روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۱۰؛ بحرین مال تو
سلام من ایمان نژاداحد هستم و این دهمین قسمت از راوکسته.
تو طول تاریخ مرزهای جغرافیایی کشورها به دلایل مختلفی مثل جنگ و درگیریهای قومی قبیلهای و جدایی طلبی و استعمار دستخوش تغییرات زیادی شده و این تغییرات همیشه هم خوشایند همهی مردم اون کشور نبوده.
مخصوصا برای کشورهایی که به خاطر استعمار و ضعف دولت مرکزی، درگیر همچین چیزی شده باشن، مثل ماجرای ایران و استان چهاردهمش بحرین.
شاید خیلیا براشون مهم نباشه که پنجاه سال پیش یه بخشی از خاک کشورشون رو از دست دادن و شاید هم خیلیهای دیگه از این موضوع حرصشون بگیره.
ولی حتی اگر برامون اهمیتی هم نداشته باشه، دونستن این که چی میشه که یه قسمتی از کشوری مثل ایران به این راحتی ازش جدا میشه، میتونه دید بازتر و شفافتری نسبت به اتفاقاتی که پیرامونمون میفته بهمون بده و خیلی بهتر بتونیم شعارها و حرفهای قشنگ قشنگ سیاست مدارا و بازیگرای عرصهی قدرت رو تجزیه و تحلیل کنیم.
شاید اون موقع بهتر درک کنیم که رئیس جمهور فلان کشور، عاشق چشم و ابروی مردم فلان کشور نیستش که برای به کرسی نشوندن خواستههاش، دم از حقوق بشر و دموکراسی میزنه و تنها چیزی که این وسط مهمه منافع کشور خودشه.
برآورده کردن این منافع تو کشورهای دیگه بعضی وقتا با جنگ تامین میشه، بعضی وقتا با کودتا و بعضی وقتا هم با انقلاب و تجزیه.
که اتفاقا تمام این پروژهها هم، توی زمانهای مختلف توی ایران پیادهسازی شده.
از قحطی بزرگ ایران و از بین رفتن بیشتر از نیمی از جمعیت کشور بگیر تا سرنگونی پادشاهها و کودتاهای مختلفی مثل بیست هشت مرداد و انقلاب ایران و صد البته جداسازی بحرین از ایران که اتفاقا توی همهی اینها هم دولت انگلیس نقش پررنگی داشته. آره، هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیره.
این قسمت بحرین مال تو.
قبل از اینکه وارد اصل ماجرا بشیم، یه نگاه خیلی خیلی خلاصهای به تاریخچهی بحرین بندازیم.
بحرین مجمع الجزایریه که از یک جزیرهی بزرگ به نام منامه و سی دو جزیرهی کوچکتر تشکیل شده. وسعت مجموع این جزایر حدود ششصد و شصت کیلومتر مربعه که حدود چهارصد کیلومتر مربعش بیابونه.
اولین سندی که توی اون از این جزیره یاد شده، نوشتهایه از شهر کارای سارگن بزرگ آشوری تو حدود دو هزار و هشتصد و هفتاد قبل از میلاد.
اسم باستانی جزیره بحرین، اوال بوده. یعنی جایی که آب داره. همهی کتابهای تاریخی فارسی و غیرفارسی اسناد رسمی و دولتی و کتابهای جهانگردان خارجی، حکایت از این داره که بحرین، از زمانهای خیلی خیلی دور بخشی از سرزمین ایران بوده.
قبل از اسلام هخامنشیان با کمک دریانوردان فنیقی، نیروی دریایی قویای ساخته بودن و تونسته بودن تمام سرزمینهای جنوب خلیج فارس رو به تصرف خودشون دربیارن.
حتی یکی از دریانوردان یونانی مصر که سال هشتاد قبل از میلاد سفری به دریای احمر و بخشی از کرانههای آفریقا و هند داشته، توی سفرنامهی خودش بحرین رو مرز قلمرو پادشاهی اشکانیان میدونسته.
توی دورهی ساسانی، با سرکوبی اعراب شورشی به دست شاپور دوم، ادارهی بحرین رو به بزرگان شهر حیره در عراق که خودش بنا کرده بوده و تابع ایران بودن واگذار کرد.
آخرای عهد ساسانی هم بحرین از پایگاههای مهم دریایی و ساتراپی ایران بوده. بحرین جزو اولین سرزمینهای ایرانی بود که مسلمونا بهش حمله کردن و تصرفش کردن.
بعد از تصرف هم توی دورهی خلافت خلفای راشدین، از نظر اداری بحرین رفت زیر نظر مدینه، اما اوایل خلافت عباسیان این جزیره به ایالت فارس واگذار شد.
دیگه تغییر خاصی توی اوضاع سیاسی بحرین ایجاد نشد تا وقتی که پرتغالیها به عنوان آغازگران استعمار، برای رسیدن به ثروت شرق وارد اقیانوس هند و خلیج فارس شدن و بحرین هم مثل خیلی از جاهای دیگه تو سال هزار و پونصد و بیست و دوی میلادی، به اشغال اونها درامد.
این اشغال نزدیک به یک قرن ادامه داشت تا اینکه با روی کار اومدن شاهعباس بزرگ صفوی و برقراری ثبات سیاسی توی کشور، بحرین سال هزار و ششصد و دو میلادی از تصرف پرتغالیها آزاد شد.
با وجود کارشکنیهای دولتهای اروپایی توی منطقهی خلیجفارس، نادرشاه و کریم خان زند هم تونستن حاکمیت خودشون رو روی جزایر و سواحل اون حفظ کنن.
اما نزاع و کشمکش بین جانشینان کریم خان زند و بعد از اون درگیریهایی که آقا محمد خان قاجار برای رسیدن به حکومت داشت، زمینه رو برای تضعیف موقعیت سیاسی و نظامی ایران، توی سواحل، آبها و جزایر خلیج فارس ایجاد کرد و فرصت پاتک زدن شیخهای عرب به قلمرو جنوبی ایران رو فراهم کرد.
