روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۹؛ جهنم در سیبری
سلام من این ایمان نژاداحد هستم و این نهمین قسمت از راوکسته که اواخر مرداد نود و هشت منتشر میشه. من هر بار تو راوکست، داستان یه رویداد واقعی و مهم که تو طول تاریخ اتفاق افتاده رو تعریف میکنم.
تو دنیا اتفاقات عجیب و غریب کم نمیفته. خیلی از این اتفاقات دلایل و توضیح مشخصی دارن و خیلیاشونم بعد از گذشت حتی دهها سال، بدون جواب میمونن.
مثل حادثهی تونگوسکا، اتفاقی که بعد از گذشت یک قرن هنوز هم دانشمندان و زمینشناسان نتونستن دلیل محکمی برای توضیح این اتفاق بیارن و همه چیز تا الان در حد حدس و گمان باقی مونده.
این قسمت، جهنم در سیبری.
داستان ما تو شمال قاره آسیا و مشخصا منطقهی سیبری اتفاق افتاده. برای آشنایی بیشتر با این منطقه باید بگم که سیبری یا سیبریه، تقریبا تمام سرزمینهای شمال آسیا و شصت درصد کل کشور روسیه رو شامل میشه.
این منطقه دوازده میلیون و هشتصد هزار کیلومتر مربع مساحتشه و چهل میلیون نفر هم سکنه داره.
اسم سیبریه هم از واژهی سیبیر توی یکی از گویشهای زبان مغولی گرفته شده که به معنی سرزمین خفتهست. سیبیر در اصل اسم یه دژی از تاتارها بود که توی مرز رودهای توبول و ایرتیش قرار داشت.
سیبری پر از جنگلها و رودهای پرآب و دشتهای یخ زدهاست که سرمای شدید گاه منفی شصت و هفت درجهاش، باعث شده که به سردترین منطقهی مسکونی زمین تبدیل بشه.
منطقهی سیبری همیشه به خاطر وسعتش و دور از دسترس بودنش، پر از رمز و راز بوده. از داستانهایی در مورد حیوونا و جونورهای عجیب و غریب گرفته تا رفت و آمد فرازمینیها.
اما شاید عجیبترین اتفاقی که توی این منطقه از روسیه افتاد، حادثهی تونگوسکا باشه.
تو سی ژوئن هزار و نهصد و هشت، ساعت هفت و هفده دقیقهی صبح مردم محلی ستونی از نور رو تو آسمان دیدن که به اندازهی خورشید درخشان بود.
حدود ده دقیقه بعد یه چشمک براق بزرگی تو آسمون زده شد و صدای انفجار وحشتناکی تمام اون منطقه رو پر کرد.
صدا به قدری مهلک بود که موجی ضربهای تولید کرد و تقریبا تا صد کیلومتر دورتر شیشههای خونهها رو شکست، صد کیلومتر دورتر!
جایی که این انفجار رخ داد، منطقهای جنگلی به وسعت ده هزار کیلومتر مربع بود. بزرگی این انفجار به حدی بود که تقریبا تو تمام ایستگاههای لرزهنگاری تمام اروپا و آسیا ثبت شد و امواج هوایی این انفجار تا آلمان و دانمارک و حتی بریتانیا هم رفت.
نکتهی ترسناک ماجرا اینه که این انفجار، یکی از مهیبترین و قدرتمندترین انفجارهای تاریخ بوده. برآوردهای صورت گرفته نشون میده این انفجار قدرتی برابر با پونزده مگاتن تیانتی داشته.
این مقدار تقریبا به اندازه قدرت انفجار هستهای قلعهی براووئه که توسط ایالت متحده تو اواخر فوریه هزار و نهصد و پنجاه و چهار آزمایش شد و تقریبا هزار برابر قویتر از انفجار هستهای هیروشیما و یک سوم قدرت انفجار بمب تزاره که بزرگترین سلاح آزمایش شده توسط بشره که شوروی تو سال هزار و نهصد و شصت و یک تست کرد که اتفاقا لرزشهای این انفجار هم توی بریتانیا ثبت شد.
یکی از شهدای حادثه میگه من کنار رودخونه روی صندلی نشسته بودم که یهو دیدم یه چیز آتشینی آسمون رو دو قسمت کرد.
