اپیزود ۵۲؛ یازده سپتامبر

سلام من ایمان نژاد احد هستم و این ۵۲مین اپیزود راوکست هست که در شهریور۱۴۰۱ منتشر می‌شه. در هر قسمت از راوکست داستان واقعی یا ماجرای یک رویداد مهم تاریخی رو می‌شنوید و در این اپیزود هم قراره که برای شما از روزی بگیم که شاید به جرات می‌شه گفت دنیا رو تغییر داد.

۱۱ سپتامبر روزی تاریخی که بزرگ‌ترین حملات تروریستی تاریخ اتفاق افتاد و جهان وارد معادلات پیچیده‌ای شد که آینده‌ای پر از ابهام رو توی مسیرش می‌دید. حملات مرگ‌بار که به انتقام مرگ‌بارتر ختم شد و چهره‌ی خاورمیانه رو برای همیشه تغییر داد. اپیزود ۵۲، ۱۱ سپتامبر.

فرودگاه بین‌المللی لوگان استان آمریکا، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حدود ساعت ۸ صبح پرواز شماره ۱۱ هواپیمایی آمریکن ارلاین از باند فرود بلند می‌شه و طرفای ساعت ۸:۱۵ از برج مراقبت به خلبان پیغام می‌دن که ارتفاعش رو بیشتر کنه، ولی این اتفاق نمی‌افته و دوباره پیام تکرار می‌شه و جوابی نمی‌گیرن! چند دقیقه بعد، از داخل هواپیما یکی از مسافرها با پلیس تماس می‌گیره و می‌گه چند نفر به زور وارد کابین خلبان شدند و یکی از مهمانداران رو هم با چاقو زخمی کردن.

ساعت ۸:۲۴ دقیقه بعد از بی‌پاسخ موندن پیغام‌های برج مراقبت و تماسی که از داخل هواپیما گرفته شده بود، اعلام کردن که پرواز شماره ۱۱ ربوده شده و از اونجایی که فرستنده‌ها رو خاموش کردن موقعیتش به‌درستی مشخص نیست و فقط می‌دونم که ارتفاعش از حد معمول کمتر و دستور می‌دن که تمام پروازها از مسیر حرکت این هواپیما خارج بشن.

بعد محمد عطا سرگروه تیم تروریستی از داخل هواپیما با برج مراقبت تماس می‌گیره و می‌گه ما چندتا هواپیما داریم و فعلا هم حال همه خوبه و هیچ کار اشتباهی نکنید، ما هم قراره برگردیم به فرودگاه. اینجوری کسی آسیب نمی‌بینه. ساعت ۸:۳۷ دقیقه به مرکز هوایی بوستون اعلام می‌کنند که یک هواپیمای ربوده شده دارند که داره به‌سمت نیویورک می‌ره و درخواست یک جنگنده می‌دن که برای کنترل اوضاع کمک‌شون کنن.

طرفی که پشت خط بود تعجب می‌کنه! فکر کرده بود که یه تمرینه، ولی بهش تاکید کردن که داستان جدیه و هواپیما مستقیما داشت می‌رفت سمت برج‌های تجارت جهانی نیویورک این برج‌ها که در واقع بخشی از یک مجموعه با هفت تا ساختمان بودن، ساخت‌شون سال ۱۹۶۶ شروع شد و حوالی ۱۹۷۷ هم تموم می‌شه.

ساخت برج شمالی یا همون برج شماره ۱ با ۱۱۰ طبقه، سال ۷۲ و برج جنوبی و شماره ۲ هم سال ۷۳ تمام شد و کل مجموعه هم سال هفتاد و هفت این دو تا بر زمان خودشون بلندترین برج‌های دنیا بودند که یک معمار ژاپنی که اتفاقا خودش از ارتفاع می‌ترسید طراحی‌شون کرده‌ بود.

نیویورکی‌ها بعد از ساخت این برج‌ها اوایل خیلی روی خوش بهش نشون نمی‌دادند، ولی رفته‌رفته این برج‌ها و فضای اطرافش به یه‌جای محبوب برای مردم تبدیل شد. ساخت‌شون هم به‌شکلی بود که به‌خاطر ارتفاع زیادشون و برای جلوگیری و خنثی کردن فشاری که باد می‌تونست بهشون وارد کنه، همیشه یه تکون خیلی ریزی می‌اومدن و می‌گفتن این برج‌ها رو یه بویینگ ۷۰۷ هم نمی‌تونه تخریب کنه!

حدود ۴۵۰ شرکت و هزاران کارمند توی این دوتا برج مستقر بودند و تقریبا روزانه ۱۰۰ هزار نفر توی این برج‌ها در رفت و آمد بودن واسه خودشون و یه شهر بودن واقعا جدا از فضای اداری هتل داشتن مجموعه‌ی ورزشی و تفریحی هم داشتن. چند هزار تا پارکینگ داشتن، خط راه‌آهن شهر از زیر این برج‌ها رد می‌شد و حتی سه تا ایستگاه مترو هم اطراف‌شون بود.

این برج‌ها از همون اول تبدیل شده بود به پاتوق دلال‌ها و اصلا اونا بودن که اسم برج‌های تجارت جهانی رو براشون انتخاب کردن. از همون اول هم به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ساختمان‌های تجاری آمریکا یا حتی دنیا شناخته می‌شدند و به‌خاطر همین اهمیت‌شون مورد توجه گروه‌های تندروی تروریستی که می‌خواستند به آمریکا ضربه بزنن بودن. حتی سال ۱۹۹۳ هم یه بار حمله‌ای به برج شمالی شد و این حمله این بود که تروریست‌ها می‌خواستند با نیم تن مواد منفجره و انفجاری که در طبقات زیرین برج ایجاد می‌کنند باعث بشن که ساخت‌مون روبه‌رو برج جنوبی خراب بشه و اینجوری هر دو تا برج با همدیگه تخریب بشن بریزن پایین.

یکی از عوامل اصلی این حمله هم رمزی یوسف بود که با کمک عموش خالد شیخ محمد که یکی از طراحان اصلی حملات ۱۱ سپتامبر بود بعد از آموزش در افغانستان با پاسپورت جعلی وارد آمریکا می‌شه با یه پاسپورت جعلی عراقی بعدش هم درخواست پناهندگی سیاسی می‌ده.

این آدم تا قبل از شروع حمله بیش از ۶۰۰ کیلوگرم مواد منفجره تهیه می‌کنه و با کمک هم دست‌هاش بمبی رو که ساخته بودن توی ون وارد پارکینگ ساختمون می‌کنن و بعد از خروج خودشون هم ماشین منفجر می‌کنن. انفجار به قدری شدید بود که دود سیاهی تا طبقه‌های ۹۰ به بالا میره، ولی با وجود مهیب بودنش باعث فرو ریختن ساختمون نمی‌شه؛ اما شیش نفر کشته می‌شن و بیش از ۱۰۰۰ نفر آسیب می‌بینن که اکثرشون موقع تخلیه‌ی برج‌ها بوده.

