دو سال است که نیستی!

بسم الله قاصم الجبارین


بامداد بود و هوا گرگ و میش.

دلم گواه بد میداد ،دلشوره ام سرایت کرده و کل وجودم را در بر گرفته بود.

مادرم تلویزیون را روشن کرد و خبری را که برای همه ما سخت بود را با چشمان گریانش خواند.

و آنگاه بود که متوجه علت دلشوره ام شدم.

اکنون دو سال است که از بامداد 13 دی ماه سال 98 میگذرد و هنوز غم از دست دادنت در دلهایمان مانده .

دو سال است که جانت را فدا کردی و رسیدی به آرزوی چندین و چند ساله ات ، شهادت!

همانی که از ابتدای سرباز بودنت، پاسدار شدنت و سردار شدنت همراهت بود و درجه سپهبدی را بعداز شهادت گرفتی و شدی «سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی »

خوشا به سعادتت که بعد از شهادتت، امیر المونین (ع) ، سیدالشهدا(ع) ، قمر بنی هاشم و ضامن آهو تورا طلبیدند و در اخر بدن مبارک تو را به اغوش خاک سپردند .

هنوزم که هنوزه اهرمن صفتان از نام تو میترسند و از دیدن عکس تو لرزه بر جانشان می افتد.

حاجی جان ماراهم در صحرای محشر شفاعت بفرما!?