تو سال هزار و صد و هجده شمسی، شیخ احمد بن خلیفه به بحرین حمله کرد و با شکست دادن نیروهای ایرانی خودش رو حاکم بحرین خوند و بعد از اون با حمایت همهجانبهی سیاسی و استعماری انگلیس، بحرین زیر سلطهی آل خلیفه در اومد.
بحرین هیچوقت تحت سلطه هیچ نیروی منطقهای به غیر از ایران نبود. به جز یه دورهی کوتاهی که استعمار پرتغال مدعی اون شده بود.
مردم بحرین و حکام محلی هم همیشه خودشون رو تابع فارس میدونستن. تو پرانتز بگم که منظور از فارس اینجا نژاد فارس نیست، منظور استان و ولایت فارسه.
تو زمان قاجار هم والی فارس که مسئول انجام امور بحرین بود، تو مذاکراتی که با نمایندگان دولت انگلیس داشت، همیشه و همیشه روی یکپارچگی ایران تاکید میکرد.
خلاصه این که از سال هزار و هشتصد و بیست میلادی و قدرتگیری استعمار انگلیس تو منطقه، اوضاع حسابی تغییر کرد.
تحول عجیبی صورت گرفت، مخصوصا توی قرنهای هجدهم و نوزدهم میلادی گسترش امپراتوری بریتانیا توی جنوب و جنوب شرقی آسیا روز به روز بیشتر میشد.
از جمله خلیج فارس که توی اون زمان بریتانیا مدعی بود اسمی که باید برای خلیج فارس گذاشت، چیزی نیست جز دریاچهی بریتانیا. اونا حتی توی معاهدات و نوشتههای دیپلماتیک خودشونم از بریتیش لیک اسم میبردن.
توی همین دوره درگیریهای پادشاهی قاجار با مدعیان تاج و تخت و جنگهای فرسایشی با روسیه از یک طرف و نداشتن نیروی دریایی قدرتمندی از سمت دیگه، باعث شد انگلیسیها از شیخهای قبایل عرب ساکن تو سواحل جنوبی خلیج فارس، برای تحکیم نفوذ و سلطه استعماری خودشون استفاده کنن.
انگلیسیها از ضعف حکومت قاجار استفاده کردن و تو سال هزار و هشتصد و بیست میلادی، قراردادی با شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه بستن.
سالها بعدشم قراردادهایی با شیخ عیسی بسته شد که بدون اجازهی اونها بحرین حق نداره با هیچ دولتی قرارداد ببنده و هیچ کشوری هم حق تاسیس نمایندگی سیاسی تو اون کشور رو نداره.
با این حال هنوز هم بحرین خاک ایران بود و رسما از ایران جدا نشده بود و دولت ایران شیخهای آل خلیفه رو کارگزاران خودش میدونست.
تو سال هزار و هشتصد و نود و پنج میلادی، مردم علیه عیسی بن علی آل خلیفه شورش کردن که با دخالت آرنولد ویلسون، نمایندهی انگلیس تو خلیج فارس سرکوب شد و مخالفان به شمال قطر تبعید شدن.
جنگ اول جهانی و حضور گستردهی نظامی انگلیس توی منطقهی خلیج فارس، فرصت خوبی بود تا جا پاشون رو توی منطقه محکمتر کنن.
مامورین انگلیسی مقیم بحرین، مثل سرچالز هم برای تثبیت قدرت نفوذشون همیشه با بهانههای واهی مثل حفظ امنیت منطقهی خلیج فارس، اقداماتشون رو توجیه میکردن و این کارا رو اقداماتی برای کمک و همراهی به دولت ایران معرفی میکردن.
بریتانیا هر کاری میکرد تا از حاکمان عرب خلیج فارس حمایت کنه و بهونهش هم این بود که ما باید با دزدان دریایی و بردهداری مبارزه کنیم.
ولی مبارزه با بردهداری و بردهفروشی بهونهای بود که بیریتانیا، حضور مستقل خودش رو تو خلیج فارس توجیه کنه.
البته اشاره کنم که این محدود به سواحل جنوبی خلیج فارس نمیشد. توی بخش شمالی خلیج فارس هم ما خوزستان رو داشتیم ما خوزستان داشتیم که دولت بریتانیا تلاش کرد چتر حمایتی خودش رو روی سر شیخ خزعل نگه داره و شیخ خزعل هم با حمایت بریتانیا و جریان جنگ جهانی اول و سالهای بعد از اون، دنبال تجزیه خوزستان بود.
تو سال هزار و نهصد و بیست و هفت میلادی، قراردادی بین بریتانیا و عبدالعزیز سعودی بسته شد که بر اساس اون پادشاه حجاز متعهد میشد با سرزمینهای کویت، بحرین و سواحل عمان که پیمان و مناسبات ویژه با انگلستان دارن، روابط صلح و دوستی برقرار کننه.
عقد این قرارداد، رسما تجاوز به تمامیت ارضی ایران بود و دولت ایران طی یادداشتی رسما به دولت انگلستان و بعد از اون به جامعهی ملل شکایت کرد.
در یادداشتهای رد و بدل شده بین دولت ایران و انگلستان، لحن و ادبیات به کار گرفته شده توسط انگلیسها کاملا مشخص میکرد که اونها ایران رو هیچ هم حساب نمیکنن.
سال هزار و دویست و شصت خورشیدی، جنبشی توی بحرین شکل گرفت که مخالف استعمار بریتانیا بود.
این جنبش حزب نجات بحرین رو تشکیل دادن و همزمان دولت ایران دست دوستی به طرف حزب نجات بحرین دراز کرد و قرار شد نمایندگان وزارت خارجه و وزارت فواید عامه اون زمان، طرحی رو برای تحکیم حاکمیت ایران بر بحرین پیشنهاد کنن.
اما جواب بریتانیا خیلی تند بود و گفتن ما میخوایم اینجا یک پایگاه نظامی داشته باشیم و بحرین بخشی از امپراطوری و حوزهی نفوذ ماست.
