روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۸؛ تایتانیک
سلام من ایمان نژاداحد هستم و این هشتمین قسمت از راوکسته. حتما میدونید که من در هر قسمت از راوکست، برای شما داستان یک رویداد مهم واقعی رو که در طول تاریخ اتفاق افتاده روایت میکنم. راوکست رو میتونید از تمام اپهای پادگیر و همینطور از راوکست دات آی آر، بشنوید.
این قسمت، تایتانیک.
چهاردهم آوریل هزار و نهصد و دوازده، ساعت یازده و چهل دقیقه شب، دیدهبان کشتی اعلام میکنه که درست تو مسیر حرکت کشتی، کوهی از یخ سر از آب بیرون آورده و کشتی مستقیما در مسیر این کوه یخ قرار داره.
همین لحظه به دستور کاپیتان اسمیت، تا جای ممکن کشتی رو به سمت چپ هدایت میکنن.
کشتی با سرعت حدود سی و پنج کیلومتر بر ساعت در حال حرکت بود و متوقف کردنش توی این سرعت بیشتر از هشتصد متر مسافت نیاز داشت و این یعنی کشتی به هیچ عنوان نمیتونه که بدون برخورد با این کوه یخ از کنارش عبور کنه و در لحظهی آخر قسمت راست کشتی به کوه یخ برخورد میکنه.
کمتر از ده دقیقه بعد از برخورد، کاپیتان اسمیت برای بررسی میزان آسیب به داخل کشتی سرک میکشه و وقتی به محل آسیب میرسه خشکش میزنه. فقط ده دقیقه بعد از برخورد، ارتفاع آب در طبقهی پایینی کشتی و در قسمت آسیب دیده به چهار و نیم متر رسیده.
نیمه شب پونزده آوریل، پنج تا از محفظههای انتهایی کشتی پر میشن و کاپیتان اسمیت دیگه این رو میدونه که نهایتا دو ساعت فرصت داره تا جون دو هزار و دویست و بیست و چهار مسافر کشتی رو نجات بده.
اما داستان رو همینجا نگه میداریم تا بریم یه نگاهی بندازیم به خود کشتی.
کشتی آر ام اس تایتانیک، دومین کشتی از سه کشتی آر ام اس اقیانوسپیما و بزرگترین کشتی جهان بود که مالکیتش با شرکت وایت استار لاین و طراح اصلیش توماس اندروز ایرلندی بود.
اسم تایتانیک هم از روی اسم تیتان یا تایتان، از خدایان اساطیر یونان گرفته شده بود تا بزرگی و عظمت بیشتری به کشتی بده.
برای ساخت تایتانیک حدود دو سال بیشتر از پونزده هزار نفر مستقیم و غیرمستقیم در حال فعالیت بودن. در طول ساخت کشتی دویست و چهل و شش نفر مصدوم و هشت نفر هم کشته شدن و چیزی حدود هفت و نیم میلیون دلار هم هزینه برداشت.
تایتانیک پنجاه و دو هزار و سیصد و ده تن وزن، دویست و شصت و نه متر طول و بیست و هشت متر پهنا داشت. وقتی که به آب انداخته شد، ده و نیم متر آبخور کشتی بود. یعنی ده مترو نیم از کشتی توی آب قرار میگرفت و تقریبا بیست متر هم عمق خود کشتی بود.
تایتانیک چهارتا دودکش عظیم داشت که بد نیست بدونید که یکی از این دودکشها حالت دکور داشت و برای عظیمتر نشون دادن کشتی ساخته شده بود.
تایتانیک با سوخت زغال سنگی که داشت تا چهل و چهار کیلومتر بر ساعت سرعت حرکتش بود، هفت تا عرشه اصلی داشت و ظرفیت سه هزار و سیصد و بیست و هفت نفر مسافر و خدمه رو داشت اما این کشتی فقط بیست قایق نجات داشت که برای هزار و صد و هفتاد و هشت نفر کافی بود.
کشتی تایتانیک برای اسکان مسافران سه تا طبقه داشت توی سه تا کلاس مختلف ای و بی و سی که در طبقهی کلاس ای لوکسترین و باشکوهترین امکاناتی که بزرگترین هتلهای اون زمان داشتن میشد دید، مثل استخر، سونا، اتاق ماساژ، حمام ترکی، کتابخونه، سالنهای غذاخوری پر زرق و برق و کلی امکانات دیگه.
حتی قسمت کلاس سی که خب طبیعتا از نظر امکانات پایینتر از قسمتهای کلاس ای و بی بود و برای قشر فقیرتر ساخته شده بود هم امکانات یک سوییت خیلی راحت رو داشت و از خونههایی که خیلی از مسافرای اون قسمت توش زندگی میکردن لوکستر بود.
هزینهی سفر با تایتانیک در قسمت فرست کلس یا همون کلاس ایاش برای عبور یک طرفه از آتلانتیک، چیزی حدود چهارهزار و سیصد و پنجاه دلار اون زمان یعنی حدود صد و سیزده هزار دلار امروزی بود، دیگه شما خودت حدس بزن که این کشتی چقدر لوکس بوده و چه شکوهی داشته.
