روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۲۸؛ جنبش زنان لیبریا
سلام من ایماننژاد هستم و چیزی که قراره بشنوید بیست و هشتمین اپیزود راوکسته که تو دی ماه ۹۹ منتشر میشه. تو هر قسمت از راوکست داستان یک رویداد واقعی و مهم رو میشنوید و در این قسمت هم قراره بریم قاره آفریقا. اپیزود بیست و هشتم با عنوان فرشتگان دوزخ و یادآوری این نکته که این اپیزود به هیچ عنوان مناسب کودکان نیست.
داستان ما توی لیبریا اتفاق افتاده. نمیدونم تا حالا اسم این کشور شنیدید یا نه؟ لیبریا تو غرب قاره آفریقا است. جایی بین گینه، ساحل عاج و سیرالئون. این کشور تا قبل از ورود مهاجرها ساحل قلعه نامیده میشد. تا قبل از استقلال لیبریا این منطقه حیاط خلوت آمریکاییها برای آدمربایی بود. یعنی چی؟ یعنی اینکه خیلی شیک پا میشدن میرفتن به این قسمت به ساحل قلعه و بومیهای اون منطقه رو برای کار روی زمینهای کشاورزی و زمینهای کشت پنبه و کار توی کارخونههاشون میدزدیدن. میدزدیدند میآوردن قاره آمریکا ازشون بیگاری میکشیدن. موضوعی که از قرن شانزدهم شروع شد و تا زمان اعلام استقلال کشور آمریکا تقریبا ادامه داشت. اما چی شد که ساحل قلعه شد لیبریا؟
بعد از استقلال آمریکا تو سال ۱۸۱۶ براساس رای کنگره این آزادی و اختیار به بردههای آفریقاییتبار دادن که برگردن به سرزمینهای مادریشون. یه سری از این بردهها از ترس خشونت اربابان سفیدپوستشون تصمیم گرفتن که برگردن به آفریقا ولی مشکلی که این وسط وجود داشت این بود که اونها قرنها بود که سرزمین مادریشون ول کرده بودن اومده بودن آمریکا و الان جایی برای برگشت نداشتن که بخوان برن. به خاطر همین انجمنی به اسم انجمن کوچنشینان آمریکا، لیبریا را برای اسکان این بردهها در نظر گرفت و اونا رو به غرب آفریقا برد.
این مهاجران جدید سال ۱۸۲۲ و زمان ریاست جمهوری جیمز مونرو «James Monroe» تو بندری در غرب آفریقا پیاده شدند و شهر مونرویا «Monrovia» رو بنا کردن. این شهر همونطوری که از اسمش مشخصه به یاد جیمز مونرو نامگذاری شده. خود اسم لیبریا هم که تقریبا معنای کشور آزادشدگان رو میده. این آزادشدهها، این مهاجرها تقریبا تا بیست سال بعد با بومیهای منطقه یه سری کشمکشهایی داشتن. بومیها اونها رو مهاجم و اشغالگر میدونستن. براشون قابلقبول نبود که یه سری آدم از اون سر دنیا پاشن بیان تو سرزمینشون و تازه براشون شاخ و شونه بکشن و قانون بذارن.
ولی مهاجرها تو سال ۱۸۴۷ با برتری که تونستن برابر بومیها به دست بیارن قانون اساسی کشور لیبریا رو با تقلید از قانون اساسی آمریکا تصویب کردن و به عنوان یک کشور مستقل رسما اعلام استقلال و موجودیت کردند. شدن اولین جمهوری قاره آفریقا. خیلی زود هم اتفاقا مورد پذیرش کشورهای اروپایی قرار گرفت و بعد از اتیوپی در شرق قاره شدن دومین کشور مستقل آفریقا. در غرب این قاره مردم این کشور به جز زبان انگلیسی که زبان رسمیشون بود به ۲۹ زبان محلی دیگه صحبت میکردن.
در واقع لیبریا کشوری با قومهای بسیار متعدد بود که به خاطر شرایط حاکم بر زندگی مردم، میانگین عمر عجیب پایین بود. برای مردها ۴۱ سال و برای زنها فقط ۴۲ سال. لیبریا به صورت کلی وابستگی خیلی خیلی زیادی به آمریکا داشت. اگه یه نگاهی به پرچم این کشور بندازید، کاملا متوجه این موضوع میشید. پرچمشون تقریبا همون پرچم آمریکاست ولی به جای چند تا ستاره یک ستاره بزرگ داره. یه جورایی انگار که لیبریا بخش کوچیکی از ایالات متحده آمریکا است که در ساحل آفریقای غربی قرار گرفته. شاید به خاطر همینه که آمریکا همیشه یه نگاه ویژهای به این کشور آفریقایی داشته.
این کشور مثل اکثر کشورهای آفریقایی دیگه سرشار از منابع طبیعی مثل طلا و الماسه؛ ولی مردمان فقیری داره که قطعا همه میدونن دلیلش چیه دیگه؟ استعمار. یه جورایی میشه گفت که این کشور مستشاران آمریکایی اداره میکردن. لیبریا برای آمریکا معدن ثروت بود. حتی تو یه دورهای توی قرن نوزدهم اومدن زمینهای زیادی رو بردن زیر کشت درختان کائوچو و از شیره این درختان برای تولید لاستیک استفاده کنن. یکی از این شرکتهای لاستیکسازی معروف آمریکایی که احتمالا شاید اسمش شنیده باشید هم فایرستون بوده که بخش اصلی مواد اولیه تولیدات خودش از لیبریا میبرد.
