اپیزود ۲۰؛ کشتار بزرگ

سلام من ایمان نژاداحد هستم و این بیستمین قسمت از راوکسته. من تو هر قسمت از راوکست، ماجرای یک رویداد واقعی و مهم رو برای شما روایت می‌کنم. قسمت بیستم کشتار بزرگه و ذکر این مورد که این اپیزود برای کودکان مناسب نیست!

ماجرا برمی‌گرده به دهه‌ی ۱۹۳۰ توی شوروی. اون موقع تو شوروی قدرت دست استالین بود. سعی داشت که شوروی رو با سیاست‌های خشن و تند خودش یه جورایی حالا به قول خودش گفتنی بازسازی کنه. برای این کار هیچ خط قرمزی نداشت. یک حکومت تمامیت خواه درست کرده بود که به کمک پلیس مخفی، خودش، هر کسی رو که فکرشو بکنید کنترل می‌کرد. از مردم عادی گرفته تا سیاستمدارا و نظامیا.

کارزار سرکوبشم همیشه به راه بود. از بازداشت بگیر تا شکنجه و تبعید و اعدام. از همه بیشتر هم با کلاکا مشکل داشت. کلاک به مجموعه دهقان‌هایی می‌گفتند که، تو شوروی زمین و دام خودشون رو داشتن. حالا نسبتا یه درآمد قابل توجهی هم واسه خودشون دست و پا کرده بودن. سیاست شوروی و حزب کمونیست.

خب می‌دونید چی بود دیگه، این بود که، همه چی یا مال دولت یا مال دولت میشه! بخاطر همین هر جوری بود سعی داشت اموال این دهقان‌ها را از چنگشون در بیاره. واسه این کارم اصلا شوخی نداشت . تمام این اقدامات رو شوروی داشت بر اساس یه برنامه‌ ای پیش می‌رفت به اسم: «جمعی سازی یا یکپارچه‌سازی.» این برنامه، هدفش این بود که تمام املاک شخصی، از دام گرفته تا زمین کشاورزی تحت مالکیت دولت باید دربیاد.

طبق این برنامه تمام دهقان‌ها و کشاورزا باید تمام دارایی خودشون رو به دولت می‌دادن و بعدش به عنوان کارگر روی همین زمینا کار می‌کردن. که خب این کار مخالفت‌های خیلی زیادی رو به خصوص توی اوکراین به وجود آورد. یواش یواش توی اوکراین و جاهای دیگه‌‌ی شوروی مثلا روسیه، یه سری شورش‌هایی به وجود اومد. شورشا همینجوری داشت بیشتر و فراگیرتر می‌شد که باعث شد مقامات حزب تو اوکراین شدیدا این شورشها را سرکوب کنن.

اینجا تو پرانتز بگم که شوروی اون موقع شامل جمهوری های مختلفی مثل:روسیه، اوکراین، گرجستان، ارمنستان، استونی، لیتوانی و کلی جمهوریی دیگه می‌شد که تحت نظام سیاسی-اقتصادی‌ واحد و زیر نظر تنها حزب قانونی یعنی، حزب کمونیست بود. که توی مسکو؛ یعنی بزرگترین جمهوری‌ شوروی مستقر بودن.

اوایل دهه‌ی ۳۰ بود که استالین رسما انحلال کلاکا رو به عنوان یک طبقه‌ی اجتماعی اعلام کرد. خیلی از این دهقانان اون موقع یا زندانی بودن یا تبعید شده بودند به سیبری. یا بدبختارو فرستاده بودن اردوگاه‌های کار اجباری، حتی خیلیاشون اعدام ‌شدن. اینا همه با همدیگه جمعیتی نزدیک به دو میلیون نفرو تشکیل می‌دادن. همین سرکوب دهقان‌ها و سرکوب‌های سیاسی، دیگه زمینه‌ سازه یک فاجعه‌ی تمام عیار شد!

وقتی دهقانی نباشه که رو زمینای کشاورزی کار کنه، خب طبیعتا محصولی هم برای برداشت نیست دیگه. محصولم که نباشه غذا نیست. نبود غذا هم زمینه ساز به وجود اومدن فاجعه‌ای انسانی بخصوص توی اوکراین تحت حکومت شوروی شد. که تاریخ کمتر به خودش یه همچین چیزی رو دیده بود.