تایتانیک بدنهی دو لایه با ضخامت دو و نیم سانتیمتر داشت، به شونزده بخش غیر قابل نفوذ توسط آب هم تقسیمبندی شده بود. توی هر کدوم از این تقسیمبندیها هم درهای خیلی بزرگی بود که با کلیدهای الکتریکی که روی عرشه بود به حرکت در میومدن. در واقع یه جورایی کشتی رو آببندی کرده بودن. به خاطر همین تدابیر ایمنی هم بود که کلا اعتقاد داشتن که تایتانیک غرق شدنی نیست.
کاپیتان کشتی فردی بود به اسم ادوارد جان اسمیت که قبل از تایتانیک هم هدایت کشتی مهمی مثل المپیک رو به عهده داشت. این آقای اسمیت، یه مرد شصت و دو ساله با ریش پر و سیبیل بلند و سفید بود که از سیزده سالگی روی دریا بوده. کشتیهای مختلفی هم سفر کرده و به خاطر تجربهی زیادی هم که داشت حالا به عنوان کاپیتان بزرگترین کشتی اون دوران انتخاب شده بود.
اولین سفر تایتانیک روز دهم آوریل هزار و نهصد و دوازده شروع شد. کشتی بندر ساوتهمپتون رو بین استقبال عجیب و چند هزار نفری مردم که از جاهای مختلف برای دیدن بزرگترین کشتی تاریخشون اومده بودن به سمت نیویورک آمریکا ترک کرد.
مسافرای کشتی از فرهنگهای مختلف بودن، مثل ارمنستان، ایرلند، ایتالیا، سوریه و حتی روسیه. افراد معروفی مثل جان جیکوب سرمایهدار، بنجامین گوگنهایم بیزینسمن معروف، هری مورسون سیاستمدار کانادایی، دوروتی پارکر شاعر و نویسندهی مشهور آمریکایی، مارگارت برون فعال حقوق بشر و بسیاری افراد مشهور دیگه از مسافرین سرشناس این کشتی بودن.
در کنار جان جیکوب که ثروتمندترین فرد کشتی بود، خیلی از فقیرهای اروپا هم همسفر تایتانیک شده بودن تا شاید توی آمریکا زندگی بهتری در انتظارشون باشه. خدمهی کشتی هم اکثرا از ملوان و مهندسین بومی خود ساوتهمپتون بودن.
چهاردهم آوریل دو روز بعد از حرکت، اپراتورهای رادیویی تایتانیک پیامهایی از کشتیهای دیگه گرفتن. پیامهای هشدار دهندهای که از دیده شدن چندین کوه یخ حکایت داشت. گفته شده که اون سال شرایط یخچالها دراقیانوس اطلس، به بدترین حالت خودش در پنجاه سال گذشته رسیده بود. به خاطر همین خدمهی کشتی و کاپیتان و بقیه مسئولین کشتی اصلا خبر نداشتن که دارن به یه مسیر تقریبا چند مایلی میرسن که پر از تکهها و کوههای یخه.
اولین پیام هشدار ساعت نه صبح از سمت یک کشتی یونانی به تایتانیک داده شد، بعد از اونم در ساعتهای یک و چهل و دو دقیقه و یک و چهل و پنج دقیقه هم دو تا هشدار دیگه داده شد.
اما مهمترین پیامهای هشداری که برای تایتانیک اومد در ساعتهای هفت و نیم بعدازظهر، نه و چهل دقیقهی شب و آخریشم ده و نیم شب بود که مشخصا تو همهی هشدارها از تکههای یخ بزرگی که در مسیر کشتی بودن میگفتن. این دو تا هشدار آخر بنا به دلایلی که هیچ وقت مشخص نشد، به کاپیتان اسمیت نرسیدن. اما با وجود اینکه کاپیتان از وجود کوههای یخ توی چند مایلی کشتی خبر داشت، سرعت حرکت کشتی رو کم نکرد. تایتانیک داشت با سرعت چهل و یک کیلومتر در ساعت یعنی تقریبا با حداکثر سرعتش حرکت میکرد.
البته در مورد این رفتار کاپیتان اسمیت هم حرف و حدیث زیاده. عدهای میگن که این کار کاملا مطابق با استانداردهای دریانوردی بوده و هشدارهایی که به تایتانیک داده شده بود بیشتر به عنوان توصیههایی بوده که مثلا بهتره کشتی در این مسیرها حرکت نکنه. ضمن اینکه معمولا توی برخوردهایی که کشتیها توی اون دوران با کوههای یخ داشتن، هیچ وقت حادثههای وحشتناکی به وجود نیومده. مثلا سال هزار و نهصد و هفت، یک کشتی آلمانی به یک کوه یخی برخورد کرده اما تونسته بوده با وجود اینکه خسارت هم دیده بوده سفرش رو تموم کنه.
همین حرفا و دلایل و افسانه سازیهایی که کنار این از استحکامات تایتانیک شده بود، باعث شد که کسی زیاد این اخطار رو جدی نگیره و فکر خطر حتی به ذهنش هم راه پیدا نکنه.
اما قبل از نیمه شب دما هوا روی عرشه به مرز انجماد رسیده بود. اقیانوس کاملا آروم بود. سطح روی آب یخ بسته بود و شبیه آینهای شده بود که تصویر ستارهها رو منعکس میکرد و البته این دقیقا نشونهی این بود که کشتی کاملا در محاصره کوههای یخ قرار داره. به تمام خدمههای روی عرشه دستور داده شده بود که کاملا چشمشون به اقیانوس باشه تا کوچکترین قطعه یخی رو که میبینن گزارش کنند.
