان اوانگلیست والش[39]که ماجرا را یک قتل برنامهریزی شده میداند. همچنین افرادی علت مرگ او را خودکشی ناشی از افسردگی میدانند. پو در سال ۱۸۴۸ بهخاطر مصرف بیش از حد شربت تریاک(مخلوط افیون)، که بهخاطر مسکن و آرامبخش بودن آن بهراحتی در دسترس است، نزدیک بود که بمیرد. مشخص نیست که این اتفاق تلاش برای خودکشی بوده یا تنها یک سهلانگاری در مصرف دارو بوده باشد اما این واقعه منجر به مرگ او نشد.
اسنادگرس باور داشت که پو بهخاطر اعتیاد به الکل کشته شد و تلاش زیادی کرد تا بقیه این موضوع را قبول کنند. او مخالف مصرف الکل بود و به پو به چشم یک نمونهی خوب برای پیشبرد عقیدهاش نگاه میکرد. با وجود این اثبات شده نوشتههای اسنادگرس در این زمینه قابل اعتماد نیست. موران در سال ۱۸۸۵با بیان آنکه پو از مسمومیت الکلی نمرده است گفتهی اسنادگرس را رد کرد. موران گفته پو «هنگام مرگش نه وضعیت مستی داشت و نه دهانش بوی الکل میداد.» از طرفی بعضی روزنامهها علت مرگ پو را «لختهی خون در سر» یا «التهاب مغزی» دانستند که از دلایل خجالتآوری مانند مسمومیت الکلی بهتر بود. در تحقیقی یک روانشناس گفته که پو یک معتاد به الکل بوده.
گفته میشود که پو یک معتاد به الکل است. یکی از دوستانش که زمانی با هم هم پیاله بودند، یعنی توماس مین رید[40]اعتراف کرده که آن دو بسیار سرخوش بودند اما پو «هرگز بیشتر از مقداری خاصی مست نمیشد، هر چند این را میتوان یکی از نقصهای او به شمار آورد اما میتوانم بگویم که او دائمالخمر نبود.» عدهای میگویند که پو بسیار نسبت به الکل حساس بود و با خوردن یک گیلاس شراب مست میشد. او تنها در دورههای سخت زنگیاش الکل مصرف میکرد و گاهی اوقات برای چند ماه لب به الکل نمیزد. بهاضافه اینکه او در زمان مرگش جزو گروه پسران مخالف مصرف الکل[41]بوده. ویلیام گلن[42]که مسئول نظارت بر مصرف الکل پو بود سالها بعد نوشت که پسران مخالف مصرف الکل دلیلی برای آنکه قبول کنند پو هنگام حضور در ریچموند الکل مصرف کرده ندارند. هرچند باز هم صحبتهایی دربارهی مصرف بیش از حد مخدر زده میشود اما ثابت شده که این موضوع درست نیست. توماس دان انگلیش[43]، یک دکتر آموزش دیده، که خود نیز به دشمنیاش با پو اذعان داشته اصرار داشته که پو مواد مخدر مصرف نمیکرده. او نوشته«آیا در زمانی که پو را میشناختم(قبل از ۱۸۴۶) تریاک مصرف میکرد؟ به عنوان یک پزشک و مردی که اهل مشاهده هست، هنگامی که او را بهدفعات چه هنگامی که من را در منزلم ملاقات میکرد، چه هنگامی که به خانهاش سر میزدم، چه هنگامی که جای دیگری ملاقات میکردم هیچ نشانهای از مصرف مخدر در او ندیدم و فکر میکنم این اتهامات بیپایه و اساس است.»
در این سالها علل دیگری برای مرگ او بیان شده که شامل مورد بیماری مغزی نادر، تومور مغزی، دیابت، انواع بیماری کمبود آنزیم، سیفلیس، سکته، هذیان خمری(آشفتگی تاشی از ترک الکل)، صرع، مننژیت(سرسام یا ورم سر) میشود. پزشکی به نام جان دبلیو فرانسیس[44]از پو در می ۱۸۴۸ آزمایش گرفت و باور داشت که او مریضی قلبی دارد اما خود پو منکر آن شده. یک آزمایش از موهای سر پو در سال ۲۰۰۶ احتمال مسمومیت در اثر سرب، جیوه یا فلزهای سنگین مشابه را رد کرد. از طرفی از آنجا که پو در اوایل سال ۱۸۴۹ از فیلادلفیلا گذشته بود (زمانی که وبا شیوع پیدا کرده بود) افرادی هستند که ادعا میکنند او بخاطر وبا مرده. او زمانی که در شهر بود مریض شده به خالهاش، ماریا کلم، نامهای نوشته و گفته بود«ممکن است وبا گرفته باشم، یا بهشدت تشنج کردم.»