داشت بزرگ و بزرگتر میشد و مستقیما رفت توی جنگل و بعدش چنان احساس داغی و حرارت میکردم که انگار لباسم تو تنم آتیش گرفته بود.
میخواستم لباسم رو از تنم در بیارم که نفهمیدم چی شد که یه صدای مهیبی اومد و بعدش چند متر به عقب پرت شدم.
تمام شیشههای خونه خورد شد، زمین داشت میلرزید، باد داغ داشت پوست بدنم رو میسوزند. انگار که دنیا داشت تموم میشد.
یه شاهد دیگه میگه موقع حادثه من و برادرم توی کلبه کنار رودخونه خواب بودیم که صدای بلندی شبیه سوت شنیدیم. بیدار که شدیم از کلبه اومدیم بیرون که دیدیم آسمون آتیش گرفته.
تا بیایم بفهمیم چی شده یه انفجار خیلی وحشتناکی رخ داد. انگار که یه بمب خیلی بزرگ رو منفجر کرده باشن. شدت انفجار به قدری بود که ما چندین متر اونطرفتر از کلبه پرت شدیم.
وقتی به خودمون اومدیم از دور دیدیم که تمام درختای جنگل دارن تو آتش میسوزن، انگار که خورشید اومده باشه پایین. از آسمون داشت آتیش میبارید.
هوا به قدری داغ شده بود که نمیتونستم نفس بکشم. اون لحظه اصلا فکرش رو هم نمیکردم که زنده بمونم.
اما از نظر تلفات جانی این اتفاق فقط یه کشته داشت. خیلی جالبه نه؟ انفجار به این وسعت و بزرگی ولی فقط یه کشته.
اما دلیل این تلفات کم و نزدیک به صفر اینه که این منطقه تقریبا خالی از سکنه بوده، اما در مورد خسارات این حادثه، آمارها شدیدا شوکهکنندهست.
تقریبا دو هزار کیلومتر مربع از جنگلهای تایگا به کلی پودر شدن. چیزی حدود هشتاد میلیون درخت کاملا از بین رفت.
حتی تصاویری از درختهای توی فاصلهی شصت تا هفتاد کیلومتری حادثه هستش که به خاطر موج انفجار تقریبا به صورت افقی در اومدهبودن.
تمام حیوانات و حتی حشرههای این منطقه تا فاصلهی چهل تا پنجاه کیلومتری به اضافهی اون یه فرد گلهدار بخت برگشته و گلهش به کلی خاکستر شده بودن.
اما بعد از حادثه اولین دلیلی که دهن به دهن داشت بین مردم میچرخید، این بود که یه شهاب سنگ خیلی بزرگ با زمین برخورد کرد و باعث شده که همچین خرابی وحشتناکی به وجود بیاد.
اما آیا واقعا یه شهاب سنگ میتونسته همچین خسارت وحشتناکی به وجود بیاره؟ واسه اینکه بهتر بفهمیم دلیلش واقعا این بوده یا نه بیا یه نگاهی به خود شهابسنگها بندازیم.
شهاب سنگها قطعههای جامدی سنگی و فلزی از بقایای به جا مونده از جرمهایی مثل دنبالهدارها، سیارکها یا شهاب سنگهای دیگهان که تو فضای بیرونی جو زمین شکل میگیرن.
گاها پیش میاد که تعاملات گرانشی این اجرام رو به سمت مدار زمین بکشونه و بعد از گذشتن از جو، اگر تحت تاثیر اصطکاک شدید و فشار و تعامل شیمیایی با گازهای اتمسفری و حرارت شدید و حتی خرد شدن از بین نرن، به سطح زمین برخورد میکنن.
البته بیشتر این شهاب سنگها، قبل از برخورد با سطح زمین توی جو از بین میرن یا حداقل این که به ذرات ریزتری تبدیل میشن.
اخترشناسان به این نمونههای نورانی شهاب سنگها که به خاطر آتیش گرفتن توی جو درخشنده میشن، میگن آذرگوی.
زمینشناسا هم آذرگویها رو شهابسنگهایی میدونن که تاثیر جو رو تحمل کرده باشن و به قدری بزرگ باشن که بتونن بعد از برخورد، یک دهانه برخوردی به وجود بیارن.
حالا دهانه برخوردی چیه؟ دهانه برخوردی توی ستارهشناسی به فرورفتگی، حفره یا گودالی تو خاک اجرام آسمانی مثل زمین که در اثر برخورد شهابسنگ پدید اومده باشه میگن.