تو لیبریا تقریبا تا زمان ریاست جمهوری ویلیام توبمان «William Tubman» چیزی حدود یک قرن، نوزده رئیس جمهوری که به قدرت رسیدن قدرت در دست گرفتن، سعی داشتند که یه آشتی بین سران قبایل بومی و مهاجر برقرار کنن ولی هیچ وقت موفق نشدن. توبمان وقتی رئیس جمهور شد، دو تا هدف اصلی داشت. اتحاد بین قبایل مهاجران و تشویق خارجیها برای سرمایهگذاری در کشور که برای مورد دوم حتی اومد واحد پول کشور رو به دلار تغییر داد. اتفاقا تو ۲۷ سالی که رئیس جمهور این کشور بود تقریبا تونست تو هر دو تا مورد خوب عمل کنه. اما بعد از مرگش تولبرت معاونش شد رییسجمهور. اونم تو کارش نسبتا موفق بود و تولیدات اصلی کشور مثل آهن و کائوچو افزایش پیدا کرده ولی همیشه هم همه چی گل و بلبل نبود.
سال ۱۹۷۹ به خاطر بالا رفتن قیمت برنج یه نارضایتیهایی به وجود اومد که نتیجش شد تظاهرات گستردهای ضددولتی که پلیس و نیروهای امنیتی به شدت این اعتراضات سرکوب کردن و دولت دانشگاه مونورویا رو هم تعطیل کرد. تو این سرکوب گسترده حدود صد نفر کشته شدند که باعث شد اعتراضات دانشجویی گستردهتر و خشنتر بشه. تقریبا یک سال بعد استوار ساموئل دوئه «Samuel Doe» از همین نارضایتیها استفاده کرد و یک کودتای خونین را انداخت.
اون رئیس جمهور و تمام اطرافیان و افراد قابل اعتمادش کشت و خودش با درجه ژنرالی رییس جمهور جدید معرفی کرد. دوران ریاست جمهوری این شخص از همون اول سراسر خشونت و خونریزی بود. همون اوایل حکومتش تعداد زیادی از نظامیان کشور رو به اتهام تلاش برای کودتا تیرباران کرد. تعداد خیلی زیادی از افراد اتحادیههای مختلف کارگری بازداشت کرد و اعدام کرد. حکومت نظامی که راه انداخته بود اقتصاد لیبریا را تا مرز نابودی کشوند. کنار این وضعیت بد اقتصادی خود حکومت هم فشارش رو روی مردم روز به روز بیشتر میکرد. شرایط به قدری غیرقابل تحمل شد که سال ۱۹۸۹ چارلز تیلور از اعضای حکومت پیشین و رهبر حزب جبهه ملی لیبریا، گروهی از ارتشیان را علیه ساموئل تحریک کرد که شرایط رو از قبل پیچیدهتر کرد.
تو یه مدت خیلی کوتاه با ملحق شدن سیاستمدارها و نظامیان تیلور یه جنگ داخلی تمام عیار تو کشور شروع شد. تیلور و افرادش تونستن ظرف مدت یک سال چند شهر مختلف تو کشور به دست بگیرن. سربازهای جبهه ملی در راه تسخیر پایتخت بودند که «جانسون» از گروه تیلور جدا شد و خودش یک گروه جدید تشکیل داد. حالا کشور چند تا مدعی داشت، چارلز تیلور، آموس و پرنس جانسون هر سه نفر بارها و بارها به پایتخت حمله کردند و سعی کردن کنترلش رو دست بگیرن.
خلاصه یه جوری بود که شما هم میتونستی با بچه محلهاتون برید اونجا مدعی قدرت بشی. در نهایت بعد از کلی کشتار و خونریزی این جانسون بود که تونست توی جنگ خونین ساموئل دوئه اسیر کنه و بعد از کلی شکنجه روز بعدش تیر بارون کنه. با کشته شدن ساموئل، یکی از رقیبان قدرت حذف شد ولی درگیریها هنوز تموم نشده بود. هنوز کلی مدعی وجود داشت. چند هفته بعد آموس تونست با پشتیبانی دولتهای ساحل عاج، نیجریه و چند تا کشور دیگه به ریاست جمهوری برسه؛ اما این هم به معنی پایان درگیریها نبود. چون کشور بازم دوتا مدعی دیگه داشت که حاضر نبودن به هیچ عنوان بیخیال قدرت بشن. به خصوص تیلور.
حملات به پایتخت هنوز ادامه داشت و حتی پای قبایل هم به این درگیریها کشیده شد. هر کدوم طرف یه طرف درگیر رو گرفتن. جنگ تو کل کشور سالها ادامه پیدا کرد. هفت سال بعد وقتی که جنگ دویست هزار نفر کشته به جا گذاشت، دست آخر تیلور خشنترین و بیرحمترین طرف درگیر موفق شد با شکست بقیه رقبا تو انتخاباتی که برای تعیین شخص اول کشور پایان درگیریها برگزار شد، رییس جمهور کشور بشه و تو اولین سخنرانیش هم وعده اتحاد و زمینهسازی برگزاری یک انتخابات سراسری تو سال ۲۰۰۳ رو داد.