اما از طرفی هم جنگ آبراه سوئز و حمله بریتانیا به مصر، باعث بیشتر شدن تنفر عربهای خلیجفارس از جمله بحرین از انگلیس شد و ترویج احساسات ناسیونالیستی عربی، باعث شد که درگیریها و شورشها توی بحرین بیشتر شه که البته غالبا پلیس غیربومی بحرین، سرکوبش میکرد.
تا قبل از کودتای هزار و دویست و نود و نه ایران، ایران یازده بار تلاش کرد بحرین رو پس بگیره که به دلیل مخالفت دولت انگلیس ناکام بود.
بعد از اون هم تا سال هزار و سیصد و چهل و شیش، هیچ وقت از ادعای حق حاکمیت خودش دست برنداشت.
همزمان که بریتانیا کارهایی رو برای افزایش نفوذ بهره میکرد ایران با اعتراضهای رسمی و غیررسمی عکسالعمل نشون میداد.
ایران حتی به سازمان ملل هم شکایت کرده بود که به خاطر اشغال ایران توی جنگ جهانی دوم به جایی نرسید.
همزمان هم حکومت آل خلیفه هم با وارد کردن نیروهای عرب سنی به بحرین، داشت ترکیب جمعیتی رو تغییر میداد.
بعد از جنگ جهانی دوم هم تظاهرات توی بحرین فراگیرتر شد. انگلیس برای جلوگیری از گسترش اعتراضات به اختلافات مذهبی شیعه و سنی دامن زد که حتی بحرین رو چندین بار تا آستانه جنگ داخلی برد.
اما با روی کار آمدن رضا شاه که با اصلاحات خودش اوضاع ایران رو بهبود داده بود، مردم بحرین بیشتر از قبل به سمت ایران گرایش پیدا کرده بودن ولی درخواست رضاشاه از بریتانیا برای پس دادن بحرین به جایی نرسید.
به خاطر همین گرایشهای ایرانی مردم بحرین، بریتانیا عیسی بن علی رو از خلافت بحرین برداشت.
بعد از برکناری عیسی، انگلیس پایگاه نظامی خودش رو توی قشم به بحرین آورد و نمایندگی سیاسی خودش تو خلیج فارس رو هم از بوشهر به اونجا منتقل کرد.
سال هزار و سیصد و دو خورشیدی، بریتانیا توی بحرین نمایندگی دائمی دایر کرد. همون سال هم سرپرسی لورن، سفیر بریتانیا توی ایران تلاش میکرد که محمد مصدق، وزیر خارجه وقت رو متقاعد کنه که ایران از ادعای خودش درباره بحرین دست برداره.
مصدق تو پاسخ گفته بود که با توجه به احساسات ملی موجود در باب این بخش باستانی از قلمرو ایران، جزایر بحرین که همیشه جزو استان فارس، شیعه مذهب و ایرانیالاصل بوده است؛ هیچ دولت ایرانیای نمیتواند بدون یک دلیل مشخص دست از ادعای حاکمیت بر بحرین شسته یا در مورد آن کوتاهی نماید.
شواهد تاریخی که دولت ایران برای تایید مالکیت خودش رو بحرین ارائه کرده بود، مدارکی بود درباره اینکه بریتانیا هم قبلتر حاکمیت ایران بر بحرین رو به رسمیت شناخته بود.
اولین سند قرارداد کاپیتان ویلیام بروس با حسینعلی میرزا، فرمانروا و والی فارس بود که شهریور هزار و دویست منعقد شده بود. توی قرارداد اذعان شده بود که جزیره بحرین همیشه متعلق به ایران بوده و جزئی از استان فارسه.
تو دوران پادشاهی محمدرضا پهلوی، توی دو برهه، مسئله حاکمیت ایران بر بحرین جدیتر شد.
یکی موقع ملی شدن صنعت نفت بود که شرکت نفت بحرین هم تو فهرست شرکتهایی بود که توی لایحه، تو سال هزار و سیصد و بیست و نه، تقدیم مجلس شده بود.
یکی هم تو سال هزار و سیصد و سی و شیش که هیئت وزیران با حضور شاه، لایحهای رد آماده کرده بود که به روشنی حق مالکیت ایران بر بحرین رو نشون میداد.
بعد از داستان ملی شدن صنعت نفت، طومارهای زیادی از بحرین با امضای طبقات مختلف اجتماعی مردم بحرین به تهران میرسید و از دکتر مصدق میخواستن که کاری کنه که بحرین به ایران ملحق بشه.
دکتر مصدق هم میخواست که بعد از حل مسئله نفت، هرطور شده بحرین رو هم به خاک ایران برگردونه که البته مرداد سال هزار و سیصد و سی و دو به حمایت دولت بریتانیا کودتا شد و مصدق هم تبعید.
سالهای بعد ادعای تاریخی ایران در مورد حاکمیت بحرین جدیتر شد. سال هزار و سیصد و سی و پنج اتفاقی تو بحرین افتاد که باعث شد وضعیت فوقالعاده اعلام بشه و تعداد خیلی زیادی از ایرانیهای مقیم جزیره دستگیر بشن.
ایران خیلی سریع واکنش نشون داد. وزیر خارجه تو اردیبهشت همون سال، طی مصاحبهای مطبوعاتی حاکمیت ایران بر بحرین رو از ابعاد مختلف حقوقی و تاریخی تایید کرد.
مجلس شورای ملی تو آبان سال هزار و سیصد و سی و شیش، لایحهای رو تصویب کرد که به موجب اون توی دوران نخستوزیری منوچهر اقبال، بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و دو تا کرسی خالی هم برای نمایندگان استان چهاردهم یعنی بحرین در نظر گرفته شد.
هیئت دولت با حضور شاه، لایحه جدید تقسیمات جدید کشوری رد برای تقدیم به مجلس آماده کرده بود
شوروی اعلام حاکمیت ایران بر بحرین رو رسما تایید کرد ولی انگلیس بلافاصله رد کرد که با استقبال کشورهای عربی هم روبرو شد.