بعد از این سرکوب‌ها استالین اومد و از خشونت اوکراین انتقاد کرد گفت: این چه وضعشه؟ چرا مثلا مردم رو می‌زنید؟ می‌کُشید؟ اینا هموطنان ما هستن و این حرفا! حتی بعضی از مقاماته حزب، تو جمهوری‌های مختلف مثل: روسیه و اوکراین رو هم توبیخ ‌کرد. البته خیلیا میگن اینا یه نمایش بوده. داشته سیاه بازی در می‌آورده. چون حزب کمونیست بدون اجازه‌ی استالین آب نمی‌خورد.

بعد اومدن واسه اینکه جو رو یکم آروم کنن گفتن آقا ما اشتباه کردیم اصلا. خیلی از این دهقانایی که داراییشون ضبط شده، شامل این طرح نمی شدن و بفرمایین این زمینها و گاو و گوسفنداتون و ببخشید که اینجوری شد. ولی یک سال بعد، موج دوم برنامه شروع شد. این بار با تمام قوا داشتن پروژه را پیش می‌بردند. باعث شد چیزی نزدیک به ۳۰۰ هزار کشاورز فقط از اوکراین فرار کنن. فراموش نکنیم که این پروژه، تو تمام شوروی داشت اجرا می‌شد. ولی بنا به دلایلی که یکم جلوتر در موردش بهتون میگم تمرکز این برنامه توی اوکراین بود.

چیزی که این فاجعه رو درست کرد، اقداماتی بود که استالین مستقیما داشت تو خود اوکراین انجام می‌داد. مثلا: تو نوامبر۱۹۳۲ از دهقان‌های اوکراینی درخواست شد که تموم گندم‌‌هایی که بیشتر از هدف زراعی اون سال، تولید کرده بودن رو باید تحویل بدن. هدف زراعی این بود که مثلا هر دهقانی باید در طول سال، اِن تُن تولید گندم یا جو داشته باشه. حالا مازاد بر اون هرچه قدر که تولید کردن مال خودشون می‌شد. ولی این قانون داشت می‌گفت که، این تولید مازاد رو هم حتی باید تحویل بدن.

دو روز بعد از این قانون اعلام شد که دهقان هایی که نتونستن به هدف زراعی اون سال برسند باید تمام دام‌های خودشون رو تحویل دولت بدن. بعد دوباره اومدن یه هفته بعدش اعلام کردن که دهقان‌هایی که نتونن این جریمه‌ها رو پرداخت کنن، باید پانزده برابر چیزی که جریمه شدن رو بپردازن. تازه این آخره ماجرا هم نبود، دوباره حکومت اعلام کرد که اوکراین باید یک سوم گندم مورد نیاز کُل شوروی رو تامین کنه و هر دهقانی که از تحویل دادن گندم خودداری می‌کرد به عنوان خائن محاکمه می‌شد.

دولت شوروی حتی اومد، تمامی مرز های اوکراین رو هم بست که کسی نتونه از اونجا فرار کنه. در واقع داشت دهقان‌ها رو تو خود اوکراین حبس می‌کرد که نتونن به جمهوری‌های دیگه‌ی شوروی فرار کنن‌. با این وجود باز هم خیلی از دهقان‌هایی که دام داشتن، گاو و گوسفندی، چیزی داشتند، برای اینکه مخالفت خودشون رو با دولت نشون بدن، اومدن تمام دام‌های خودشون رو ذبح کردن.

اوایل دهه‌ی ۳۰، اوکراین نزدیکه ۳۰ درصد گندم کل شوروی را تامین می‌کرد که تقریبا ۴۰ درصد گندم صادراتی شوروی رو هم شامل می‌شد. اما ظرف یکی دو سال، تولید گندم تو اوکراین از بیست و چهار میلیون تن یهو رسید به هجده میلیون تن! ولی حکومت همچنان همون سهم قبلی خودش رو از تولید گندم تو اوکراین می‌خواست. اما اونها نهایتا می‌تونستن ۶۰ درصد چیزی که حکومت می‌خواد رو تامین کنن. دلیل کم شدن تولید هم، خشکسالی گسترده‌ای بود که تو اوکراین بوجود اومده بود. از اونجایی هم که حکومت به هیچ صراطی مستقیم نبود و همون سهم قبلش‌ رو می‌خواست، باعث شد که تمام چیزی که تولید می‌ شد، مستقیما در اختیار دولت قرار بگیره.