ساعت یازده و نیم شب اولین هشدار داده میشه، یکی از ملوانان اعلام میکنه که یک کوه یخ رو دیده. وقتی که کشتی نزدیکتر میشه میبینه اون چیزی که دیدن کوه یخ نبوده، فقط یه گرد و غباری بوده که ناشی از برخورد هوای گرم و سرد به وجود اومده بود و چیزی شبیه به کوه یخ رو به وجود آورده بود. اما نه دقیقهی بعد ساعت یازده و سی و نه دقیقه، تمامی زنگهای هشدار کشتی تایتانیک به صدا در میاد و تیکهای از یخ، درست روبروی کشتی ظاهر میشه.
وقتی خبر به کاپیتان اسمیت میرسه، فورا دستور کاهش سرعت و تغییر مسیر رو میده اما زمان به قدری کم بوده که فقط میتونستن جلوی برخورد قسمت جلوی کشتی رو با کوه بگیرن و برخورد کوه یخ با انتهای کشتی به هیچ عنوان قابل اجتناب نبود.
ساعت یازده و چهل دقیقه تایتانیک با کوه یخ برخورد میکنه. قسمتهای جلویی کشتی مماس با کوه یخ از کنارش رد میشن و تکههای یخیه که از بالا روی عرشه میریزه، اما انتهای سمت راست کشتی برخورد سختی با یخهای سفت شدهی کوه داره و باعث آسیب جدی تو این قسمت از کشتی میشه، بدنه کشتی پاره میشه و سوراخی به اندازهی یک تا یک و نیم متر مربع به وجود میاد.
به خاطر این برخورد صفحات بدنهی کشتی پاره شد و باعث شد محافظهای سمت راست کشتی به کلی از بین برن. از پایین کشتی تا سه متر بالاترش آسیبهای خیلی جدیای وارد اومد. در بدنهی کشتی شکافهایی به طول دوازده متر به وجود اومد و باعث شد که آب به سرعت وارد کشتی بشه. پنج دقیقه بعد از برخورد، موتورهای کشتی از کار افتادن. در اون لحظه هیچ کس حتی فکرشم نمیکرد که تایتانیک، بزرگترین سازهی ساخته شده به دست بشر و خدای کشتی ها، ممکنه که به این شدت آسیب ببینه.
در قسمت کلاس ای کشتی، به خاطر تکونهایی که ناشی از ضربه بود، یه سری نگرانیهایی به وجود اومده بود ولی مسافرانی که توی پایینترین طبقه کشتی یعنی کلاس سی بودن، شدت ضربه رو بیشتر حس کرده بودن و فهمیده بودند که این برخورد برخوردی نیست که بشه به همین سادگی از کنارش رد شد.
یکی از مسافرایی که تونسته بود جون سالم به در ببره گفته بود که لحظهی برخورد، خواب بودم و ضربه به قدری محکم و سهمگین بود که من رو از تخت پرت کرد پایین و صدایی که میشنیدم، شبیه به این بود که داره از آسمون بارون سنگ میباره، منظورش تکه یخهاییه که از بالا روی عرشه میریختن. از همون لحظهی اول برخورد آبی بود که وارد کشتی میشد. هفت هزار لیتر آب در هر ثانیه و این تقریبا پونزده برابر سریعتر از توان پمپهای تخلیهی آب کشتی بود. دیگهای بخار کشتی فشارشون به شدت بالا رفته بود و هر لحظه ممکن بود که به خاطر برخورد با آب سرد دریا منفجر بشن.
روی عرشه کاپیتان اسمیت خیلی زود خودش رو به توماس طراح کشتی رسوند و با هم به طبقههای پایینتر رفتن و دیدن اوضاع از اون چیزی که فکر میکردن هم وحشتناکتره.
انبار محمولههای اتاق پست، حتی اتاق دیگ بخار شمارهی شیش پر از آب شده بودن. اتاق بخار شماره پنج هم داشت یواش یواش پر میشد و خدمهی کشتی به هر جون کندنی که بود داشتن سعی میکردن که با پمپهای آب این اتاق رو تخلیه کنن.
توی چهل و پنج دقیقه اول برخورد، هفتصد هزار لیتر آب وارد کشتی شد. در حالی که ظرفیت پمپهای کشتی فقط هزار و هفتصد لیتر در ساعت بود.
دیگه الان اون لحظهای بود که تقریبا همهی خدمه فهمیده بودند که تایتانیک، تمام، و کشتیای که محو عظمت بزرگش بودن و سازندههاش با غرور ازش حرف میزدند کمتر از دو ساعت دیگه زیر آب میره. ساعت دوازده و پنج دقیقهی نیمه شب بود که کاپیتان اسمیت، دستور تخلیه کشتی رو صادر میکنه.
تایتانیک کلا بیست قایق نجات داشت که این قایقها ظرفیت تخلیهی تمام مسافران رو نداشتن. به خاطر همینم اولویت با زنها و بچهها بود، اما دلیل این تعداد کم قایق کمبود جا و صرفه جویی مالی نبود.