این اقدام و تهدید ایران به تحریم هر سازمان و مجمع بینالمللیای که بحرین رو به رسمیت بشناسه، موضوع رو پیچیدهتر کرد. دقت کردید دیگه، اون موقع ما بودیم که تهدید به تحریم میکردیم.
اما بریتانیا به این لایحه اعتراض کرد و اعلام کرد که بحرین کشور مستقله. علیقلی اردلان، وزیر امور خارجهی وقت تو پاسخ به اعتراض نمایندگان مجلس عوام انگلیس به این لایحه، گفت که حق حاکمیت ایران بر بحرین یه ادعای واهی نیست.
در واقع بنا به دلایل و شواهد عینی، ایران بر بحرین حکومت میکرده و شیخهای بحرین هر زمان که آزاد بودن و حکومت مرکزی ایران هم قدرتمند بود، خودشون رو خراجگزار و تابع حکومت ایران میدونستن.
اون در جواب به اعتراض دولتهای عرب اعلام کرد که برادران عرب ما، باید بدانند که بحرین، جزئی از پیکر ماست و مسئله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار میآید.
حتی سید مهدی فرخ هم به عنوان استاندار بحرین انتخاب شد و توی خیابون شاه ساختمانی رو به عنوان استانداری بحرین اختصاص دادن.
شاه دوم مرداد سال هزار و سیصد و سی و هشت، توی جلسه مصاحبه مطبوعاتی مدیران و سردبیران روزنامههای کشور گفت که بحرین مال ما و متعلق به ماست ولی فعلا این اشکال در کار هست که شخصی به عنوان حاکم این جزیره وارد معاهداتی شده و بعضیها یعنی انگلیسیها در مقابل او تعهداتی رو به گردن گرفتن.
اردشیر زاهدی که تا قبل از سال هزار و سیصد و چهل و هفت سفیر ایران تو بریتانیا بود، تو کتاب خاطرات خودش میگه وقتی که مسئولیت سفارت ایران تو انگلستان رو به عهده داشتم، برای شرکت توی مهمونی به قصر ملکه انگلیس دعوت شدم.
اون موقع بود که دو تن از کارمندان سفارت پیش من اومدن و گفتن که سفیر بحرین هم توی مهمونی شرکت داره.
من تو جواب گفتم که من به عنوان سفیر ایران، چون بحرین رو بخشی از قلمرو کشورم میدونم، همین حالا قصر رو ترک میکنم.
توی همین لحظه بود که ملکه انگلیس وارد شد و رئیسکل تشریفات پیش من اومد و گفت که این جریان تا حالا توی تاریخ انگلیس سابقه نداشته که کسی بخواد مهمونی ملکه رو ترک کنه و من تو جواب گفتم که این موضوع هم در تاریخ ایران بیسابقه بوده.
اما اولین زمزمههای جدایی بحرین از ایران زمانی به گوش رسید که بعد از صد و پنجاه سال حضور انگلیسیها تو خاک بحرین، یعنی اواخر دههی هزار و نهصد و شصت، این دولت تصمیم میگیره که از خاک بحرین و خلیج فارس خارج بشه.
تو مدت طولانی حضور انگلستان تو منطقه، بحرین به پایگاه اصلی نیروی دریایی و زمینی این کشور تبدیل شده بود و این دولت در حالی که نیروهای خودش رو از این منطقه خارج میکرد و دیگه موقعیت نظامیای تو منطقه نداشت، روابط سیاسیش رو با اعراب محکمتر میکرد.
بریتانیا بعد از خارج کردن نیروهاش از خاک بحرین، طرح تشکیل اتحادیهای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین خلیج فارس ارائه کرد که با این عمل برای اولین بار اسم بحرین به صورت کشوری مستقل مطرح شد و ایران که انتظار داشت خروج انگلستان به معنی پس دادن بحرین باشه، از این طرح شدیدا عصبانی شد و مخالفت خودش رو نسبت به حضور بحرین در این اتحادیه اعلام کرد.
این داستان به همینجا ختم نشد. یه مدت گذشت و در پی این مخالفت، عربستان که خودش رو حامی استقلال بحرین و دوست اون معرفی میکرد، از شیخ بحرین مثل یک رئیس جمهور استقبال کرد و شاه ایران هم این بار باز هم دست به اعتراض زد و سفرش به این کشور رو توی فروردین سال هزار و سیصد و چهل و هفت لغو کرد.
وقتی بحرین صحبت از استقلال از ایران کرد، زمانی بود که اوج تنشها بین ایران و کشورهای عربی از جمله مصر توی زمان جمال عبدالناصر بود.
شاه و عبدالناصر شدیدا با هم درگیر شده بودن، از اون سمت هم رژیم بعث عراق هم نسبت به حاکمیت و قدرت ایران تو خلیج فارس اعتراض داشت.
این همون زمانی بود که تخم لق خلیج عربی گذاشته شد که البته قبلتر از اون هم استفاده میشد ولی نه به این شدت و گستردگی.
اما ساواک توی زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار، با مشورت فعالان حزب پانایرانیست طرحی ریختن که بحرین رو به تصرف نیروهای ایرانی در بیارن.
قرار بود همزمان با تبلیغات وسیع بیرون و داخل جزیره، بحرینیها رو به ضرورت پیوستن رسمی به ایران تشویق کنن و توی ایران و بحرین هم تظاهراتهایی در حمایت از این اقدام انجام بشه.
بعد از اون مامورین ساواک تو قالب مسافر و گردشگر و بازرگان، وارد بحرین میشن و همزمان با تقویت نیروی دریایی روزی مشخص، شاه و سپهبد بختیار و عدهی دیگهای از فرماندهان نظامی با هواپیما به منامه سفر میکنن و در بین استقبال پرشور بحرینیا و ایرانیهای مجاور، وارد خاک بر میشن و در عمل بحرین به تصرف نیروهای ایرانی در میاد.
اون سال هفتهنامه تهران مصور به مدیریت مهندس عبدالله والا، نوشت که اگر تیمور بختیار به نخستوزیری برسه آزادی بحرین یکی از برنامههای ایشون خواهد بود.