در اوایل ۱۸۷۲ ادعا شد از آنجا که پو در روز انتخابات پیدا شده ممکن است قربانی کوپینگ[45]شده باشد، کوپینگ یک نوع تقلب انتخاباتی است که قربانی ربوده شده، به او دارو و الکل میدهند، و او را به چند محل رایگیری جداگانه میبرند تا چند بار رأی دهد، همچنین لباسهای او را عوض میکنند تا شناخته نشود. برای چندین دهه در چند نسخه از زندگی نامهی او علت مرگ پو کوپینگ معرفی شده. هرچند که مجسمهی او در بالتیمور چهرهی او را بیشتر از آن قابل شناسایی میکند که قربانی کوپینگ شود. باوجود آنکه احتمال مرگ در اثر هاری یا آنفولانزا رد شده، آزمایشهایی نشان داده که نمیتوان بهقطع احتمالِ داشتن این دو بیماری را رد کرد.
وقتی که جسد پو را برای خاکسپاری مجدد(صحبت بیشتر در خاکسپاری و خاکسپاری مجدد) نبش قبر کردند، اتفاق ناگوار کوچکی افتاد هم جسد و هم تابوت پو پس از ۲۶ سال زیر خاک بودن، بهشدت آسیبپذیر شده بودند و هنگام نبش قبر هم استخوانهای پو و هم تابوت او متلاشی شدند.
یک نفر وظیفه داشت که استخوانهای پو را سرهم کند که متوجه چیزی عجیب داخل جمجمهی پو شد، این موضوع باعث شده پزشکان احتمال وجود تومور مغزی را بدهند، زیرا با آنکه مغز یکی از بافتهایی هست که بهسرعت تجزیه میشود، تومور مغزی پس از مرگ سفت میشود و داخل جمجمه میماند. احتمال تومور مغزی در به صورت کامل رد شده و نه کاملاً تأیید شده.
در آخر یک مورخ به نام جان اوانگلیست والش، که در زمینهی ادگار آلن پو تحقیق کرده گفته که پو توسط خانوادهی نامزدش، که قبل از مرگ او در ریچموند مانده بود، کشته شده.
والش ادعا میکند که خانوادهی سارا المیرا رویستر علاقهای به ازدواج پو با دخترشان نداشتند، پس بنابراین پس از آنکه نتوانستند آن دو را با تهدید کردن پو از هم جدا کنند دست به قتل او زدند.
پس از ۱۵۰ سال هنوز هم مرگ ادگار آلن پو یک راز باقیمانده به هر حال او یک جنایی نویس بوده، تعجبی نیست که مرگ او به یک داستان جنایی برای دنیا تبدیل شود.
مراسم تشییع جنازه
پو مراسم ختم سادهای داشت، او در دوشنبه هشتم اکتبر ۱۸۴۹ ساعت چهار بعدازظهر دفن شد افراد کمی در مراسم ختم او حضور داشتند. دایی پو،هنری هرینگ، یک تابوت ساده از جنس چوب درخت ماهون را فراهم کرد، پسر عموی او نلسون پو[46]، نعشکش را آورد؛ همسر موران کفنش را دوخت. مراسم تشییع جنازه را کشیش دبلیو. تی. دی. کلم[47]که پسر عموی ویرجینیا[48]، همسر پو بود مدیریت کرد. همچنین اسنادگرس و زاکیوس کولین لی[49]همکلاسی قدیمی او در دانشگاه ویرجینیا، دختر دایی ارشد او الیزابت هرینگ[50]به همراه همسرش و مدیرمدرسهی او جوزف کلارک[51]هم در میان دیگران حضور داشتند. از آنجا که هوا سرد و مرطوب بود کل مراسم سه دقیقه طول کشید. از آنجا که جمعیت زیادی حضور نداشتند کشیش کلم زحمت موعظه کردن را به خود نداد. گورکن، جورج دبلیو اسپنس[52]دربارهی هوا نوشته«روز تیره و غمانگیزی بود، باران نمیآمد اما هوا به شکلی سرد و ترسناک بود.» پو در تابوتی ارزان دفن شد که نه دستگیره داشت، نه محل قرار گرفتن نام، نه پوشش پارچهای و نه حتا کوسنی که زیر سر شخص مرده بذارند.
