ترویج دانش برای دانشآموزان و دانشجویان کشور
مَکبِدِغ - قسمت اول
اصلاً خوب فکرکردن و بد فکرکردن یعنی چی؟
نویسنده: سید علیرضا هاشمی
تا اونجایی که حافظهام یاری میده، ترم اول دانشگاه ۱۷واحد بیشتر نداشتم که ۳تا از این ۱۷تا، درس شیرینی به نام «ادبیات» بود. شاید تعجب کنید که مگه توی دانشگاه هم باید دروس عمومی بخونیم؛ که جواب این سوال «بله»ست و خوشبختانه یا شایدم بدبختانه، باید یه چندتایی درس عمومی رو بگذرونیم.
منِ نویسنده توی دانشگاه کامپیوتر میخونم و ترکیب این کامپیوتر خوندن با یه جمله از استاد ادبیات ترم اولم باعث شد تا به نظر خودم، بتونم حداقل یه کوچولو، بهتر «فکر» کنم. اصلاً تا حالا چیزی در مورد «خوب فکرکردن» یا «بد فکرکردن» شنیده بودید؟ فکر میکردید «فکرکردن» هم «کیفیت» داشته باشه؟ برای توصیف کیفیت فکرکردن، بیاین تا در قالب یک مثال بررسیش کنیم.
یه شرکت رو تصور کنید که شونصد نفر توش کار میکنن؛ یه عده عضو هیئت مدیرهن، یه عده کارمند معمولی، یه عده مسئول فلان تیم و عده هم مسئول بهمان تیم. این شرکت یه ویژگی دیگهای هم که داره، اینه که هیئت مدیرهش بیشتر از بقیه حقوق میگیرن و مسئولین فلان تیم و بهمان تیم هم از کارمندای معمولی توی تیمشون بیشتر حقوق میگیرن.
الان اگه به شما بگن این شرکت رو روی کاغذ بکش، شاید یه سری آدم پشت سر هم ردیف کنید که زیر هر کدوم، جایگاه و میزان حقوقشون نوشته شده. یه چیزی مثل این:
شایدم یه ساختمون گنده تصور کنید که دفتر مدیرش طبقهی آخره و این آقامدیر پارکینگ اختصاصی خودش رو داره. از اون طرف، کارمندای شرکت با اتوبوسی که اکثراً شلوغه و توی ترافیک گیر میکنه، سر کار میآن و تأخیر میخورن و همون آقامدیره بهخاطر تأخیر کارمندا، از حقوقشون کم میکنه.
حالا من میرم سر تصور خودم. اگه به من میگفتن بیا و این شرکت رو روی کاغذ بکش، احتمالاً همچین چیزی میکشیدم:
ممکنه بگید الان که چی؟ چه اتفاقی افتاد؟ ولی اگه یکم دقت کنید، میبینید شکل بالا چندتا ویژگی داره:
- قیافهی افراد تو این مثال مهم نیست و به همین خاطر بهجاشون نقطه گذاشتم! کار رو ساده کردم. با این توصیفاتی که از شرکت شده، مهم نیست آدماش چه شکلی هستن، چه لباسی پوشیدن، قدشون چقدره، جنسیتشون چیه.
- توی این شکل هر فرد از همهی افراد که زیرش قرار گرفته، حقوق بیشتری میگیره؛ همونطور که در توصیف شرکت هم اومده بود.
- جایگاه تیمهای مختلف شرکت نسبت به هم مشخصه و اون ساختار سلسلهمراتبیِ گفته شده حفظ شده.
خب! دیدیم که شکل بالا همهی اطلاعاتی رو که در توصیف شرکت اومده بود، تو خودش داره؛ پس به نظر من شکل خوبیه.
برگردیم به «خوب فکرکردن» و «بد فکرکردن»؛ معمولا وقتی داریم به یه چیزی فکر میکنیم، یه تصور از اون چیز توی ذهنمون هست. تو مثال بالا احتمالاً تصور ما از شرکت همون چیزی بود که روی کاغذ هم کشیدیم. حالا هر چقدر که بتونیم تصورات ذهنیمون رو بهتر و دقیقتر و جامعتر بکشیم، بهتر هم میتونیم در موردشون فکر کنیم.
برگردیم عقبتر، به درس سهواحدی ادبیات ترم اولم. اون جملهای که استاد ادبیات ترم یکمون گفت و من خیلی دوستش داشتم این بود که «ما آدما با کلمات فکر میکنیم». جداً جملهی جالبیه، من که از شنیدنش کیف کردم! حالا ربط این جمله به رشتهی کامپیوتری که من تو دانشگاه میخونم، اینه که من یه سری کلمهی کامپیوتری بلدم، پس با اون کلمات فکر میکنم! تو همین مثال بالا، شکلی که کشیدم یک «درخت» بود. «درخت» یه مفهوم تو «نظریهی گراف» هست که این نظریه تو کامپیوتر کاربرد داره. همینطور کلمات کامپیوتری دیگهای هم هست که باهاشون فکر میکنم؛ thread(ریسه)، امید ریاضی، deadlock و خیلی چیزای دیگه.
حالا این وسط «مَکبِدِغ» چی بود؟ اگه اول کلمات «مفاهیم کامپیوتری برای دنیای غیرکامپیوتری» رو کنار هم بذاریم، به «مکبدغ» میرسیم. خوبه از این به بعد، هر دفعه یاد فکرکردن در مورد دنیای غیرکامپیوتری دور و برمون افتادیم، با یادآوری مکبدغ به این فکر کنیم که داریم با چه کلمهی کامپیوتری یا حتی غیرکامپیوتریای در مورد اون چیز غیرکامپیوتری فکر میکنیم :)
*طرحهای این متن، اثر مهربان رضوانی هستند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرونده یادگیری ماشین برای نوجوانان، قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
این رهگذار پر آشوب!
مطلبی دیگر از این انتشارات
حافظۀ مولکولی