نقش این آزادسازی رو اولین بار سپهبد حاجی علی رزم آرا، که توی بهار هزار و سیصد و بیست و نه نخست وزیر شده بود در نظر داشت.
اون که قصد داشت کودتایی علیه شاه و برای جمهوری کردن ایران انجام بده، میخواست با آرومسازی و تنشزدایی، دولتهای بریتانیا و آمریکا و شوروی رو با خودش همراه کنه و با موضعی متعادل، حقوق ایران رو توی مسئله ملی کردن نفت و تثبیت حاکمیت ایران بر بحرین به نتیجه برسونه.
اما روش اقدام نظامی برای تثبیت حق حاکمیت چیز جدیدی نبود و قبلا هم کشورهای مختلف مثل آرژانتین این کار رو انجام داده بودن.
پیشینهی حاکمیت ایران بر بحرین مثل حاکمیت آرژانتین بود روی جزایر فالکلند از مصر گرفته تا پاکستان و بنگلادش، حتی در صورت ورود ایران به بحرین و شکست نظامی ایران باز هم از محبوبیت ایران توی بحرین کم نمیشد و توی ایران میتونست توی مجامع بینالمللی هم با کمک مخالفان دولت بریتانیا، این کشور رو محکوم کنه و حداقل همچنان ادعای حق حاکمیت خودش رو داشته باشه.
اما شاه اصلا تمایلی به اقدام نظامی نداشت، چون هم نگران قدرت بریتانیا بود هم نگران اتحاد کشورهای عربی علیه ایران.
استدلال اصلی مخالفان حمله به بحرین مثل امیرعباس هویدا، اسدالله علم، عباس مسعودی، علینقی عالیخانی، نامشروع دانستن توسل به نیروی نظامی برای حل مشکل بینالمللی و لزوم مراجعه به شورای امنیت بود.
اما این در حالی بود که ایران توی سطح بینالمللی، توی چند مورد از نیروی نظامی استفاده کرده بود. مثل تصرف جزیره ابوموسی، مثل لشکرکشی به کشور عمان برای سرکوب شورش ظفار به درخواست آمریکا اونم بدون هیچ مجوز بینالمللیای و با هزینهی خود ایران بود.
از نظر شاه ایجاد بحران بر سر بحرین به هر شکلی نمیتونست که نتیجهی خوبی برای اون داشته باشه. واسه همینم فیتیله اعتراضاتش رو پایین کشید و سردی روابط ایران و عربستان به یک سال نکشید.
شاه بعد از حل اختلاف بر سر موضوع فلات قاره و خلیج فارس و امضای توافقنامه، به طور رسمی از عربستان بازدید کرد.
به مرور زمان هم آتیش این ادعای مالکیت سرد شد و کمکم توجیهاتی هم چاشنیش کردن. ترس از درگیری به حدی بود که محمدرضا پهلوی از ابراز اون اصلا هیچ هراسی نداشت.
حتی توی سخنرانی که توی بیست و چهار دی هزار و سیصد و چهل و هشت تو جمع کارکنان وزارت امور خارجه با تاکید بر تسلط صد و پنجاه سالهی انگلستان داشت، گفتش که انگلیس این جزایر را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دنکیشوت رفتار کنم.
البته شاه هم قبل از این حرفای عجیب مثل این کم نزده بود، مثلا توی دهلینو تو چهارده ده هزار و سیصد و چهل و هفت گفت که اگر مردم بحرین تمایلی برای پیوست به ایران نداشته باشند، دولت ایران در برابر ادعای ارضی خود نسبت به آن سرزمین پافشاری نخواهد کرد و خواست ساکنین آنجا را مشروط بر آنکه مورد شناسایی بینالمللی قرار گیرد میپذیرد.
این حرفها رفتار سیاستمدارانه شاه بود که امیدوار بود که بعدها توی یک همهپرسی، مردم بحرین بین استقلال و پیوستن به ایران، پیوستن به ایران رو انتخاب کنن و یا اینکه طبق گفتههای امیرخسرو افشار، قائم مقام وزارت امور خارجه و مسئول مذاکرات با دولت انگلستان، این موضعگیری جدید بنابر توصیههای نماینده انگلستان توی تهران و احتمالا با توافق بر سر همکاری دولت بریتانیا، در حفظ مالکیت ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک بود.
توی خاطرات اسدالله علم، وزیر وقت دربار اومده که از جمله استدلالهای شاه برای توجیه جدایی بحرین از ایران این بود که اکثریت ساکنان اونجا عرب هستند.
به لحاظ اقتصادی هم مجمع الجزایر بحرین دیگه هیچ اهمیتی نداره چون نفت اونجا تموم شده و صید مروارید هم صرفه اقتصادی نداره.
از نظر اهمیت استراتژیکی هم با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، اون جزایر ارزشی نداره. از جهت امنیتی هم حفظ بحرین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو تا لشکر تو اونجاست.
تون صراحتا بر این نکته تاکید میکنه که من اهل این نیستم که به زور حضور لشکرم، یک جایی را ضمیمه خاک خود کشور بکنم و بعد از اون تمام روزنامههای پرتیراژ، ملزم به آمادهسازی ذهنی مردم شدن.
هیجده اسفند هزار و سیصد و چهل و هشت، دولت ایران که هنوز به توافقی دربارهی جزیرهی سهگانه نرسیده بود به صورت رسمی از دبیر کل وقت سازمان ملل متحد خواستش که تلاشش رو در مورد تشخیص خواستههای مردم بحرین به کار بگیره.
به این امید که بر اساس پیشبینیهای موجود، سازمان ملل به برگزاری همهپرسی دست میزنه.
شاه تو جواب سوال خبرنگاری که ازش پرسیده بود اگر مردم بحرین به استقلال رای بدن میپذیره یا نه، جواب داده بود که من نمیتونم که کنار هر یک از مردم بحرین یک سرباز بذارم که شورش نکنه.
مدت کوتاهی از درخواست ایران نگذشته بود که بریتانیا هم موافقت خودش رو اعلام کرد، ولی چیزی که انتظار ایران بود نشد.