در دهم اکتبر ۲۰۰۹ برای پو یک مراسم تشییع جنازهی دیگر برگزار شد بازیگران نقش افراد همدورهی او و دیگر نویسندهها و هنرمندانی که مدتها پیش مرده بودند را بازی کردند. هر کدام به او ادای احترام کردند و براساس نوشتههایی که دربارهی پو نوشته بودند به ستایش او پرداختند مراسم او شامل یک نمونه از او و تابوتش بود که از موم ساخته شده بود.
خاکسپاری و خاکسپاری مجدد
پو در قبرستان کلیسای وستمینستر دفن شده، مکانی که امروز قسمتی از دانشگاه مریلند کالج حقوق در بالتیمور است، حتا مرگ هم نتوانست جلوی او را بگیرد تا بحث و معما ایجاد نکند.
درواقع محل دفن پو سنگ قبری نداشت او در کنار پدربزرگش، دیوید پو سینیور[53]در گوشهی عقبی حیاط کلیسا دفن شده بود. سنگ قبری که نلسون پو خریده بود یک سنگ از جنس مرمر ایتالیایی سفید بود. قبل از آنکه سنگ را روی قبر بگذارند یک قطار از ریل خارج شد و به محلی که سنگ را در آن نگه میداشتند برخورد کرد. در عوض قبر را با یک بلوک سنگ ماسه که روی آن «شمارهی ۸۰» نوشته شده بود پوشاندند. در سال ۱۸۷۳ پائول همیلتون هین[54]، شاعر جنوبی، از قبر پو بازدید کرد و مقالهای در روزنامه نوشت که در آن وضعیت بد این قبر را توصیف کرده بود و توصیه کرد یک مقبرهی مناسبتر برای پو بسازند. سارا سیگورنی رایس[55]، یک معلم در بالتیمور، از این علاقه نسبت به بهسازی قبر پو استفاده کرد و شخصاً درخواست کمک مالی کرد، او حتا از چند دانش آموز سخنورش برای صحبت در عموم برای دریافت پول استفاده کرد. خیلیها در بالتیمور و سراسر آمریکا کمک کردند. ناشر فیلادلفیلایی انساندوست، جورج ویلیام چایلدز[56]، هم ۶۵۰ دلار پول کمک کرد. سنگ یادبود جدید توسط معمار جورج ای. فردریک[57]طراحی شد، کلونل هیو سشن[58]آن را ساخت و هنرمندی به نام آدالبرت ویک[59]مدالیون روی آن را درست کرد. هر سه نفر اهل بالتیمور بودند. تمام هزینهی یادبود که شامل مدالیون روی آن هم میشد کمی بیشتر از ۱۵۰۰ دلار شد که ارزشی در حدود ۳۱۶۰۰دلار در سال ۲۰۱۴ دارد.
پو در اول اکتبر ۱۸۷۵ دوباره در مکانی در نزدیکی روبروی کلیسا خاکسپاری شد. در هفدهم اکتبر برای اهدای قبر جدید جشنی برگزار شد. قرار بود محل دفن قبلی او با یک سنگ بزرگ که اورین سی. پینتر[60]آن را اهدا کرده بود پوشانده شود، اما سنگ را در محل اشتباهی قرار دادند. در میان شرکتکنندگان نیلسون پو هم حضور داشت که در سخنرانیاش گفت:«پسرعموی من یکی از خوش قلبترین انسانهایی هست که زندگی کرده.» همچنین اسنادگرس، ناتان سی بروکس[61]و جان هیل هویت[62]هم حضور داشتند. اگرچه چندین شاعر مدرن هم دعوت شدند اما در میان آنها والت ویتمن[63]تنها کسی بود حضور پیدا کرد. آلفرد تنیسون[64]شعری نوشت که در مراسم خوانده شد.
تقدیر که زمانی او را نفی کرد
و حسد که روزی او را رسوا کرد
و بدخواهی که روزی به او تهمت زد
حال شهرت او را نظاره میکنند[65]
احتمالاً کسانی که او را مجدداً خاکسپاری کردند نمیدانستند که تمام قبرهایی که در سمت شرقی قبرستان بود در سال ۱۸۶۴به بخش غربی منتقل شده بودند. وقتی افراد قبر را کندند، به سختی جسد پو را تشخیص دادند. آنها ابتدا یک سرباز نوزده ساله اهل مریلند به نام فیلیپ موشر جونیور[66]را نبش قبر کردند. وقتی محل دقیق پو را پیدا کردند، تابوت را باز کردند یکی از شاهدان گفته:«جمجمهی او وضعیت خوبی داشت، شکل پیشانی او که یکی از ویژگیهای قابل توجه او بود، باعث شد بهسرعت بتوان او را تشخیص داد.»
