چرا می نویسم؟

نوشتن را راهی می دانم برای ابراز اندیشه و احساس

سال هاست که می نویسم، نه اینکه نویسنده ام و یا خود را نویسنده می دانم. می نویسم که چون از دوران دبستان، نوشتن را دوست داشته ام. کمی که بزرگتر شدم، شدم انشاء بنویس بچه محصل های خانواده و فامیل.

قصدم از ایجاد این وبلاگ، سرجمع کردن آنچه را که می نویسم، به قلم آوردن بیشتر آنچه را که می اندیشم و البته به اشتراک گذاری تجربه هایم به عنوان یک زن، یک مهاجر و یک معلم.



غروب زیبا و بهاری غربت
غروب زیبا و بهاری غربت


این روزها که می گذرد و آنچه که می ماند...

با احتساب امروز که به آخر نزدیک می شود، درست سی و پنج روز است که در حبس خانگی اختیاری و یا همان قرنطینه اختیاری هستم. دوازدهم مارچ، روز آخر مدرسه، قبل از تعطیلات یک هفته ای سالانه بود. تعطیلات یک هفته ای تبدیل شد به سه هفته و فعلا تا اول ماه می و بعد از آن هم....

روزهای شلوغ و پر سرو صدای مدرسه تبدیل شد به روزهای پر از سکوت و بی هیاهوی خانه. شکل دورکاری هم شد گاهی گفتگوی تلفنی با دانش آموزان و والدین، گاهی تهیه ویديویی و خواندن کتاب برای دانش آموزان و چند تا سوال درسی و ....

روزهای شروع در خانه بمانید هم به این تفکر گذشت که چه بلایی بر سر خود و طبیعت آورده ایم، اول طبیعت وجود خودمان را کشتیم، سپس طبیعت اطراف مان را با خراب کردن مراتع و جنگل ها و تبدیل به خانه و ویلا و کارخانه، از آلوده کردن آبهای رودخانه ها و اقیانوس ها و ازبین بردن آبزیان، از تخریب کوه ها و معادن و فلزات و ساخت ماشین و وسائل غیر ضروری که بسیاری از آنها نیاز کاذب بود و...
وجود خودمان را هم که به فراموشی سپردیم، یادمان رفت که فکر کنیم از “کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود”، یادمان رفت که بیندیشیم گاهی با خود تنها بودن لازم است تا با خود خودمان روبرو شویم و از آن فرار نکنیم، روح مان را ببینیم و به دردهایش گوش بدهیم، گوش بدهیم و زنگار از دل هامان بزداییم و دوباره این آیینه را صیقل دهیم و برگردانیم به روز اولی که بدنیا آمده بودیم، بی خش و غل و غش.

از تنهایی استقبال کنیم و مدیتیت. از فرصت ها استفاده کنیم و دوباره بسازیم. با خود مهربان باشیم و با مردم و سپس طبیعت. ما و دنیا نیاز به این خانه تکانی و شفافیت داشت، به این زمستان نیاز داشت تا قدردان بهار باشد. تکان مهلکی ست ولی محصولش کم آفت. پس با هم و دوباره آغاز می کنیم، من از خود شروع می کنم، شما هم از خود. می دانم سخت است، خیلی هم سخت ولی شدنی ست.

و روزهای دیگر.....