در واقع همهپرسیای در کار نبود و نمایندهی سازمان ملل به بحرین رفته بود که سرنوشت سیاسی این سرزمین رو از طریق نظرسنجی بین گروهها و طبقههای مختلف تعیین کنه.
حکومت بحرین که تحت نفوذ بریتانیا بود، برای تاثیرگذاری روی نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین رو با اکثریت دادن به عربها تغییر بده.
برای همینم هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب سنی از کشورهای منطقه به بحرین هجوم آورده بودن. نمایندهی دبیرکل هم فقط توی مدت دو هفته و با مصاحبه با بعضی از احزاب سیاسی و دیدار از اتحادیه دولتی زنان بحرین، انجمن دولتی شهر منامه و ساکنین یکی دو تا از هتلها توی شهر گزارشی رو تنظیم کرد مبنی بر اینکه مردم بحرین خواهان استقلالن.
تو بیست و دوم اردیبهشت هزار و سیصد و چهل و نه، شورای امنیت گزارش نمایندگان اعزامی خودش به بحرین رو مبنی بر استقلال این کشور تصویب کرد.
نمایندهی ایران تو سازمان بین الملل بلافاصله پشتیبانی ایران رو از گزارش اعلام کرد تا به موجودیت کشور و دولت بحرین مهر تایید زده باشه.
علم میگه که گوینده خبر رادیو ایران چنان با افتخار و غرور اون خبر رو خوند که انگار همین الان ما بحرین رو تصرف کرده بودیم.
تو بیست و پنج آذر همون سال، بحرین رسما صد و بیست و نهمین عضو سازمان ملل متحد شد و شونزده دسامبر، بیست و پنج آذر روز ملی بحرین شناخته شد.
اما توی ایران سال هزار و سیصد و چهل و هشت به دلیل فضای ذهنی ایجاد شده توسط رسانهها، کمتر شواهد مخالفت با این واقعه به چشم میخورد و شاید بشه گفت که تنها مخالفان جدی این جدایی و استقلال اعضای حزب پانایرانیست بودن.
این عقب نشینی ایران در حقیقت به خاطر نقش جدیدی بود که قرار بود تو خلیج فارس به ایران واگذار بشه.
شاه بعد از اظهاراتش توی دهلی نو مرتبا بر پیشینهی صد و پنجاه سالهی تسلط انگلستان بر بحرین و عدم اعمال قدرت و نفوذ ایران تو اون سرزمین تاکید میکرد.
هدفش از تکرار این موضوع این بود که گناه جدایی بحرین از پیکرهی ایران رو به گردن حکومت قاجار بندازه.
توی منازعهی طولانی ایران و انگلستان سر مالکیت و حاکمیت بحرین، این اولین بار بود که بالاترین مقام رسمی کشور با صراحت اعلام میکرد که ایران، از حقوق خودش نسبت به بحرین چشمپوشی کرده.
با این چراغ سبز شاه ایران و مذاکرات پنهانی بین دولت ایران و انگلستان، برای اولین بار حکومت ایران پذیرفت با فرستادگان شیخ بحرین به عنوان حاکم این جزیره وارد گفتگو بشه.
مذاکرات اصلی بین ایران و بریتانیا بر سرنوشت جزایر ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک متمرکز شده بود.
ایران انتظار داشت در برابر صرف نظر کردن از حق تاریخی خودش و بحرین، حاکمیتش توی جزایر سهگانه رو پس بگیره.
هرچند این جزایر از اول هم جزئی از ایران بودن. در واقع ایران امتیاز جدیدی نمیگرفت. شاه از ترس این که مردم این یه وقت اون رو وطن فروش بخونن، استقلال بحرین رو منوط به نظر مردم بحرین کرد که این عمل تو تاریخ ایران بیسابقه بود.
حتی علم وزیر دربار هم به سفیر انگلیس در مورد این راهحل اعتراض کرد و گفت که ما هیچوقت نمیتونیم چنین پیشنهادی رو به تصویب دربیاریم و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.
خود شاه هم متوجه خطر بحرین بود و به علم گفته بود که به سفیر تکرار کنه که اگر من پیشنهاد رو بپذیرم، مرتکب خودکشی شدم.
اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیدهی من این طرح، خیانت به منافع ملی هست. بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم.
اما شاه تسلیم شد و معلوم نشد اگر این طرح خیانت به منافع ملی بود، چرا شاه اون رو پذیرفت و مرتکب این خیانت شد.
بعد از توافق ایران و بریتانیا، حزب پان ایرانیست با سرپرستی محسن پزشکپور دولت رو استیضاح کرد.
روز نهم فروردین هزار و سیصد و چهل و نه، محسن پزشکپور از سوی حزب پان ایرانیست که اعضای اون توی مجلس، محمدرضا عاملی تهرانی نمایندهی مهاباد، اسماعیل فری پور نماینده رضاییه، فضلالله سعد نمایندهی قم، و هوشنگ طالع نمایندهی رودسر بودن متن استیضاح رو تقدیم مجلس کردن.
غمانگیز است، بسیار غم انگیز است. بدین سبب که اکنون در چنین ایامی که باید آهنگ انقلاب ملی پرطنین و هرچه بیشتر پیروزی بخش باشد، در مجلس شورای ملی کشور شاهنشاهی ایران، دولت گزارشی را مطرح میکند که تمامی مفاد مقدمه مبسوط آن، حاکی از حاکمیت به حق تاریخی و مالکیت بیچون و چرای شاهنشاهی ایران، بر جزایر بحرین میباشد.
ولی نتیجه و روشی که در این مورد از سوی دولت به عنوان گزارش کار به مجلس شورای ملی ارائه شده است جز تعارض آشکار با تمامیت ارضی ایران و جز نفی اصل حاکمیت ملی و نیز تعارض صریح با سخنان شاهنشاه و برخورد آشکار با اصول و مقررات و قوانین میهن ما، چیزی دیگر نمیباشد.
شما هم میدانید صحیح است، تاریخ قضاوت خواهد کرد که صحیح است.
