روایتی از مهم ترین رویدادهای تاریخ
اپیزود ۱؛ مرگ سیاه
سلام من ایمان نژاداحد هستم و این اولین قسمت از پادکست راوکسته که در فروردین نود و هشت منتشر میشه. من در هر قسمت از راوکست شما رو با یک داستان واقعی و مهم که در طول تاریخ اتفاق افتاده آشنا میکنم. بریم سراغ اولین داستانمون با عنوان مرگ سیاه.
در قرن چهاردهم میلادی اروپا و آسیا وارد نبردی بزرگ و پر تلفات شدن، نبردی طولانی که پانزده تا بیست سال طول کشید و چیزی حدود هفتاد و پنج تا دویست میلیون کشته برجا گذاشت. برخلاف چیزی که فکر میکنید این دشمن قدرتمند نه ارتش نظامی قدرتمندی بود نه مغولها بودن و نه بربرها، یک باکتری بود! باکتری به اسم یرسین یا پستیس که باعث بیماری به اسم طاعون میشد. این همهگیری دومین همهگیری دنیا و البته اولین همهگیری اروپا بود که تبدیل به بزرگترین پاندمی ثبت شده در تاریخ هم شد که به مرگ سیاه معروف بود.
طاعون قبلا هم باعث مرگ و میر شده، همهگیریهای به وجود آورده بود ولی این سری قضیه فرق میکرد، این سری آدما مثل برگ خزون از بین میرفتن، طاعون، مرگ سیاه، مرگ بزرگ، آفت بزرگ. اینها اسم هایی بود که روی این بیماری گذاشتهبودن، تخمین زده میشه که حدود سه هزار سال قبل از میلاد هم کسانی بودن که از طاعون مرده باشن. اولین بار جالینوس بود که در نوشتههایش از فراگیر شدن طاعون در شهر رم نوشت.
سال شصت و شش میلادی بود که شهر رم دچار طاعون شد و بیشتر مردم شهر جانشان را از دست دادن. در یونان هم توسیدید که تاریخنگار بود از یک بیماری فراگیر و واگیردار اسم میبرد که همزمان بود با جنگهای اسپارت و آتن، که حدود چهارصد سال قبل از میلاد بوده. رومیان طاعون را انتقام یکی از خدایان شون به اسم آپولون میدونستن دلیلش هم دزدیهایی که از نیایشگاههای آپولو شده بود.
خود یونانیها این بیماری رو خشم خدایان میدونستن و به خاطرش حتی انسانها را قربانی میکردن. از اینها که بگذریم خود طاعون شکلهای مختلفی داشت. جوری نبود که علایم برای همه یک شکل باشه. طاعونی که در قرن چهاردهم شیوع پیدا کرد دو نوع بود، شکل اولش اینجوری بود که آلودگی وارد جریان خون میشد و فرد مبتلا خونریزی داخلی میکرد، روی پوستش هم تاول های چرکی بزرگی میزد، به این نوع طاعون میگفتن طاعون خیارکی، که اتفاقا شایعترین نوعی هم بود که شروع پیدا کرده بود. نوع دومش هم از طریق تنفس کردن وارد بدن میشد. طب و سرفههای شدید و عرق ریختن و تهوع هم کلا در هر دو نوع شایع بود، فقط کافی بود بدن فرد مبتلا لمس بشه تا مریضی مثل آب خوردن منتقل بشه، فرد مبتلا هم بین سه تا هفت روز طول میکشد تا بمیره.
البته کسانی بودن که یکی دو روزه از بین میرفتند، درصد مرگ و میر مبتلا هام بالا بود، تقریبا تا هفتاد و پنج درصد کسانی که طاعون میگرفتن جانشان را از دست میدادن ولی در شرایط اون دوره هنوز کسی نمیدونست میکروب چیه، هر بلایی که سرشون میومد را سعی میکردن با عقاید و تفکرات اون دوره که قطعا میدونید چقدر سطحی و ماورایی بوده به یک چیزی ماورایی ربط بدن.
بعد از شیوع مرگ سیاه در قرن چهاردهم بخش خیلی زیادی از مردم آن را به میاسما ربط میدادن، حالا میاسما چی بود؟ یک عقیدهی باستانی بود که طبق اون بیماریهای واگیردار وقتی گسترش پیدا میکنن که ذرات بخار و تعفن از گور مرده هاشون بزنه بیرون و جریان باد این آلودگی را در شهرها و روستاها پخش کنه، به این اتفاق هوای شب هم میگفتند. میاسما در لغت به معنای آلودگیه که از یونان باستان میاد، یک سری از مسلمانانی که طاعون توی شهر دیارشون شیوع پیدا کرده بود هم اعتقاد داشتند که این مریضی کفاره گناهانشونه که باعث میشه تمام گناهانی که کردن پاک بشه و در عوض به بهشت برن.