تیلور خودش از یه مادر بومی و پدری مهاجر به دنیا اومده بود و تحصیلکرده آمریکا هم بود. نمیدونم شاید همین نزدیکیش به آمریکا بوده که باعث شد ایالت متحده سالهای سال ازش حمایت کنه. برای مثال زمان ریاست جمهوری ساموئل همین جناب تیلور از حامیان این آدم بود و حتی منصب دولتی هم داشت ولی وقتی به خاطر یک اختلاس بزرگ فرار میکنه میره آمریکا، برخلاف درخواست رئیس جمهور لیبریا، آمریکا حاضر به استرداد تیلور نمیشه و تو خود آمریکا زندانیش میکنن. ولی چهار سال بعد موفق میشه که به همراه چهار نفر دیگه از زندان فرار کنه و بره لیبی و تحت حمایت معمر قذافی آموزش نظامی ببینند.
بعدش هم که با کل نیروی نظامی جنگ داخلی راه انداخت. خودش بعدها در دادگاه لاهه، وقتی که برای قتل و تجاوز و بردهداری و سوء استفاده از کودکان محاکمه میشد، گفت اصلا نقشه فرار خود آمریکاییها کشیدن. اونا بودن که بهش راه و چاه نشون دادن. اونا بودن که بهش گفتن بره لیبی این کارا رو انجام بده.
به هر حال سه سال بعد از به قدرت رسیدن تیلور شورشهای مسلحانه جدیدی تو کشور رخ داد که تیلور این شورشیان رو به کشور گینه نسبت میداد. اتفاقا سال بعد هم همین اتفاقات توی گینو افتاد که اونا میگفتن این شورشهای مسلحانه با حمایت تیلور داره اتفاق میفته. به غیر از اینها تیلور متهم به راهاندازی و حمایت از شورشیها جبهه ملی انقلابی تو جنگ داخلی کشور سیرالئون بود. تیلور به خاطر سابقه دوستی که با رهبر شورشیان سیرالئون داشت با پول فروش الماسهای خونین که تو اردوگاه کار اجباری استخراج میکرده، تسلیحات جبهه انقلابی رو تامین میکرد.
یکی از مشخصههای اصلیشون و در واقع امضای این گروه قطع دست و پای غیرنظامیهایی بوده که باهاشون همکاری نمیکردن. الماس خونین یه اصطلاحیه که برای الماسهایی که به دست دیکتاتورهای آفریقا توی اردوگاههای کار اجباری استخراج میشه به کار میبرن. شرایط تو این اردوگاهها شدیدا خشن و وحشیانه است و تقریبا تمام پول حاصل از فروش میره تو جیب مقامات و بخش اصلیش هم خرج خرید تسلیحات نظامی برای گروههای شورشی مختلف میشه. اگه دوست دارید بدونید این تسلیحاتی که تو سراسر دنیا به خصوص تو اروپا آمریکا داره تولید میشه کجا میره؟ میتونید در مورد جنگهای داخلی گسترده و تمامنشدنی قاره آفریقا بیشتر بخونید. تا سلاح هست جنگهای داخلی آفریقا هم هست و اردوگاههای استخراج الماس خونین هم هست. بگذریم.
تیلور هیچ وقت نتوانست به طور کامل جنگهای داخلی رو تموم کنه. به خاطر کارهایی که میکرد، کشتارها و جنایتهایی که انجام میداد همیشه گروههای شورشی علیه فعالیت میکردن. دوران حکومتش دوران سرشار از خشونت و کشتار و فساد بود. مثل آب خوردن مخالفینش رو میکشت. نظامیهاش به زنها و بچههای بیدفاع تجاوز میکردند. مخصوصا اگر اون قبیله یا روستا سابقهای در مخالفت با دولت یا کمک به شورشیها داشته باشه. خیلی راحت مردم رو برای عضویت در ارتش کار میدزدیدند. تو خیلی از محلهها روسپیگری بیداد میکرد. معمولا کنترل این محلهها هم دست گروههای قاچاق مواد مخدر بود.
برای لیبریا سال ۲۰۰۳، چهاردهمین سال جنگهای خونین بیرحمانه داخلی بود. تیلور که خودش با کودتا به زور اسلحه به قدرت رسیده بود. حالا خودش با کشوری مواجه بود که هر جاش رو نگاه میکردی یه گروه نظامی داشت واسه خودش جولان میداد. هم رژیم دیکتاتوری تیلور و هم شورشیها. آزارها و خشونتهای جدی به مردم لیبریا تحمیل میکردن. اوضاع آشفته و داغون بود.
هر دو طرف به شدت خشن بودن و جفتشون برای اینکه از ملحق شدن مردم به طرف مقابل جلوگیری کنند میوفتادن به جون مردم عادی و سعی میکردن با ایجاد ترس و وحشت اونها رو سمت خودشون بکشونن. چجوری؟ با کشتار، نقص عضو کردن، اعدام کردن، تجاوز به زن و بچهها. بچههای بیچاره رو همین که میتونستن وزن اسلحه رو تحمل کنن میبردنشون برای آموزشهای نظامی.
