استاد علی اکبر خانجانی،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی،نزول و عروج روح در خلق جدید آخرالزمان،کتابهای عرفانی،تناسخ،جهان های هم ارض،جهان های موازی،اسرار جهان هستی،مالیخولیای پزشکی
خودشناسی به چه کار میآید؟
آیا مثلاً وقتی که عمل ناحقی را در خود میبینم یا کفر طرز فکری را در خود کشف میکنم و یا حماقت یک ایده و باوری را در اندیشهام متوجه میشوم، چه میکنم؟ در این صورت یا دست و دل از آن عمل، فکر و باورم میشویم و از آن توبه میکنم و یا مجبورم که خودم را توجیه نموده و به اصطلاح ذهن خود را بپیچانم؛ یعنی خود را بفریبم تا بتوانم به همان راه و روش ادامه دهم. در چنین روندی است که آدمی در سراشیبی خودفریبی و ظلمت و جنون سقوط میکند و هر کسی هم که خطای راه و روش او را به وی نشان دهد به خونش تشنه میگردد. چنین کسی تدریجاً از همهی مفاهیم و ارزشهای انسانی و اخلاقی تهی گشته و تبدیل به حیوان و شیطانی مخوف میگردد که همهی اطرافیانش از او میگریزند. این غایت آدمی در سمت و سوی خلاف عقل و وجدان و خودآگاهی است.
هر کسی، هم در درون و هم بیرون از خود نیروهای بیدار کننده و آگاهیبخش دارد که در مواقع سرنوشتساز او را به خود میآورند. این نیرو یا یک روح و عنصر ملکوتی و وحیانی از اعماق جان است و یا یک عارف و رسول و ناجی معنوی در بیرون! این دو طریق از خودشناسی و کسب معرفت در آفاق و انفس است و دو نوع واکنش آدمیدر قبال این خودآگاهی ممکن است: تصدیق یا انکار! توبه یا تکفیر! همراهی با نور معرفت یا عداوت با آن در خویشتن! دوستی با وجدان خویش و یا انکار و دشمنی با وجدان! که موجب دو نوع حرکت و رشد به سوى خدا یا شیطان میشود و نهایتاً از آدمی موجودی الهی و یا ابلیسی میپرورد و این راهی اجتنابناپذیر است. زیرا آدمی مجبور به آگاهی و انتخاب و رشد و حرکت در جهان است در دو سوی حق یا باطل! در دو سوی خدا یا شیطان!
به هر حال خودشناسی و رویارویی آدمی با حقیقت ذات خویش به هر طریقی اجتنابناپذیر است، ولی آنچه که قابل انتخاب است، اختیار بین تصدیق یا تکذیب این حقیقت میباشد که انسان را بین کفر و ایمان مخیر میکند انتخاب بین خودآگاهی و خودفریبی! انتخاب بین خدا و شیطان! زیرا کسی که نور معرفت و خودشناسی را تصدیق میکند، رو به حق و خداوند عالمیان نموده و مسیر تعالی روحانی را برمیگزیند و مقامات بهشتی را حاصل میکند. و آنکه انکار و عداوت میورزد، رو به ابلیس کرده و مسیر شیطنت و خودفریبی و تاریکی را برمیگزیند و شیطان را ولىّ و صاحب خود میکند تا او را در طبقات جهنم و درک اسفل رهنمون شود.
هر انتخابی، انتخاب بین آگاهی و فریب خویشتن است. بنابراین آدمی حتی راه فریب خود را هم آگاهانه انتخاب میکند: «آنان که عالمانه ره ضلالت گزیدند!» (قرآن کریم).
بهراستی چرا آدمیضلالت و فریب را انتخاب میکند، همانطور که به قول الهی در کتابش اکثر مردمان چنین میکنند. چرا اکثر مردمان از نور آگاهی و معرفت نفس گریزان هستند و خودفریبی را ترجیح میدهند و کوری و کری و مدهوشی را بر دانایی برمیگزینند؟
آری! این خدا است که موجب هدایت و ضلالت است، ولی آدمی است که انتخاب میکند و خدا هم او را در دو مسیر نور و تاریکی در طبقات بهشت و دوزخ راه مینماید. ولی اکثراً مسیر تاریکی و جهل و دوزخ را برمیگزینند که راه کور بودن و کر بودن و جنون و مدهوشی است؛ زیرا از مسئولیت آن هراس دارند و نمیخواهند مسئول زندگی و سرنوشت خود باشند و خود را علت زندگی خود قرار دهند و لذا به انواع جبرها پناه میبرند که انواع جهلها و انواع جهنمها و انواع تاریکیها و انواع گریز از مسئولیت و خودآگاهی است: جبر تاریخ، جبر ژنتیک، جبر خانواده، جبر جامعه و حکومت و زمانه وو... و بالاخره جبر سرنوشت و نهایتاً جبر و جبار برتری به نام خدا که باعث همهی این جبرها است!! زیرا خدای کافران و جاهلان و ظالمان هم وجودی جبار و ظالم است که توجیهگر ظلم و جبرهای حاکم بر آنها است.