اما اکثر مردم اروپا دلیل طاعون را عذاب الهی میدونستن، در کلیساها مراسم های عجیب غریب میگرفتن، لخت میشدن و خودشون را شلاق میزدند، یهودیها را کتک و حتی دارشون میزدن. میگفتن اونا باعث و بانی این عذاب الهی اند یا حتی معتقد بودند یهودیها از روی عمد آب را مسموم کردند و باعث این بیماری شدن. در یکی از حملههایی که به یهودیها شد در شهر استراسبورگ حدود دو هزار نفر کشته شدن.
جالبه که همین رفتار را با کولیها و جزامیها هم داشتن، مراسم برگزار میکردند که شیاطین و اجنه را دور کنن، برای جلوگیری از ابتلا روپوش های بلند و دستکش میپوشیدن و یه جور ماسک هم داشتن که شبیه منقار کلاغ بود، بعد توی ماسک را با یه سری گیاهان دارویی پر میکردن که خاصیت تصفیه هوا به ماسکت بدن، فکر میکردند که این ماسک ها میتونه جلوی ورود هوای آلوده را بگیره، حتی شایعه شده بود که مصرف تنباکو از ابتلا به طاعون پیشگیری میکنه .
پزشکان هنوز دلیل اصلی مریضی را نمیدونستن، باور هم این بود که هوای آلوده و تنفس باعث مریضی میشه، راههای بیفایدهای هم برای مقابله با مریضی پیشنهاد میدادن، آتش زدن هیزم و گیاههای معطر، حمام آب داغ، بخور گرفتن، در صورتی که اصلیترین دلیل این مریضی ککهای آلودهای بودن که روی بدن موشها جا خوش کرده بودن و موشها آنها را با خودشان همه جا پخش میکردن و به خاطر وضعیت بد بهداشتی مردم در اون دوره اکثرا به این ککها آلوده میشدند و یک نیش کوچیکشون کافی بود تا طاعون رو وارد بدنشون کنن.
طاعون همه جا رو گرفته بود جنازهها همینجوری کنار خیابون پخش و پلا بودن و هر چه بیشتر زمان میگذشت و شرایط بیماری بدتر میشد مردم بیشتر اعتمادشون به کلیسا را از دست میدادن، یواش یواش رو آوردن به جادوگرا، اونا انقدر قدرت گرفتن که برای خودشون حزب تشکیل دادن و شدن یک رقیب جدی برای کلیسا، حتی پزشکان وقتی میرفتن بالا سر مریض با خودشون جادوگر میبردن، یک سری مراکز به اسم طاعون خانه ساخته شده بود که کارشون نگهداری از بیماران طاعون زده بود ولی هزینهی بستری در این طاعون خانه ها خیلی بالا بود و یه جورایی مخصوص پولدارا بود، ولی در نهایت واقعا فرقی نمیکرد که اگه مریض شدی در این مراکز بستری بشی یا جای دیگه، تهش مرگ بود. شاید پزشکان این طاعون خانه ها میتونستن فقط یک مرگ کم دردتر رو برای آدم مهیا کنن.
اما مرگ سیاه واقعا از کجا سر و کلهاش پیدا شد؟ چیزی که بیشتر محققان سرش اتفاق نظر دارن اینه که این بیماری از شرق آسیا اومده .جنگهای چین و مغولستان یکی از اصلیترین دلایل شیوع طاعون در آسیابود. این درگیریها ارتش های درگیر را مبتلا کرد و مبتلا ها بعد از جنگ به شهرهاشون برمیگشتن و افراد بیشتری را درگیر میکردند. یکی از جاهایی که بیشترین همهگیری را داشت استان هبی در چین بود که باعث شد شهرهای اطرافشم به سرعت اسیر طاعون بشن، جادهی ابریشم که رگ اقتصادی آسیا بود، بهترین راه برای انتقال بیماری از طریق بازرگانی و کاروانهای تجاری بود. موشهای آلوده همه جا پخش میشدند و موشهای بیشتری را هم آلوده میکردن. طاعون حتی تا غرب آسیا و شمال آفریقا هم رفت، اما منشا ورود طاعون به اروپا هم شبه جزیرهی کریمه بود مغولها برای گسترش امپراتوری به این منطقه حمله کردند و برای اینکه مقاومت شهر را بشکنن کاری کردن که یکی از عجیبترین و ظالمانهترین اقدامهای ممکن بود که شاید بشه به عنوان اولین جنگ بیولوژیکی دنیا هم ازش نام برد.