چون به‌خاطر انفجار برق مجموعه کاملا قطع می‌شه و چندین هزار نفر باید از راه پله‌ها برای تخلیه‌ی برج‌های ۱۰۰ طبقه‌ای استفاده می‌کردن. توی این انفجار ۳ طبقه از برج شمالی از بین می‌ره و یه گودال خیلی بزرگ به‌وجود میاد، ولی مقاومت عجیب این ساختمان‌ها جلوی فرو ریختن‌شون رو می‌گیره.

بعد از عملیات به‌سرعت پاکستان فرار می‌کنه، ولی همدستانش چند ماه بعد دستگیر می‌شن و در نهایت خود رمزی یوسف هم سال ۱۹۹۵ یعنی دو سال بعد در پاکستان دستگیر می‌شه و به آمریکا تحویل داده می‌شه و در دادگاه به حبس ابد محکوم می‌شه. وقتی یوسف رو به آمریکا آوردن توی هلیکوپتر برج‌های نیویورک رو نشون دادن و گفتن ببین هنوز سرپاست اونم گفت اگه پول بیشتری داشتم الان سر پا نبودن!

برگردیم به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱. خب گفتیم که هواپیمای امریکن ایرلاینز به‌سمت نیویورک تغییر مسیر داد و در ارتفاع کم رفت سمت برج‌های مرکز تجارت جهانی در حالی که کسی هم از موقعیت دقیق هواپیما خبر نداشت. ساعت ۸:۴۶ دقیقه‌ی صبح صدای انفجار منطقه رو لرزوند هواپیمای مسافربری بویینگ ۷۵۷ با تمام سرنشینانش کوبیده می‌شه به برج شمالی و شماره‌ی یک این برخورد تقریبا طبقات ۹۰ تا ۹۳ رو از بین برد و ارتباط طبقات بالایی با طبقه‌های پایین کاملا قطع کرد.

حتی از طریق پله‌های اضطراری هم نمی‌تونستن از برج خارج بشن اونم در شرایطی که چند هزار نفر توی اون ساعت از روز سر کارشون توی برج بودن. اول همه فکر می‌کردند که احتمالا یک هواپیمای سبک موقع پرواز با برج برخورد کرده، چون گفتم که ارتباط برج مراقبت با هواپیمای دزدیده شدن قطع شده بود و هیچ ایده‌ای نداشت که الان دقیقا کجاست!

بعد برخورد دود و آتشی بود که از برج می‌زد بیرون به‌سرعت نیروهای امدادی به منطقه اعزام می‌شن و آدمای توی برج رو برای فرار هجوم آورده بودند به راه‌پله‌ها چند هزار نفر می‌خواستن. ده‌ها طبقه با پله برن پایین حالا از اون طرفم آتش‌نشانان برای اینکه برسن به طبقه‌های بالا از پله‌ها استفاده می‌کردند که این باعث می‌شد حرکت آدمایی که می‌رفتن پایین کندتر هم بکنن.

کار تخلیه هم‌زمان توی برج جنوبی هم داشت انجام می‌شد و تا جایی که می‌تونستن آدما رو توی آسانسورها می‌فرستادن پایین. بقیه از پله‌ها استفاده می‌کردن، هیچ‌کس هیچ ایده‌ای نداشت که چه اتفاقی افتاده و داره چی می‌گذره! همه دستپاچه مبهوت عملیات تخلیه خیلی کند پیش می‌رفت. طبقه‌های بالایی برج توی آتش می‌سوختند و هیچ دسترسی به دمای اون طبقات نبود. تمام این لحظات هم داشت به‌صورت زنده از خبرگزاری‌ها پخش می‌شد بعد چن دقیقه توی لابی ساختمون اولین جنازه‌ها رو می‌شد دید.

سوخت هواپیما از طریق چاه آسانسور اومده بود توی طبقات پایین و یه‌سری رو سوزونده بود. ساعت ۹:۳ دقیقه هنوز همه تو شوک بودن که هواپیمای ۱۷۵ هواپیمایی یونایتد با برج جنوبی و شماره دو برخورد می‌کنه. مات و مبهوت شده بودن! این صحنه کاملا زنده از چند تا شبکه پخش شد و بعد دیگه همه تقریبا مطمئن شدند که آمریکا مورد حمله قرار گرفته و این اتفاق یک حمله‌ی تروریستی و تازه شروع ماجرا بود!
هواپیمای ربوده شده‌ی سوم در حال حرکت به‌سمت واشنگتن بود. انگار همه چیز داشت از هم می‌پاشید هرج‌و‌مرج می‌شد همه جا دید کی بهشون حمله کرده. چرا حمله کرده؟ هدفشون چی بوده اصلا؟ کلی سوال داشتن که هیچ جوابی براشون نبود! مهم‌ترین نمادهای قدرت در آمریکا در به یاد موندنی‌ترین روز تاریخ این کشور مورد بزرگ‌ترین حملات تروریستی که تا اون موقع انجام شده بود قرار گرفته بودن.

هواپیمای سوم ربوده شده مستقیما به‌سمت پنتاگون می‌رفت. یکی از بزرگ‌ترین ساختمان‌های دنیا از نظر مساحت و مقر وزارت دفاع آمریکا ساختمان پنج ضلعی با حدود ۳۰ هزار کارمند نظامی و غیرنظامی هواپیمای سوم ساعت۹:۳۷ دقیقه به ضلع غربی ساختمان برخورد می‌کنه هنوز حملات نیویورک درک نشده بودند که شوک سوم به آمریکا وارد شد. این هواپیما به‌خاطر مساحت وسیع ساختمون نمی‌تونست به کل بنا آسیب بزنه فقط به یه دلش برخورد کرد، ولی همین کافی بود که جون ده‌ها نفر گرفته بشه.

در هر سه برخورد دود وحشتناکی که از انفجار به وجود میاد و سوخت هواپیماها که باعث سوختگی شدید می‌شدند آسیب‌های جدی به آدم می‌زد، اما این وسط یه هواپیمای چهارمی هم بود هواپیمای ۹۳ هواپیمایی یونایتد و هدفش احتمالا کاخ سفید یا ساختمان خزانه‌داری و یه ساختمون کنگره بوده. به خاطر همین فورا دستور لغو تمام سفرهای هوایی تخلیه تمام فرودگاه‌های کشور و فرود اضطراری تمام هواپیماها رو میدن و کاخ سفید و کنگره و ساختمان خزانه‌داری فورا دستور تخلیه می‌گیرن. همه‌ی اینا داشت توی کمتر از چند دقیقه اتفاق می‌افتاد.