تایتانیک طراحیش به این شکل بود که تا هفتاد تا قایق نجات رو هم میتونست تو خودش جا بده اما به خاطر این که معمولا این قایقها برای انتقال مسافران از کشتی آسیب دیده به کشتی مجاور و کمکی استفاده میشد، خب همین تعداد کفایت میکرد.
ولی کسی حتی فکرش هم نمیکرد که تایتانیک توی اولین سفر خودش، تک و تنها وسط اقیانوس درگیر همچین بلایی بشه و سرعت غرق شدنش هم تا این حد بالا باشه که هیچ کشتیای نتونه خودشو بهش برسونه.
در این شرایط خیلی از مسافرا به عمق فاجعه هنوز پی نبرده بودن. بعضیا فکر میکردن که همش یه مانور آموزشیه حتی بچهها روی عرشه با تکههای یخ بازی میکردن.
ولی وقتی که سر و صدای دیگهای بخار بلند شد، غرشهای وحشتناکشون به خاطر برخورد با آب سرد بلند شد، دیگه همه فهمیدن که اتفاقی که داره میفته شوخی نیست و جونشون تو خطره و هر لحظه ممکنه کشتی بره زیر آب و هرجوری که شده باید خودشون رو نجات بدن.
در همچین بحرانهایی، معمولا نقش فرمانده و رهبر پر رنگتر از قبل میشه. کاپیتان اسمیت آدمی بود که چهار دهه از عمرش رو توی کشتیها سپری کرده بود. بیست و هفت سالش رو فرمانده و کاپیتان بود، اما با این وجود این اولین بحران جدی اون بود.
کاپیتان میدونست که در بهترین حالت این قایقها، حتی اگر چندین برابر ظرفیتشون هم پر بشن، بازم بیشتر از هزار نفر توی کشتی گیر میفتن. به خاطر همین هم درمونده شده بود، دستوراتش مبهم بود، اصلا نمیدونست دقیقا باید کی رو توی کدوم پست بذاره، روی تخلیه کشتی نظارت نداشت. حتی بعضیا اون رو در حالی دیده بودن که روی پل و روی عرشه کشتی نشسته بود و خیره شده بود به اقیانوس. اصلا انگار مغزش فلج شده بود.
از طرفی هم خود خدمه کشتی مهارت کافی نداشتن، یه سریاشون اصلا قبل از این تا حالا دریانوردی نکردهبودن. همهی اینا دست به دست هم داد تا تایتانیک دچار بلبشویی بشه که نشه دیگه کاریش کرد.
حالا دیگه تو این شرایط هر کسی فقط به فکر نجات خودش بود. به خاطر همین درگیریهایی مخصوصا بین مسافرای کلاس سی کشتی، مثل سوار شدن توی قایقهای نجات رخ میده که کار رو از قبل هم سختتر میکنه. حتی تعدادیشون بازداشت میشن و گزارشهایی هم از شلیک مستقیم خدمه کشتی به بعضی از مردهایی که میخواستن به زور وارد قایقها بشن شده.
با این وجود با همهی این سختیها، خدمه سعی داشتند که حداقل جلیقههای نجات رو هم که شده بین همه تقسیم کنن و قایقهای نجات رو با شصت و هشت مسافری که توی هر کدومشون جا میدادن به آب بندازن.
این ظرفیت چند برابری باعث میشد که حداقل پونصد نفر بیشتر نجات پیدا کنن، اما مشکل جدیتری هم وجود داشت اونم کمبود نیروی انسانی کشتی بود. یه سری از خدمه و ملوانهای کشتی برای تخلیه طبقههای پایینی کشتی فرستاده شده بودن که هنوز تا اون لحظه برنگشته بودن و احتمال داده میشد که خودشونم اسیر آب شده باشن.
بقیه نیروها هم روی عرشه مشغول کمک برای تخلیه کشتی و امدادرسانی بودن و تقریبا نیرویی وجود نداشت که برای هدایت قایق نجاتی که به آب انداخته میشه، فرستاده بشه. تو همین گیر و دار هم مهندسا و نیروهای فنی کشتی داشتن سعی میکردن که تا هر جوری شده جلوی انفجار دیگهای بخار رو بگیرن. چند تاشون هم پمپهای آب رو به اتاقهایی که ژنراتورهای کشتی اونجا بود بردن تا با تخلیه آب اون قسمتا، بتونن که برق کشتی رو وصل نگهدارن.
این سی و پنج مهندس تا آخرین لحظات مشغول حفظ کشتی بودن و به همراه پنج نفر کارمندی که در اتاق پست کشتی، سعی داشتن بستههای پستی مهم رو نجات بدن غرق شدن.
اوضاع روی عرشه اصلا خوب پیش نمیرفت. روند تخلیه و به آب اندازی قایقهای نجات به خاطر ازدحام وحشتناکی که به وجود اومده بود، سختتر شده بود. حتی چند تا از مسافرا وقتی میخواستن سوار قایقها بشن از روی عرشه سقوط کردن. یک دکتر آمریکایی وقتی میخواست وارد یکی از قایقها بشه، به خاطر وزن بالایی که داشت نتونست خودش رو کنترل کنه و روی یکی از مسافرا افتاد و باعث خفه شدنش شد. حتی وقتی که میخواستن یکی از قایقها رو آماده کنن قایق سقوط کرد و به کلی از بین رفت.