بر اساس شهادت یکی از رهبران جوخههای مرگ تو دادگاه لاهه، چارلز تیلور به سربازانش دستور داده بود تا اعضای قبیله کراهن قبیله ساموئل دوئه رییسجمهور قبلی لیبریا را بخورن. باورتون میشه؟ دستور داده بود اونها رو بخورن، وقتی از این آدم پرسیدن خب برای چی همچین کاری کردی؟ گفت تیلور دستور داد ما هم اجرا کردیم. فضا همچین فضای وحشتناکی بود. این چیزها رو فقط تو فیلمهای هالیوودی میشه دید. تا سال ۲۰۰۲ بیشتر از ۲۰۰ هزار نفر از مردم جون خودشون رو از دست داده بودند و یک سوم جمعیت کشور آواره بودن و مثل همیشه هم یکی از بزرگترین قربانیان این جنگهای داخلی کیا بودن؟ زنها. تقریبا تمام جنگجویان مسلح رو مردها تشکیل میدادن و زنها و دخترها مرتبا با آزارهای جنسی و تجاوز روبهرو بودن. میدزدیدنشون. مجبورشون میکردند کار اجباری انجام بدن. آزار و اذیتشون میکردن. وادارشان میکردن به ازدواج با شورشیها.
این کارها رو نیروهای شورشی انجام میدادن. همون کسایی که برای آزادی تلاش میکردن. زنان لیبریایی تو دوران جنگ باید عذاب اجیر شدن اجباری بچههاشون توسط نیروهای مسلح رو تحمل میکردن. تو چندین مورد این بچهها بعد از چند سال که دیگر جوونتر شده بودن و اکثرا هم معتاد به مواد بودن، به دهکدههاشون برگردونده میشدن و مجبورش میکردند که خانوادههای خودشون رو به گلوله ببندن. خانوادهها باید درد دیدن دخترهای جوونشون که شب به عنوان برده جنسی و روز به عنوان جنگجو به کار گرفته میشدن رو تحمل کنن. زنها مجبور بودن بشینن و دزدیده شدن پسر و شوهر و پدرانشون ببینن و منتظر باشن که یا جنازه مثلهشدهاشون به خاطر مقاومت کردن برگرده یا خودشون اسلحه به دست برگردن برای کشتار خانوادههاشون.
اینها افسانهها و خیالبافی نیستا! تمام اینا بلاهایی که سر اکثر مردم آفریقا به خصوص لیبریاییهای و خیلی از کشورهای آفریقایی داره این چیزا اتفاق میفته. فقط من و شما سرمون گرم چیزای دیگهاست و خبر از این چیزا نداریم.
ولی میدونید کیا باعث شدند همچین خشونتهایی تو لیبریا تموم بشه؟ همین زنها. زنهای لیبریایی که دیگه تحمل این شرایط نداشتن، سال ۲۰۰۳ برای رسیدن به صلح و ثبات دست مبارزه زدند؛ اما مبارزات مسالمتآمیز. این جمله رهبرشان لیما گبووی «Leymah Gbowee» شاعر خودشون قرار دادن. «ما سرنوشت این کشور کوچک را در دستان خود میگیریم».
لیما میگفت ما در گذشته ساکت بودیم. اما بعد از کشته دادن، تجاوز و بیحرمتی و ابتلا به هزار جور مریضی مختلف، جنگ بهمون یاد داد که آینده ما در گرو نه گفتن به خشونت و آری گفتن به صلحه. جامعهای که پر از تنشهای نژادی و مذهبی بود، زنهای لیبریایی چه مسلمون و چه مسیحی چه از قبایل بومی و چه از نوادههای مهاجرین آمریکاییتبار دست به دست هم دادن و جنبش زنان آزادیخواه و صلح طلب لیبریا را تشکیل دادن.
بعد از سالها فقر اقتصادی و بیثباتی و خشونت، هیچ چشمانداز مثبتی به خاطر اختلافات نژادی و سیاسی وجود نداشت. طرفهای درگیر هیچ تمایلی برای گفتگو و پیدا کردن راه حلی برای رسیدن به صلح نشون نمیدادن. تیلور علنا گفت که به هیچ عنوان از مواضعش کوتاه نمیاد و حاضر نیست با شورشیها حتی مذاکره کنه. جنگ جنگ تا پیروزی. شبکه آفریقای غربی برای برقراری صلح این یه اسمه، «شبکه آفریقای غربی برای برقراری صلح» که این انجمن منطقهای برای برقراری صلح بود توی را مستقر بود. معتقد بود که خشونت سیستماتیک علیه زنها مثل تجاوز و وادار کردن به روسپیگری، ختنه اجباری و بردگی جنسی و اینچیزا نشانهای از بیحرمتی عمیق نسبت به زنان توی جوامع آفریقاییه.
