روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۵؛ اساما بنلادن
ساعت یازده شب روز اول ماه می سال دوهزار و یازده، ابیتآباد پاکستان.
ابر بعد از صرف شام کنار خانوادهش و شستن ظرفها، یواش یواش آماده میشد برای خوابیدن که برقهای ساختمون میره و همه جا تاریک میشه. چیزی نمیگذره که بعد یه مدت که سکوت همه جا رو گرفته بود شیشههای ساختمان شروع میکنن به لرزیدن. صدای غرش عجیبی میاد.
ابر که ترسیده بود اول فکر میکنه طوفان شده، به پشت پنجره میره که بیرون رو نگاه کنه که ببینه چه خبره که در کمال تعجب میبینه که دو تا هلیکوپتر سیاه بزرگ جلوی ساختمان خونهشون به زمین نشستن و یک گروه نظامی از داخل اون اومدن بیرون و دارن خیلی به سرعت نزدیک ساختمون اینا میشن.
اینجا بود که ابر خیلی وحشت ورش میداره و داد میزنه و اوساما رو خبر میکنه. اوساما خیلی سراسیمه پشت پنجره میاد و بیرون رو نگاه میکنه و چیزی که میبینه رو باورش نمیشه. فقط یک کلمه میگه آمریکاییها.
اینجا بود که اوساما متوجه شد که باید خودش و خانوادهش رو خیلی سریع نجات بده. از همهی اعضای خانواده خواست که دور همدیگه جمع بشن و به طبقهی زیر همکف یا همون انباری برن و پناه بگیر. هراس و نگرانی توی چشمای امل موج میزد.
سهام همسر بن لادن و خالد پسر بیست و دو سالهش توی بالکن داشتن نزدیک شدن نیروهای آمریکایی رو میدیدن. بن لادن پسرش رو صدا زد و از اون خواست که به پیش اون بره، خالد هم تفنگ کلاشینکف رو برداشت به سمت پدرش رفت و پشتش پناه گرفت.
امل و سهام، همسران بن لادن سعی میکردن کودکانی که گریه میکردن رو آروم کنن. اونا به سمت طبقهای بالاتر رفتن تا همهی اعضای خانواده رو بتونن دور همدیگه جمع کنن و به زیرزمین برن و مخفی بشن. تو این لحظه بود که نیروهای آمریکایی در ورودی رو منفجر کردن.
بن لادن دوباره از همهی اعضای خانوادهش خواستش که به طبقههای پایینتر برن اما مریم و سمیه، دخترای بزرگتر بن لادن خودشون رو توی بالکن مخفی کرده کرده بودن و سهام و پسرش توی بالکن طبقهی بالا بودن.
توی طبقهی سوم، امل به همراه پسرش، حسین بن لادن، توی اتاق قایم شده بودن و امل شدید وحشتزده بود و فقط دعا میکرد. امل میگفت که میدونه که یکی از اطرافیان نزدیکانشون به اونا خیانت کرده.
اینجا بود که نیروهای آمریکایی وارد طبقه دوم ساختمان شده بودند، یکی یکی درها رو میشکستن و به دنبال بن لادن اتاقا رو بررسی میکردن. یکی از اعضای این نیروها که عربی هم صحبت میکرد، میدونست که خالد پسر بیست و دو سالهی بن لادن چه شکلیه، واسه همین هم خالد رو صدا زد.
خالد هم که خیلی تحت تاثیر احساساتش قرار گرفته بود برای اینکه از خودش و خانوادهشون حفاظت کنه سریع به بیرون رفت تا به نیروهای آمریکایی شلیک کنه اما قبل از اون نیروهای آمریکایی بودن که با گلوله به سر خالد شلیک کردن و اون رو کشتن.
سمیه و مریم هم که صحنه رو دیده بودن به سمت نیروهای آمریکایی حمله کردن اما خیلی راحت دستگیر شدن.
رابرت اونیل اولین نیرویی بود که تونست از نیروهای آمریکایی، خودش رو به اتاقی که توش بن لادن مخفی شده برسونه. وقتی وارد اتاق شد دید که امل مقابل شوهرش ایستاده و میخواد که سعی کنه از اون محافظت کنه.
امل وقتی که بهش حملهور شد رابرت به سمت امل شلیک کرد. بعد از اون بود که بقیه نیروهای آمریکایی هم وارد اتاق شدن. تنها چیزی که امل به خاطر داره بعد از این صحنه، اینه که زخمی روی زمین افتاده و داره ازش خون میره.
بعد از اون بود که نیروهای آمریکایی کاملا وارد اتاق شدن و یکی بعد از دیگری شروع کردن به شلیک کردن به سمت اسامه بن لادن.
سلام، من ایمان نژاداحد هستم و شما به اپیزود پنجم راوکست گوش میکنید. حتما میدونید که من تو هر اپیزود از راوکست داستان یک رویداد مهم تاریخی رو برای شما روایت میکنم.
چیزی که اول اپیزود شنیدید روایتیه که همهی ما از کشته شدن بن لادن شنیدیم و میدونیم، اما تو این اپیزود سعی میکنیم که این اتفاق رو از یک جنبه و نگاه دیگهای هم بررسی کنیم تا بفهمیم که اصلا اصل ماجرا چی بوده.
چون حتما میدونید که شبهه خیلی زیادی در مورد کشته شدن بن لادن هست. من سعی میکنم تو این اپیزود تمام این روایتهایی که از قتل بن لادن شده رو برای شما تعریف کنم و خودتون یک نتیجهگیری کلی در آخر داستان داشته باشید.
این قسمت اساما.
قبل از اینکه بریم سراغ اصل ماجرا، بهتره که یه ذره بیشتر با خود شخص آقای بن آشنا بشین. اسامه بن لادن توی دهم مارس هزار و نهصد و پنجاه و هفت توی ریاض عربستان سعودی به دنیا اومد. اون حاصل ازدواج محمد بن لادن و همسر دومش حمیده بود.
محمد میلیاردر خیلی فعالی بود توی صنعت ساختمان سازی که خیلی ارتباط نزدیکی با خاندان آل سعود داشت.
تخمین زده میشه که تقریبا یه چیزی حدود پنج میلیارد دلار سرمایه این جناب محمد بوده که بعدا هم بن لادن چیزی حدود بیست و پنج تا سی میلیون دلار به ارث بود.