این آدما موقعی که داشتن ساختمان‌ها رو تخلیه می‌کردند، دود حمله به کنگره رو داشتن می‌دیدند و هر لحظه ممکن بود که برای خودشون هم همین اتفاق بیفته؛ اما این هواپیما توی مسیرش به مشکل می‌خورد. مشکلی که مسافرای هواپیما برای تروریست‌ها درست می‌کنن. صدای اتفاقاتی که توی کابین خلبان داشت می‌افتاد و مستقیما برای مرکز کنترل ترافیک هوایی می‌رفت، نشون می‌داد که تروریست‌ها مسافرها رو تهدید می‌کنن که آره ما تیم بمب داریم و اگر کسی بخواد داستان درست کنه، بمب منفجر می‌کنیم. چند تا از این مسافرها از توی هواپیما به خانواده‌هاشون زنگ می‌زنن و باهاشون صحبت می‌کنند و می‌فهمند که چه اتفاقی برای برج‌های نیویورک و ساختمان پنتاگون افتاده و فهمیدم که این بلایی که قراره سر خودشونم بیاد اینجا چند نفرشون تصمیم می‌گیرند که به کابین خلبان حمله کنند که هواپیما رو از دست خلبانی که تروریست اونجا نشونده بودن نجات بدن.

این خلبان آقای زیاد جراح لبنانی بودش و جعبه سیاه هواپیما صدای ضربات بلند و داد و فریادهای مسافرها رو ضبط کرده که قشنگ نشون میده داشتن سعی می‌کردند وارد کابین خلبان بشن. این درگیری باعث می‌شه که کنترل پرواز از دست جراح در بره و هواپیما در منطقه‌ی سامرس کانتری توی ایالت پنسیلوانیا به زمین کوبیده بشه و هر ۳۷ مسافر به‌همراه هفت خدمه و تمام تروریست‌ها کشته بشن. این اتفاق کی افتاد؟ ساعت ۱۰، ۱۵ دقیقه صبح. حملات رو یه مرور بکنیم. ۴ تا هواپیما توسط تروریست‌ها دزدیده می‌شن دو تا حمله‌ اول به برج‌های تجارت جهانی نیویورک انجام می‌شه، قبل ساعت ۹ هواپیمای اول به برج شمالی کوبیده می‌شه و چند دقیقه بعد از ساعت ۹ هواپیمای دوم به برج جنوبی و هواپیمای سوم هم تقریبا ۵۰ دقیقه بعد از شروع عملیات به ساختمان پنتاگون توی واشینگتن می‌زنه و هواپیمای چهارم که قرار بود به یکی از ساختمان‌های کنگره کاخ سفید یا ساختمان خزانه‌داری در واشنگتن بزنه توی مسیر با دخالت مسافران سقوط می‌کنه و نمی‌تونه ماموریتش رو تکمیل کنه.

تمام این هواپیماها مسافرانی داشتند که همه‌شون تو این حملات کشته شدند و کاری که تروریست‌ها توی هر چهار پرواز می‌کردند این بود که بعد از کنترل هواپیما مسافرها را به انتهای هواپیما می‌بردن و با تهدید به اینکه ما بمب با خودمون داریم ساکت باشید تا منفجر نکنیم، همه را ساکت می‌کردن و اون هم از ترس جون‌شون مقاومتی نمی‌کردند که البته این مورد توی پرواز آخر جواب نداد؛ ولی این حمله‌ها همه‌ی ماجرا نبود! تازه مصیبت شروع شده بود و باید وضعیت کنترل می‌کردن!

یکی از سخت‌ترین دستوراتی که در موردش تصمیم گرفته شد این بود که هر هواپیمایی مسافربری رو که دستور فرود اضطراری انجام نداده بود و به پیام‌های ارسالی جواب نمی‌داد و جنگنده‌ها رو هوا بزنن یادمون نره که برج‌های دوقلو و بخشی از پنتاگون همچنان دارن تو آتیش می‌سوزن.

حالا برای ادامه‌ی ماجرا می‌ریم سراغ برج‌های نیویورک گفتم که بعد از برخورد عملا ارتباط با طبقه‌های بالای ۹۰ در هر دو برج مسدود شده بود. نیروهای آتش‌نشانی امدادی تمام تلاش‌شون این بود که برج‌ها رو تخلیه کنند و این کار هم خیلی کند پیش می‌رفت.

شما فکر کن چند هزار نفر از راه پله‌ها تخلیه کنید و این کار توی طبقات بالایی سخت‌تر بود. ۶۰ طبقه، ۷۰ طبقه، ۸۰ طبقه رو باید با پله می‌اومدن پایین، ولی کاش فرصت همین کار هم به اندازه‌ی کافی بود. ساعت ۹:۵۹ در حالی که کلی آدم امدادگر آتش‌نشان توی برج جنوبی بودن ساختمان یک‌باره با یه غرش وحشتناک فرو می‌ریزه!

با اینکه این برج دیرتر مورد حمله قرار گرفت، ولی زودتر ریخت. عظمت ساختمان باعث شد که بعد ریختنش گرد و خاک و دود با فشار و سرعت عجیبی تمام خیابان‌های اطراف ببلع مردم پشت ماشین و مغازه‌ها و ساختمان‌ها پناه گرفته بودند یک لایه ضخیم از دود و خاکستر و خاک تمام منطقه رو پوشوند.

آدم‌ها سر تا پاشون رو گرد و غبار سفید کرده بود و شنیدید میگن انگار خاک مرده پاشیدن، دقیقا همچین حالتی شده بود وقتی یه کم گرد و خاک نشست آدمایی که داشتن فرار می‌کردند، وقتی پشت سرشون نگاه می‌کردن دیگه خبری از برج جنوبی نبود!

من شخصا هیچ درکی از حس و حال آدمایی که تو اون صحنه بودن نمی‌تونم داشته‌باشم، ولی اگه قرار باشه نهایت ترس رو بخوام تصور کنم، احتمالا باید حس و حال آدمایی باشه که توی طبقات بالایی برج شمالی گیر کرده بودن و فروریختن برج جنوبی رو هم دیده‌ بودن.

از یه جایی به بعد دوربین‌های خبری آدمایی رو نشون می‌دادن که از ترس جون‌شون و درماندگی که اون بالا اسیر شده بودند برای فرار از دود و آتش خودشون از بالای ۹۰ طبقه پرت می‌کردند پایین و چی بدتر از این و چی بدتر از این که برج ۱۱۰ طبقه‌ای شماره‌ی یک هم ساعت ۱۰:۲۸ دقیقه ویرون شد و اومد پایین.

توی شرایطی که چند صد نفر کارمند و آتش‌نشان امدادگر هنوز از ساختمان خارج نشده بودن، تخریب این دو تا برج به ۱۰ ساختمون دیگه‌ای که اطراف‌شون بود آسیب جدی زد. بعضی‌هاشون مثل ساختمان شماره ۷ و ۴۶ طبقه‌ی مرکز تجارت جهانی به‌خاطر فشار آوار دو برج اصلی کاملا تخریب می‌شن.

در واشنگتن و در حمله پنتاگون و تخریب ضلع غربی این ساختمون ۱۲۵ نفر کشته می‌شن خیلی از مردم تک‌تک این لحظات رو داشتن و از بخش‌های خبری مختلف می‌دیدن، زنده می‌دیدن که چه اتفاقی داره می‌افته این لحظات خیلی من و یاد ساختمون پلاسکو انداخت نمی‌دونم شما هم ذهن‌تون رفت سمت پلاسکو یا نه!

