راه مرا می‌خواند ...

لحظه‌ای با من باش
لحظه‌ای با من باش

روزها و لحظه‌ها با آرامش، استمرار، دقت و سرعت می‌گذرند.

تنها همراه زندگی که هر لحظه قرار را از من و تو می‌گیرد و باید به اجبار تحملش کرد. حتی برای لحظه‌ای هم نمی‌توان از نبودش در امان ماند، چون باز هنگام فکر کردن به نبودش هم در حال تهدید به ترک من و توست و با ترک او تبدیل به یک عکس، یک سنگ یا یک شیء منجمد خواهیم شد.

بله! زمان خون جاری در رگ حیات است.

پس چه‌طور می‌شود از آن غافل بود؟

بودنش را ثبت نکرد؟

هر لحظه با او عکس یادگاری نگرفت؟

و با او خوش نگذراند؟


از امروز با همان آرامش، استمرار، دقت و سرعت با او همراه خواهم شد

و بودنش را نه پس خواهم زد و نه انکار خواهم کرد.

این یک هدیه برای اکنونِ من است.

«امروز» برای همیشه من را ترک خواهد کرد؛

می‌خواهم به او بگویم، قدرش را می‌دانم؛ از بودنش خوشحالم، چون

می‌دانم که برترین موهبت ایزدی‌ست که همیشه با من است؛

می‌خواهم در او روان باشم و هر روز از لحظات با هم بودنمان بنویسم.


تو هم با او بمان و قدرش را بدان.

بنویس، بنویس، بنویس که صاحبان قلم سازنده‌های تاریخند.
در جنگ قلم و موریانه، این دومی‌ست که می‌میرد.


به گردش زمان خیره نمان
به گردش زمان خیره نمان