روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۵۴؛ پس از هیتلر

بارها و بارها در مورد جنگ جهانی دوم، اتفاقاتی که منجر به آن شد و حوادثی که در طول آن رخ داد، صحبت شده است؛ از زندگی هیتلر و حزب نازی، هولوکاست، حملهی آلمانها به شوروی و زمینگیر شدنشان، تا بمبهای هستهای که آمریکا بر سر مردم ژاپن انداخت و عملیاتهایی که مسیر جنگ را تغییر دادند. در مجموع، تمام این حوادث خسارتهای بسیار سنگین مالی و جانی به جا گذاشت؛ از شهرهایی که به طور کامل ویران شدند گرفته تا میلیونها انسانی که بیدلیل جان خود را از دست دادند.
اما شاید چیزی که خیلی کمتر به آن پرداخته شده، دوران بعد از جنگ است؛ زمانی که متفقین پیروز نبرد شدند، نازیها شکست خوردند و دیگر آدولف هیتلری وجود نداشت. اروپایی که به خاطر چندین سال درگیری، کشت و کشتار و بمبارانهای گسترده به یک خرابهی تمامعیار تبدیل شده بود. متفقین مانده بودند با خسارتهای جبرانناپذیر و آلمانی که باید برایش تعیین تکلیف میشد. میلیونها اسیر جنگی که باید برایشان تصمیمگیری میکردند، یهودیان و بقیه زندانیهایی که از اردوگاههای مرگ نازیها آزاد شده بودند و جایی برای رفتن نداشتند، میلیونها اروپایی که دچار قحطی شده بودند و باید شکمشان سیر میشد و از همه مهمتر، حس انتقامی که در وجود تکتک آسیبدیدهها بود؛ انتقامی که متوجه آلمان به عنوان شروعکنندهی جنگ و مردمانش شده بود.
ما در این اپیزود قراره که این موارد را بررسی کنیم و دوران بعد از هیتلر و جنگ جهانی دوم را بشکافیم و ببینیم که اروپا چطور این دوران را گذراند.
سلام، من ایمان نژاد هستم و این پنجاه و چهارمین اپیزود راوکست است. در هر قسمت از راوکست شما یک داستان واقعی یا ماجرای تأثیرگذاری از تاریخ را میشنوید تا در کنار هم از این داستانها یاد بگیریم. ما معتقدیم که گذشته چراغ راه آینده است و باید این چراغ را روشن نگه داشت. اپیزود پنجاه و چهارم: «پس از هیتلر».
حتماً میدانید که با قدرت گرفتن حزب نازی در آلمان و در رأس آن شخص هیتلر، جاهطلبیها و رویاهای افسانهای رایش سوم شروع شد: نژاد برتر بدون هیچ ناخالصی و یک اروپای یکدست و مقتدر زیر نظر آلمان. هیتلر و نازیها به دنبال انتقام تحقیرهایی بودند که بعد از جنگ جهانی اول از طرف اروپاییها متحمل شده بودند.
جنگ با حمله آلمان به لهستان شروع شد و پس از آن، فرانسه و بریتانیا به آلمان اعلان جنگ دادند. در اواسط سال ۱۹۴۰، فرانسه خیلی زودتر از آنچه همه فکر میکردند شکست خورد و اشغال شد و عملاً جنگ بین آلمان و بریتانیا ادامه پیدا کرد. تا سال ۱۹۴۱، آلمانها موفق شدند بخشهای زیادی از اروپا را تصرف کنند و با عملیات بارباروسا، یعنی حمله به شوروی، این کشور هم وارد جنگ شد. پس از آن نیز در پرل هاربر، امپراتوری ژاپن به پایگاه دریایی آمریکا حمله کرد و به این ترتیب، پای آمریکا هم به جنگ باز شد.
خلاصه شرق و غرب به جان هم افتادند: آلمان، ایتالیا و ژاپن به عنوان نیروهای محور، علیه شوروی، فرانسه، بریتانیا و آمریکا به عنوان مهرههای اصلی متفقین. در سال ۱۹۴۴، سرزمینهای تحت اشغال فرانسه با حملات متفقین آزاد شد و با شکستهایی که نازیها در جبهه شرقی متحمل شدند، مسیر جنگ تغییر کرد. در نهایت، با حمله اتمی آمریکا به ژاپن، تسلیم این کشور و پیشروی نیروهای شوروی در خاک آلمان، جنگ در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به پایان رسید.