اما نکته اینجاست که توی حادثهی تونگوسکا، هیچ دهانهی برخوردی وجود نداشت. به خاطر همین روزنامههای بینالمللی از شهابسنگها رد شده بودن و تا مدتها دلیل این اتفاق رو فوران آتشفشانی اعلامکردن.
حتی دانشمندان و زمینشناسان هم به خاطر مشکلاتی که از نظر سیاسی تو روسیه بود و نمیتونستن به سیبری سفر کنن، طبق شنیدهها و حدسهای خودشون این اتفاق رو به خاطر تاثیرات جوی میدونستن.
حتی بعضیاشون این اتفاق رو نتیجهی آزمایش هستهای میدونستن. مردم عادی هم که طبق همون افسانههای قدیمی در مورد سیبری، اعتقاد داشتن این حادثه به خاطر ورود سفینههای فضایی تو این منطقه رخ داده.
اما بد نیست بدونید که تا نه سال بعد هیچ جنبندهی دیگهای پاش رو توی اون ناحیه نذاشت.
تازه بعد از تقریبا دو دهه بود که دانشمندا و زمینشناسا تونستن خودشون رو به اون منطقه برسونن و اجازهی تحقیقات بگیرن.
کولیک و گروهش اولین کسایی بودن که برای بررسی موضوع به منطقه وارد شدن. با وجود این که بیست سال از اتفاق میگذشت اما هنوز هم شواهد حادثه کاملا نشون میداد که چه فاجعهای تو این ناحیه اتفاق افتاده.
اولین دلیلی که گروه کولیک اعلام کرد، برخورد شهابسنگ بود ولی خب نه خبری از بقایای شهاب سنگ بود و نه محل برخوردی.
اما کولیک احتمال میداد که زمینهای باتلاقی سیبری، بقایای شهابسنگهای احتمالی رو تو خودشون بلعیدن.
بعدها هم تو سال هزار و نهصد و سی و هشت گفته بود که احتمال میده بقایای این شهاب سنگ توی یکی از باتلاقهایی که حدود بیست و پنج متر عمق داره، فرو رفته باشه و وزن تکههای این بقایا تا دویست تن هم برسه.
اما بعدش پژوهشگرای روسی دلیل دیگهای آوردن. با توجه به اینکه هیچ بقایایی کشف نشده بود، اونا گفتن که این اتفاق به خاطر برخورد یه دنبالهدار بوده.
از اونجایی که دنبالهدارها مثل شهاب سنگها از سنگ و فلز نیستن و از یخ ساخته شدن، این نظریه داده شد که این دنبالهدار بعد از عبور از جو شروع به تبخیر شدن کرده و بعد از رسیدن به سطح زمین به کلی ذوب شده و از بین رفته.
فرضیه بعدی زمینشناسا، انفجار گاز طبیعی بود. یعنی چجوری؟ اینجوری که ده میلیون تن گاز طبیعی از درون پوستهی زمین نشت کرده، بعد در مسیر باد قرار گرفته، در نهایت با یک منبع احتراق مثل صاعقه هم انفجاری به این بزرگی به وجود آورده.
این نبود شواهد کافی به قدری زمین شناسا و دانشمندا رو گیج کرده بود که دائما داشتن نظریههای مختلفی میدادن.
حتی گفته شد که ممکنه دلیل این اتفاق برخورد ماده و پادماده باشه که باعث تولید همیشه انرژی وحشتناک و مخربی شده.
بعضیا کلا دیگه وارد فاز فیلمهای علمی تخیلی شده بودن، حتی گزارشی توی مجلهی معتبر نیچر منتشر کردن که میگفت دلیل این اتفاق برخورد زمین با یک سیاه چاله بزرگ بوده که البته با واکنش شدید پژوهشگران همراه بود.
معمولا اینجور وقتا که همچین اتفاقی عجیبی میفته و شواهدی برای مشخص کردن دلیلش وجود نداره، طرفدارهای تئوریهای توطئه و افراد خیالپرداز وارد عمل میشن که اتفاقا این افراد هم خودشون آدمهای مهمی چه تو عرصهی علم و چه تو عرصههای سیاست و غیرهان.