جناب آقای وزیر خارجه، جناب عالی که اکنون به عنوان نماینده دولت در پیشگاه ملی شورای ملی چنین گزارشی را ارائه نمودهاید، بیگمان به مفاد و محتویات گزارش عنایت کردهاید.
من و دیگر دوستان گروه پارملانی پان ایرانیست، گزارشهای وزارت خارجه را در این مورد و نیز کتاب جامعی را که ادارهی سیاسی آن وزارتخانه ذیل عنوان بحرین از دوران هخامنشی تا زمان حال تنظیم نموده است، به دقت بررسی کردیم.
جناب آقای وزیر خارجه، من اینجا درود میفرستم به روان پدر شما. او کسی بود که نگذاشت ننگ تجزیه در یک قسمتی از سرزمین ما بنشینه او هم دوش با رضاشاه بزرگ کودتا را نجات داد.
جناب آقای وزارت خارجه، اشک در چشمهای شما حلقه زده، در چشمهای ما هم همین طور. در چشمهای همهی ملت ایران! نمیبایست شما این گزارش رو در مجلس مطرح میکردی. نمیبایست!
مستندات و دلایلی که در کتاب مذکور گردآوری شدهست و آنچه که به طور اجمال در مقدمه مبسوطه گزارش دولت بیان گردیده است به آن حد از استحکام و قاطعیت و صراحت حاکمیت و مالکیت شاهنشاهی ایران، نسبت به جزایر بحرین میباشد که دیگر جای اندک تردیدی باقی نمیماند.
گزارشی بود که ملاحظه فرمودید نمایندگان محترم. چه دلایلی مستحکمتر از این؟ چه دلایلی قاطعتر از این؟ ما به اون آرمان شاهنشاهی ایمان داریم که از هر گوشه این سرزمین با چنگ دفاع کنیم.
غمانگیزه، هیچگاه تاریخ این مملکت غمی انقدر جانکاه ندیده. غمی انقدر سنگین احساس نکرده.
بنابر همین واحدات است که همواره ملت و دولت ایران بحرین رو جزء لایتجزای ایران شناختهاند.
بنا به چنین ملاحظاتی بود که به موجب تصویبنامه دولت وقت، بحرین استان چهاردهم میهن ما اعلام گردید و نیز بنا به چنین مشاهداتیست که در گزارشهای وزارت خارجه، تفکیک گردیده است.
این جملهای است که در تمام گزارشها و کتاب وزارت خارجه منعکسه. بحرین از زمان هخامنشیان که به عنوان یکی از توابع استان فارس اداره میشده تا به امروز همیشه جزء لاینفک شاهنشاهی ایران بوده است.
اما با تمامی شیوایی سخن و تلاش این حزب، نمایندگان مجلس با صد و هشتاد و هفت رای موافق و فقط چهار رای مخالف، رای به استقلال بحرین دادن.
نمایندگان حزب پان ایرانیست هم که با دولت مخالفت کرده بودن و استیضاحش کرده بودن، توی دورهی بعدی مجلس از راهیابی به مجلس باز موندن.
داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران، بدون محاکمه و بعضی دیگر از اعضای حزب پان ایرانیست هم که مخالف این اتفاقات بودند همگی به زندان افتادن.
اسفندیار بزرگمهر کتاب کاروان عمر میگه که توی بحبوحهی جریان بحرین تو سال هزار و نهصد و هفتاد، یه روز نخستوزیر هویدا اون رو احضارش میکنه و ازش میخواد که یه کاری رو برای دولت انجام بده.
هویدا ازش خواسته بوده که چون هنوز روابط سیاسی با بحرین، رسما به انجام نرسیده، چند روزی رو به بحرین برو و به صورت غیررسمی تحقیقاتی رو بکن و ببین اوضاع اونجا در رابطه با ایران به چه صورته ولی شرطش اینه که این مسئله به صورت خصوصی باقی بمونه و کسی از این موضوع باخبر نشه.
بزرگمهر میگه که من با هواپیما به بحرین رفتم ولی در کمال تعجب چه توی فرودگاه چه توی شهر دیدم، که تمام افراد دارن به فارسی صحبت میکنن.
من چون سیگاری بودم دائما سیگار برگ میکشیدم. توی مغازهها با زبان فارسی به من سیگار تعارف میکردن. اکثرا ایرانی الاصل بودن و بسیار خونگرم و مهربون.
با چند نفر از تجار که دفتری معتبر داشتن مذاکره کردم. همه نسبت به ایران و ایرانی نظر مثبت داشتن و خواهان ملحق شدن به ایران بودن.
اگر نگاهی به اسناد و روایتهای مستند تاریخی، برای جدایی بحرین از ایران بندازیم، محمد قائد به عنوان یک روزنامهنگار قدیمی یکی از علتهای سرعت گرفتن جدایی بحرین از ایران رو درخواست وام ایران میدونسته.
اون در این باره میگه که توی گیرودار بحث سر استقلال بحرین، شاه به علم ماموریت میده که از سفیر انگلیس بخواد که برای وامی که حدودا صد میلیون لیره، اونم با بهره کم از کویت مداخله کنه.
علم به سفیر هشدار میده که جز شاه و من کسی از قضیهی وام نباید باخبر بشه و این ارقام توی هیچکدوم از آمارهای رسمی وامهای کشورم ثبت نشد.
اواخر خرداد سال هزار و سیصد و چهل و نه دولت ایران یه هیئت حسن نیت رو به بحرین میفرسته، یه مدت بعد هم رئیس شورای دولتی بحرین وارد تهران میشه و اینجوری میشه که موجودیت بحرین به عنوان یک واحد سیاسی مستقل، بعد از یک قرن و نیم مجادله، توسط ایران و شخص شاه رسمیت پیدا میکنه.
شاه برای ایفای نقش برترش، روی خلیج فارس ناچار بود از ادعای مالکیت روی بحرین دست برداره.