این شبکه اعتقاد داشت که زنان میتونن با استفاده از قدرتی که ناشی از کثرت و تواناییشونه برای بسیج شدن حول مسائل کلیدیه، نقش اساسی در فرایندهای برقراری صلح و تصمیمگیری تو منطقه ایفا کنن. این شبکه توی چند تا کشور آفریقای غربی فعالیت داشت. هر از گاهی هم یه نشستهایی برای حل و فصل درگیریهای و میانجیگری کردن تشکیل میدادند که باعث شده بود که قدرت زنهای روستایی به حاشیه رونده بشه. یه ذره بیشتر بشه. یه ذره بیشتر اعتماد به نفس این پیدا کنن که با خشونت و جامعهشون مبارزه کنن.
جالبه که بدونید شاخه این شبکه توی لیبریا تو نشست اولش فقط چهار تا زن رو داشت؛ ولی تا سال ۲۰۰۳ تعداد زنان این شبکه که توی نشستها شرکت میکردند به ۵۰۰ نفر رسید. این شبکه چند تا مشکل اساسی رو برای فرآیند صلح و حل و فصل درگیریها تو لیبریا شناسایی کرد. اول اینکه بین تعداد مشارکتکنندههای مرد و زن تو فرآیند برقراری صلح فاصله زیادی بود. دوم اینکه به خاطر جایگاه کم و بد زنها تو این بحثها به نیازهای اونها تو این نشستهای صلح اهمیتی داده نمیشد. سومیش این بود که زنانی که توی فرآیند حفاظت از صلح مشارکت داشتن جدی گرفته نمیشدند و از ظرفیت اونها کمتر استفاده میشد.
رهبرهای جنبش اعتقاد داشتند که اگه زنها بتونن برای سازماندهی خودشون یه فضای خاصی رو درست کنند تمام این مشکلات برطرف میشه. این کمپین سه تا هدف اساسی داشت. درگیریها فورا و بدون قید و شرط باید به آتشبس منجر بشه. مذاکرات صلح بین دولت و نیروهای شورشی آغاز بشه و نیروهای بینالمللی برای دخالت تو لیبریا وارد میدان بشن. جنبش هیچ جهتگیری سیاسی نمیکرد و طرف هیچکسی هم نمیگرفت. هدفشون فقط یه چیز بود صلح مطلق.
لیما میگه ما تو گوشهای گیر افتاده بودیم و فقط دو تا راه داشتیم. یا این که ایده خودمون رو ول کنیم و یا اینکه برای اون مبارزه کنیم. رها کردنی در کار نبود. صلح تنها راهی بود که باعث میشد بتونیم جون سالم به در ببریم و ما برای به دست آوردن اون مبارزه میکردیم. با اینکه ساختار این جنبش زنان جوری بود که انتخاب رهبر رسمی رو تایید نمیکردن ولی با این وجود اعضای اصلیشون لیما رو که یک مددکار اجتماعی و فوقالعاده خوشنام بود رو به عنوان هماهنگ کننده و سخنگوی جنبش انتخاب کردن.
این جنبش اول به عنوان «ابتکار صلح زنان مسیحی» شکل گرفت. لیما از زنانی که به کلیسا میرفتند درخواست میکرد که هم علیه دیکتاتوری رژیم و هم علیه خشونت شورشیها متحد بشن. خیلی زود جنبش از زنان مسیحی فراتر رفت و تمام زنان مسلمان و غیرمذهبی رو هم شامل شد. برخلاف سالها تعصبگرایی آگاهانه این زنان با باورها و نژادهای متفاوت بر مبنای تجربیات مشترک خودشون به عنوان مادر و خواهر و دختر با هم متحد شدن. لیما توی سخنان پرشوری که خطاب به چهار سیارک گفت:
«ما از جنگ خسته شدیم. ما از فرار کردن خسته شدیم. ما از گدایی برای یه ذره غذا خسته شدیم. ما از این که بچههامون مورد تجاوز قرار بگیرند خسته شدیم. این موضعگیری فعلی ما برای اینه که ما به عنوان متولیان این جامعه معتقدیم بچههای ما فردا از ما سوال میپرسن که مادر نقش تو توی دوران بحران چی بود؟ اون موقعی که ما رو داشتن میکشتن تو داشتی چیکار میکردی؟»
بعد از این سخنرانی بود که لیما شد نماد جنبش و جلودار اعتراضات مردم. دقت کردید این زنها تو چه شرایط و تو چه جامعهای دست به اعتراض زدند دیگه؟ جنبش زنان لیبریا در مقطعی از تاریخ این کشور شکل گرفت که آزادیهای مدنی به شدت محدود بود. سانسور بیداد میکرد. خشونت وحشتناک بود. مثل خیار میتونستن سر و ته هر کسی که دلشون میخواد بزنن. طرفداران حقوق بشر و روزنامهنگاران و بقیه اعضای جامعه مدنی بازداشت و زندانی میشدن. خیلیهاشون شکنجه شدن و حتی به دست نیروهای ویژه امنیتی تیلور و واحد ضدتروریسم به قتل رسیدن.