برای درک بهتر شرایط، چند تاریخ کلیدی در هفتههای پایانی جنگ را مرور میکنیم:
۲۸ آوریل ۱۹۴۵: موسولینی، رهبر فاشیستهای ایتالیا و همپیمان هیتلر، توسط جنبش مقاومت ایتالیا اعدام شد.
۳۰ آوریل ۱۹۴۵: دو روز بعد، با پیشروی نیروهای شوروی در خیابانهای برلین، هیتلر و همسرش اوا براون، در پناهگاهشان خودکشی کردند.
۸ می ۱۹۴۵: آلمان نازی با امضای سند تسلیم بدون قید و شرط، رسماً شکست خورد.
۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵: بمبافکنهای آمریکایی برای اولین و آخرین بار در تاریخ، دو بمب اتمی را به ترتیب روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداختند که به کشته شدن حداقل ۲۲۰ هزار نفر انجامید.
۱۵ اوت ۱۹۴۵: امپراتور ژاپن تسلیم بدون قید و شرط کشورش را اعلام کرد.
۲ سپتامبر ۱۹۴۵: با امضای توافقنامه روی عرشه ناو جنگی میزوری، جنگ جهانی دوم رسماً با پیروزی متفقین به پایان رسید.
جنگ تمام شده بود و همه سرمست از پیروزی. برای روزها در شهرهای اروپا جشن و پایکوبی بود. اما وقتی هیجانات فروکش کرد، همه فهمیدند که جنگ چه بلایی بر سرشان آورده است. این پرتلفاتترین جنگ تاریخ بشر بود. شوروی ۲۷ میلیون کشته، آلمان ۶ میلیون کشته و در کل اروپا، ۴۰ میلیون مرد، زن و کودک کشته شده بودند.
شهرهای اروپا به معنای واقعی کلمه نابود شده بودند. بمبارانها چهرهای آخرالزمانی به شهرها داده بود. در حملات نازیها به شوروی، ۷۰ هزار شهر و روستا از بین رفت. ورشو، پایتخت لهستان، به یک مخروبه تبدیل شده و ۹۰ درصد شهر نابود شده بود. از برلین، بوداپست و درسدن فقط اسکلت ساختمانها باقی مانده بود.
نه بنزینی بود، نه خطوط حملونقلی. دهها میلیون آواره در سراسر اروپا پخش شده بودند. نه کاری برای پول درآوردن بود، نه غذایی برای خوردن. برای هر چیزی، از یک سطل آب گرفته تا یک تکه نان، صفهای طولانی وجود داشت. کودکان در میان خرابهها و زبالهها به دنبال غذا میگشتند و بزرگسالان برای زندهماندن به هر کاری، از دزدی تا تنفروشی، دست میزدند.
فاتحان جنگ باید فکری اساسی برای این شرایط میکردند، بهخصوص برای آلمان شکستخورده و میلیونها سرباز اسیری که در اختیار داشتند. طبق تصمیماتی که پیشتر در کنفرانس یالتا گرفته شده بود، آلمان و پایتخت آن برلین، بین چهار قدرت پیروز یعنی شوروی، آمریکا، بریتانیا و فرانسه تقسیم شد. آلمان موظف به پرداخت غرامت و بازسازی خرابیها با نیروی کار خود شد.
یازده میلیون اسیر جنگی آلمانی و ایتالیایی نیز بین کشورهای متفقین تقسیم شدند تا به عنوان کارگر از آنها استفاده شود.
آمریکا و بریتانیا: اسرایی که به این کشورها فرستاده شدند، وضعیت نسبتاً بهتری داشتند، هرچند شرایط همچنان سخت بود.
فرانسه: کینه فرانسویها از آلمانها باعث بدرفتاری شدید با اسرا شد. جیره غذایی ناچیز و کارهای طاقتفرسا باعث مرگ حدود ۲۰۰ هزار اسیر در فرانسه شد. یکی از وحشتناکترین کارها، خنثیسازی میادین مین بود که جان هزاران نفر را گرفت.
شوروی: شرایط اسرا در شوروی فاجعهبار بود. آنها در سرمای شدید روسیه با بدرفتاریهای وحشیانه روبرو بودند. تخمین زده میشود که حدود سه میلیون اسیر جنگی در گولاگهای شوروی کشته شده باشند.