اول چندین هفته منطقه را محاصره کردن که هیچ آب و غذا و دارویی وارد شهر نشه و مردم ضعیف بشن، بعد اومدن اجساد آلوده به طاعون را که اکثرشون فاسد شده بودن با منجنیق پرتاب کردن داخل شهر، اکثر مردم شهر مبتلا شدن بازرگانان خارجی با فرارشان خیلی راحت مریضی را به روسیه و ایتالیا و کشورهای دیگه بردن و شیوع مرگ سیاه در اروپا استارت خورد. به یک سال نکشید که پاذیس و ونیز به زانو در اومدن. طاعون مسیرش را به سمت شمال اروپا ادامه داد و مردم این بخش از قاره هم که به خاطر سرما و قحطیهای طولانی مدت و جنگهای همیشگی ضعیف شده بودند از بین رفتن. طاعون وارد هر شهری که میشد حدود شش تا نه ماه طول میکشید تا اون شهر از پیک شیوع مرگ و میر بیرون بیاد و این مدت زمان کمی برای از بین رفتن کامل یک شهر نیست.
در همهگیری که در لندن اتفاق افتاد حدود پنجاه هزار نفر مردن، پنجاه هزار نفر برای جمعیت لندن قرن چهاردهمی کم نیست! همین آمار مرگ و میر بالا باعث میشد اوضاع هی بدتر بشه چون اکثر مواقع جنازهها کنار کوچه خیابون انقدر میموندن تا بگندن و خودشون میشدن منشا عفونت و انتشار باکتری، جالبه که بهتون بگم قرنطینه کردن اولین بار در این دوره بود که به وجود اومد، مسافرانی که از شهرهای طاعونزده میومدن باید سی تا چهل روز رو قرنطینه میموندن تا مشخص بشه که مریض نیستن، البته شهرهایی بودند که شانس باهاشون بود و درگیر بیماری نشدن، مثل میلان ایتالیا یا کل لهستان که اصلا بیماری نتونست اونجا شیوع پیدا کنه اما در نهایت این همهگیری تا شصت درصد جمعیت آسیا و اروپا را از بین برد.
باستان شناسان گورهای دستهجمعی پیدا کردن که یک وقتایی چند صد نفر را یک جا باهم دفن کرده بودن. در شمال آفریقا شهر اسکندریه مصر یکی از بزرگترین شهرهای طاعون زده، بیماری جان ششصد هزار نفر رو گرفت، سوریه،لبنان،اورشلیم،قسطنطنیه و حتی ایران هم در امان نموندن، حدود یک سوم جمعیت خاورمیانه از بین رفتن. فقط در اروپا حدود صد و پنجاه سال طول کشید تا جمعیت قاره به اون چیزی که قبل از همه گیری بود برسه.
هنرمندان قرن چهاردهمی هم بیکار نشسته بودن اونا برای بیان احساساتشون بیشتر به نقاشی و تابلو کشیدن رو آورده بودند و نقاشیها و تابلوهایی که از آن دوره به جا مونده مردم عادی رو نشان میدن که دارن جنازهها رو آتیش میزنن و ماسکهای منقار دار زدن رو صورتشون. اما این پاندمی کنار بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که به خاطرکاهش شدید جمعیت به وجود آورد یک تغییر اساسی هم ایجاد کرد و اونم تغییر نگرش و دیدگاه مردم نسبت به خدا و دین و کلیسا بود. این اتفاق باعث شد که ناتوانی کلیسا در کنترل بیماری با دعا و مراسم و این چیزها کاملا به چشم بیاد و خیلی از مردم دیگه اون تعصب کورکورانه رو به کلیسا بذارن کنار و یواش یواش زمینهساز عصر روشنگری و رنسانس بشن.
اما این آخرین همهگیری طاعون نبود، در قرن نوزدهم دوباره طاعون شیوع پیدا کرد، باکتری که در این همهگیری مردم را آلوده کرده بود همان گونهی باکتری بود که در قرن چهاردهم زمین و زمان را به هم ریخته بود! یعنی حدود ششصد سال زنده موند، جهش پیدا کرد و دوباره افتاد به جان مردم، هر چند که بالاخره راه درمان قطعی پیدا شد و مثل همیشه انسان بود که تونست پیروز نهایی این نبرد بشه.
چیزی که شنیدید اولین اپیزود راوکست بود. راوکست رو می تونید در شبکههای اجتماعی دنبال کنید، سایت راوکست رو هم دنبال کنید. چه در سایت و چه شبکههای اجتماعی میتونید مطالب تکمیلی هر قسمت رو ببینید و بخونید و لذت ببرید. ممنون میشم اگر از راوکست حمایت کنید و اون رو به دوستانتون هم معرفی کنید.
بقیه قسمتهای پادکست راوکست را میتونید از این طریق هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۳۲؛ نادیا، قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۲۳؛ رقص ارواح
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ۱۸؛ دره اشکها