شما ببینید خانوادهی آقای محمد بن لادن چقدر بزرگ بوده، چند تا همسر و پسر و فرزند داشته که از این سرمایه پنج میلیارد دلاری چیزی فقط حدود بیست و پنج تا سی میلیون دلارش ارث رسیده به خود اسامه بن لادن.
بگذریم، بن لادن مثل یک مسلمون معتقد به وهابیت پرورش پیدا کرد. بین سال هزار و نهصد و شصت و هشت تا هزار و نهصد و هفتاد و شیش توی مدارس نمونه تحصیل میکرد. بعدا هم وارد دانشگاه ملک عبدالعزیز شد و توی رشتههای علم اقتصاد و مدیریت بازرگانی تاثیر کرد.
توی دوران دانشگاهش خیلی علاقه داشت به تفسیر قرآن و جهاد و کارهای عامالمنفعه. خیلی آدم فعالی بود، علاقه خیلی زیادی هم به سرودن شعر داشت.
آدم اهل مطالعهای هم بود، فیلم زیاد نگاه میکرد، خیلی علاقه داشت به فیلم هرج و مرج بزرگ و از نظر شخصیتی هم یه ارادت خاصی داشت به جناب مونتگومری و چاردوگل.
از علاقهمندان خیلی پر و پا قرص فوتبال بود. همیشه موقعی که میگن که فوتبال بازی میکرد دوست داشت که سانتفوروارد بازی کنه، بعد طرفدار باشگاه آرسنال هم بودش.
اساما توی سال هزار و سیصد و هفتاد و شیش، موقعی که فقط هیفده سالش بود با نجم قائم توی لاذقیه سوریه ازدواج کرد. بعد از اونم چهار بار دیگه ازدواج کرد و دو بار طلاق گرفت. کلا هم خیلی فعال بوده و چیزی حدود بیست و شیش تا بچه داشتن ایشون.
روزنامه الشرق توی گزارشی که توی دو ژانویه دو هزار و ده نوشته بود، گفته بود که یکی از همسران بن لادن به اسم خیریه به همراه دختر و پسر پنج سالهی بن لادن با یه چند تا دیگه از اعضای خانوادهشون، توی سال دو هزار و یک یعنی از زمان حمله آمریکا به افغانستان، تو یه مجتمع مسکونی توی اطراف تهران توی حبس خانگی بودن.
این روزنامه به نقل از عروس بن لادن که اونم توی ایران زندگی میکرد نوشت که خانواده بن لادن زندگی مرفه و خوبی تو ایران داشتن. استخر داشتن، یه باغ خیلی بزرگ داشتن، رایانهای شخصی داشتند ولی به اینترنت دسترسی نداشتند و از هرگونه تماس با خارج و ارسال اخبار و منابع و این چیزا منع بودن.
جالبه بدونید که عروس بنلادن تو یکی از مصاحبههایی هم که داشت از جناب محمود احمدینژاد به خاطر برخورد خوبی که مقامات ایرانی با بچههای بنلادن داشت تشکرم کرده بود.
توی دسامبر دو هزار و نوزده رسانهها خبر دادند که دختر بن لادن به نام امان یا ایمان، بعضی جاها ایمان نوشته شده اسمش، تو یه جریان یه برنامهی خریدی که توی هر شش ماه یک بار از سمت مقامات ایرانی برای اونا در نظر گرفته میشد، تونسته بود که فرار کنه و به سفارت عربستان سعودی توی تهران پناهنده بشه.
چند روز بعدشم یکی دیگه از پسرای بن لادن تونست فرار کنه و اونم باز به سفارت عربستان رفت و پناهنده شد. یه مدت بعدم جفت اینا تونستن که با کمک مقامات عربستانی از ایران خارج شن.
دو تا از پسرای بن لادن به اسم عمر و عبدالله هم که توی خارج از ایران زندگی میکردن، این اتفاق رو تایید کرده بودن.
عمر بن لادن از مقامات ایران خواسته بود که به خانواده بن لادن اجازه بدن که از ایران خارج شن و به سوریه یا قطر برن. تا قبل از این ماجرا هم مقامات ایران، خیلی جالبه که وجود هر یک از خانوادهی بن لادن رو در ایران تکذیب میکردن.
اما بعد از اینکه ماجرای فرار دختر و پسر بن لادن از ایران افشا شد، دیگه مقامات ایران تکذیب رو گذاشتن کنار و اعلام کردن که اینها تو این مدت توی ایران توی حبس خانگی بودند که زندگی میکردن.
پدر اسامه بنلادن، محمد بن لادن توی سال هزار و نهصد و شصت و هفت، تو یک سانحه هوایی توی عربستان وقتی که خلبان آمریکایی موقع فرود اشتباه مرتکب شده بود، کشته شد.
بزرگترین برادر ناتنی بن لادن هم، سالن بن لادن، رئیس بعدی خاندان بن لادن،توی سال هزار و نهصد و هشتاد و یک باز اونم توی نزدیکی سن آنتونیه تگزاس به خاطر یه سانحه هوایی بود که کشته شد.
اما اصلا داستان شکلگیری القاعده و رهبر شدن بن لادن اصلا چی بودش؟ نزدیک کریسمس سال هزار و نهصد و هفتاد و نه بود که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله میکنن.
اون موقع توی افغانستان یک حکومت کمونیستی سر کار بود، بعد از اینکه افغانستان یک کودتای خونین رو توی سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت دیده بود، کمونیستها سر کار اومده بودن و این حکومتی که تشکیل شده بود به شدت وابسته جماهیر شورویی بود.
شوروی برای اینکه جلوگیری کنن از سقوط افغانستان، سال هزار و نهصد و هفتاد و نه به این کشور حمله کردند و اشغالش کردن.
اینجا بود که آمریکا و متحدانش مثل عربستان سعودی و مصر، شروع کردن به تجهیز کردن مخالفان مسلح افغان از طریق خاک پاکستان تا بتونن یه نیروی نظامی خیلی بزرگی رو جلوی اتحادیه جماهیر شوروی و برای جلوگیری از نفوذ شورویها توی منطقه به وجود بیارن.
توی همین زمانها بود که از کشورهای حاشیهی خلیج فارس، افراد سرشناس و ثروتمندشون برای حمایت از این اقدام وارد پاکستان شدن و یکی از این افراد اسامه بن لادن بود. از کشورای دیگهای هم مثل مصر و لیبی و مراکش و الجزایر هم صدها نفر نیرو وارد پاکستان شدن.