یکی از دلیلهایی هم که باعث به وجود اومدن همچین نظریههایی شده بود، این بود که چندین دهه از این اتفاق میگذشت و هنوز هیچ دلیل قانعکنندهای اعلام نشده بود.
شاید دلیل این تاخیر این بوده باشه که تا اون تاریخ، هیچ شیء خارجیای با سرعت بیست کیلومتر بر ثانیه و قدرت پونزده مگاتن تیانتی وارد جو نشده بوده که بدون به جا گذاشتن ردی از برخورد، اونم با این حجم وحشتناک از خرابی ناپدید باشه.
شاید بد نباشه بدونید که اجرام آسمانی تا اندازهی یک زمین فوتبال، به راحتی تو جو زمین از بین میرن.
با توجه به این موضوع الان دیگه میتونید یه تصویرسازی از اندازهی جرمی که داریم ازش صحبت میکنیم و جو هم نتونسته بود جلوش رو بگیره داشته باشید.
تو سال هزار و نهصد و پنجاه و هشت، تو جریان سفر گروهی از محققان به منطقه، بقایای ذرات سیلیکات و مگنتیت تو خاک پیدا شد.
توی تحقیقات بعدی هم، مقدار خیلی زیادی از نیکل پیدا کردن. نیکل هم از مهمترین نشونه های چیه؟ شهابسنگ!
ولی بازم این نظریه به صورت کامل مورد قبول واقع نشد. بعضیا اعتقاد دارن با توجه به اینکه بارشهای شهابی یه امر طبیعیه و زمین تو گذشته هم سابقهی برخورد شهاب سنگها رو داشته و اتفاقا یکی از دلایل انقراض دایناسورها هم همین برخورد شهابها میتونسته باشه، این نیکلها هم یادگاریهای شهابهای قدیمین.
اما با این وجود در آخر هم دیگه شهابسنگ اصلیترین متهم پرونده شد.
سال هزار و نهصد و هشتاد و هشت، آندره زلوبین، زمینشناس روس اعلام کرد که چند قطعه از شهاب سنگ تونگوسکا رو توی سفر اکتشافی خودش پیدا کرده.
و گفت این سه تا قطعه سنگ رو توی رودخونهای نزدیک محل اصابت پیدا کرده که روی اونها رد ذوبشدگی و فرورفتگیهایی هستش که به خاطر عبور شهابسنگ از اتمسفر روش ایجاد شده.
اما تو دههی نود میلادی، لوکا گاسپرینی، پژوهشگر دانشگاه بولونیای ایتالیا به دریاچهی چکو توی سیبری سفر کرد.
دریاچهی چکو، تو فاصلهی هشت کیلومتری محل انفجار قرار داره و لوکا اعتقاد داره که این دریاچه، دهانهی برخوردی شهابسنگه و ادعا کرده که توی هیچکدوم از نقشههای قبل از سال هزار و نهصد و هشت، همچین دریاچهای وجود نداشته و این دریچه قطعا به خاطر برخورد شهاب سنگ به وجود اومده.
اون معتقده که میشه یه قسمت بزرگی از شهاب سنگ رو توی عمق ده متری این دریاچه پیدا کرد و اگر دولت روسیه بخواد، میتونه این کار رو به راحتی انجام بده اما این ایده هم بعدها مورد ظن قرار گرفت.
چون گفته میشه که اطراف دریاچه، درختای پیر سالمی هستند که اگر برخوردی تو این ناحیه اتفاق افتاده باشه باعث نابودی این درختا هم میشده.
دلیل دیگه این که میگفتن که مثلا این که چرا این دریاچه توی نقشههای قبل از سال هزار و نهصد و هشت نبوده، خب اینه که تا اون زمان به خاطر دورافتادگی این منطقه این درجه هنوز کشف نشده بوده.
ولی توی سال دو هزار و سیزده گزارشی منتشر شد که تقریبا به تمام این گمانهزنیهای یک قرن گذشته تا حدودی پایان داد.
یک گروه تحقیقاتی به سرپرستی ویکتور کواسنیتسیا، پژوهشگر آکادمی علوم اوکراین، اعلام کرد که با بررسیهایی که انجام داده رد پای شهاب سنگ رو توی تمام نمونههای جمعآوری شده پیدا کرده.
این نمونهها حاوی مواد معدنی لونسدالیت بودن که ساختار کریستالی مثل الماس دارن. این مادهی معدنی وقتی تشکیل میشه که یک جرمی حاوی گرافیت، مثل شهاب سنگ با زمین برخورد کنه.