شاید تا حالا واژه‌ی خوشه ‌چینی به گوشتون خورده باشه. خوشه‌ چینی، به جمع کردن ته مونده‌ی محصولات کشاورزی میگن که برداشت محصولشون انجام شده باشه. توی خیلی از فرهنگ‌ها خوشه ‌چینی یه عملی بود که مردم از اون راه امرار معاش می‌ کردن. اما توی شوروی وضع فرق داشت حداقل تو دهه‌ی ۳۰ اونجا خوشه‌ چینی دیگه جرم اعلام شده بود. مجازاتش چی بود؟ اعدام و تو بهترین شرایط حداقل ده سال بیگاری توی اردوگاه‌های کار اجباری.

در واقع شرایط جوری پیش می ‌رفت که حکومت، تمام املاک و زمین‌های خصوصی رو به تملک خودش درآورده بود و هر عملی که به نوعی، دست درازی به اموال حکومتی به شمار می‌رفت، مجازاتهای خیلی سنگینی داشت. که از ده سال بیگاری کردن تازه شروع می‌شد اونم تو اردوگاه‌هایی که کم از اردوگاه‌های کار کُره‌ی شمالی نداشت.

کاری نداریم. استالین خودش شخصا توی سخنرانی کشاورزان و مردمی که خوشه‌ چینی می‌کردن یا به هر شکلی سعی می‌کردن برای خورد و خوراکشون یه مقدار از محصولات زمینی که خودشون روش کار می‌کردن رو بردارن، خائن و دشمن ملّت خطاب می‌کرد. یه آمار عجیب غریبی هست که نشون میده، فقط تو چند ماه اول اجرای این قانون پنجاه و پنج هزار نفر بازداشت و دو هزار و صد نفر اعدام شدن.

این مجازات‌ها حتی برای کسانی که مبادله‌ی کالا به کالا برای نون می کردن هم، می‌شد. چون نون هم از گندم و جو درست می‌شد، که این محصولات کاملا در انحصار حکومت بود. اگر کسی عملی را انجام می ‌داد که منجر به تخریب و آسیب به اموال حکومتی می‌شد بدون اینکه اصلا دادگاهی بشه، اعدام می‌شد.

اوایل دهه‌‌ی ۳۰ ، حکومته مرکزی از اوکراین انتظار داشت که تولیدش به اندازه‌ی سالهای قبلش باشه. ولی به خاطر خشکسالی که به وجود اومده بود، این انتظار اصلا برآورده نشد. دولت هم این موضوع رو انداخت گردن دهقان‌ها و می‌گفت: شما کم کاری کردید یا محصولات رو خودتون می‌دزدید! و اونا رو متهم کرد که با سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه دارن تو کار تولید محصول موش میدَوونَن! استالین باهمین اتهام تونست نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر رو تو سراسر شوروی بکشونه دادگاه، که بیشترش مربوط به اوکراین می‌شد. که چند هزار نفر همونطور که بهتون گفتم اعدام‌شدن.

اما استالین دستور جدیدی هم صادر کرد. فقط تو چند ماه اول اجرای این قانون، ۵۵ هزار نفر بازداشت و ۲۱۰۰ نفر اعدام شدن.

ارسال هرگونه کالا و محصول به سراسر اوکراین تا زمان ادای دین دهقانان به حکومت ممنوع شد. این یعنی، شروع یک قحطیه بزرگ تو کشور، نه یه قحطیه معمولی. شاید یکی از بزرگترین قحطی‌های تاریخ!