اون روز من هم داشتم از اخبار زنده می‌دیدم که چی داره می‌گذره و هم به واسطه‌ی محل کارم که بازار تهران بود دورادور می‌تونستم دودی که از بالای ساختمان توی هوا پخش می‌شه رو ببینم و چه آتش‌نشان‌هایی که توی این ماجراها برای نجات جون آدم‌ها از هستی خودشون نگذشتن.

بگذریم حالا برگردیم عقب‌تر و ببینیم که موقع حمله جورج بوش رییس جمهور وقت کجا بود و واکنش نسبت‌به این اتفاق چه بوده. مشاور بوش می‌گه که اون موقع ما یه برنامه‌ای توی مدرسه‌ی بوردر فلوریدا داشتیم قرار بود که رییس جمهور با بچه‌ها دیدار کنه و براشون سخنرانی کنه.

قبل ورود بوش به کلاس بهش خبر میدن که ظاهرا یک هواپیمای دو موتوره کوچیک خورده به یکی از برج‌های نیویورک اونم می‌گه چه وحشتناک حتما بنده خدا خلبان بیچاره سکته کرده بوده دیگه. بعد میره سر کلاس، توی کلاس که بود به مشاورش خبر میدن که هواپیمای دوم خورده به برج جنوبی و می‌گه من رفتم داخل کلاس خم شدم بعد دم گوشش دقیقا این جمله رو زمزمه کردم هواپیمای دوم به برج دوم برخورد کرد.

آمریکا مورد حمله قرار گرفته بلافاصله بعد از مراسم سخنرانی هواپیمای حامل بوش پرواز می‌کنه و بر خلاف اینکه خیلی اصرار داشت خودش که برگرده واشنگتن، ولی مشاورانش قانعش می‌کنن که به یه جایی امن بره و با اسکورت جنگنده‌های نظامی به یکی از پایگاه‌های هوایی امن میره و از اونجا ساعت دوازده و نیم ظهر اولین مصاحبه‌اش با دوربین‌های خبری انجام میده و از مردم برای مقاومت‌شون تشکر می‌کنه و با خانوادگان کشته شده‌ها همدردی می‌کنه.

بعدش هم به پایگاه هوایی نبراسکا میره و وارد اتاق عملیات استراتژیک می‌شه، جایی در عمق زمین و به‌شدت محافظت شده که عملیات‌های مهم ر از اونجا رهبری می‌کردن. بعدش از اونجا با واشنگتن ارتباط می‌گیرن و روش با معاونان و مشاوران و ژنرال‌های عالی رتبه ارتش جلسه می‌ذارن و از اونجا دیگه بالاخره برمی‌گرده به واشنگتن تقریبا طرفای ساعت ۷ بود که به کاخ سفید می‌رسه. مشاورش می‌گه وقتی بالای واشنگتن داشتیم پرواز می‌کردیم دودی که از ساختمان پنتاگون بلند می‌شد می‌دیدیم رییس جمهور هم گفت که این چهره‌ی جنگ در قرن ۲۱ همون شب بوش توی سخنرانی که از شبکه‌های خبری پخش شد.

حمله‌های تروریستی می‌تونن بنیان بزرگ‌ترین ساختمان‌های ما رو به لرزوندن بنیان‌های آمریکا رو لمس کنن این حمله‌ها فولاد رو خرد می‌کنن، اما نمی‌تونن خدشه‌ای با اراده‌ی آمریکا وارد کنن. شب ۱۱ سپتامبر مراسم‌های یادبود در نقاط مختلف آمریکا و حتی دنیا برگزار می‌شه توی ساختمون کنگره نمایندگان مراسم یادبود برگزار می‌کند،

غم و اندوه و شوک و ترس و خشم و می‌تونستی چهره‌ی تک تک آمریکاییا ببینی. اون‌شب از سرنوشت هزاران نفر هیچ خبری نبود و شاید بدترین آسیب این حملات فشار روانی بی‌حدی بود که داشت به مردم وارد می‌شد. هر لحظه منتظر یه حمله‌ی جدید بودن و شدیدا هم انتظار انتقام داشتن. انتقام از باعث و بانی این حملات که تقریبا همه می‌دونستن یکی بودن القاعده و شخص اسامه بن‌لاده.

اگه بخوایم حملات ۱۱ سپتامبر رو موشکافی کنیم و ببینیم این عملیات به چه شکلی برنامه‌ریزی یا پیاده‌سازی شده و اصلا چی شد که کار به اینجا کشید، باید برگردیم به سال‌ها قبل به سال ۱۹۷۰ و نه زمانی که شوروی با ورود به افغانستان و ارسال نیروهای نظامی کشور را اشغال کرده بود. زمانی که جنگ سرد بین شوروی و آمریکا در جریان بود و آمریکا شدیدا از نفوذ شوروی در خاورمیانه و گسترش مرزهای کمونیسم نگران آمریکایی از سال ۸۴ به‌شکل جدی تصمیم گرفتند که با این موضوع مقابله کنند و یک بودجه‌ی سنگین هم براش در نظر گرفتن که تا به سال یک میلیارد دلار می‌رسید؛ ولی اونا قصد مداخله نظامی مستقیم نداشتند و مبارزه رو باید با حمایت از گروه‌های جهادی سازماندهی می‌کردن گروه‌هایی که افرادی مثل گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود رهبران‌شون بودن نکته‌ی جالب در مورد گلبدین حکمت‌یار اینه که اصلا آدم محبوبی نبود! شاید مجاهدین حاضر بودند که به‌خاطر وظیفه‌ی دینی‌شون جهاد کردن تحت رهبری مبارزه کنن، ولی شخص خود حکمت یار محبوب نبود و به آدمی خشن و دل‌سنگ معروف بود. حتی می‌گن در زمانی که زنان افغانستان دختران افغانستان با دامن و بدون حجاب به دانشگاه می‌رفتند، کارزار اسیدپاشی راه انداخته بود که جلوی این موضوع رو بگیره. در زمان جنگ داخلی افغانستان که جنایت بسیار زیادی علیه مردم افغانستان انجام داد که داستانش و مفصل در دو اپیزود شب از قندهار می‌رسد براتون تعریف کردیم.

حالا آمریکایی‌ها برای مقابله با دشمن بزرگ‌ترشون که شوروی بود روی آورده بودند و به حمایت از همچین نیروهایی اونا حتی کمک‌های مالی و نظامی زیادی هم به نیروهای مقاومت شمال به رهبری احمد شاه مسعود انجام دادن از طریق پاکستان اسلحه‌ای بود که وارد افغانستان می‌کردند تا جایگزین سلاح‌های قدیمی نیروهای مجاهد بشه.

