از خاطرات دوره آموزش از خانه
با دنیای مجازی و آنلاین، دوباره قدم به خانه های دانش آموزان مان می گذاریم. اول صبح با چهره های خندان، خواب آلود، گاهی خسته و گاهی پرانرژی روبرو می شویم و روزمان را آغاز می کنیم. این حالت بچه ها وقتی قابل مشاهده ست که باید صفحه تصویرشان در وقت حضور و غیاب صبحگاهی، باز باشد. نیم ساعت اول که می گذرد، بک گراندهای مجازی یا همان پس زمینه ها یکی یکی خودی نشان می دهند، یکی گویی در آکواریوم بزرگی نشسته و زیر پایش صدف دریا و دسته دسته ماهی ست که از دور و برش می گذرند. یکی گویی در میان کاخ الیزه نشسته و ما هم مهمانان مخصوص او. یکی هوس کرده دیزنی باشد و رنگ و دیزاین ست که از صفحه اش می بارد. یکی هم پس زمینه ای از یک آسمان خراش را ترجیج داده که گویی در فضا نشسته و به زمین می نگرد. تعدادی هم همان فرم طبیعی اتاق خود را ترجیح داده اند و در کلاس حاضرند و در این بین گاهی صحنه های جالبی هم اتفاق میافتد، یکی داد میزند که مادر مگر نگفتم وقتی کلاس دارم در اتاقم را باز نکن. یک دانش آموز سگش میاید و روی پایش به آرامی می نشیند. یکی مادرش می آید و بچه کوچکی را به بغل دانش آموز میدهد و از اتاق میرود. یکی ساندویج بدست، مشغول خوردن می شود. برادر کوچکتر یکی، دور میز تحریر برادرش طوری میدود که گویی مسابقه ماراتن گذاشته است. مادر یکی مشغول جارو زدن می شود و اگر میکروفون ها به وقت تدریس روشن بود، معلوم نبود چه سر و صدا و قیل و قالی به پا می شد.
گاهی یکی دوربینش را خاموش می کند و در جواب معلم می گوید که لپ تاپش مشکل فنی دارد. یکی هم در قبال خواست معلم که دوربین کروم بوکت را روش کن، پاسخ میدهد که مشغول نوشیدن آب است و هر وقت تمام شود، تصویر را باز می کند. یکی در هنگام پاسخ به سوالی، با عجله صدا را قطع می کند و می گوید مادرم از خونه کار می کند و صدایش بلنده. یکی در زمان تدریس فرانسه، حوصله اش سر میرود و در تختش دراز می کشد و فرانسه می آموزد.
و..........
بچه که بودم، قدیمی ها در توصیف تلویزیون، تعبیر مخصوص به خود را داشتند، “ صفحه جادویی، یک صفحه مربعی کوچک با این همه اتفاقات جورواجور؟!!!”، هر آنچه را قدیم در یک صفحه تلویزیون می شد دید، در این دوره و زمانه، این همه اتفاق را در صفحه ای به مراتب کوچکتر و به طور جمعی و در دنیای کودکان هم می توان دید.
دنیای من، دنیای رنگ هاست، دنیای کودکانی که صاف و ساده و بی غل و غش در یک صفحه حاضر میشوند، درس می خوانند، تکلیف انجام میدهند و به ما معلمین و مربیان شور و انرژی زندگی می بخشند.
تنها نمی دانم ما میزبانیم یا مهمان، عملا ما هوست و میزبانشان هستیم ولی نقش مهمان داریم و به خانه هاشان میرویم.
و تنها معلمان هستند که نه گشنه می شوند نه تشنه، نه خسته باید بشوند و نه خواب آلود که حواس شان باید به همه چیز باشد.
و این را هم سخت است بفهمم که روش تدریس قدیم آن هم با فرهنگ آموزشی ایران، کاربردی تر بود یا روش جدید و فرهنگ آموزشی غربی. مقایسه هم که قیاس مع الفارق است و به کار این دوران نمی آید و نتیجه درستی از آن استنتاج نمی شود.
و تنها می ماند:
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
رها راد
ژانویه ۲۰۲۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزهای دوری که خاطراتش همچنان نزدیک است
مطلبی دیگر از این انتشارات
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
مطلبی دیگر از این انتشارات
به تنهائی خو بگیریم