وضعیت خیلی غمانگیزی بود، مسافران با تمام وجود داشتن مرگ رو حس میکردن. سرمای هوا تا مغز استخونشون نفوذ کرده بود.سیگنالهایی که برای درخواست کمک فرستاده بودن، فقط دو تاشون جواب داده شده بود که یکیش متعلق به کشتی کوچیکی بود که در بهترین حالت چهار ساعت باهاشون فاصله داشت و یکی دیگشم مربوط به کشتی دیگهای بود که برای کمک به سمت تایتانیک در حرکت بود ولی اون هم خودش گرفتار یخ شده بود و پیش رویش متوقف شده بود.
اما ناراحت کنندهترین بخش داستان اینجا بود که تو فاصلهی نوزده کیلومتری تایتانیک، کشتی کالیفرنیا قرار داشت که فقط ده دقیقه قبل از برخورد تایتانیک با کوه یخ، مسئول اتاق رادیوی کشتی که وظیفهی ارسال و دریافت پیامها رو به عهده داشت، برای استراحت پست خودش رو ترک میکنه. یعنی اگر فقط ده تا پونزده دقیقه دیگه این مامور سر پستش باقی میموند، جون صدها نفر از مسافرین کشتی نجات داده میشد.
تایتانیک دیگه ساعتهای پایانی عمر خودش رو سپری میکرد. با مصاحبههایی که با بعضی از بازماندهها شده بود، میشد حال و هوای تایتانیک رو تصور کرد. مردها و زنها، بچههاشون رو توی قایقهای نجات میذاشتن و خودشون توی کشتی منتظر مرگ میشدن.
زوجهایی بودند که حاضر نشده بودن از هم جدا بشن و توی کابینهای خودشون مونده بودن.
طبقهی کلاس سی کشتی به کلی پر از آب شده بود. بیشتر خدمههایی که برای تخلیهی آخرین مسافر به این طبقه فرستاده شده بودن، پشت درها و پارتیشنهایی که این طبقه رو از قسمتهای ای و بی جدا میکرد مونده بودن و غرق شده بودن.
البته این جداسازی صرفا برای دلایل فرهنگی و اجتماعی نبود، یه بخشیش هم برای الزامات قانونی بود که قوانین مهاجرتی آمریکا مشخص کرده بود و اونم برای جلوگیری از گسترش بیماریهای احتمالی مسافرین این طبقه بود که تقریبا همهشون مهاجران و افراد فقیری بودن که برای زندگی بهتر خونههاشون رو ترک کرده بودن. حتی گفته شده بود که برای نظارت بیشتر بر رفت و آمد اونها، بعضی از درهای اون قسمت رو قفل کرده بودن که همین باعث شده بود عدهای پشت همین درها بمونن و از بین برن.
دور بودن مسیرهای منتهی به قایقهای نجات از طبقهی سی و برعکس اون نزدیک بودن طبقه ای کشتی به قایقهای نجات و در واقع ثروت افراد، مشخص کرده بود که کی شانس بیشتری برای نجات داره.
خیلی از مسافران طبقه سی که تونسته بودن زنده بمونن، جون خودشون رو مدیون جان ادوارد هارد، از نیروهای کمکی کشتی بودن که سه بار به اون قسمت رفته بود و مسافرها رو از مسیرهایی که میدونست باز هستن به روی عرشه رسانده بود.
چارلز هندریکسون، سرپرست گروه نجات تونسته بود که گروهی از مسافرا رو پیدا کنه که پشت درهای قفل شده با خانوادههاشون گیر افتاده بودن. یکی از بازمانده های این طبقه تو خاطراتش بعدا نوشته که خیلی از افراد در سالن غذاخوری جمع شده بودن و به جای اینکه جونشون رو نجات بدن، دور یه کشیشی جمع شده بودن و با گریه و زاری دعا میکردن و از خدا میخواستن که نجاتشون بده، ولی خب میشه حدس زد که چه اتفاقی براشون افتاد.
قسمت انتهایی کشتی توی آب فرو رفته بود. دماغهی کشتی کم کم داشت بالا میومد. تا ساعت یک و چهل و پنج دقیقه بعد از نیمهشب تمام اتاقهای بخار و موتور خونهی کشتی زیر آب رفته بود. دیگه تا این ساعت تمام قایق های نجات به آب انداخته شده بود، اما قبل از اینکه آخرین قایق رو به آب بندازن، خدمه مجبور شده بودن به چند نفر از مسافران که به زور میخواستن سوار شن، شلیک مستقیم بکنن.
توی کشتی دو گروه موسیقی هم بود که توی مدت سفر هر کدومشون جداگانه اجراهایی هم داشتن. یکی از این گروهها که رهبریشون به عهدهی والاس هارتلی بود بعد از برخورد با کوه یخ، تقریبا تا آخرین دقایق غرق شدن تایتانیک مشغول نواختن موسیقی شدن.
ویولونی که یکی از افراد این گروه در زمان غرق شدن کشتی تایتانیک در حال نواختنش بود، بعدها توی مزایده با قیمت یک میلیون و هفتصد هزار دلار در سال دو هزار و سیزده فروخته شد.