اسلحه‌های نیروهای افغانستان مال زمان جنگ جهانی اول یا حتی قبل‌تر بود و حالا کامیون کامیون کلاشینکف و گلوله‌های توپ و راکت انداز داشت می‌رسید دست‌شون. تقریبا هفت گروه جهادی مختلف سرتا پا مسلح شدند که مسیر جنگ با شوروی را کاملا عوض کرد، حتی هواپیماها و هلیکوپترهای شوروی هم توی آسمون دیگه امنیت نداشتن! نیروهای افغان با راکت‌اندازهای پیشرفته‌ی آمریکایی اونا رو هوا می‌زدن هدف آمریکا مشخص بود، شکست و خروج نیروهای شوروی از افغانستان به هر قیمتی که شده! حتی با بودجه‌ای نامحدود یه نکته‌ی بسیار مهمی که در این نبردها باید بهش دقت بشه، اینه که مسلمان‌های زیادی از بین اعراب فیلیپینی‌ها اندونزی‌ها و جاهای مختلف دنیا وارد این نبرد می‌شدند که اصلا افغانستانی نبودن و تنها هدف‌شون جهاد بود!

تنها هدف‌شون مقابله با اشغال یک کشور اسلامی توسط کافران و غیرمسلمون‌ها بود. هم‌زمان توی مساجد شهرها و روستاهای کشورهای اسلامی واحدها از اهمیت جهاد و لزوم کمک به مجاهدین افغانستان می‌گفتند. این یعنی در هم تنیدگی مذهب و سیاست و خطری که غرب متوجه نشده بود و نمی‌خواست فعلا بهش فکر کنه و می‌خواست از پتانسیل برای پیروزی در جنگ استفاده کنه.

یکی از کسانی که به این جهت ملحق شد و نقش بسیار مهمی در این نبردها داشت، اسامه بن لادن بود. مردی که از یک خانواده‌ای ثروتمند عربستانی می‌اومد که سال‌ها بود در آمریکا زندگی می‌کردند و تحصیلات‌شون بود. اسامه با این که در آمریکا زندگی می‌کرد، ولی خیلی دوست داشت که برای اسلام قدمی برداره و نقشش به‌عنوان یک مسلمان برای دینش ایفا کنه.

برای همین به پاکستان می‌ره و از اونجا با ثروت و تجهیزاتی که با خودش آورده بود به‌عنوان پشتیبان مجاهدین وارد عمل می‌شه و فعالیت‌اش حتی مورد تمجید غربی‌ها هم قرار می‌گیره و به‌عنوان یک مجاهد تحسینش می‌کنن. این فعالیت‌ها بن‌لادن رو سمت تشکیل یک گروه برای منسجم کردن فعالیت‌های سوق داد گروهی به اسم القاعده با نیروهای جهادی و چندملیتی سال ۱۹۸۹ با خروج نیروهای شوروی از افغانستان آمریکا به خواستش رسید جنگی که یک میلیون نفر و در طی یک دهه کشت و کشتار از بین برده بود، تموم شده بود.

حداقل یک سوم جمعیت ۱۳ میلیونی افغانستان یا کشته شدند یا مجروح شدند و یا آواره‌ی کشورهای همسایه‌ان. بعد از جنگ خبر پیروزی مجاهدین بر شوروی تیتر مهم‌ترین خبرهای دنیا بود. این روحیه نیروهای مجاهد رو خیلی بالا برد؛ ولی بعد از جنگ درست وقتی که غرب درگیر پیروزی‌های بعدی بر شوروی بود مثل فروریختن دیوار برلین و گسترش زندگی مدرن و سرمایه‌داری توی افغانستان داشت اتفاق می‌افتاد که نادیده گرفته شده بود.

آمریکا افغانستان رو بدون هیچ برنامه‌ای برای آینده به حال خودش رها کرد و اون اتفاق مهم قدرت گرفتن تفکر جهادی و بنیادگرایانه بود. القاعده در راس اون اتاق بن‌لادن پیشروی این قضیه بودند و در تلاش بودند که جلوی نفوذ هرگونه تفکر غربی در جوامع اسلامی رو بگیرن و بزرگ‌ترین ویترین این تفکرات غربی و زندگی تجملی و فساد و لهو و لعب از نظر خودشون چی بود؟ آمریکا فکر اینجا دیگه نکرده بودند، بچه‌ای که بزرگش کرده بودن حالا برای خودشون شاخ شده بود!

بن لادن دنبال یه بهونه‌ای بود تا جهاد علیه آمریکا را توجیه کند، چون به هر حال آمریکایی‌ها به نیروهای جهادی کمک کرده بودن و نیروهاشان قانع می‌شدند که چرا باید علیه حامی‌شون مبارزه کنن. این بهونه کجا افتاد دستش؟ اونجایی که عراق به کویت حمله کرد و آمریکا برای حمایت از عربستان و محافظت از منابع و تجهیزات نفتی وارد این کشور شد. به لادن گفت دیدی چی شده؟ کافرا اومدن بر سرزمین وحی قرآن مسلط بشن اومدن منابع قدرت و ثروت و نفت ما رو به تاراج ببرن! اینا دنبال سلطه بر مسلمانان و بر هر مسلمانی واجبه که جلوی این اتفاق رو بگیره.

بن لادن اعلام جهاد کرده بود، ولی حقیقتش هنوز کسی در غرب جدی نمی‌گرفت! می‌گفتن این یه بچه پولدار مسلمونه که فقط داره پولشو هدر میده؛ ولی اتفاقی که سال ۱۹۹۳ افتاد و ماجرای همون بمب‌گذاری توی پارکینگ برج تجارت جهانی که براتون تعریف کردم، زنگ هشدار به صدا درآورد. البته که این عملیات مستقیما به القاعده مربوط نمی‌شد، ولی با رهبری عمر عبدالرحمانی انجام شده بود که بسیار به بن لادن نزدیک بود.

این آدم شیخ کور هم می‌گفتند چون نابینا بود، یه مذهبی تندرو که با شوروی هم جنگیده‌ بود و تو آمریکا هم زندگی می‌کرد و آمریکایی‌ها فکر می‌کردن چون زمانی کنار همدیگه علیه شوروی جنگیدند، پس احتمالا مشکلی با هم نخواهند داشت در صورتی که اشتباه فکر می‌کردن!

این بمب‌گذاری سال ۱۹۹۳ تنها ماموریت زیر نظر عمر عبدالرحمان نبود! اون سال چندین عملیات مختلف دیگه شناسایی خنثی شدن از ترور حسنی مبارک رییس جمهور مصر گرفته تا بمب گذاری توی تونل‌های شهری آمریکا دیگه بعد از این اتفاقات توجه نیروهای امنیتی به گروه‌های اسلام‌گرای تندرو تروریستی بیشتر شد و بن لادن هم یکی از کسانی بود که زیر نظر گرفتنش. سال ۱۹۹۶ وقتی بن لادن در سودان بود، دیگه به‌شکل علنی مرتب علیه آمریکا موضع می‌گرفت و جهاد را یادآوری می‌کرد.