بین شصت تا هفتاد درصد از زنان و دختران لیبریایی خشونت جنسی را تجربه کرده بودند. حتی بعضیها این میزان تا نود درصد تخمین میزنن. مطالعات یه موسسه حقوقی توی لیبریا که به حدود سه هزار قربانی خشونت مصاحبه کرده، نشون میده که اغلب قربانیها خیلی کم سن بودن؛ بین پنج تا هفده سال. در واقع سن قربانیان آزارهای جنسی حتی از قربانیان خشونتهای خانوادگی و بقیه جرایم خشن پایینتر بود. سال ۲۰۰۲ تیلور برای مقابله با نفوذ جنبش که به سرعت به پایتخت نزدیک میشدند، وضعیت فوقالعاده اعلام کرد. البته خیلیها معتقد بودند که اعلام وضعیت فوقالعاده فقط برای سرکوب بیشتر مخالفین بوده.
شرایط تو کشور برای هیچ نوع اعتراضی مساعد نبود. تو چهارده سال جنگ ساختار کشور نابود شده بود. خیلی از مردم حتی آب و برق هم نداشتن. خیابونای خاکی، خونهها داغون، یه نسل بزرگ شده بود بدون اینکه حتی تلویزیون دیده باشه. اینترنت که دیگه تو این شرایط یه شوخیه دیگه؟ با همه اینا تهدیدات باعث نشد که زنان جنبش از کارشان منصرف بشن. لیما با الهام از گاندی میگه تمام سیاستمداران نسبت به لغت زن یه رابطه عاطفی دارن. برای اینکه یاد اون روزایی میگفتن که مادرشون تر و خشکشون میکرده و این چیزی بود که جنبش زنان داشت ازش استفاده میکرد به بهترین شکل.
تا سال ۲۰۰۳ شورشیهای مخالف حکومت کنترل بیشتر از دو سوم کشور دستشون بود. با اینکه دیکتاتوری تیلور شروع به از دست دادن قدرت کرده بود، خشونتها هنوز ادامه داشت و جنبش زنان باید پیام خودش رو به نظامیانی درگیر هم میرسوند. با اینکه جنبش خودش یه سری تردیدهایی برای دستیابی به آتش بس داشت ولی تلاشش رو با جلب نظر رهبران مذهبی کلیسا شروع کرد. به کشیش و اسقفها رسوندن تا به تیلور فشار بیارن. بعد رفتن سراغ رهبران مسلمونها تا از طریق اونها به شورشیان فشار بیارن که بیخیال جنگ بشن. چیزی که خیلی به جنبش زنان کمک کرد این بود که علیرغم تحت کنترل بودن رسانهها در لیبریا، رادیوی کلیسای کاتولیک اقدام به تبلیغ درباره اعتراضات مسالمتآمیز زنان کرد که این باعث شد توجه رسانههای خارجی رو هم به خودشون جلب کنن.
همزمان هم زنان لیبریایی توی اطراف بازار ماهیفروشها که تو مرکز شهر یه جایی بسیار پررفت و آمد بود، دست به راهپیمایی زدند و فکر میکنید چیکار میکردن؟ اعتراضشون چجوری بوده؟ یه کله آواز میخوندن و دعا میکردن. با لباسهای کاملا سفید و بدون هیچ آرایش و زیورآلاتی. دلیل این این بود که هیچ نشانی از تفاوت مذهبی و نژادی و طبقه اجتماعی نداشته باشن. اعضای جنبششون خیلی زود به چند هزار نفر رسید. تمام هم و غمشون این بود که دو طرف بشونند پشت این میز مذاکره و پیدا کردن یه راه مسالمتآمیز برای پایان درگیریها. خیلی هم پیگیر دنبال این بودن که حرفهای خودشون به گوش تیلور برسونن و برای این کار حتی زمین فوتبالی که تو مسیر حرکت رئیس جمهور بوده اشغال کردن.
این زمین فوتبال دقیقا تو مسیر حرکت تیلور به سمت دفتر کارش بود. وقتی که آخر سر تیلور قبول کرد که با نمایندگان جنبش دیدار کنه، بیشتر از دو هزار نفر از زنها بیرون ساختمان ریاست جمهوری جمع شده بودن. هم بسیج تودهای زنها و هم ترس از طرد شدن از سوی جامعه بینالمللی، آخر سر تیلور متقاعد کرد که قول شرکت در گفتگوهای صلح تو کشور غنا رو بده. حالا نوبت راضی کردن شورشیان برای مذاکره بود. به خاطر همین نمایندههای جنبش زنان رفتن کجا؟ سیرالئون. جایی که رهبران شورشی اونجا زندگی میکردند.
زنان سیرالئون هتل رو محاصره کردند تا آخر سر اونا رو هم متقاعد کردن که تو مذاکرات شرکت کنن. یکی از زنان جنبش میگه اونا اول خیلی با ما تند برخورد کردن. فکر میکردن ما از حامیان حکومتیم. اشک میریختیم. حرف میزدیم. ما گفتیم که ما نماینده دولت نیستیم. ما نماینده زنان لیبریاییم و فقط و فقط دنبال یه چیزیم صلح و امنیت.