دیدن، شنیدن، حرف زدن، تفکر، فهمیدن و بخصوص فهم باطن خویشتن مستلزم شجاعت و دلیری عظیمیاست؛ زیرا مسئولیتزا و شهادتآفرین است. کسی که میخواهد سرنوشت خود را به عقل و اراده و اختیار و مسئولیت خودش انتخاب کند و رقم زند، باید انسانی بهغایت شجاع باشد و چنین مرتبهای از شجاعت، نیازمند ایمانی عظیم است به خدایی که این معرفت و اختیار را به او بخشیده است و از او حمایت میکند و لحظهای او را به خودش وانمینهد و تنها نمیگذارد.
انسان فقط از طریق ایمان به خدایی که مظهر رحمت مطلقه است و از طریق توکل کردن تمام و کمال به او است که میتواند سرنوشت خود را برحسب معرفت خود انتخاب کند و مسئولیت زندگیاش را بر عهده بگیرد و همهی جبرهای حاکم را از میان بردارد و مسیری برخلاف جریان جامعه و تاریخ و زمانه و حکومتها و جباریتها را برگزیند. ایمان، آگاهی و انتخاب، امری واحد است. فقط انسانی مؤمن میتواند سرنوشت خود را برحسب علم و آگاهی خود انتخاب کند و مسئولیتش را پذیرا گردد. همهی ارزشهای والای انسانی محصول چنین انتخابی است: انتخاب آگاهی!
آیا انتخاب جز نور آگاهی و معرفت هیچ عنصر تعیین کنندهی دیگری دارد؟ آیا بدون آگاهی لازم، امکان انتخاب و اختیار وجود دارد؟ پس انتخاب و آزادی و سرنوشتِ مسئولانه جز به نور خودآگاهی و معرفت ممکن نمیشود و بلکه انتخاب عین آگاهی است و آگاهی خواهناخواه منجر به انتخاب و اختیار و آزادی سرنوشت میشود. و این است که اکثر مردم با آن عداوت میکنند؛ زیرا دشمن انتخاب و آزادی و مسئولیت سرنوشت خویشاند. این است که دشمن آگاهی و معرفت نفس هستند.
به هر حال آدمی در هر مرحلهای از زندگیاش مجبور به اختیار است و لذا مجبور به خودآگاهی و کسب معرفت نوینی است تا بتواند انتخاب بهتری داشته باشد. این آگاهی و انتخاب یا مؤمنانه است یا کافرانه! ولی انتخاب کافرانه به معنای انتخاب راه خودفریبی و ضلالت، انتخابی بس حیرتآور و بهراستی مالیخولیایی است که کسی تصمیم بگیرد که همهی عمرش مشغول خودفریبی باشد. پس باید یک راهنما و مرشدی چون خود شیطان داشته باشد تا او را به سوی جهنم رهنمون سازد. جهنم همان راه خودفریبی آگاهانه است.
بهراستی آدمی چگونه میتواند آگاهانه خود را فریب دهد؟ بهراستی این واقعهای بس عجیب و مالیخولیایی است و انسان باید بتواند عقل و هوش و ادراک و حواس خود را واژگون کند: «آنگاه که هدایت را شناختند و به عمد به تحریف عقل خود پرداختند، با شیطان همنشین گشته و واژگون شدند!». (قرآن کریم)
آدمی از ترس آزادی و مسئولیتِ انتخابِ سرنوشت خود، به واژگونی هوش و حواس خود پرداخته و آگاهانه خود را گول میزند و غول میشود در همنشینی با شیطانی که این فریب را به او میآموزد: «آنانکه شیطان را ولیّ و یاور خود ساختند بهراستی که شیطان دشمن انسان است!». (قرآن کریم)
در حقیقت شیطان رسالتی جز فریب آدمیو واژگونسازی عقل و ادراکش ندارد؛ آنهم با انتخاب خود انسان! زیرا بهراستی که شیطان هرگز نمیتواند ارادهاش را به زور به کسی تحمیل نماید. کسی که فریب را برگزید، شیطان را برگزیده است و شیطان سلطان خودفریبی او است و در همه حال او را در این ضلالت و واژگونی تعلیم میدهد و مشاور او است؛ البته به امر و ارادهی خداوند! (قرآن کریم)
در حقیقت گریز از آزادی اراده و انتخاب و مسئولیتِ سرنوشت خویشتن، همان راه کفر و شیطنت و جهنم است. این است که در جایجای قرآن شاهدیم که خداوند هرگز خطا و گناه کسی را به دیگران نسبت نمیدهد و چنین تهمتهایی را نمیپذیرد: «خود را فریب دادند و به خود ستم کردند!» (قرآن کریم). این است که اکراه و اجبار در دین، اشد مظالم محسوب شده است؛ زیرا دین یعنی راه آزادی انتخاب و سرنوشت خویش! پس آنکه دین را وسیلهیجباریت میسازد، خود ابلیس و دجال است و این اشد فریبها و فساد و ستم است؛ یعنی تبدیل آزادی به جباریت! تبدیل آگاهی به فریب! «هیهات از این انسان که چه سان کافر و قدرنشناس است. کشته باد چنین انسانی!» (قرآن کریم). در حقیقت کسی که دین را تبدیل به کفر، و آگاهی را وسیلهی خودفریبی میکند، خود را به دست خود میکشد. آدمی به نور خودآگاهی و معرفت، هم سالک سیر الىالله میشود و مقامات روحانی و آسمانی را کسب مینماید و هم رهرو ظلمات و درکات اسفل شده و به سوی ابلیس ره میجوید.