حکومت دست به کارهای سختگیرانه‌تری هم زد. روستاها و دهقان‌هایی که به عنوان نیروهای کم کار میرفتن توی لیست سیاه از انجام هر معامله‌ای محروم می‌شدن و کلا میرفتن توی تحریم. نیروهای پلیسه مخفی روسیه، تو تمام خاک شوروی، ایست بازرسی راه انداخته بودند که جلوی مهاجرت دهقان ها رو بگیرن. سال اول اجرای قوانین نزدیک به ۲۲۰ هزار نفر که قصد فرار داشتند بازداشت شدند، که ۹۵ هزار نفرشون، می‌خواستن از اوکراین فرار کنند.

کلا ورود و خروج به اوکراین ممنوع بود. دولت به هیچ عنوان اجازه نمی‌ داد که دولت‌های خارجی از اخبار قحطیه اوکراین باخبر بشن، که حتی بخوان کمکی بکنن. ورود خبرنگارهای خارجی هم به اوکراین یا ممنوع بود یا مجوز می‌خواست. البته وقتی مجوز می‌گرفتند، طبیعتا نمی‌تونستن چیزی در مورد قحطی گزارش بدن.

چند وقت بعد تو سال ۱۹۳۳ ، این محدودیت تردد برای خبرنگارای خارجی شامل تمام خاک شوروی شد. شواهد و مدارک نشون میده که با وجود درخواست‌های مکرری که از اوکراین برای دولت مرکزی فرستاده می‌شد برای کمک، ولی استالین اجازه نمی‌ داد حتی یه تیکه نون وارد اوکراین بشه. قحطی و گرسنگی تمام اوکراین رو گرفت. کم ‌کم مردم داشتن از پا در میومدن.

تو بهار سال ۱۹۳۳، بالاترین میزان مرگ ناشی از گرسنگی به ثبت رسید. این درست زمانی بود که قحطی و گرسنگی از روستاها به شهرها رسیده بود. تا سال قبلش مردم شهر با جیره‌ی خیلی کمی که می‌گرفتن سعی می‌کردن هم خودشون رو زنده نگه دارن، هم همین کمک هم به روستاییان بکنن. ولی وقتی ذخایر‌ غذای شهرا هم کم شد, دیگه خود شهرنشینان هم قربانیه قحطی بودن.

حالا تو این شرایط، حرکتی که دولت می‌کرد خیلی جالب بود! میومد یه سری فیلم به مردم نشون می‌داد که مثلا آره ببینید این دهقان‌های ضدانقلابی چجوری دارن بذرها و سیب‌ زمینی‌ها رو قایم می‌کنن! در حالی که مثلا بقیه‌ی مردم در حال ساختن آینده‌ای روشن برای شوروی هستن. در واقع همه چیز رو داشتن مینداختن گردن دهقانا! یکم قبل‌تر هم بهتون گفتم که بیشتر گندم شوروی، توی اوکراین داشت کشت می‌شد. به خاطر همین بیشترین آسیب رو هم، خوده این مردم دیدن.

ارتش که مرزها رو بسته بود، دیگه مرزهای روستاها رو هم بسته بود که دهقانا فرار نکنن. ولی کم‌کم این بستن مرزها، به مناطق شهری هم گسترش پیدا کرد. تمام اینها باعث شد که تو مدت کوتاهی، چیزی حدود ده میلیون نفر از روستاها به شهرها مهاجرت کنن. بعدشم تعداد کسایی که به جیره‌ی غذایی نیاز داشتند از ۲۵ میلیون نفر، به ۴۰ میلیون نفر رسید . خیلی از دهقان‌ها برای اینکه دام‌هاشون رو به دولت ندن گفتن که اونا رو ذبح کرده بودن. که باعث شده بود تعداد دام‌ها هم تقریبا به صفر برسه.

تولید محصول هم که شدیدا کاهش پیدا کرده بود. چیزی که تولید می‌شد دولت بر می‌داشت. از اون تقاضا دائم داشت بیشتر می‌شد. ذخایر غذایی هم که تو این شرایط اصلا جوابگوی نیازها نبود. همه‌ی اینا باعث شد که یک موجی از مهاجرت داخلی شکل بگیره، که دولت برای کنترلش گذرنامه‌ی داخلی رو وارد سیستم کرد. کشاورزا و دهقانا همچنان داشتن از اموالشون محروم می‌شدن. خیلیاشون بدون اینکه بهشون ابزاری برای زنده موندن بدن، به سیبری تبعید می‌شدن. هر کسی که قصد فرار داشت خیلی راحت بهش شلیک می‌شد.