جنبش تونست زنهای زیادی از پناهندههای لیبریایی غنا هم متحد کنه تا موقع برگزاری مذاکرات صلح به طرفهای درگیر فشار بیارن تا یه به تفاهم برسن. اما درست وقتی که گفت و گوها تو جریان بود دادگاه بینالمللی علیه تیلور اعلام جرم کرد. جرم چی بود؟ کمک مالی به شورشیان سیرالئون از طریق تجارت الماسهای خونی. تیلور برای تلافی مذاکرات رو ول کرده برگشت لیبریا ولی این زنها قرار نبود به همین راحتیا بیخیال ماجرا بشن. راهپیماییها از مرکز شهر و روبهروی کاخ ریاست جمهوری کشیده شد به سفارت گینه و آمریکا. زنان لیبریا حتی اعتصاب جنسی کردن. دیگه با مردا نمیخوابیدن. یه مقاومت و اعتراض بدون خشونت برای اینکه به مردها فشار بیارن که دست از جنگ و خونریزی بردارن و به گفتگوهای صلح کمک کنن.
البته این مدل اعتراضات خیلی قدیمیتر و باسابقهتر از این حرفاست. حتی توی یونان قدیم هم سابقه داشته. حالا کاری نداریم با بیشتر شدن خشونتها و ادامه پیدا کردن جنگ، دویست نفر از زنان لیبریا غنا تو محل مذاکرات تحصن کردن و میگفتن آقا جان هرجوری شده باید تو همین مرحله از مذاکرات به یه توافقی برسید. پلیس سعی کرد باهاشون برخورد کنه. بازداشتشان کنه ولی فایدهای نداشت. لیما و بقیه زنها تهدید کردند که اگر مذاکرات نیمهکاره رها بشه همشون برهنه میشن. اونا هیاتهای مذاکرهکننده رو تو سالن جلسه حبس کردن و گفتن فقط در صورتی میذارن و ترک کنن که میانجی ارشد به اونا ملاقات کنن و قول بده که موافقتنامهها صلح رو امضا میکنه.
یکی از زنهای جنبش که توی تحصن شرکت کرده بود میگه مردم داشتن از در و پنجرهها آویزون میشدن که از هتل بپرن بیرون فرار کنن. برای اینکه میدونستن ما چقدر تو تصمیممون جدیایم. میگه میانجی ارشد که بیرون اومد التماس میکرد که اجازه بدین مذاکره کنندهها برن. ما هم گفتیم تا وقتی که قرارداد آتشبس امضا نشه هیچکس هیچ جا نمیره. دو هفته بعد بنا بر تقاضای زنان و تهدیدات جامعه بینالمللی مبنی بر قطع کمکهای مالی به لیبریا که به شدت بهش نیاز داشتند گفتگوی صلح بالاخره نتیجه داد و موافقتنامه صلح امضا شد.
چارلز تیلور به نیجریه تبعید شد و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل وارد پایتخت لیبریا شدن. یک حکومت موقت تشکیل شد که شورشیان تقریبا همه چیز حکومت دستشون بود. چند وقت بعد دادگاه بینالمللی تیلور و به جنایت علیه بشریت، استفاده از کودکان در جنگ، بردهداری، تجارت الماس خونین، خرید و فروش سلاح، حمایت از شورشها و جنایات سیرالئون، قتل و تجاوز و نقص عضو هزاران زن و مرد و کودک متهم کرد. تیلور اون موقع کجا بود؟ نیجریه.
دولت نیجریه اعلام کرد که فقط در صورتی تیلور رو به لیبریا استرداد میکنه که رییس جمهور رسمی این کشور درخواست استرداد بده. الن جانسون «Ellen Johnson » هم رییس جمهور جدید لیبریا درخواست رسمی استرداد سال ۲۰۰۶ ارسال کرد ولی همین که تیلور از داستان باخبر شد غیبش زد. سه روز بعد وقتی که داشت سعی میکرد از نیجریه فرار کنه، نزدیکیهای مرز کامرون با کلی پول نقد و هروئین بازداشت شد و در نهایت طی سالها محاکمه تو سال ۲۰۱۶ در تمامی اتهامها مجرم شناخته شد و به ۵۰ سال زندان محکوم شد.
نقطه قوت جنبش زنان ایجاد اعتلاف بین مسیحیها و مسلمونای آفریقای غربی بود. این جنبش با یه عقیده مشترک که مبتنی بر قدرت و عدم خشونت و آواز نیایش بود، تونست خیلی زود حمایت سازمانهای مذهبی رو توی لیبریا و تمام نقاط جهان به دست بیاره. اما این همکاری بین ادیان بدون چالش نبود. بعضی از اعضای مسیحی نگران این بودند که کار کردنشون دوشادوش زنان مسلمون، ایمان اونا رو سست کنه؛ ولی لیما اصرار داشت که برقراری صلح باید بدون تبعیض باشه. برای اینکه خطرات جنگ تبعیض نمیشناسه. گلوله مسلمان رو از مسیحی تشخیص نمیده که میده؟ جنبش زنان بعد از پایان درگیریها از صحنه کنار نرفت. زنها توی فعالیتهای بازسازی مشارکتکننده اصلی حساب میشدن.