این است که میفرماید بهواسطهی این کتاب (قرآن) برخی هدایت شده و برخی گمراه میشوند. منظور از این کتاب و قرآن، همان خودآگاهی و خودشناسی فطری میباشد که با هر انسانی هست که در کلام وحی به نطق آمده است.
آدمی از آنجا که صاحب روح الهی است، مجبور است که خود را بشناسد؛ زیرا در آئینهی این روح دائماً با خودش روبهرو است و شاهد و شهید در خویشتن است؛ منتهی مرحلهی نخست این شناخت، همانا شناخت کفر و جهل و ظلم نفس است که اکثر آدمیان انکارش میکنند و آن را به سوی غیر خویش فرافکنی مینمایند. و اندکی به تصدیق آنچه که از خود میبینند پرداخته و سپس از این کفر و جهل و ظلم خود توبه میکنند و این سرآغاز ایمان و تحقیق و سیر الىالله است که وادی عارفان میباشد. ولی آنانکه دچار انکار نفس امارهی خود میشوند، به شقاوت و جهل مرکّب و خودفریبی مضاعف مبتلا میگردند که پایانی ندارد و غایت این انکار، از آدمی یک موجود شیطانی میپرورد: شیطان اِنسی!
پس آدمی را از خودشناسی گریزی نیست، مگر اینکه اسیر خودفریبی میشود که جزای گریز از معرفت است. خودفریبی یک تلاش مذبوحانه و مالیخولیایی است در قبال انکار خودشناسی فطری که در وجدان و نفس ناطقهی بشر است. کسی که نخواهد خود را بشناسد، به خودفریبی محکوم میشود. آنکه از کفر و جهل و ستمگری موجود در نفس اماره (که طبقهی اول نفس است) روی نگرداند و تصدیق و توبه نماید، بر طبقات رحمانی و ایمانیِ نفس وارد میشود که عبارتاند از نفس لوامه، نفس مطمئنه، نفس راضیه، نفس مرضیه و نفس واحده که آسمانهای رحمانی نفس هستند. ولی اکثر مردمان از مشاهدهی کفر و ستم طبقهی اول نفس خویش (اماره) دچار کفر و انکار و خودفریبی میشوند و از خود روی برمیگردانند و این آغاز گمشدن از خویش است و ابداع خودهای شیطانی و کاذب و غیرحقیقی که تمام مخلوق خودفریبی است. آنچه که آدمی را به خود کافر میکند انکار کفر خویشتن است، و پشت کردن به خود از اینجا آغاز میشود که آغاز ضلالت و گمشدن است.
پس درمییابیم هر آنچه که راه توبه و دین و ایمان و تقوا و هدایت نامیده شده، نمیتواند جز راه معرفت نفس و عرفان سلوکی باشد که سیر در آفاق و انفس و طبقات زمین و آسمانها است و تنها راه کسب وجود و نجات از عدم! پس دشمنان عرفان نفس در حقیقت دشمنان دین خدا و امر هدایت الى الله هستند؟
علی اکبر خانجانی
7/2/1401
منبع:کتاب مجموعه مقالات آخرالزمانی،مقاله خودشناسی،اثر استاد علی اکبر خانجانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حدیث عشق:حقایق واسرار عشق جنسی،عشق جمالی و عشق عرفانی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اصالت انسان(اومانیزم):
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست داشتن بی مزد و منت و توقع و تملک: