اپیزود ۵۷؛ هنری فورد، نابغه پرحاشیه

سلام، من ایمان‌نژاد هستم و شما به پنجاه و هفتمین اپیزود راکست گوش می‌کنید که در اسفندماه ۱۴۰۱ منتشر می‌شود. در هر قسمت از راکست، شما یک داستان واقعی یا ماجرای یک رویداد مهم تاریخی را می‌شنوید. در این قسمت، قرار است به زندگی هنری فورد، پدر خودروسازی آمریکا، و تاریخچه کارخانه فورد به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان خودرو در دنیا بپردازیم. ماجرایی جذاب و شنیدنی که حتی اگر مثل من خیلی اهل ماشین‌بازی نباشید، شنیدنش می‌تواند برایتان جذاب باشد.

اپیزود پنجاه و هفتم: هنری فورد، نابغه پُرحاشیه.

معمولاً پشت اکثر کارخانه‌های بزرگی که امروز در دنیا فعالیت می‌کنند، یک فرد نابغه یا کسی بوده که زندگی‌اش را پای آن کسب‌وکار گذاشته است. کارخانه فورد هم از این قاعده مستثنی نیست. پشت این غول خودروسازی، شخصی به نام هنری فورد قرار دارد. (در ادامه داستان، هرجا گفتیم «هنری»، منظور شخص هنری فورد و هرجا گفتیم «فورد»، منظور کارخانه فورد است.)

هنری در ژوئیه ۱۸۶۳ در یک مزرعه در میشیگان آمریکا به دنیا آمد. خانواده‌اش مزرعه‌دار بودند و او نیز زندگی‌اش را با کار در مزرعه آغاز کرد، اما هیچ علاقه‌ای به این کار نشان نمی‌داد. او بیشتر از کار با گاوآهن، دوست داشت از مدل کار کردن ابزارها سر در بیاورد. عاشق سرک کشیدن در وسایل مکانیکی بود؛ از آن بچه‌هایی که دل و روده همه‌چیز را بیرون می‌ریختند! پدرش یک ساعت جیبی به او داده بود که هنری بیش از بیست بار آن را باز و بسته و دوباره سرهم کرده بود.

دوازده‌ساله بود که مادرش را از دست داد و چند سال بعد نیز پدرش فوت کرد. در نوجوانی، به دیترویت فرستاده شد و شغل دلخواهش را پیدا کرد: شاگردی مکانیکی. مدتی بعد به مزرعه بازگشت، اما نه برای کار، بلکه ظاهراً چشمش دختر همسایه را گرفته بود! او در مزرعه یک کارگاه کوچک برای خودش ساخت و روی مدل‌های اولیه موتور بخار کار می‌کرد. هنری اولین موتور بخار خود را در پانزده‌سالگی ساخت و از همان دوران نشان داد که یک نابغه است.

در سال ۱۸۸۶ و در ۲۳ سالگی ازدواج کرد؛ تقریباً هم‌زمان با اینکه کارل بنز اولین خودروی خود را روانه بازار کرده بود. هنری نیز رؤیای حرکت دادن کالسکه‌ها بدون اسب را در سر داشت. پنج سال پس از ازدواجش، وارد شرکت ادیسون شد و با جربزه‌ای که از خود نشان داد، خیلی زود پیشرفت کرد و به یکی از مهندسان ارشد شرکت تبدیل شد. او حتی به خود توماس ادیسون نیز معرفی شد و حسابی مورد تحسین او قرار گرفت.

با این پیشرفت، وضع مالی‌اش بهتر شد و توانست روی پروژه شخصی‌اش کار کند: یک ماشین خیلی ساده که اسمش را «چهارچرخه» گذاشته بود. چهار چرخ دوچرخه را به یک کالسکه بسته بود و یک موتور بنزینی و چیزی شبیه سکان کشتی به‌عنوان فرمان روی آن نصب کرده بود. ماشین فقط روبه‌جلو حرکت می‌کرد و نه دنده عقب داشت، نه ترمز و نه گردش به چپ و راست. با این حال، محصولی جدید و عجیب بود که توجه سرمایه‌گذاران را جلب کرد.

هنری از شرکت ادیسون استعفا داد و در سال ۱۸۹۹ اولین شرکت خود را در دیترویت راه‌اندازی کرد، اما این پروژه موفق نبود و دو سال بعد شرکت را منحل کرد. مدتی بعد، با طراحی یک ماشین بهتر، دوباره نظر سرمایه‌گذاران را جلب کرد و شرکت «هنری فورد» را تأسیس نمود. هدفش ساخت یک خودروی کامل‌تر و ارزان‌تر برای عموم مردم بود، اما این پروسه زمان‌بر شد و سرمایه‌گذاران که می‌دیدند از رقبا عقب مانده‌اند، او را از کارخانه اخراج کردند. همان کارخانه بعدها به غول دیگری به نام کادیلاک تبدیل شد.

هنری که یک سال بیکار بود، فرصت را در یک مسابقه اتومبیل‌رانی در دیترویت دید. او با ماشینی که تمام داروندارش را صرف آن کرده بود، در مسابقه شرکت کرد و با وجود بی‌تجربگی، نفر اول شد! این پیروزی دوباره نام او را بر سر زبان‌ها انداخت و سرمایه‌گذاران با پیشنهادهای جدید به صف شدند. بالاخره در سال ۱۹۰۳، هنری فورد در چهل‌سالگی، کمپانی فورد را با این شرط که خودش سهام‌دار اصلی باشد، راه‌اندازی کرد.

چند سال بعد، نوبت به مدل T رسید که یکی از بهترین‌های زمان خودش بود؛ هم بهینه‌تر، هم جان‌دارتر و هم بسیار ارزان‌تر از خودروهای رقیب. مدل T با قیمت ۸۵۰ دلار فروخته می‌شد، در حالی که قیمت محصولات رقبا بالای ۱۵۰۰ دلار بود. هنری به هدفش رسیده بود: ماشینی که هم خوب کار کند و هم مردم عادی بتوانند آن را بخرند.

اوایل، کارخانه روزی ۲۵ خودرو تولید می‌کرد، اما هنری می‌خواست این تعداد را به روزی حداقل هزار دستگاه برساند. مونتاژ هر ماشین حداقل ۱۲ ساعت زمان می‌برد. روزی به پیشنهاد یکی از همکارانش که از یک کشتارگاه ایده گرفته بود، خط تولید متحرک را در کارخانه پیاده‌سازی کرد. نتیجه باورنکردنی بود: زمان تولید هر خودرو از ۱۲ ساعت به زیر ۲ ساعت کاهش یافت! این نوآوری به فورد اجازه داد هم تولید را به شدت افزایش دهد و هم قیمت را پایین بیاورد. قیمت مدل T پس از چند سال به زیر ۵۰۰ دلار رسید و نیمی از بازار خودروی آمریکا را در دست گرفت.

خط تولید جدید یک مشکل داشت: کار برای کارگران بسیار خسته کننده و تکراری شده بود و آمار استعفای آن‌ها بالا رفته بود. هنری باز هم از نبوغش استفاده کرد و یک راه‌حل انقلابی ارائه داد: دستمزد کارگران را از روزی ۲.۵ دلار به ۵ دلار افزایش داد؛ یعنی بیش از دو برابر! این حقوق، معادل حقوق مهندسان ارشد کارخانه‌های رقیب بود.

این تصمیم، بهترین مکانیک‌های دیترویت را به سمت فورد سرازیر کرد، بهره‌وری را بالا برد و از همه مهم‌تر، خود کارگران را به مشتریان جدید فورد تبدیل کرد. هنری همچنین ساعت کاری را از ۹ ساعت در روز به ۸ ساعت و هفته کاری را از ۶ روز به ۵ روز کاهش داد.

اما این سخاوت، بهایی داشت. او دپارتمانی به نام «دپارتمان اجتماعی» تشکیل داد که ۵۰ بازرس داشت. وظیفه آن‌ها سرک کشیدن به زندگی شخصی کارگران بود تا مطمئن شوند آن‌ها «لایق» این دستمزد هستند. بازرسان بررسی می‌کردند که آیا کارگران قمار یا زیاده‌روی در مصرف مشروبات الکلی می‌کنند، خانه‌هایشان را تمیز نگه می‌دارند، و با خانواده‌شان خوش‌رفتار هستند یا نه. هر کارگری که دوبار در این بازرسی‌ها رد می‌شد، اخراج می‌گردید. او همچنین کارگران مهاجر را مجبور به شرکت در کلاس‌های زبان و فرهنگ آمریکایی می‌کرد تا آن‌ها را در «دیگ ذوب» فرهنگ آمریکایی حل کند.

هنری فورد که با یک حرکت هوشمندانه تمام سهام شرکت را خریده و به پادشاه بی‌رقیب کمپانی تبدیل شده بود، یک چهره تاریک نیز داشت: او یک یهودستیز سرسخت بود. او معتقد بود یهودیان باعث‌وبانی جنگ جهانی اول هستند و فرهنگشان بزرگ‌ترین خطر برای جامعه آمریکاست.

در سال ۱۹۱۸، امتیاز یک روزنامه پرتیراژ را خرید و در آن مقالاتی سریالی علیه یهودیان منتشر کرد. او این مقالات را به شکل کتابی با عنوان «یهودی بین‌الملل» در سراسر آمریکا و اروپا پخش کرد. این کتاب آن‌قدر مورد استقبال حزب نازی آلمان قرار گرفت که آدولف هیتلر، هنری فورد را «مردی بزرگ و الهام‌بخش» توصیف کرد. هنری حتی در سال ۱۹۳۸، نشان صلیب بزرگ آلمان نازی را که عالی‌ترین نشان برای یک خارجی بود، دریافت کرد.

این اقدامات جنجالی، کار را به دادگاه کشاند. هنری در نهایت مجبور به عذرخواهی و تعطیلی روزنامه شد، اما تأثیر افکار او باقی ماند. برخی از سربازان نازی در دادگاه‌های پس از جنگ، کتاب هنری فورد را یکی از دلایل عقاید یهودستیزانه‌شان عنوان کردند.

با گذشت زمان و بالا رفتن سن، رفتار هنری مستبدانه‌تر می‌شد. پسرش، اِدسل فورد، با اینکه مدیرعامل شرکت بود، اما عملاً قدرتی نداشت. هنری سرسختانه در برابر تولید مدل‌های جدید مقاومت می‌کرد و همچنان به تولید مدل T مشکی‌رنگ اصرار داشت، در حالی که رقبایی مانند جنرال موتورز با ارائه مدل‌های متنوع و رنگارنگ، سهم بازار فورد را کاهش می‌دادند. جمله معروفی داشت که می‌گفت: «شما می‌توانید هر رنگی که دوست دارید برای مدل T سفارش دهید، به شرطی که مشکی باشد!»

بالاخره با پافشاری‌های پسرش، پس از فروش ۱۵ میلیون دستگاه مدل T، تولید آن را متوقف و مدل A را روانه بازار کرد که با استقبال خوبی هم مواجه شد. با شروع رکود بزرگ در سال ۱۹۲۹، فورد نیز مانند دیگر کارخانه‌ها مجبور به کاهش دستمزد و اخراج کارگران شد. او با کمک رئیس حراست خشن خود، هری بنت، به‌شدت با تشکیل اتحادیه‌های کارگری مقابله می‌کرد.

در سال ۱۹۴۳، پسرش اِدسل بر اثر سرطان در ۴۹ سالگی درگذشت. هنری هشتادساله که حال روحی و جسمی خوبی نداشت، دوباره مدیرعامل شرکت شد. دوره مدیریت دوباره او آن‌قدر آشفته بود که دولت آمریکا به فکر دخالت در کارخانه افتاد. در نهایت، همسر و عروسش او را مجبور به استعفا کردند و نوه‌اش، هنری فورد دوم، مدیرعامل شد. دو سال بعد، در سال ۱۹۴۷، هنری فورد، پدر صنعت خودروسازی آمریکا، در ۸۳ سالگی درگذشت.

او یک نابغه واقعی بود که با سیستم تولید انبوه، انقلاب صنعتی دوم را رقم زد و به یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا تبدیل شد. اصطلاح «فوردیسم» به تأثیر نوآوری‌های او بر سرعت تولید و مصرف انبوه در جهان اشاره دارد.

آنچه شنیدید، پنجاه و هفتمین اپیزود راوکست بود. شما می‌توانید هم‌زمان نسخه ویدیویی این اپیزود را در کانال یوتیوب ما ببینید. شبکه‌های اجتماعی ما را فراموش نکنید و برای شنیدن اپیزودها و خواندن مطالب تکمیلی به وب‌سایت ما سر بزنید. یکی از منابع اصلی این اپیزود، پادکست «چهارچرخ» بود که برای علاقه‌مندان به صنعت خودرو بسیار جذاب است.


بقیه قسمت‌های پادکست راوکست را می‌تونید از این طریق هم گوش بدید:

https://castbox.fm/vi/674626284