تاثیرگذاری این گروهها و تلاشی که اونا کردن برای تجهیز افغانها و تشکیل گروههای جهادی غیرقابلانکاره اما شکی نیست که توی همین بین، افراطگرایی و شبکههای تروریستی هم داشت پرورش پیدا میکرد.
در نهایت همهی اینها منجر شد که توی سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت، گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن تشکیل بشه.
اما بعد از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان، اسامه بن لادن به سمت عربستان برگشت و پادشاهی کشورش رو محکوم کرد که اجازه داده که نیروهای آمریکایی از خاک عربستان استفاده کنن تا توی اولین جنگ خلیج فارس برای اخراج عراق از کویت، بتونن اقداماتی رو انجام بدن.
عربستان سعودی هم در مقابل، حق شهروندی بن لادن رو لغو کرد و بعدشم اون رو به سودان تبعید کردش، اما بن لادن توی سودان از فرصت استفاده کرد و به تقویت نیروهای القاعده و طراحی حملاتی علیه آمریکا و منافع اون ادامه داد.
سال هزار و نهصد و نود و شیش بود که اون مجبور شد خاک سودان رو هم ترک کنه. بن لادن و همراهاش زمانی که طالبان حکومت خودش رو توی افغانستان آغاز کرده بود به سمت افغانستان رفتن، افغانستان هم به عنوان یک دولت شکست خورده و ضعیف، یه محیط کاملا مناسبی بود تا بنلادن بتونه نخستین تلاشهای خودش رو برای طراحی حملات یازده سپتامبر و سال دو هزار و یک انجام بده.
با اینکه بلافاصله بعد از این حمله، یعنی حملهی یازده سپتامبر اون به عنوان متهم اصلی هدف قرار گرفت اما رییس جمهور وقت آمریکا، بوش، مدتی بعد اعلام کرد که جنگ با ترور و تروریسم، بزرگتر از اینه که تنها هدفش یک شخص یا فقط بن لادن باشه.
نیروهای ایالت متحده در قالب عملیات آزادی بلندمدت، تو ماه دسامبر سال دو هزار و یک برای گرفتن اسامه بن لادن به افغانستان حمله کردن، اما عملیاتی که برای کشتن یا دستگیری اون توی منطقهی کوهستانی تورابورا آغاز شده بود بینتیجه موند.
کشتن اسامه بن لادن، لحظهی اوج دورهی نخست ریاست جمهوری اوباما و یکی از عوامل برنده شدن دوبارهی اون بود.
کاخ سفید هنوزم تاکید داره که کشتن اسامه بن لادن همه و همه فقط کار آمریکاییها بوده و هیچ کدوم از مقامات بلندپایه ارتش و سیاسیون دولت پاکستان از قبل از این حمله اطلاعی نداشتن.
اما این گزارش هم مثل گزارشهای دیگهای که توی اون زمان کاخ سفید منتشر کرد، چندان دقیق و واقعی نیست. به احتمال خیلی زیاد گزارش رسمی که کاخ سفید منتشر کرده توسط لوییس کارول نوشتهشده.
اما آیا واقعا اسامه بن لادن میاد یک شهری رو در چهل مایلی اسلامآباد که یکی از پر رفتوآمدترین شهرهای کشور پاکستانه رو برای خودش انتخاب کنه که اونجا پنهان باشه و عملیاتهای خودش رو علیه دولت آمریکا و کارهای تروریستیش انجام بده. این موضوع یه ذره با عقل جور در نمیومد.
یکی از آشکارترین و واضحترین دروغهایی که تو این روایتی که کاخ سفید از کشتن بن لادن داشته، این بوده که رهبران ارشد نظامی پاکستان مثل ژنرال پرویز کیانی، رئیس ستاد ارتش و ژنرال احمد شجاع پاشا رئیس عمومی آیاسآی، اصلا از این ماموریت ایالت متحده آگاهی نداشتن.
با وجود این مجموعهای از گزارشها که این روایت رو به چالش میکشه، موضع کاخ سفید رو باز تغییر نداد. یکی از گزارشهایی که روایت کاخ سفید رو رد میکنه، گزارشیه که توی نیویورکتایمز توی تاریخ نوزده مارچ دو هزار و چهارده توسط خانم کارلوتا گال منتشر شد.
خانم گال که برای زیر پوشش دادن اتفاقات افغانستان یه دوازده سالی اونجا رفت و آمد داشت، نوشته که یک مقام پاکستانی به اون گفته که ژنرال پاشا قبل از همه آمریکاییها میدونسته که بن لادن توی ابیت آباد زندگی میکنه، البته مقامات ایالت متحده وپاکستانیها ادعای اون رو رد کردن.
اما داستان همینجا تموم نشد، رییس اجرایی مرکز تحقیقات و مطالعات امنیتی پاکستان، امتیازگل، توی کتاب خودش به اسم پاکستان پیش از اسامه و بعد از اسامه نوشته که چهار افسر مخفی آی اس آی باهاش صحبت کردن که همهی اونا به این اعتقاد داشتند که نظامیان پاکستان، حتما و حتما از این حمله باخبر بودن.
این داستان زمانی خودش رو بیشتر نشون داد که ژنرال اسد دورانی، که توی دههی هزار و نهصد و نود رییس آیاسآی بود توی مصاحبهای که با شبکهی الجزیره انجام داده بود، گفته بود که به احتمال خیلی زیاد، نیروهای نظامی ارتش پاکستان خبر داشتند که آمریکا قراره این حمله رو انجام بده و خودشون هم میدونستن که بن لادن داره تو اون کشور زندگی میکنه اما این قضیه رو علنی نکرده بودن برای این که بتونن در قبال تحویل دادن اسامه بن لادن به آمریکا یه سری امتیازاتی رو از آمریکا بگیرن.
اما تمام این داستانها نشون میده که اسامه بن لادن از سال دو هزار و شیش به این سمت، زندانی آی اس آی بوده. یعنی زندانی دولت پاکستان بوده و دولت پاکستان تونسته بوده که بنلادن رو دستگیر کنه.
اما همونطور که بهتون گفتم برای اینکه بتونه یه سری امتیازاتی رو از کشوری مثل آمریکا بگیره در قبال تحویل دادنش، تا چند سال این خبر رو رسانهای نکرده بوده و بدون شک ژنرال کیانی و ژنرال پاشا از قبل میدونستن که ایالات متحده، میخواد حملاتی رو برای کشتن و یه دستگیری بن لادن انجام بده.
اما آمریکا از کجا مطلع شده بود که بن لادن توی پاکستانه؟ از اونجایی که یکی از مقامات بلندپایه ارتش پاکستان برای دریافت جایزهی بیست و پنج میلیون دلاری بن لادن، رفته بود این اطلاعات رو به آمریکاییها فروخته بود.
از اون سمت ادعا کرده بود که میتونه شرایطی رک فراهم کنه که آمریکاییها بدون دردسر و به راحتی بتونن نیروهای خودشون رو برای انجام عملیات کشتن بن لادن به ابیت آباد اعزام کنن.
اما یکی از منبعهای عمدهی اطلاعات دربارهی پیدا کردن پناهگاه و کشتن اسامه بن لادن، یکی از مقامات بازنشستهی سابق سیآیای آمریکاست.
اون از اطلاعات اولیه دربارهی حضور بن لادن تو ابیتآباد باخبر بوده و محرم اسرار بسیاری از جنبههای آموزشی و تمرین گروه عملیات ویژه نیروی دریایی برای انجام این حمله و گزارشهایی که بعد از این حمله رخ داده بوده.
اما بریم سراغ داستان لو دادن پناهگاه بنلادن توسط نیروی نظامی پاکستانی که بهتون گفتم.
همه چی از یک دیدار شروع شد. توی ماه آگست سال دو هزار و ده یک افسر بلند پایهی پاکستانی، پیش جاناتان بنک که اون موقع رییس دفتر سی آی ای توی سفارت ایالات متحده بود، رفت.
این افسر پاکستانی پیشنهاد کرد که در برابر دریافت جایزهای که برای بنلادن توی سال دو هزار و یک اعلام شده بود، به اونا میگه که کجا میتونن اسامه بن لادن رو پیدا کنن، منتها سی آی ای اول این حرفای اون رو زیاد جدی نگرفت و قابل اعتماد نمیدونست.
واسه همین نیاز داشت که حرفای اون رو راستیآزمایی کنه اما بعد از تغییراتی که انجام داد متوجه شد که واقعا یه خونهای توی ابیتآباد هست که یک شخص خیلی مهمی توی اون خونه داره زندگی میکنه اما هنوز مطمئن نبود که اون شخص آیا واقعا اسامه بن لادن هست یا نه.
اما اول نظامیای ایالت متحده، خبرهایی که پیدا کردن رو از دولت پاکستان مخفی کردن. مقام بازنشستهی سیا که اینجا چون هیچ اسمی ازش برده نشده تو این مقاله، ما ایشون رو از این به بعد به اسم جک صدا میزنیم، ایشون منبع اصلی اطلاعاتی هست که تو این داستان ما برای شما روایت میکنیم.
این جناب جک گفتش که ترس ما این بود که اگر موجودیت هدف آشکار بشه، خود پاکستانیا شاید بن لادن رو به یه جای دیگه انتقال بدن واسه همین افراد خیلی کمی ما این داستان رو گفتیم. هدف اول سیا هم این بود که کیفیت اطلاعات داده شده توسط اون افسر پاکستانی رو بررسی کنه و بفهمه که واقعا این اطلاعات درست هست یا نه.
مجتمع مسکونیای که فکر میکردن بن لادن توشه از طریق ماهوارهها زیر نظر قرار گرفته شد. سی آی ای یه خونه رو هم توی ابیت آباد میکنه تا از اونجا بتونه یه مرکزی رو درست کنه برای بررسی کردن اطلاعات و عملیات احتمالی آینده. بعدا هم از این ساختمان برای نقطه تماس با آی اس آی استفاده کردن که بتونن هماهنگیهای لازم رو برای اجرای عملیات انجام بدن.
البته این کار سی آی ای خیلی هم توجه مردم رو جلب نمیکرد چون ابیت آباد شهری بود که معمولا مردم شهرهای اطراف برای تعطیلات به خاطر آب و هوایی که داشت، اونجا میرفتن و خارجیهای زیادی هم اونجا میرفتن، واسه همین زیاد جلب توجه نمیکرد این اتفاق.
جک اضافه میکنه که این منبع آگاهشون توی ارتش پاکستان که لو داده بوده محل اختفای بن لادن رو، بعد از اینکه معلوم میشه اطلاعات دقیقی داره و اطلاعات تقریبا به حقیقت نزدیکه، خود آمریکاییا ایشون و خانوادهشون رو از پاکستان خارج میکنن و توی واشنگتن مستقر میکنن. گفته میشه که این فرد الان هم داره به عنوان مشاور برای سی آی ای کار میکنه.
جک میگه که تا ماه اکتبر، نظامیان و سازمان سیآیای بقیهی نیروهای درگیر، داشتن تمام احتمالات مختلف رو برای حمله کردن به این ساختمون بررسی میکردن که یا مثلا ساختمون رو بمببارون کنن، از هواپیماهای بدون سرنشین استفاده کنن یا یه کسی رو بفرستن داخل ساختمون برای اینکه اسامه بن لادن رو بکشه.
اما به خاطر اینکه هیچ نفوذی توی سیستم ارتباط ساختمون نداشتند و هیچ اطلاع دقیقی از اتفاقاتی که داخل ساختمون داره میفته نداشتن، واسه همین به نتیجهی خاصی نمیرسیدن.
اما تازه آخر ماه اکتبر بود که خبر اینکه اسامه بن لادن ممکنه پیدا شده باشه رو تازه به اوباما دادن. سی آی ای وقتی که این خبر رو به باراک اوباما داد براک اوباما واکنشش این بود که دیگه در مورد این موضوع با من صحبت نکنید مگر اینکه به شما ثابت بشه که فردی که تو اون ساختمون زندگی میکنه واقعا اسامه بن لادنه.
هدف اول سی آی ای و فرماندهی مشترک عملیات خاص، این بود که حمایت اوباما رو بتونن جذب کنن. اونا اعتقاد داشتند که زمانی میتونن به این هدف دست پیدا بکنن که بتونن شواهدی از دی ان ای اسامه بن لادن رو از داخل اون ساختمون به دست بیارن و بتونن به اوباما اطمینان بدن که یک حمله شبانه و بیخبر، هیچ خطری برای نظامیان آمریکایی نخواهد داشت.
به گفتهی جک، تنها راه رسیدن به این دو هدف همون همراه ساختن خود پاکستانیها با این برنامه بود. این مجتمع به خاطر این که زیر نظر آی اس آی بود، هیچ فرد مسلحی و هیچ سلاح خاصی توش وجود نداشت.
افسر پاکستانی به سی آی ای گفته بود که اسامه بن لادن از سال دو هزار و یک تا دو هزار و شیش با خانوادهاش روی کوههای هندوکش زندگی میکردن، اما آی اس آی از محل دقیق اونا اطلاعی نداشته اما بعدا تونسته با رشوههایی که به مردم محلی میده موقعیت بلادن رو پیدا کنه.
جک میگه جلب همراهی پاکستانیها زیاد کار سختی نبود، مثل اینکه اون موقع آمریکا کمکهای خیلی زیادی رو به پاکستان داشت انجام میداد، چه از نظر نظامی چه از نظر مالی، تامین امنیت مقامات آی اس آی، لیموزینای ضد گلولهای که براشون فرستاده میشد، و و و….
میدونستن که بزرگترین کاری که میتونن اینا انجام بدن برای جلب حمایت پاکستانیها یه مشوق پولی بود، اونا پول رو انتخاب کرده بودن واسه این که این یه بازی برد برد بود. البته کمی تهدیدم چاشنیش کرده بودن، آمریکاییا گفته بودن که اگه پاکستانیا با اونا همکاری نکنن، به همه میگن که پاکستانیا این مدت بن لادن رو زندانی کرده بودن و خب این موضوع زیاد به مزاق نیروهای جهادی خوش نمیومد، مخصوصا طالبان و نیروهای القاعده که توی افغانستان و پاکستان زندگی میکردن و اینجوری میشد که با پاکستان دشمنی میکردن و توجهشون رو معطوف این کشور میکردن. واسه همین پاکستانیها مجبور بودن که راه بیان.
بر اساس گفتههای جک، یکی دیگه از نگرانیهایی که پاکستانیها داشتن عربستان سعودی بود. عربستان از وقتی که پاکستانیا بن لادن رو دستگیر کرده بودن تمام هزینههای نگهداری اونا رو میدادن، واسه اینکه نگران بودن که بن لادن دست آمریکاییا بیفته، چون به هرحال بن لادن یک عربستانی سعودی بود و میترسیدن که ارتباط القاعده با عربستان در مورد حملات یازده سپتامبر فاش بشه.
واسه همین بود که پول میدادن به پاکستانیها تا بتونن بن لادن رو توی خود پاکستان زندانی نگه دارن و تمام تلاششون رو هم میکردن که بن لادن دست آمریکاییا نیفته.
از اون طرفم پاکستانیها نگران بودن که شاید آمریکاییها از سمت خود عربستانیها با خبر بشن بن لادن توی پاکستانه و اون جوری امتیازاتی که میتونن از پاکستان بگیرن هم از بین بره.
واسه همینم هستش که با خبر شدن آمریکاییها توسط یکی از افسران بلند رتبهی خودشون توی ارتش، زیاد هم برای اونا بد نشد. بهتر از این بود که حداقل آمریکاییا از سمت عربستان از این موضوع باخبر بشن.
اما آمریکاییها خیلی مشتاق بودن که بتونن همکاری بیشتری داشته باشن با پاکستانیا، چون آمریکا و پاکستان با همدیگه یه سری عملیات مشترک نظامی توی جنوب شرقی آسیا، ضد تروریست انجام داده بودن، همکاریهایی داشتن برای رصد نیروهای جهادی و تروریستها.
از اون سمت هم پاکستان به خاطر زرادخانههای هستهای که داشت، توی رسانهی غرب اغلب با بمب اسلامی از پاکستان مثلا اسم برده میشد که احتمال داره که در صورت بروز بحران با اسرائیل، توسط پاکستان این زرادخونههاش و بمبهای هستهایش به یکی از کشورهای خاورمیانه، احتمالا ایران انتقال داده بشه.
زمانی که پاکستان توی دههی هزار و نهصد و هفتاد ساخت بمب هستهای رو شروع کرد آمریکا زیاد توجهی نکرد اما الان عموما تقریبا باور به اینه که این کشور بیش از صد کلاهک هستهای داره.
واشینگتن این رو به خوبی درک میکرد که امنیت ایالت متحده، وابسته به حفظ ارتباط قوی نظامی و سیاسی با پاکستانه. توی پاکستان هم البته متقابلا این اعتقاد وجود داشت.
اما برگردیم به ابیت آباد. مجتمعی که بن لادن تو اون زندگی میکرد از آکادمی نظامی پاکستان کمتر از دو مایل و از مرکز فرماندهی رزمی ارتش پاکستان هم کمتر از یک مایل فاصله داشت.
ابیت آباد با هلیکوپتر از تربله، یکی از پایگاههای مهم عملیاتهای مخفی آی اس آی و از مکانی که توی اونجا نگهبانهای زرادخانههای هستهای پاکستان آموزش جک میبینن کمتر از پونزده دقیقه فاصله داشت.
جک میگه به خاطر همین تربله بود که آی اس آی اسامه بن لادن رو تو ابیتآباد گذاشته بود و زندانی کرده بود تا بتونه همه جانبه به اون نظارت داشته باشه. تو این مرحله خطرها برای اوباما خیلی زیاد بود.
به این خاطر که این نوع عملیاتها یک پیشینهی پردردسر داشت و یه سری عملیات ناکام مثل اینم داشتن آمریکاییها، مثل نجات گروگانهای آمریکایی که توی سال هزار و نهصد و هشتاد توی تهران بودن. این ناکامی یکی از دلایل شکست جیمی کارتر برابر رونالد ریگان بود.
جک میگه که نگرانی اوباما واقع بینانه هم بود اتفاقا. اما این موضوع که بن لادن ممکنه دستگیر بشه هم موضوعی نبود که اوباما بتونه به راحتی ازش بگذره. اما بالاخره چیزی که باراک اوباما منتظرش بود از راه رسید.
سیآیای تونسته بود از طریق فردی به اسم عزیز که نزدیکی محل اختفای اسامه بن لادن زندگی میکرد، به دی ان ای بنلادن دست پیدا کنه. بعد ها هم از این جایزهی بیست و پنج میلیون دلاری که در نظر گرفته بودند برای پیدا کردن بن لادن، یه بخشی هم به همین عزیز اختصاص دادند.
اما مقامات پاکستانی هرگونه ارتباط عزیز با این پرونده رو به کلی تکذیب میکنن. کلن هم شیوه کار پاکستانیا این بود که کلا همه چی رو تکذیب میکردن. هرگونه دخالت خودشون توی این عملیاتها رو به خاطر حساسیتهایی که قبلا بهتون گفتیم، تماما تکذیب میکردن.
اما بالاخره توافقات نهایی شد. فرماندهی مشترک عملیاتهای خاص، فهرستی از سوالها تهیه کرد تا پاکستانیها به اونا پاسخ بدن.
مثل اینکه چطور مطمئن باشیم که از بیرون دخالتی صورت نمیگیره، چه سدهای دفاعی توی داخل ساختمان وجود داره، ابعاد اونها چقدره، اتاقهای بنلادن کجان، اندازهی دقیق اونها چقدره، حتی اینکه هر راه پله چقدر پله داره، دروازههای اتاق بن لادن کدوم قسمتها هستن، آیا دروازهها استحکامات خاصی دارن یا نه، ضخامت دیوارها چقده.
پاکستانیا به تمام اینا جواب دادن و مقرر شد که یک گروه چهار نفره هم که آمریکاییها برای برقراری ارتباط و هماهنگی نیاز داشتن، توی تربله یه دفتر باز کنن. این چهار نفر متشکل بود از یک فردی که از تیم عملیات خاص نیروی دریایی بود، یک افسر سیآیای و دو متخصص ارتباطات.
تو اون زمان هم نظامیهای آمریکایی یه مجتمع مصنوعی شبیه چیزی که بن لادن توش نگهداری میشد توی آمریکا ساخته بودن و تمرینات ویژهی خودشون رو توی اون انجام میدادن.
اما جک میگه که تو این مدت ایالت متحده کمکها به پاکستان رو قطع کرد، در واقع یه جورایی شیر آب رو بست. تحویل دادن هیجده هواپیمای جنگی اف شونزده به تاخیر افتاد. توی ماه اپریل دوهزار و یازده ژنرال پاشا با رئیس سیا توی مرکز سیا دیدار کرد.
این مقام بازنشسته، جک، میگه که جناب پاشا تعهد گرفت که ایالت متحده، پرداخت کمکهاش رو از سر بگیره و ما تضمین گرفتیم که در جریان این ماموریت، هیچ مخالفتی از سوی پاکستانیها صورت نگیره.
پاشا هم اصرار کرد که واشنگتن شکایت از پاکستان رو دربارهی عدم همکاری در جنگ علیه تروریسم پایان بده. در واقع این دو تا کشور با همدیگه برای انجام عملیات معامله کردن و کاملا برد برد بود. ژنرال پاشا کامل برای آمریکاییها توضیح داده بود که چرا نمیخواد اصلا اسمی از پاکستان برده باشه.
آی اس آی بن لادن رو یک اهرم فشار برابر فعالیتهای القاعده و طالبان داخل افغانستان و پاکستان میدونه. اونا به رهبران القاعده و طالبان فهمونده بودند که اگر بخوان عملیاتهاشون رو به سمت پاکستان ببرن، خیلی راحت بن لادن رو تحویل ایالت متحده میده، واسه همین بود که اگه مشخص میشد که پاکستانیها توی این عملیات نقش دارن باید هزینهی خیلی سنگینی میدادن.
ژنرال پاشا و ژنرال کیانی مسئولیت داشتن که به آمریکاییها اطمینان بدن که ارتش و فرماندهی نیروهای دفاعی هوایی پاکستان، هواپیماهایی که برای این ماموریت استفاده میشن رو دنبال نمیکنند و هیچ کاری به اونا نداشته باشن.
دفتر هماهنگی آمریکاییها برای این ماموریت توی تربله قاضی، مسئولیت هماهنگی ارتباط بین آیاسآی، افسران ارشد در مرکز فرماندهی در افغانستان و دو هلیکوپتر عقاب سیاه رو به عهده داشت.
این دو هلیکوپتر، هلیکوپترهایی بودن که توی این عملیات قرار بود ازشون استفاده بشه و هدف این بود که هیچ هواپیمای جنگی پاکستانیای توی مرزها، این دو تا هلیکوپتر رو رصد و تعقیب نکنه.
برنامهریزی اولیه این بود که خبر حمله نباید فورا اعلام شه، ژنرال پاشا و ژنرال کیانی خیلی اصرار داشتن که وقتی عملیات تموم شد تا یک هفته بعدش خبری اعلام نشه و بعد از اون یک هفته باشه که باراک اوباما بیاد بگه که توی یک عملیاتی که هواپیماهای بدون سرنشین، توی کوههای هندوکش داشتن مشخص شده که اوسامه بن لادن توی این بمبباران کشته شده.
آمریکاییها هم به ژنرال کیانی و ژنرال پاشا اطمینان دادند که همین کار رو انجام میدن و همدستی اونا توی این ماموریت، به صورت کاملا مخفی باقی میمونه.
یکی از فرماندههای پیشین عملیاتهای خاص که سابقهی امنیتی این چنینی توی ده سال گذشته رو خیلی زیاد هم داشت میگه که ما قرار نبود که اصلا اجازه بدیم که اوسامه بن لادن زنده بمونه و میدونستیم کاری که داریم انجام میدیم قتله.
واسه همینه که توی گزارشهای کاخ سفید، اعلام شده که وقتی نیروهای ویژه وارد ساختمان شدن اوسامه بن لادن حال آمادهسازی سلاحش بود و اگه بن لادن سریعا تسلیم میشد، ممکن بود که ما اون رو زنده دستگیر کنیم.
اما شب عملیات از راه رسید. آی اس آی نیروهایی اطراف مجتمع گذاشته بود تا بتونن تحرکات بن لادن و خانوادهش رو زیر نظر بگیرن. بهشون هم دستور داده شده بود که وقتی صدای هلیکوپترها رو شنیدن منطقه رو ترک کنن. آی اس آی هم چندساعت قبل از حمله برق کل منطقه رو قطع کرد.
هلیکوپترهای آمریکایی به مجتمع نزدیک شدن اما تو این لحظه یک اتفاق خیلی عجیبی افتاد، یکی از هلیکوپترها به دیوار مجتمع برخورد کرد و داخل حیاط مجتمع سقوط کرد اما این باعث نشد که عملیات متوقف بشه. نیروهای آمریکایی وارد ساختمان شدن و بعد از اینکه طبقههای اول و دوم پاکسازی کردن، وارد طبقهی سوم شدن.
جک اینجا توضیح میده که وقتی که نیروهای آمریکایی وارد طبقه سوم شدن، تونستن اتاق اسامه بن لادن رو پیدا کنن و وقتی که وارد اتاق شدن، اسامه بن لادن رو همراه همسرش امل که قبلا در موردش گفته بودیم پیدا میکنن.
وقتی امل به سمت نیروهای آمریکایی حمله میکنه، نیروهای آمریکایی تیری رو به سمت امیل شلیک میکنند که به زانوش برخورد میکنه و گفته میشه به غیر از گلولههایی که به سمت اسامه بنلادن شلیک شد، این تنها تیری بوده که شلیک شده. درست برخلاف چیزی که خود کاخ سفید روایت میکنه.
جک تو یه گزارشی میگه که آمریکاییها میدونستن که هدف تو کجا قرار داشت، طبقهی سوم دروازهی دوم به طرف راست. به گفتهی جک بعضی از اعضای تیم عملیات خاص، از اصرار کاخ سفید برای اینکه اونا بن لادن رو به خاطر دفاع از خودش به گلوله بستن خیلی متعجب کرده بود.
شیش نفر از قویترین و باتجربهترین اعضای نیروی عملیات خاص ایالت متحده با یک فرد غیرنظامی سالخورده روبرو شده بودن. این در شرایطی بود که اونا به خاطر دفاع از خودشون مجبور به کشتن اون نبودن.
لرخلاف تمام حرفها و حدیثا، هیچ کدوم از همسران و فرزندان اسامه بن بلادن دستگیر نشدند که به آمریکا فرستاده بشن.
بلکه اونا دستگیر شدن که تحویل آی اس آی داده بشن. همچنین گفته میشه که هیچ کیسهای پر از کامپیوتر و ابزارهای ذخیره اطلاعاتی وجود نداشت، اعضای تیم عملیات فقط چند جلد کتاب و چند ورق کاغذ که توی اتاق بن لادن بود رو جمع کرده بودن.
در واقع اصلا نیروهای آمریکایی برای این به اون ساختمون حمله نکردن که فکر میکردند اسامه بن لادن از اونجا داره عملیاتهای خودش رو فرماندهی میکنه، چیزی که کاخ سفید توی بیانیهش اعلام کرده بود.
در واقع اونا میدونستن که اسامه بن لادن اونجا زندانیه و هیچ کار خاصی انجام نمیده و فقط و فقط برای کشتن اسامه بن لادن به اون ساختمون رفته بودن.
اما بحث و جنجالها تازه بعد از این عملیات شروع شده بود. منتظر بودند که ببینن که آیا کاخ سفید واقعا به وعدههایی که به ژنرال پاشا داده عمل میکنه برای اینکه یک هفته صبر کنه و بعد بگه که اسامه بن بلادن توی کوههای هندوکش به وسیلهی هواپیمای بدون سرنشین کشته شده یا نه، اما به خاطر تصادفی که یکی از اون هلیکوپترها داشت، نمیتونست کاخ سفید این ماموریت رو پنهان کنه چون همه فهمیده بودن که توی اون شهر یک اتفاقی افتاده.
برای همین اوباما مجبور بود که قبل از اینکه کسی از پنتاگون این عملیات رو افشا کنه و تاثیر سیاسیش رو به حداقل برسونه، خبر کشته شدن اسامه بن لادن رو اعلام کنه.
اما همه با این برنامه موافق نبودن، یکی از مخالفا رابرت گیتز وزیر دفاع ایالت متحده تو اون زمان بود. اون اصرار داشت که توافق با پاکستان باید حفظ بشه. اون تو کتاب خاطراتش به نام وظیفه، نوشته بود که پیش از آن که ما آن را اعلام کنیم و رئیس جمهور به طبقه بالا برود تا آنچه را به تازگی اتفاق افتاده بود، به مردم آمریکا بگوید.
من برای همه یادآوری کردم که تکنیکها و روشهای تیم عملیات خاص که در عملیات کشتن بن لادن استفاده شده، هر روز در افغانستان استفاده میشود و به این خاطر لازم بود که ما به توافقی برسیم که هیچ جزئیاتی دربارهی این حمله منتشر نکنیم.
من آنچه را که لازم بود گفتم و اعتقاد داشتم که این اتفاق نباید بیفتد. با این وجود اطلاعات داشت به بیرون درز پیدا میکرد. من خشمگین بودم و در یک مورد به مشاور امنیت ملی گفتم که چرا هیچکس نمیتواند که جلوی دهانش را بگیرد.
اما در آخر، شب یکم می دوهزار و یازده، تمام برنامههای عادی شبکههای تلویزیونی قطع شد و تصویر رئیس جمهور اوباما در اتاق شرقی کاخ سفید روی صحنه اومد.
رئیس جمهور گفتش که امشب من میتوانم به مردم آمریکا و جهانیان گزارش بدم که ایالت متحده عملیاتی را اجرا کرد که منجر به کشته شدن اسامه بن لادن، رهبر القاعده و یک تروریست شد که مسئول قتل هزاران مرد و زن و کودک بیگناه بود.
اما بعد از بیانهای که اوباما داد، باید تکلیف دو مورد دیگه هم مشخص میشد. یکی خود عملیات بود که به چه شکل بود که چون کاخ سفید گفته بود که نیروهای آمریکایی با اسامه بن لادن و افرادش درگیر شدن. ب
رای این باید یه داستانی درست میشد و داستان بعدی هم باید برای جسد اسامه بن لادن تعریف میشد که آمریکاییها با این جسد چیکار کردن.
بعد از بیانیه باراک اوباما بود که به تمام افرادی که تو این عملیات دست داشتن، دستور داده شد که هیچ گونه گزارشی در مورد عملیات با رسانهها در میان نذارن و از همهشون خواسته شد که قویا دخالت پاکستان توی این عملیات رو تکذیب کنن.
بعدها چند نفر دیگه از نزدیکان خود باراک اوباما هم مصاحبههای مختلفی کردن، مثل مصاحبهای که جان برینان مشاور ارشد اوباما داشت.
اون توی مصاحبهای که انجام داده بود گفته بود که هیچ کدوم از نیروهای پاکستانی از عملیاتی که ما انجام دادیم با خبر نبودن و وقتی که ما صحنه رو ترک کردیم تازه اونا باخبر شدن و گفته بود که به عقیدهی من اوباما یکی از شجاعانهترین تصمیمهایی رو گرفت که تو این اواخر یک رییس جمهور جرات گرفتن اون رو داشت، و اضافه کرده بود که در مجموع تو این عملیات پنج نفر کشته شدن که بن لادن، یکی از قاصدهاش، برادرش، یکی از پسرانش و همسرش که اسامه بن لادن اون رو سپر خودش کرده بود از جملهی کشته شدهها بودن.
اما همه به این داستانهایی که روایت میشد اعتقاد نداشتن، یه خبرنگاری بود به اسم سیمور هرش. این آقای هرش کلا از اساس با چیزی که کاخ سفید روایت میکرد مخالف بود. میگفت تمام اتفاقاتی که کاخ سفید داره روایت میکنه، همهش صحنه سازی و دروغه. اطلاعات خیلی دقیقی هم از عملیات داشت.
این آقای هرش میگفتش که من میدونم که قبل از اینکه اصلا عملیات انجام بشه، نیروهای آمریکایی و پاکستانی با همدیگه زدوبندهایی رو انجام دادن. من میدونم که قرار بوده که بعد از اینکه عملیات انجام شد، یک هفته بعدش تاز این عملیات رسانهای شه و حتی این رو میدونست که قراره که اوباما بیاد بگه که اسامه بن لادن توی کوهستانها توسط بمباران هواپیمای بدون سرنشینه که کشته شده. اطلاعات خیلی دقیقی از عملیات داشتش.
آقای سیمون هرش میگفتش که این که گفته میشه که جسد اسامه بن لادن به صورت اسلامی، دور یک پارچه پیچیده شده و توی دریا انداخته شده هم حتی دروغه.
حتی در مورد عکسی هم که از اسامه بن لادن بعد از کشته شدنش پخش شده و منتشر شد هم اعتقاد داره که این عکس دستکاری شدهست و عکس واقعی خود جسد بن لادن نیست.
اما مهمترین و اثرگذارترین ادعای آقای هرش، در مورد چگونگی پیدا شدن سکونتگاه بن لادن بود. اون نوشته که سالها تلاش برای جمعآوری اطلاعات نبود که ایالت متحده رو تونست که کمک کنه تا در نهایت بن لادن رو پیدا کنن، بلکه این محل با خبر چینی غیر منتظرهی یک افسر اطلاعاتی بازنشستهی پاکستانی کشف شد.
این افسر پاکستانی برای بدست آوردن جایزهی بیست و پنج میلیون دلاری بود که اومد این اطلاعات رو فروخت. در واقع حتی نمیشه گفت که بن لادن پنهان شده بوده.
ساختمون سکونت بنلادن توی ابیت آباد در حقیقت یک خونهی امن بود که توسط سرویس اطلاعاتی پاکستان محافظت میشده. زمانی که ایالت متحده بر اساس این اطلاعات با مقامات پاکستانی رو در رو شد، اونا در نهایت درستی این اطلاعات رو تایید کردند و حتی پذیرفتن که برای اثبات اون، نمونهی دی ان ای رو هم فراهم کنن.
بنابراین بر اساس روایت هرش، این هرگز یک حمله شجاعانه نبود. پاکستانیها به هلیکوپترای ایالت متحده اجازه داده بودن تا وارد حریم هوایی اونا بشن. گاردهای ساختمون قبل از اجرای عملیات، تمام ساختمون رو تخلیه کرده بودن و ترک کرده بودن.
هرش توی گزارشش ادامه میده که نه تنها پاکستانیا بن لادن رو سال دو هزار و شیش دستگیر کرده بودن، بلکه عربستان سعودی برای آزادی اون تو سالهای بعد پول پرداخت میکرده، در واقع رشوه میداده به مقامات پاکستان که بتونه بن لادن رو به کشور خودش منتقل کنه.
ادعای دیگهش هم این بود که ایالت متحده به پاکستان دستور داده تا مرد بی گناهی که زمانی از عوامل سازمان سیا بود، به عنوان سپر دفاعی افسر ارتش پاکستان که نمونهی دی ان ای رو فراهم کرده بود دستگیر کنند.
در مورد آقای هرش باید بگم که یکی از بزرگترین خبرنگاران تحقیقی توی ایالت متحده بود. مردی بود که قیام صدها نفر از شهروندان ویتنامی توی روستای مایلای رو افشا کرده بود سال هزار و نهصد و شصت و نه، کسی که برنامههای مخفی سازمان سیآیای رو برای جاسوسی مخالفان ضد جنگ آشکار کرده بود سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار و کسی که جزئیات داستانهای تکون دهندهی بدرفتاریها تو ابوغریب رو افشا کرده بود که این گزارش ها سال دوهزار و چهار منتشر شده بود.
برای همین خیلیا به گفتههای آقای سیمون هرش اعتقاد داشتن و براشون سخت بود که قبول کنن که این داستانها ساخته و پرداخته ذهن ایشون باشه. در کل به نوشتن گزارشات جنجالی خیلی علاقهی زیادی داشت و توی خیلی از مواردم گزارشهاش تایید شده بود. اینجوری نبود که از خودش بخواد داستانسرایی کنه.
آقا در آخر با اینکه علت متحده ادعا میکنه که در این عملیات سری بن لادن رو کشته و جنازهاش رو هم در دریا انداخته اما تا امروز هیچ عکس رسمیای از جنازهی بن لادن منتشر نشده.
البته عکسایی که توی رسانهها و اینترنت از جنازهی او منتشر شده، گفتم که قبلا همهشون ساخته شدهست و واقعی نیست، و برخلاف باور عمومی جنازهی بن لادن طبق گزارشی که آقای هرش میده در آب انداخته نشده، بلکه بدنش پس از قطعه قطعه شدن توی کیسههای خاصی انداخته شده و توسط هلیکوپتر در مناطق مختلفی از کوههای افغانستان رها شده.
چیزی که شنیدید اپیزود پنجم راوکست بود. راوکست رو میتونید به تمام دوستانتون که فکر میکنید ممکنه از شنیدن اپیزودهای مختلف پادکست لذت ببرن، معرفی کنید.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۴؛ قمار با مرگ - قسمت آخر
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۵۲؛ یازده سپتامبر
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۷؛ شب از قندهار میرسد- قسمت دوم