همزمان با تلاش برای بازسازی، متفقین به دنبال محاکمه جنایتکاران جنگی بودند. مشهورترین این محاکمات، دادگاه نورنبرگ بود که در نوامبر ۱۹۴۵ آغاز شد. در این دادگاه، رهبران عالیرتبه آلمان نازی با چهار اتهام اصلی روبرو شدند: ۱. توطئه برای جنایت علیه صلح ۲. جنایت علیه صلح (شروع جنگهای متجاوزانه) ۳. جنایت جنگی (کشتارهای دستهجمعی و شکنجه) ۴. جنایت علیه بشریت (نسلکشی و آزار مخالفان)
برای اولین بار در تاریخ، از لفظ نسلکشی (Genocide) استفاده شد. پس از یک سال، دادگاه احکام خود را صادر کرد: ۳ نفر تبرئه، ۷ نفر زندان (شامل ۳ حبس ابد) و ۱۱ نفر به اعدام محکوم شدند.
با تشکیل سازمان ملل متحد در همان سال، روند امدادرسانی و بازسازی اروپا شکلی منسجمتر به خود گرفت. خطوط ریلی بازسازی شد، غذا و پوشاک ارسال گردید و آوارگان به کشورهایشان بازگردانده شدند.
اما صلح پایدار نبود. شوروی که کشورهای اروپای شرقی را از دست آلمانها "نجات" داده بود، با به قدرت رساندن احزاب کمونیستی، نفوذ خود را در این مناطق تثبیت کرد. وینستون چرچیل یک سال پس از جنگ، نسبت به "پرده آهنین" که توسط شوروی در حال کشیده شدن بر اروپاست، هشدار داد، اما کسی آن را جدی نگرفت.
تاریخ به شکلی تلخ تکرار شد. در کشورهایی مثل چکسلواکی، با آلمانیتبارهای باقیمانده همانگونه رفتار شد که نازیها با یهودیان کرده بودند: آنها را با بازوبندهای سفید مشخص کردند، از ورود به اماکن عمومی منع نمودند و حقوق اجتماعیشان را سلب کردند. این فشارها به بزرگترین کوچ اجباری تاریخ اروپا منجر شد و بیش از ۱۲ میلیون آلمانیتبار از اروپای شرقی به سمت آلمان رانده شدند.
ترس از نفوذ کمونیسم، غرب را به وحشت انداخت. رئیسجمهور آمریکا، هری ترومن، اعلام کرد که خطر اصلی، فقر است که زمینه را برای نفوذ کمونیسم فراهم میکند. در نتیجه، آمریکا دو اقدام مهم انجام داد: ۱. کمک به یونان: با حمایت نظامی و مالی، به دولت یونان کمک کرد تا در جنگ داخلی بر کمونیستها پیروز شود. ۲. اجرای طرح مارشال: یک برنامه کمک مالی گسترده برای بازسازی اقتصاد اروپا و مقابله با قحطی.
استالین در پاسخ، به تمام کشورهای تحت نفوذش دستور داد این کمک را رد کنند و احزاب کمونیست در غرب را به ایجاد شورش تحریک کرد.
نقطه اوج تنش، محاصره برلین بود. در سال ۱۹۴۸، متفقین غربی بخشهای تحت کنترل خود در آلمان را یکپارچه کرده و جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی) را تشکیل دادند. شوروی در واکنش، تمام راههای زمینی به برلین غربی (که در عمق خاک آلمان شرقی قرار داشت) را مسدود کرد. غرب به مدت ۱۱ ماه از طریق یک پل هوایی بیسابقه، سوخت و غذا به دو میلیون شهروند برلین غربی رساند.
این رویارویی به تشکیل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال ۱۹۴۹ منجر شد؛ یک اتحاد نظامی برای دفاع در برابر خطر شوروی. در نهایت، استالین به محاصره پایان داد، اما دنیا دیگر به دو قطب تقسیم شده بود: بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری آمریکا. جنگ سرد رسماً آغاز شده بود.
شما پنجاه و چهارمین اپیزود راوکست را شنیدید... ممنون از شما و ممنون از اسپانسر این اپیزود، شریف تریپ. دمتون گرم که تا پایان با من همراه بودید.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۴۸؛ محموله سیاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۴؛ قمار با مرگ - قسمت آخر
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۷؛ فاجعه در بوپال