سرمای هوا از یک طرف، خطر نزدیک شدن مرگ رو که سرنشینهاس کشتی با تک تک سلولهای بدنشون حس میکردن از طرف دیگه، باعث شده بود که جو وحشتناکی حاکم بشه.
بعضی از مسافرها از ترس جونشون خودشون رو به دریا پرت میکردن تا بتونن خودشون رو به قایقهای نجاتی که روی آب شناور بودن برسونن.
انتهای کشتی با زاویهای حدودا چهل و پنج درجهای توی آب فرو رفته بود. اوضاع داشت بدتر و بدتر میشد که صداهای مهیبی شبیه انفجار شنیده میشه که احتمالا به خاطر منفجر شدن دیگهای بخار کشتی بوده.
این انفجارها چند بار دیگه هم رخ میده. بعد از این انفجارها یکی از دودکشهای کشتی از جا کنده میشه و با سقوطش باعث میشه که خیلیها توی آب پرت بشن و غرق بشن و درست بعد از این اتفاق، تاریکی مطلق.
برقکشی قطع میشه و ظلمت محضه که همه جا رو میگیره. ساعت دو و هجده دقیقه بعد از نیمهشب به خاطر تفاوت شدید وزن بین سینه و دم کشتی، تنش خیلی زیادی توی بدنه کشتی به وجود میاد که همین باعث میشه کشتی نصف بشه و قسمت انتهایی کشتی به زیر آب بره.
و تنها سه دقیقه بعد قسمت جلویی کشتی یواش یواش به زیر آب بره و در ساعت دو و بیست و یک دقیقه بعد از نیمه شب، کشتی تایتانیک، خدای کشتیها، از روی آب ناپدید میشه.
بعد از غرق تایتانیک صدها نفر از سرنشینان توی آب یخ قیانوس با دمای منفی دو درجه در حال غرق شدن و دست و پا زدن بودن. بعضیا تونسته بودن خودشون رو روی تختههای چوبی شناور روی آب بندازن، اما موضوع فقط غرق شدن نیست. غوطهور شدن ناگهانی توی آبی با این دمای پایین، باعث میشه که انسان کنترل تنفسش رو از دست بده و کمکم در یک بازهی زمانی پونزده تا سی دقیقه قلب از حرکت بایسته.
برای کسایی که توی قایقهای نجات بودن، سر و صدای افرادی که در آب دست و پا میزدن، صدای نالهها و ضجههاشون یه شوک خیلی بزرگ بود.
اما بعد از غرق شدن کشتی، خدمههایی که توی قایقهای نجات بودن تصمیم گرفتن که مسافرهای یکی از قایقها رو بین بقیه قایقها پخش کنن و یک قایق خالی برای نجات بازماندهها بفرستن. هفت خدمه و یه مسافر داوطلب، برای کمک به سمت تایتانیک غرق شده میرن. تو اون لحظه تقریبا تمام بازماندهها به خاطر سرما جون خودشون رو از دست داده بودن.
جلیقههای نجات جسدها را روی آب شناور کرده بود. توی سکوت محض اقیانوس صدای نالههای ضعیفی شنیده میشد که درست مشخص نبود از کدوم سمت میاد. در آخر خدمه میتونن که فقط چهار نفر رو زنده از آب بگیرن که یک نفر از اونها هم توی قایق از شدت سرما و یخ زدگی جونشو از دست میده.
اما ساعت سه و نیم صبح پونزدهم آوریل، چراغهای کارپاتیا برای اولین بار توی تاریکی دیده میشه. کشتی نجات خیلی دیر ولی بالاخره رسید.
با طلوع خورشید و روشن شدن هوا، بازماندههای تایتانیک که حالا دیگه مسافرای کارپاتیا بودن، خودشون رو وسط دشتی از یخ و بقایای تایتانیک که روی آب شناور بودن دیدن. به جز اینها اطراف کشتی، کوههایی از یخ به ارتفاع شصت متر بود که پخش شده بودن.
ساعت نه و ربع صبح دو کشتی دیگه از جمله کشتی کالیفرنیا هم به محل حادثه رسیدن ولی دیگه بازماندهای نبود که بخواد نجات داده بشه. کارپاتیا هیجده آوریل بعد از کلی سختی و رد شدن از بین کوههای یخ اقیانوس، به نیویورک رسید. بعد از اون جستجو برای پیدا کردن اجساد شروع شد.
در کل سیصد و سی و سه جسد از آب گرفته شد. خیلی از این جسدها به خاطر جریان آب کیلومترها دورتر از کشتی پیدا شده بودن. بعد هم تصمیم گرفته شد که فقط جسد افراد ثروتمند و مسافرین کلاسهای ای و بی حفظ بشه و جسدهایی که مشخص بود برای مسافرین کلاس سی هستن به ساحل برده نشه. در نتیجهی این تصمیم صد و نوزده تا از اونها در همون دریا به آب سپرده شدن.
مراسمهای یادبودی هم در دو طرف اقیانوسیه، شهرهای نیویورک، واشنگتن، لیورپول، ساوتهمپتون، بلفاست و لیچفیلد برگزار شد و کمکهایی هم برای بازماندگان جمعآوری شد.