شاید باورش راحت نباشه ولی مردم از شهرها و روستاهای‌ خودشون می‌زدن بیرون، در به در دنبال یه تیکه نون! چهره‌ی مردم گرسنه رو که نگاه می‌کردی، انگار یه مشت مرده متحرک بودن. این دنده‌هاشون رو می‌تونستی بشماری. شاید نزدیک‌‌ترین تصویره اون موقع رو امروز توی تلویزیون، از گرسنه‌ های آفریقا دیده ‌باشین ولی مردم اون دوره به مراتب اوضاعشون بدتر بود.

اونایی که فقیرتر بودن خیلی راحت از بین می‌رفتن. جنازه‌ها کناره خیابون همینجوری پخش و پلا شده ‌بود. گزارشها از دوران قحطی میگه، بیشترین آمار مرگ و میر بین کسایی بود که جیره‌های غذاییشون رو‌ نمی‌گرفتند تا غذا به افراد ضعیف‌تر برسه. حالا به قحطی، یه سری بیماری‌هایی مثل: تیفوس و مالاریا رو هم اضافه کنیم. اوضاع بهداشت اصلا تعریفی نداشت! تعریفی نداشت که چه عرض کنم فاجعه بود. که خودش باعث بروز بیماری‌های خیلی بیشتری هم میشد.

نمی ‌دونم تا حالا کلمه‌ی «هولودومور» به‌ گوشتون خورده یا نه. «هولودومور» توی زبان اوکراینی از دو تا کلمه‌ی «هلد» به معنی گرسنگی و کلمه‌ی «مر» به معنی طاعون یا بلا ، ترکیب شده، کنار هم قرار می‌گرفتند. برای رسوندن مفهوم: «کشتن با گرسنگی دادن یا تحمیل گشنگی تا سر حد مرگ» و همچین چیزی به کار میره. درست چیزی که تو اوکراین اتفاق افتاد.

شواهد خیلی، خیلی زیادی هست که نشون میده وضعیت مردم اوکراین به حدی وخیم شد و تا جایی پیش رفت که، مردم به آدم‌خواری و مرده خواری رو آوردن. اینجا دیگه تلاش برای بقا تبدیل شده به یک چالش اصلی. یه نامه‌ای از یک پزشک زن از اون دوران مونده که به یکی از دوستاش نوشته بود تو نامه گفته بود: «هنوز آدمخوار نشدم ولی نمیدونم وقتی که تو داری این نامه رو میخونی یکی از اونا هستم یا نه! اینجا تو شهر ما آدمای خوب زودتر از همه مردن. کسایی که دزدی و روسپی ‌گری نمی ‌کردن مردن، کسایی که جیره‌ی غذاییشونو به بقیه می‌دادند مردن، کسایی که از خوردن اجساد خودداری می‌کردن مردن، حتی کسایی هم که از کشتن و خوردن آدمهای دیگه امتناع کردن دارن یکی یکی می ‌میرن!»

شاید باورتون نشه ولی حتی گزارش‌هایی هست که کشتن و خورده شدن بچه‌ها رو به دست والدینشون نشون میده که اصلا نمیشه توصیفش کرد. اینجا، این داستان اونقدر جدی بود که خود دولت شوروی پوسترهایی چاپ کرد که روش نوشته بود: خوردن فرزندان یه عمل وحشیانس! این پوسترها رو در و دیوارهای شهرها و روستاهای اوکراین می‌ چسبوندن. بیشتر از ۲۵۰۰ نفر به جرم آدم‌خواری بازداشت شدن.

یه چندتا مصاحبه از بازمانده‌های اون دوران توی سال ۲۰۱۳ منتشر شد. خیلی جالبه یکیشون یه پیرمردی ۹۲ ساله بود. می‌گفت: «تمام این قحطی که به وجود اومده بود عمدی بود. می‌گفت نیروهای دولتی با درشکه روستا به روستا میومدن تمام محصولات ما رو جمع میکردن بعدش برای صادرات می‌فرستادن خارج از اوکراین.»