سودانی‌ها مستقیما باهاش مخالفت نمی‌کردن خب شاید توانشم نداشتن، ولی دنبال یه راهی بودند که بتونن از شرش خلاص بشن. اومدن با مشورت آمریکا بن لادن رو محترمانه فرستادن به افغانستان. فکر می‌کردن اگه اونجا باشه، دیگه دست و پاش بسته‌تره. بن لادن وارد افغانستان شد که بعد از جنگ با شوروی وارد جنگ داخلی شده بود و تمام گروه‌های مثلث قدرت افتاده بودن به جون هم و کشور به‌معنای واقعی نابود شده بود. واقعا نابود شده بود!

تا اینکه بالاخره سر و کله‌ی طالبان از پاکستان پیدا می‌شه و با سرکوب بقیه گروه‌ها و با شعار برقراری صلح قدرت در افغانستان به‌دست می‌گیره و ۵ سال زندگی کابوس وار مردم افغانستان زیر نظر حکومت سیاه طالبان شروع می‌شه! دیگه وارد جزییات این حکومت نمی‌شم. اگه دوست دارید بیشتر در موردش بدونید اون دو تا اپیزود شب از قندهار می‌رسد رو گوش کنید.

حالا بن لادن توی همچین شرایطی وارد افغانستان شد و چه بهشتی بهتر از افغانستان برای نیروهای تندرو و تروریستی بن لادن و ملا عمر رهبر طالبان بسیار به هم نزدیک بودن و مشکلی با هم نداشتن حتی بعد از تخریب بتهای بامیان توسط طالبان بن لادن پیغام به ملا عمر میده که توش نوشته بود امیدوارم همون‌طور که در از بین بردن خدایان مرده و دروغین توفیق داشتن خداوند در از بین بردن خدایان دروغین زنده هم که همون آمریکاست بهشون توفیق بده افغانستان تبدیل شد به مقر القاعده و اردوگاه‌ها و کمپ‌های آموزشی این گروه.

البته به لادن قول داده بود که از خاک افغانستان برای انجام عملیات‌های جهادی استفاده نکنه، ولی نزدیک این دو نفر بیشتر از این بود که با این بدقولی بین‌شون شکراب سال ۱۹۹۸ بن‌لادن در سالروز ورود نیروهای آمریکایی به عربستان حملاتی را علیه سفارتخانه‌های آمریکا در شرق آفریقا انجام داد و این شروع جنگ علنی القاعده علیه آمریکا بود.

از اینجا به بعد بود که اسم بن لادن به‌عنوان دشمن شماره یک آمریکا سر زبان‌ها افتاد و تحت تعقیب قرار گرفت و آمریکا هم در بالاترین سطح هشدار امنیتی قرار گرفت. آمریکایی‌ها تا سال بعد چندین حمله دیگر هم قبل از وقوع دفن کردند، ولی خبرها از حمله‌های جدید می‌گفتن سال ۲۰۰۱ بمب‌گذار انتحاری در خلیج عدن در یمن با قایق به یک ناوشکن آمریکایی که در حال سوخت‌گیری بود می‌کوبه و ۱۸ نفر رو به کشتن میدن؛ اما این فقط مقدمه‌ای بود برای اون چیزی که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق می‌فته که نهادهای امنیتی آمریکا اطلاعات بسیار زیادی از کانال‌های مختلف دستگیری‌شون می‌شه.

مبنی‌بر اینکه یک جریانی در حال شکل گرفتنه، یک اتفاقی که مشخص نیست دقیقا هدفش چیه، حجم اطلاعاتی که سمتشان میومد حسابی شاخ‌شون رو تیز کرده بود. حالا از اینجا به بعد می‌تونیم بریم سراغ برنامه‌ریزی حملات ۱۱ سپتامبر.

خب قطعا اجرای همچین عملیات بزرگ و گسترده‌ای نیاز به برنامه‌ریزی و تدارکاتی هم داره که تقریبا ۲، ۳ سال زمان برد. فکر نکنید ۲، ۳ ماه به فکر افتادن اجراش کردن. چندین و چند جلسه سری در نقاط مختلف دنیا برگزار شد و آدم‌های بسیار مهمی در القاعده برای اجرا کردنش وارد میدان شدن. در این عملیات ۱۹ نفر شرکت داشتند که ۴ نفرشون آموزش‌های خلبانی دیده‌ بودن، چند تاشون حتی بعد از ورودشون به آمریکا توی کلاس‌های خلبانی شرکت کردن و وظیفه‌شون این بود که بعد از ربودن هواپیماها هر کدوم‌شون توی یکی از هواپیماها مسئول کنترل پرواز باشن و ۴ نفر دیگه هم وظیفه کنترل مسافرها رو بر عهده بگیرن.

یعنی قرار بود تو هر هواپیما ۵ نفر حضور داشته باشن، ولی خب گفتم که ۱۹ نفر بودن، یه نفر کم میاد، اون یه نفر احتمالا فردی فرانسوی بود که وقتی وارد آمریکا می‌شه قبل از شروع عملیات، اداره مهاجرت بازداشتش می‌کنه و از کشور می‌ندازنش بیرون.

این آدم خیلی هم به محمد عطا نزدیک بود. مردی که رهبری این عملیات رو به‌عهده داشت که اگه موقع بازداشتش این ارتباط لو می‌رفت، قطعا می‌تونست تمام عملیات کنسل کنه، ولی خب این اتفاق نمی‌افته. حالا محمد عطا کی بود؟ این آدم یه مرد تحصیل کرده و پولدار بود که در هامبورگ آلمان با ۳ نفر از اسلام‌گراهای دیگه که به القاعده علاقه‌مند بودند، آشنا می‌شن.

اون زمان هامبورگ تبدیل شده بود به جایی برای آشنایی این تندروها با همدیگه به‌خاطر آزادی که برای فعالیت‌های مذهبی داشتن توی مساجد دور هم جمع می‌شدند و اونایی که باید همدیگه رو پیدا کنن پیدا می‌کردن. این ۴ نفر از سال ۱۹۹۹ از طریق پاکستان خودشون رو می‌رسونن به افغانستان و توی کمپ‌های تمرینی القاعده مشغول می‌شن و بعد از یه مدت بن لادن باهاشون صحبت می‌کنه.

اونا رو برای اجرای عملیاتی به اسم عملیات هواپیماها انتخاب می‌کنه. فقط دقت دارید دیگه هر تروریستی می‌خواد یه حرکتی انجام بده اول سر و کلشون پاکستان پیدا می‌شه! این ۴ نفر اواخر همان سال ۹۹ از طریق خالد شیخ محمد مغز متفکر حملات ۱۱ سپتامبر و عموی همون رمز یوسف معروف به مالزی فرستاده می‌شن. سال ۲۰۰۱ جلسه خیلی مهم در کوالا لامپور مالزی برگزار می‌شه و تو اون جلسه ابزارهای مورد نیاز و شیوه‌ی ورود هواپیمار باها به آمریکا بررسی می‌شه و تصمیم می‌گیرن که اونا از طریق ویزای دانشجویی برای ورود به خاک آمریکا اقدام کنن. همین کار رو هم می‌کنن و موفق می‌شن که ژانویه‌ی ۲۰۰۰ وارد خاک آمریکا بشن.