ویکتور با قاطعیت اعلام کرد که این اتفاق فقط و فقط به وسیلهی شهاب سنگ رخ داده و هیچ اتفاق ماورا طبیعیای در کار نبوده.
از نظر اون مشکل اصلی این بوده که تمام قرن گذشته، پژوهشگرا دنبال قطعه سنگهای بزرگ از شهاب سنگ بودن و دنبال نمونهی کوچکتری مثل نمونههای اونا نمیگشتن.
بعد از این هم نظریهی دیگه اعلام شد که البته تکمیلکنندهی همین تحقیقات بود و تقریبا تا حد زیادی معمای تونگوسکا رو در مورد اینکه چرا هیچ دهانهی برخوردیای پیدا نشد، حل میکرد.
با بررسی دقیقتر درختان محل حادثه مشخص شد که الگوی انفجار به شکل عمودی و به سمت پایین بوده و درختها به صورت عمودی و در لحظه پودر شدن و پایین ریختن و درختهای دورتر هم به صورت افقی دراومده بودن.
این یعنی چی؟ یعنی این که این انفجار در واقع تو هوا و در ارتفاع پنج تا ده کیلومتری از سطح زمین رخ داده و به خاطر همینه که هیچ دهانهی برخوردیای پیدا نشده و فقط آثاری از مواد موجود تو شهاب سنگ تو منطقه پیدا شده.
در حقیقت داستان به این شکل بوده که وقتی شهابسنگ داستان ما، که اتفاقا بزرگترین شهابسنگ وارد شده به جو زمین در طول تاریخ هم بوده، وارد جو میشه و به خاطر سرعت بسیار بالایی که داشته و همینطور انرژی جنبشی شدیدی که به وجود آورده شدیدا در حال سوختن بوده، قبل از اینکه به سطح زمین برخورد کنه، تو ارتفاع پنج تا ده کیلومتری از سطح زمین منفجر میشه و حرارت و موج حاصل از این انفجار همچین حجم بزرگی از خرابی رو به بار میاره و تقریبا دو هزار کیلومتر مربع از سطح زیر خودشو کلا پودر میکنه.
تقریبا شبیه همون کاری که یک بمب اتم انجام میده.
برخورد اجرام آسمانی با زمین، همیشه یکی از نگرانیهای اصلی دانشمندان بود. تقریبا تمام جرمهای کیهانیای که نگرانیهایی بابت برخوردشون با زمین وجود داره، دائما تحت نظر اخترشناسا قرار دارن.
شهاب سنگها و دنبالهدارها تقریبا هر روز با حداقل سرعت یازده کیلومتر بر ساعت وارد جو زمین میشن که تقریبا اکثرشون به سطح زمین نمیرسن.
سال دوهزار و سیزده شهاب سنگ چلیابینسک با سرعت پنجاه و چهار هزار کیلومتر بر ساعت، یعنی تقریبا چهل و چهار برابر سرعت صوت وارد آسمان روسیه شد.
ولی قبل از برخورد تو جو متلاشی شد که البته باعث نگرانیهای خیلی زیادی شده.
چون شهابسنگهایی از این دست تقریبا هر صد سال یک بار و شهابسنگهایی هم مثل تونگوسکا تقریبا هر هزار سال یک بار وارد جو میشدن که الان فاصلهی زمانی همچین اتفاقهایی تقریبا ده برابر کمتر شده.
کالینز معتقده که جای نگرانی نیست، چون بیشتر مساحت زمین رو اقیانوسها پر کردن و جو زمین هم جلوی برخورد شهابسنگها رو تا حد زیادی میگیره.
اما کواسنیتسیا نظر دیگهای داره و میگه اگر حادثهی تونگوسکا توی منطقهی مسکونی یا حتی توی کلان شهرها اتفاق افتاده بود، خسارات و تلفات این حادثه چندین برابر حادثهای مثل هیروشیما میشد و فاجعهای به بار میومد که بشر شاید تا دهها سال و یا شاید حتی تا چندین قرن دیگه نتونه به زندگی عادی قبل خودش برگرده.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۴۱؛ دوئل جاسوسان
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۹؛ راسپوتین، قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۲۸؛ جنبش زنان لیبریا