چند سال بعد بقایای همسر پو، ویرجینا هم به همین مکان منتقل شد. در سال ۱۸۷۵ قبرستانی که او در آن دفن شده بود تخریب شد و او هیچ خویشاوندی نداشت که دنبال بقایای او باشد. ویلیام گیل[67]یکی از اولین کسانی که زندگی نامهی پو را نوشته بود استخوانهای او را جمع کرد و در جعبهای زیر تختش قرار داد. بقایای ویرجینیا در آخر، در ۲۹ ژانویه ۱۸۸۵ در هفتاد و ششمین سالروز تولد همسرش و حدود ده سال پس از خاکسپاری مجدد او در کنار همسرش به خاک سپرده شد. اسپنس گورکنی که هم مسئول دفن پو (هر دو بار) و هم مسئول نبش قبر پو بود در مراسم تدفینی که ویرجینا و مادرش ماریا کلم را به خاک سپردند شرکت کرد.
آثار پس از مرگ
در دههی شصت میلادی یک مدیوم به نام لیزی داتن[68]یک سری شعر را منتشر کرد و ادعا میکرد روح پو آنها را به او داده. نامزد اول او سارا هلن وایتمن یک مدیوم را استخدام کرد تا با پو ارتباط برقرار کند زیرا فکر میکرد روح پو میخواهد با او ارتباط برقرار کند
ترور شخصیتی پس از مرگ
در نهم اکتبر، روزی که پو را خاکسپاری کردند، یک آگهی فوت با امضای لودویگ در نیویورک تریبون[69]منتشر شد خوشبختانه این آگهی فوت به تمجید از قابلیتها و فصاحت این نویسنده پرداخته بود و از نخوردن الکل و بلندپروازی او تعریف کرده بود. لودویگ گفته بود «هنر به معنای واقعی کلمه یکی از با استعدادترین و در عین حال غیرقابل دمدمی مزاجترین ستارههایش را از دست داده.» او از طرفی هم گفته بود پو شهرت داشت به اینکه هنگام قدم زدن در خیابان هذیان میگفت، با خودش حرف میزد و اینکه بهشدت گستاخ بود، فکر میکرد همهی انسانها شرور هستند و بهسرعت عصبانی میشد. لودیگ بعداً فاش کرد که روفوس ویلموست گریسولت، همکار سابق و از آشنایان پو، هست. گریسولت حتا زمانی که پو زنده بود دست به ترور شخصیت این فرد میزد. بیشتر آنچه در آگهی فوت آمده بود مستقیماً و بدون تغییر در شخصیت فرانسیس ویویان[70]در کتاب کاکستونها[71]نوشتهی ادوارد بولور-لایتون[72]قرار گرفت. نوشتهی موجود در آگهی بهسرعت مورد باور عمومی قرار گرفت.
گریسولت همچنین ادعا کرد که پو خواسته پس از مرگش او وظیفهی نظارت بر حقوق آثارش را برعهده بگیرد. او این کار را برای چندین نویسندهی آمریکایی کرده اما مشخص نیست که پو واقعاً او را انتخاب کرده یا این یک حقه از جانب گریسولت بوده که عمداً یا سهواً مورد تأیید خاله و مادر زن پو یعنی ماریا قرار گرفته. در سال ۱۸۵۰ او با همکاری جیمز راسل لوول و ناتانیل پارکر ویلیس مجموعه کارهای پو به همراه یک مقاله با موضوع زندگی نامهی او با نام «شرح حال نویسنده» را عرضه کردند که در آن پو شخصی فاسد، دائمالخمر، و یک دیوانهی معتاد به مخدر به تصویر کشیده شده بود. باور بر این است که خیلی از بخشهای آن ساختهی خود گریسولت است و توسط افرادی که پو را میشناختند، از جمله سارا هلن وایتمن، چارلز فردریک بریگز و جورج رکس گراهام محکوم شده. از آنجا که این تنها زندگی نامهی کامل از پو بوده و به دفعات تجدید چاپ شده گفتههای موجود در این کتاب باور عامه را تشکیل داده. همچنین از طرفی این اثر بسیار محبوب شد چون پو خوانندگان را به یاد شخصیتهای تخیلی مورد علاقهی آنها میانداخت یا از خواندن افکار و کارهای یک مرد شیطانی به هیجان آمده بودند.