جنگجوها و شورشیها در جریان کمپین خلع سلاح با جنبش زنان همکاری بیشتری میکردند تا دولت. تازه به جز این جنبش نقش مهمی هم تو افزایش مشارکت زنان توی سیاست داشت. سال ۲۰۰۵ توی جریان انتخابات، زنان نصف رایدهندهها را تشکیل میدادن. بعد از دو سال و نیم مبارزه بدون خشونت، کاری که نیروهای شورشی با اسلحه و کشتار و خونریزی نتونستن انجام بدن، جنبش زنان لیبریا با آواز و دعا و اعتصاب انجام داد و حتی اولین زن رییس جمهور در قاره آفریقا رو هم معرفی کرد. بانو الن جانسون اقتصاددان ۶۷ ساله و فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد و رهبر حزب اتحاد، رقیب خودش جورج وهآ فوتبالیست مشهور رو توی جریان انتخابات عمومی ریاست جمهوری شکست داد و شد اولین رییس جمهور زن قاره آفریقا.
الن جانسون که ملقب به «بانوی آهنین آفریقا» هم بود، اولین زنی بود که با رای مردم قدرت تو این قاره سیاه به دست میگرفت. قدرت و اراده و قاطعیت و تصمیمگیری باعث شده بود که همچین لقبی بهش بدن؛ بانوی آهنین. بانو الن اتفاقا سابقه زیادی هم توی سیاست داشت. توی کابینههای دولتهای قبلی لیبریا بود. حتی توی دولت تولبرت که با کودتای سرهنگ ساموئل دوئه سرنگون شد. بهتون گفتم خود رئیس جمهور و کلی از وزیرانش دستگیر و اعدام شدن. اون موقع الن تونست که فرار کنه بره کنیا و زنده بمونه و تو نایروبی پایتخت این کشور مدیریت سیتیبانک رو به عهده گرفت. دو بار هم اتفاق افتاد زندان. یه بار زمان ساموئل و یه بار هم زمان همین آقای تیلور.
جنبش زنان لیبریا خیلی زود تمام آفریقا گرفت. اعضای جنبش توی سیرالئون آموزش کنشهای بدون خشونت برای انتخابات سال ۲۰۰۷ هدایت میکردن و اولین هیات زنان آفریقای غربی برای نظارت بر انتخابات تشکیل دادن و زنان رو تو سراسر آفریقا دعوت کردند تا در انتخابات سال ۲۰۱۱ لیبریا نظارت کنن. سال ۲۰۱۱ تو آبیجان کشور ساحل عاج، زنان مسلمان و مسیحی لباس سفید پوشیدن و دست به دست هم اعتراضات مسالمتآمیزی را رهبری کردند تا به بنبست سیاسی و وضعیت بد امنیتی تو کشورشون خاتمه بدن.
زنها توی شهر دورافتاده بارباکوآس تو جنوب کلمبیا جنبشی رو تشکیل دادن برای وادار کردن دولت به ترمیم جادههایی که این شهر به شهرهای مجاور متصل میکردن. اعتراضشون اعتصاب جنسی بود. اونا اعلام کردند که اگر مردهای شهر اقدامی برای رفع این مشکل نکنن، از برقراری رابطه جنسی با اونها امتناع میکنن براشون. مردها اول حمایتی از خودشون نشون ندادند ولی خیلی زود به جنبش اعتراض پیوستن. بعد از اعتصاب ۱۱۲ روزه سال ۲۰۱۱ دولت کلمبیا قول تعمیر و بازسازی جادهها رو داد.
اینا دو تا مثال از موفقیت جنبش تو آفریقا بود ولی موفقیت اصلی این جنبش وقتی بود که سال ۲۰۱۱ جایزه صلح نوبل رو به سه فعال زندانن توکل کرمان از یمن، بانو الن رییس جمهور لیبریا و رهبر جنبش لیما. جنبش زنان هنوز برای مخالفت با خشونتهای جنسی دارن فعالیت میکنن و شعرشون همینه «دوباره هرگز». لیما توی سخنرانی مراسم اهدای جایزه نوبل گفت:
«مردم لیبریا هرگز نباید دوباره به دولت خود اجازه فریبکاری، تعصب و سوء استفاده بده. ما مصمم هستیم که خود و فرزندان خود را به گونهای بار بیاوریم که قادر به تشخیص افراد طماع و فرصتطلب باشند. ما مصمم هستیم خود و فرزندان خود را به مردمی تبدیل کنیم که خواهان و حامی حکومت شایسته باشند و در آن مشارکت کنند. ما زمانی توانستیم موفق شویم که کسی فکرش را نمیکرد. ما وجدان کسانی بودیم که وجدانهای خود را در مسابقه برای قدرت و مناصب سیاسی باخته بودن. همزمان که دستاوردهای خود را جشن میگیریم، بگذارید به خودمون یادآوری کنیم که با پیروزی هنوز فاصله داریم. تا دنیایمان سالم و متواضع نشده نباید از پای بنشینیم. دنیایی که در آن مردان و زنان برابر آزاد فرض شوند.»
چیزی که شنیدید بیست و هشتمین اپیزود راوکست بود. این اپیزود میتونید از تمام اپلیکیشنهای پادکست بشنوید. راوکست رو در شبکههای اجتماعی هم دنبال کنید.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۴۰؛ راسپوتین، قسمت دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۲۴؛ جنگ های صلیبی | قسمت اول، عصر تاریکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۳؛ قمار با مرگ - قسمت دوم