اجساد بقیه غرق شدههای تایتانیک هیچ وقت پیدا نشد و فقط بقایایی از اونها مثل کفش و چیزای دیگه، هفتاد و سه سال بعد و زمانی که تایتانیک کشف شد به دست اومد.
اما تا مدتها بعد افکار عمومی با عصبانیت و ناراحتی از این حادثه یاد میکردن و سوالاتی داشتن که این عصبانیت رو تشدید میکرد. مثلا چرا کشتی با تمام سرعت به سمت کوههای یخ در حرکت بود؟ چرا تعداد قایقهای نجات انقدر کم بود؟ حتی برای تغییر و بازنگری در قوانین ایمنی دریایی هم دست به اعتراضاتی زدن.
اما تحقیقات مربوط به این حادثه از نوزدهم آوریل با هدایت سناتور ویلیام آلدن در آمریکا و رهبری مورسی در بریتانیا شروع شد. هر دو گروه نتایج تحقیقاتشون نزدیک به هم بوده و مواردی که بهش اشاره کرده بودن اینها بود:
عدم توجه کاپیتان اسمیت به هشدارهایی که از وجود کوه یخ تو مسیر کشتی حکایت میکرد، حرکت با حداکثر سرعت در مسیر یخچالها، ناکافی بودن تعداد قایقهای نجات و ضعف قوانین در این زمینه، عدم مدیریت صحیح کاپیتان اسمیت در موقع بحران و انتقاد از کشتی کالیفرنیا برای بیمسئولیتی مامور اتاق رادیو و ترک پست در موقعی که تایتانیک مرتبا به این کشتی در خواست کمک میفرستاد.
این فاجعه باعث بازنگری اساسی در قوانین دریایی شد تا اقدامات جدیدی مثل تضمین وجود قایقهای نجات بیشتر توی کشتیها، آموزش اساسیتر به ملوانها و خدمه و تجهیز کردن و نوسازی سیستمهای رادیویی کشتیها صورت بگیره. همینطور یک گشت دریایی بینالمللی هم برای بررسی وجود احتمالی یخچالها در مسیر کشتیها راهاندازی شد.
غرق شدن تایتانیک از همون روزای اول تا همین الان بهونهای شد برای خلق آثار متعدد فرهنگی و هنری. از فیلم و موسیقی گرفته تا تئاتر و مستندهای مختلف.
یکم سپتامبر هزار و نهصد و هشتاد و پنج، یک عملیات مشترک بین آمریکا و فرانسه به رهبری رابرت برای پیدا کردن لاشهی کشتی انجام شد. پیدا شدن تایتانیک باعث شد توجهات دوباره به سمت این داستان جلب بشه.
بعد از اون اشیای باقیموندهی کشتی رو از آب خارج کردن و اولین نمایشگاه مربوط به این حادثه در موزهی ملی دریایی لندن در سال هزار و نهصد و نود و پنج برگزار شد. سال هزار و نهصد و نود و هفت هم کمپانی جیمز کامرون، فیلمی رو به عنوان تایتانیک میسازه و این فیلم تبدیل میشه به اولین فیلم تاریخ بشر که بیشتر از یک میلیارد دلار فروش میکنه و موسیقی متن این فیلم هم تبدیل میشه به بهترین موسیقی متن فیلم تا اون دوران.
اما در مورد تعداد تلفات دقیق این کشتی سردرگمیهایی وجود داره اونم به خاطر اینه که تعدادی از مسافرا از سفر جا مونده بودن و بعضیها هم با اسم های مستعار بلیط خریداری کرده بودن که باعث شده بود یک سری که این کار رو کرده بودن، یه بارم با اسم اصلیشون سرشماری بشن. اما با این وجود طبق آمار، هزار و پانصد و چهارده نفر تو این حادثه غرق شدن.
اگر بخوایم تلفات تایتانیک رو بر اساس طبقهبندی کلاسهای مختلف کشتی بررسی کنیم، طبق آمار کلاس ای، سیصد و بیست و پنج مسافر داشت که از این تعداد صد و بیست و هفت نفر، که صد و هجده نفرشون مرد، چهار نفر زن و یک کودک بود؛ غرق شدن.
در کلاس بی، از مجموع دویست و هشتاد و پنج مسافر، صد و هفتاد و یک نفر از جمله صد و پنجاه و چهار مرد و سیزده زن غرق شدن.
و در کلاس سی هم از مجموع هفت صد و شش مسافری که بودن، پونصد و بیست و هشت نفر که شامل پنجاه و دو کودک، هشتاد و نه زن و سیصد و هشتاد و هفت نفر مرد بودن، جون خودشون رو از دست دادن. یعنی بیشتر از هفتاد درصد مسافرهای کلاس سی.
از مجموع نهصد و هشت خدمهی کشتی هم، فقط دویست و دوازده نفر نجات پیدا کردن و ششصد و نود و شش نفر غرقشدن. بین این مسافرها حداقل ده زوج جوون بودن که برای گذراندن ماه عسلشون دل به یه سفر دریایی زده بودن.
از سرنوشت کاپیتان اسمیت و این که تو لحظات آخر چیکار میکرده، هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست و جسدشم هیچوقت پیدا نشد. اما در مورد توماس اندروز، طراح کشتی، گفته میشه که در حالی که به ساعت جیبیش خیره شده بود، اقدام به خودکشی میکنه.
اما بعد از غرق شدن تایتانیک، گزارشهای خیلی زیادی در مورد تعداد زیاد کوههای یخ در اقیانوس اطلس شمالی منتشر میشه. همون زمان مقامات دریانوردی و هواشناسی آمریکا به روزنامهی نیویورک تایمز گفتن که زمستون گرم اون سال باعث شده بود که تودهی بزرگی از کوههای یخ در آبهای اقیانوس اطلس به حرکت دربیاد.
توی روزها و هفتههای قبل از وقوع این حادثه، جهت باد و دمای شمال اقیانوس اطلس باعث شده بود که تعداد زیادی از کوههای یخ به سمت جنوب حرکت کنن. همهی این اطلاعات باعث شده بود که پژوهشگران به این نتیجه برسن که توی اون روزها تعداد بسیار زیاد و بیسابقهای از کوههای یخ در بخش شمالی اقیانوس اطلس شناور شده بودن.
یه گروه پژوهشی از آمریکا این فرضیه رو مطرح کرده بود که نزدیک شدن بیش از حد ماه به کرهی زمین، باعث شده بود که زمستون سال هزار و نهصد و دوازده ارتفاع امواج اقیانوس، به شکل چشمگیری زیاد بشه و بنابراین حجم عظیمتری از تودههای یخ از مناطق یخبندون گرینلند جدا بشن و در اقیانوس اطلس شناور بشن.
پژوهشگرهای بریتانیا هم در مطالعات خودشون فهمیدن که حجم و تعداد کوههای یخ شناور در اون بخش از اقیانوس اطلس، هر سال نسبت به سالهای قبلش تفاوت قابل ملاحظهای پیدا میکرد. هر چند به حرکت دراومدن تودههای یخ تو سال هزار و نهصد و دوازده، میزان نسبتا بالایی داشت ولی این میزان نه غیرعادی بود و نه بیسابقه. تخمین زده میشه که اون سال، حدود هزار کوه یخ از مدار چهل و هشت درجه که مرز منطقه مناسب برای دریانوردی تلقی میشه عبور کرده بوده.
طی بیست سال، فاصلهی سالهای هزار و نهصد تا هزار و نهصد و بیست که توسط پژوهشگران مورد بررسی قرار گرفته بود، حداقل توی پنج سال تعداد کوههای یخی که از مدار چهل و هشت درجه عبور کرده بودن بالای هفتصد مورد بوده.
اگر مبنا رو شصت تا هفتاد سال اول قرن بیستم در نظر بگیریم، تعداد کوههای یخ شناور در سال هزار و نهصد و دوازده، جزو بیشترینها بود ولی بدون شک پرشمارترین نبوده. پژوهشگران با استفاده از اسناد گارد ساحلی آمریکا و دادههای دیگه یه مدل کامپیوتری برای ردیابی مسیر حرکت کوههای یخ در سال هزار و نهصد و دوازده طراحی کردن. اونا با استفاده از این مدل کامپیوتری تونستن مسیر حرکت کوه یخی که کشتی تایتانیک رو توی جنوب گرینلند غرق کرد، تشخیص بدن. اونا معتقدن که این کوه یخ احتمالا در پاییز سال هزار و نهصد و یازده از منطقه یخبندون شمال اقیانوس اطلس جدا شده بود و اوایل حرکتش هم طول اون حدود پونصد متر و عمق حدود سیصد متر بود.
طبق تخمینهای این مدل محاسبه کامپیوتری، زمان وقوع حادثه یعنی چهاردهم آوریل هزار و نهصد و دوازده، حجم و اندازه این کوه یخ با اون چیزی که توی عکسهای ویلیام، ناخدای کشتی مینیا دیده میشه مطابقت داره.
کشتی مینیا، در عملیات جستجو و نجات مسافران تایتانیک شرکت داشت و ناخدای اون از کوه یخی که کشتی بهش اصابت کرده بود یه چند تایی عکس گرفته بود. اما چند ساعت بعد از حادثه هم یه مقام مسئول دریایی دیگه، به اسم آدالبرت، عکسی رو از کوه یخی که تایتانیک باهاش برخورد کرده میندازه. خود آدالبرت میگه که روی سینهی کوه یخ قرمز رنگ شده بود، که به خاطر برخورد با کشتی به وجود اومده بود.
این عکس تا دهها سال روی دیوار شرکت سازندهی تایتانیک نصب شده بود، تا اینکه این شرکت سال دو هزار و دو بسته میشه و این عکس بعدها در یه حراجی فروخته میشه.
آخرین بازماندهی تایتانیک هم خانم میلوینا، که موقع غرق شدن کشتی فقط نه هفته داشت، سال دو هزار و نه، در سن نود و هفت سالگی از دنیا میره.
لاشهی غرق شده تایتانیک هم مورد حفاظت کنوانسیون یونسکو قرار میگیره تا به عنوان یکی از بزرگترین میراثهای فرهنگی دریایی از هر گونه دست درازی و تجسس توسط دولتها و شرکتهای مختلف در امان بمونه.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۶؛ تکخال جاسوسان.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۰؛ قحطی بزرگ ایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۱؛ قتل آمریکایی