تا سال ۱۸۷۵ که جان هنری اینگرام زندگی نامهی دقیقتری از پو ننوشت، نوشتهی گریسولت تنها زندگی نامهی کامل پو بود. هرچند پس از انتشار این کتاب هم مورخان از نسخهی گریسولت برای نوشتن کارهایشان استفاده کردند که در میان این کارها میتوان به کار دبلیو اچ دونپورت در ۱۸۸۰، توماس آر اسلایسر در سال ۱۹۰۹و آگوستوس هاپکینز استرانگ در ۱۹۱۶ اشاره کرد. خیلیها به پو به چشم یک داستان عبرتآمیز برای دوری از الکل و مخدر استفاده میکنند. در سال ۱۹۴۱ آرتور هازبرن کویین مدارکی را به نمایش گذاشت که گریسولت یک سری از نامههای پو که در «شرح حال نویسنده» آمده بود را جعل یا دوباره نویسی کرده بود. تا آن زمان نسخهی گریسولت از زندگی پو چه در آمریکا و چه در دیگر نقاط دنیا مورد باور عمومی قرار گرفته بود و علیرغم تلاشهایی که برای زدودن این تصویر شد نتوانستند افسانهی پو را تغییر دهند.
شعر کلاغ
ترجمه از سپیده جدیری:
در انزوای نیمهشبی دلتنگ
آنگه که او چو خاطرهای کمرنگ
اندیشههای تلخ مرا اندود
چشمان من ز خواب بخارآلود
ناگاه کوبههای کسی بر در
آرام همچو زمزمه نجواگر
نجوای من به خویش ملامتگر:
"یک میهمان شبزدهٔ دیگر!
یک میهمان خستهٔ ناهنگام
یک میهمان خسته و دیگر هیچ
[1] Edgar Allan Poe
[2] Baltimore, Maryland
[3] Joseph W. Walker
[4] John Joseph Moran
[5] Rufus Wilmot Griswold
[6] Ludwig
[7] توی دو تا منبع یکی گفته بود که زنی که بزرگش کرده در بیست سالگی مرده و توی یه منبع دیگه گفته یه تاجر اسکاتلندی بزرگش کرده نمیدونم این دو نفر یکی هستن یا نه
[8] The Murders in the Rue Morgue
[9] The Gold-Bug
[10] Raven
متن شعر در صفحهی آخر
[11] New York Evening Mirror
[12] Sarah Helen Whitman
[13] Elmira Shelton
[14] National Football League
[15] Salvador Dali
[16] Charles Baudelaire
[17] Alfred Hitchcock
[18] The Following
[19] South Park
[20] The Tell-Tale Heart
[21] در فارسی با نام قلب افشاگر در نشریه شهروند توسط نیکزاد جورانی ترجمه شده
[22] Stonehearst Asylum
[23] The System of Doctor Tarr and Professor Fether
[24] James McTeigue
[25] Marguerite ST. Leon Loud
[26] John Carter
[27] Ryan's Tavern
[28] Joseph E. Snodgrass
[29] Reynolds
[30] Jeremiah N. Reynolds
[31] The Narrative of Arthur Gordon Pym of Nantucket
[32] Henry R. Reynolds
[33] Henry Herring
[34] حرفی از محتویات چمدون زده نشده
[35] Maria Clemm
[36] New York Herald
[37] William Bittner
[38] Jeffrey Meyers
[39] John Evangelist Walsh
[40] Thomas Mayne Reid,
[41] Sons of Temperance
[42] William Glenn
[43] Thomas Dunn English
[44] John W. Francis
[45] معادلی تو فارسی پیدا نکردم معنی کوپینگ میشه حبس کردن ولی این یه حبس کردن عادی نیست جلوتر توضیح داده شده
[46] Neilson Poe
[47] W. T. D. Clemm
[48] Virginia clemm
[49] Zaccheus Collins Lee
[50] Elizabeth Herring
[51] Joseph Clarke
[52] George W. Spence
[53] David Poe, Sr
[54] Paul Hamilton Hayne
[55] Sara Sigourney Rice
[56] George William Childs
[57] George A. Frederick
[58] Hugh Sisson
[59] Adalbert Volck
[60] Orin C. Painter
[61] Nathan C. Brooks
[62] John Hill Hewitt
[63] Walt Whitman
[64] Alfred Tennyson
[65] Fate that once denied him,
And envy that once decried him,
And malice that belied him,
Now cenotaph his fame.
[66] Philip Mosher, Jr
[67] William Gill
[68] Lizzie Doten
[69] New-York Tribune
[70] Francis Vivian
[71] The Caxtons: A Family Picture
[72] Edward Bulwer-Lytton
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین پادکستهای 2018 (انگلیسی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه پادکست خودمون رو در آیتیونز قرار دهیم ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
رادیو عجایب قسمت چهاردهم : Sorni Nai