یه نکته‌ی بسیار مهمی که باید بدونید اینه که سازمان‌ها و نهادهای مختلفی برای مبارزه با تروریسم در آمریکا وجود داره که اینا باید اطلاعاتی که به‌دست میارن با همدیگه شیر کنن. اتفاقی که موقع ورود آدمای القاعده به آمریکا نیفتاده‌ بود، سازمان سیا سوابق‌شون رو بررسی کرده بود و بهشون شک هم داشت، ولی پروفایل‌شون در اختیار اف‌بی‌آی نداشت که بیشتر چک‌شون کنن.

اتفاقی که اگه می‌افتاد ممکن بود بفهمن که اینا همون کسایی هستن که توی مالزی، اون جلسه‌ی مهم رو داشتن، چون آمریکایی‌ها از اون جلسه با خبر بودند؛ ولی نمی‌دونستن در مورد چی و خروجیش چی بوده! اونا بعد از ورود به آمریکا از طریق رابط عربستانی‌شون، حساب بانکی باز می‌کنن، خونه اجاره می‌کنند و مشغول کار می‌شن و یه زندگی خیلی نرمال و عادی رو پیش می‌گیرن.

هیچ کاری نمی‌کنند که یه وقت کسی بخواد گزارش‌شون رو به پلیس بده. حالا جالب اینه که همون اوایل یکی از خبرچین‌های اف‌بی‌آی اونا رو می‌بینه، ولی خب به چیزی شک نمی‌کنه که بخواد گزارش‌شون کنه. طبق نقشه قرار بود روزهای منتهی به اجرای عملیات بقیه اعضای گروه هم بهشون اضافه بشن و هر تیم در نزدیکی فرودگاهی که قرار بود عملیات شون رو انجام بدن. مستقرن چند روز قبل از ۱۱ سپتامبر هر ۱۹ نفر در آمریکا بودند.

از این ۱۹ نفر ۱۵ نفرشون عربستانی، ۲ اماراتی، ۱ لبنانی و ۱ نفرشون مصری که محمد عطا رهبر تیم باشن؛ اما درست دو روز قبل از اجرای عملیات یک اتفاق بسیار مهم در افغانستان می‌افته و احمد شاه مسعود، رهبر مقاومت شمال و دشمن اصلی ملاعمر ترور می‌شه.

توسط القاعده اجرای این عملیات به یک اسلام‌گرایی ساکن بلژیک سپرده شده بود که برای جهاد از اروپا اومده بود به پاکستان و وارد افغانستان شده بود. این آدم با همراهی یک جهادی دیگه در پوشش خبرنگار به دیدار احمد شاه مسعود میرن و وقتی با اون تنها می‌شن کمربند انتحاری و بمبی که توی دوربین فیلم‌برداری شون جاسازی کرده بودن و منفجر می‌کنن و شیر دره پنجشیر زو ترور می‌کنن.

بن لادن این ترور را به ملا عمر هدیه می‌کنه. تمام دلیلش همون قولی بود که به ملا عمر داده بود. اینکه از خاک افغانستان برای اجرای عملیات استفاده نکنه و از اونجایی که هیچ چیزی در مورد حملات ۱۱ سپتامبر به ملاعمر نگفته‌ بود اینجوری می‌خواست به نوعی ازش دلجویی کنه و ارزش این هدیه انقدر بالا بود که ملا عمر راضی کنه حالا یه روز قبل از شروع عملیات نیروهای القاعده بدون اینکه بخوان جلب توجه خاصی کنن، توی هتل‌ها مستقرشدن و فرداش هر کدوم جداگانه وارد هواپیماهایی که از قبل مشخص کرده بودند می‌شن.

به هیچ کدوم آشناییت به هم ندادن. چندتا نکته رو هم در مورد انتخاب هواپیماها در نظر گرفته بودن اینکه ساعت پروازها تا جای ممکن به هم نزدیک باشند که عملیات در یک تایم کوتاهی شروع و تموم بشه و اینکه مسافتی که قرار بود برن طولانی باشه. شرق به غرب آمریکا بشه که سوخت زیادی زده باشند تا موقع انفجار این سوخت بیشترین آسیب به ساختمان‌ها بزنه.

هر ۱۹ نفر وارد هواپیماها می‌شن و تقریبا نیم‌ساعت بعد از شروع عملیات وقتی همشون روی آسمون بودن صدای محمد عطا از کابین یکی از هواپیماها به مرکز کنترل ترافیک مخابره می‌شه که داره به مسافران می‌گه آروم باشن، بشینن سر جاشون، داریم برمیگردیم فرودگاه و قرار نیست به کسی آسیب بزنیم. صدای اون از هواپیمایی می‌اومد که ساعت ۸:۴۶ دقیقه‌ی صبح با برج شمالی و شماره یک برخورد کرد و بعد هم هواپیمای دوم ساختمان جنوبی، بعد حمله به پنتاگون و در نهایت هواپیمای چهارم که داستانش رو براتون تعریف کردم.

قبل از رسیدن به واشنگتن صعودگر ون این حملات ۲۹۹۷ نفر کشته رسمی از ۹۰ ملیت مختلف و ۲۵ هزار مجروح داشت. ۴۴۰ آتش‌نشان و افسر پلیس و نیروی اورژانس جون‌شون رو از دست دادن که اکثرشون موقع ریختن ناگهانی ساختمون‌ها کشته شدن. عملیات نجات و آواربرداری ۸ ماه طول کشید و چند صد میلیون دلار هزینه برداشت. با اینکه تعداد قربانیان حدود ۳ هزار نفر اعلام شد، اما حدود ۱۰ هزار نمونه دی‌ان‌ای از حوادث اون روز وجود داره که صاحبان اون‌ها سال‌هاست شناسایی نشدن.

توی این حملات دست کم ۱۰ میلیارد دلار خسارت به اموال و زیرساخت‌های آمریکا وارد شد و حدود ۳.۳ تریلیون دلار هزینه به این کشور تحمیل شد. یونیتی از شماره‌ها نوشت به ازای هر دلاری که القاعده برای انجام حملات ۱۱ سپتامبر خرج کرد، ۶.۶ میلیون دلار هزینه به آمریکا تحمیل شد!

آوارها و اون چیزی که از حملات ۱۱ سپتامبر در مرکز تجارت جهانی باقی موند، توسط رسانه‌ها نقطه‌ی صفر و توسط آتش‌نشان‌ها که اسم گذاری شد، عملیات امداد و نجات این حملات یکی از بزرگترین و بی‌سابقه‌ترین عملیات‌های تاریخ آمریکا بود. ادارهی آتش‌نشانی نیویورک ۲۰۰ واحد یعنی نیمی از کل واحدهای آتش‌نشانی به منطقه اعزام کرد. وقتی که برج‌های دوقلو فروریختن، ۴۰۰ آتش‌نشان در محل حضور داشتن.