رژیم برای آماده سازی افکار عمومی به روزنامه نگارانی مثل عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات، مصطفی مصباحزاده مدیر کیهان، داریوش همایون ناشر آیندگان، عباس شاهنده مدیر فرمان، کاظم مسعودی ناشر آژنگ و محمدحسین فریدپور مدیر صدای مردم، ماموریت داده بود دربارهی کم اهمیت جلوه دادن بحرین از لحاظ استراتژیک و اقتصادی با تاکید بر پایان گرفتن منابع نفت اونجا یه مطالبی رو به چاپ برسونن.
محور تبلیغاتی شاه، القای این مطلب بود که ایران هیچ چارهای جز پذیرش خاص سازمان ملل نداشته.
گفته میشد که بریتانیا با اطلاع و هماهنگی برخی کشورهای عربی، به تهران اطمینان داده بود که در قبال سلب حاکمیت خودش از بحرین، جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی رو به ایران برمیگردونه.
اما با توجه به پنهانی بودن مذاکرات بین ایران و بریتانیا دربارهی نحوهی برخورد با مسئله، هیچ اطلاعات دقیقی به صورت گسترده منتشر نشد.
فقط علم، وزیر دربار گزارشهای مکرری رو از این گفتگوها به صورت پنهانی اونم ثبت میکرده.
که از جمله این یادداشتها توی بیست و هشت بهمن هزار و سیصد و چهل و هشت نوشته که سفیر انگلستان محترمانه به من گفت که کار جزایر تنب بزرگ و کوچک تماماست و قطعا متعلق به ایران خواهند بود زیرا به شیخهای خلیج فارس این هشدار را دادهایم که اگر با ایران کنار نیاید، ایران قانونا و یا با توسل به زور، این جزایر رو از اونها خواهدگرفت.
از نمایندهی بریتانیا پرسیدم که ابوموسی چطور؟ گفت این جزیره زیر خط میانه است. گفتم زور ما آنقدر هست که پا زیر خط میانه هم بگذاریم.
گفت اگر به زور متوسل شوید، روابط شما با اعراب به هم میخورد. گفتن به جهنم. بگذار به هم بخورد و اینجا بود که دیگر نماینده بریتانیا پاسخی به من نداد.
خروج بریتانیا از خلیج فارس و استقلال بحرین و بازگشت جزایر سهگانه به ایران، مقدمهی تحول توی نقش ایران توی خلیج فارس بود.
قرار بود ایران ژاندارم خلیج فارس و حافظ منافع غرب توی این منطقهی حساس باشه. محمدرضا پهلوی آشکارا از این که همچین نقشی بهش داده شده بود، احساس غرور میکرد.
البته که ایفای موثر این نقش مستلزم کنار اومدن با کشورهای عرب و تفاهم با اونها بود. شاه با سلسله اقداماتی، تمامی مسائلی که بین ایران و کشورهای عربی بود رو به جز عراق، حل و فصل کرد و با پشتیبانی آمریکا حافظ نظم و امنیت و ثبات خلیج فارس شد.
حمایت از سلطان عمان در برابر شورشیان چپگرای ظفار، از مظاهر مهم نقش تازه ایران بود.
بعد از این توافق بود که ایران یکباره شروع به تبلیغات گسترده تو زمینهی تصرف سه جزیرهی مهم خلیج فارس، یعنی همون تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی کرد و توی رادیوها و نشریات دولتی بازتاب گستردهای داشت و این کار تا حدودی هم تونست جلوی خشم مخالفای جدایی بحرین رو بگیره.
البته اینم بگم که پس گرفتن سه جزیره به همین آسونیا هم نبود. دولت ایران برابر تبلیغات گسترده عراق که اون رو به امپریالیسم و سلطهجویی متهم کرده بود، سخت وایساده بود.
این موضع سرسختانه ایران مورد حمایت ترکیه و پاکستان و کشورهای غربی هم قرار گرفت.
توی شیش تیر هزار و سیصد و پنجاه و هویدا اعلام کرد که اگر مسئله جزیرههای ایرانی خلیجفارس با مسالمت حل نشه با قدرت نظامی اونها رو پس میگیریم.
نهم آذر ارتش ایران حاکمیت کشور رو بر جزیرههای ایرانی دهانه خلیج فارس توی رزمایشی که منجر به گرفتن ابوموسی از شارجه و تنبها از راسالخیمه شد، تثبیت کرد.
بعد از پیاده شدن سربازهای ایرانی تو این جزیرهها، ساکنینای تنب بزرگ با میل خودشون جزیره رو تخلیه کردن.
دریابد فرجالله رسایی در این مورد میگه که اعلیحضرت شاه روزی به من گفت بالاخره انگلیسیها موافقت کردن، که سه جزیرهی متعلق به ایران رو که تو گذشته به نام شیوخ سواحل جنوبی خلیج فارس، تصرف کرده بودن به دولت پس بدن.
شاه من رو مامور تصرف جزیرههای یادشده کرد و به ویژه چندین بار سفارش کرد که این کار باید کاملا محرمانه بماند و هیچکس حتی رئیس ستاد مشترک ارتش و دیگر امیران ارتش، کوچکترین اطلاعی از این امر نداشته باشد تا من خودم شخصا این را به صورت رسمی اعلام بکنم.
اسفندیار بزرگمهر جای دیگهای توی کتاب کاروان عمر میگه که نظر انگلیسها از روز اول راجع به بحرین این بود که بحرین مستقل بشه ولی ایران بحرین رو استان چهاردهم میخوند و سالها ادعای مالکیت اون رو داشت.
انگلیسها که تازه به دلیل همکاری با آمریکاییها نفوذ خودشون رو تو خلیج فارس کم کرده بودن، نمیخواستن ایران که کرانه وسیعی توی خلیج فارس داره در این طرف خلیج فارس هم نفوذ داشته باشه.
ولی شاید تاثیرگذارترین جواب در مورد علت جدایی بحرین از ایران رو هویدا داد. اونجا که وقتی ازش دلیل جدایی رو پرسیدن گفت به هیچکس مربوط نیست. دختر خودمون بود و به کسی که دلمون میخواست شوهرش دادیم.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۵؛ اساما بنلادن
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۵؛ آن مخفیگاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۹؛ جهنم در سیبری