تازه این‌ها جدا از نیروهای امدادی و داوطلبینی بودن که مستقل وارد عملیات نجات شدن. حتی ۴۰۰ سگ زنده یاب هم توی این عملیات‌ها حضور داشتن، ولی با وجود همه‌ی این تلاش‌ها فقط ۱۴ نفر تونستن از محدوده‌ی برخورد هواپیما به برج جنوبی یعنی اون طبقاتی که هواپیما وارد شده بود و ۴ نفر از طبقات بالای اون نجات پیدا کنن.

روز بعد از حادثه هم ۱۱ نفر از جمله ۶ آتش‌نشان و ۳ افسر پلیس از زیر آوار نجات پیدا کردن. ۱ نفر دیگه هم بعد از ۲۷ ساعت زنده از زیر آوار بیرون اومد. کلی آدم از زیر آوار با خانواده‌هاشون تماس گرفته بودند که متاسفانه هیچ کدوم‌شون زنده بیرون نیومدن. با وجود سرعت بالایی که عملیات آواربرداری تو روزهای اول داشت بعد از چند روز حجم و سرعت عملیات به شدت کند شد.

آلودگی، آوار و هوا و گازهای سمی و انتشار بی‌تعفن اجساد در فضای عملیاتی هم مزید بر علت شده بودن. گروه‌های موسوم به تیپ‌های سطلی شکل گرفته بود که آوار به‌شکل دست‌به‌دست توی سطحی کوچیک به محل اسکان کارگاهاین تا آوارها جهت شناسایی استخوان‌ها یا تکه‌های بدن قربانیان بررسی بشن. آخرین قربانیان حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۱۳ شناسایی می‌شن ۱۲ سال بعد از حملات آوار برداری در مرکز تجارت جهانی ماه می سال۲۰۰۲ به پایان رسید.

اون بخشی از ساختمان پنتاگون که آسیب دیده بود و کمتر از یک سال بازسازی شد و سال ۲۰۱۴ هم یه برج جدید جای برج‌های تخریب شده قبلی در مرکز تجارت جهانی رو می‌گیره. یه مدت بعد از حمله‌ها یک مسلمانی که در کار ساخت‌وساز بود، می‌خواست که مرکز اسلامی برای بحث و گفتمان بین ادیان مختلف نزدیک لوکیشن برج‌های تخریب شده بسازه که کلی جنجال درست کرد و آخرم مجوز ساخت و سازش و باطل کردن.

اتفاقاتی که در اعتراض به این موضوع افتاد به‌خوبی نشون می‌داد که آمریکایی‌ها چقد نسبت‌به مسلمون‌ها بدبین شده بودند. الناسخ هر مسجدی در شهر مخالفت می‌کردند دیگه هر مسلمانی به چشم تروریسم می‌دیدن اما پیامدهای اصلی این حملات که تاثیر مستقیمی در دنیا داشت حمله‌ی امریکا به افغانستان بود.

آمریکا اول از طالبان می‌خواد که بن لادن و رهبران حملات ۱۱ سپتامبر رو تحویل بده، ولی اونا به بهونه‌ی اینکه هیچ مدرک محکمی مبنی‌بر دخالت القاعده در این حملات نیست، از این کار سرباز می‌زنن و آمریکا هم تنها چاره رو توی حمله به افغانستان و از بین بردن پایگاه القاعده می‌بینه و جوش برای قانع کردن سیاستمداران آمریکایی و افکار عمومی برای حمله به افغانستان کار سختی نداشت اصلا و اکثر هم‌پیمانان آمریکا از جمله انگلستان هم در این حمله همراهیش کردند.

جورج برای توجیه‌شون گفته بود که توی این نبرد یا همراه مایین که در مقابل ما آمریکا در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به‌همراه هم‌پیمانانش حمله را شروع می‌کنه و در داخل افغانستان نیروهای مقاومت شمال که از وفاداران احمد شاه مسعود بودند به آمریکا در سرنگونی طالبان کمک می‌کند. بعد از حمله آدم‌های زیادی به بهونه‌ی همکاری با القاعده دستگیر می‌شن و به زندان گوانتانامو فرستاده می‌شن.

آدمایی که تحت شکنجه و خشونت قرار داشتند و به اذعان خود مقامات آمریکایی اکثرشون اشتباها بازداشت شدن. البته که عده‌ای از رهبران القاعده هم بازداشت شدند و سال‌ها تو این زندان شکنجه و بازجویی شدند، مثل خالد شیخ محمد معمار این حملات این آدم سال ۲۰۰۳ توی پاکستان مثل همیشه توسط سازمان سیا ربوده می‌شه و به گوانتاناموه گفته می‌شه. در تمام این سال‌هایی که از ۲۰۰۳ بازداشت بوده، بیش از ۱۸۰ بار به روش القای خفگی با آب شکنجه شده. یه پارچه می‌نداختن روی صورتش، روش آب می‌ریختن، اینجوری حس غرق شدن بهش دست می‌داد. محاکمه‌ی این آدم تازه بعد این همه سال، سال ۲۰۱۹ شروع شد که اونم به‌خاطر کرونا ۲ سال متوقف شد و سال ۲۰۲۱ دوباره از سر گرفته شد؛ اما در خود آمریکا ۱۱ سپتامبر یک چیز بسیار مهمی رو تغییر داد و اون هم قوانین مربوط به حریم خصوصی بود.

قانونی که تصویب می‌شه دولت این اختیار رو پیدا می‌کنه که بدون نیاز به مجوز مکالمات و پیام‌های هر کسی حتی شهروندان آمریکایی را شروع کنن قانونی بسیار جنجالی که تا سال‌ها در موردش بحث و جدل بود و هیچ وقت هم لغو نشد. در نهایت آمریکایی‌ها در ۲ می ۲۰۱۱ با کشتن بن لادن در یک عملیات پیچیده در ابتدا، انتقام حملات ۱۱ سپتامبر رو می‌گیرن.

انتقام از کسی که شاید خیلی زودتر از اینا می‌شد خطرش رو جدی گرفت. کسی که شاید اگر حمایت آمریکا از مجاهدین افغانستان در جنگ با شوروی نبود، هیچ وقت انقدر گنده نمی‌شد و هیچ وقت ۱۱ سپتامبر اتفاق نمی‌افتاد و هیچ وقت انتقام به این وسعت از کشتار و مرگ و میر هم به راه نمی‌افتاد.

چیزی که شنیدید پنجاه و دومین اپیزود راوکست بود که در شهریور ۱۴۰۱ منتشر می‌شه. راوکست رو می‌تونید از طریق تمام اپلیکیشن‌های پادکست گوش کنید و از سایت‌مون باز به‌صورت آنلاین می‌تونید بشنوید و دانلود کنید. شبکه‌های اجتماعی ما رو هم فراموش نکنید. اینستاگرام، توییتر، تلگرام همین‌طور؛ سایت‌مون مطالب تکمیلی هر اپیزود توی این شبکه‌ها منتشر می‌شه و ضمن اینکه توی سایت‌مون می‌تونید مطالبی رو ببینید بخونید.



بقیه قسمت‌های پادکست راوکست را می‌تونید از این طریق هم گوش بدید.

https://castbox.fm/vi/674626279