یه زن ۸۷ ساله میگه: «تو روستای ما مردای قوی‌تر، بچه‌های کوچیک رو شکار می‌کردند, شکار! می‌گفت تو همسایگیشون یه خانواده زندگی می‌کردن که یه دختر بچه‌ی کوچیک داشتن. یه مدت دیدیم اصلا سر و کله ‌ی این دختر پیدا نمیشه! خبری ازش نیست! یه روز دزدکی رفتیم خونشون. دیدیم جسده بدون سره بچه‌ی طفل معصوم افتاده یه گوشه‌ی خونه. حالا دیگه کاری نداریم که تو چه وضعیتی بود همون جسد.»

همین خانم میگه: «تو روستای ما یه مردی بود که مسئول جمع کردن اجساد مُرده‌ها بود. یه بار این آقا، اومد روستای ما، بعد رفت تو خونه‌ی یه زنی که هنوز نمرده بود. میگه وقتی بهش اعتراض کردیم که این بیچاره هنوز زندس کجا داری میبریش؟» برگشت گفت: «این نهایتا یکی دو روز دیگه می‌ میره. من نمی‌تونم دوباره فردا پسفردا برگردم جنازش رو ببرم.» چیزایی که میگن واقعا شوکه کننده است!

ولی گروه‌های دسته‌جمعی که توی روستاهای مختلف، چند دهه‌ی بعد، پیدا شد، می‌تونه این صحبتا رو اثبات کنه. می‌تونه بگه که این حرفا درسته. فقط تو یه مورد، تو یکی از روستاها چند دهه‌ی بعد، یه گروه دسته‌جمعی پیدا کرده بودن که چهارصد تا جسد توش بود، چهارصد تا جسد! مگه یه روستا چند نفر توش زندگی می‌کنن که فقط چهارصد نفر توش دفن شده باشن.

محققان دلیل اصلی این قحطی رو، همون سیاست‌های استالین می‌دونستن که قبلا بهتون گفتم. تمام اموال خصوصی دولتی شده بود و دهقان‌ها و دامداران مجبور بودند تمام اموالشون رو به دولت بدن. یه عده هم معتقد بودند که این قحطی رو استالین به دو دلیل به وجود آورد: یکی اینکه بتونه تمام اموال خصوصی رو دولتی اعلام کنه و همین که به ناسیونالیست‌ها یا همون ملی‌گراهای اوکراینی حمله کنه. که این به معنی یک نسل ‌کشی تمام عیار بود.

با وجود محدودیت‌هایی که دولت برای خبرنگارها گذاشته بود و سانسور شدیدی که برای مخفی کردن قحطی انجام می‌داد ولی بازم چندتا خبرنگار تونستن به صورت پنهانی عکس‌ها و گزارش‌هایی رو به خارج از شوروی بفرستن. ولی خب مسلما شوروی همه رو انکار می‌کرد.

در مورد تعداد دقیق تلفات قحطی حرف و حدیث بسیار زیاده. آمار و ارقام خیلی متناقض! خود دولت شوروی که منکر حقیقت می‌شد واسه همین آماری نمی‌داد. اما آمارهای غیررسمی میگن که تا آخر سالِ ۱۹۳۳ بین شش تا هفت میلیون نفر جون خودشون رو از دست دادن. که البته این آمار شامل حال نوزادهایی که به خاطر شرایط قحطی مرده به دنیا میومدن هم می‌شد. خود مورخان اوکراینی این آمارو بینِ هفت تا ده میلیون نفر می‌دونن. ولی یوشچنکو رئیس جمهور سابق اوکراین توی سخنرانی که تو آمریکا کرده بود، تعداد کشته‌ها رو بیست میلیون نفر اعلام کرد! که البته بزرگنمایی به نظر میرسه چون همون موقع که ایشون این صحبتا رو انجام داد، انتقادهای خیلی زیادی هم بهش شد.

شاید حالا دلیل این اختلافات توی آمار کشتار، چندتا نکته داشته باشه که بهتون میگم. یکی اینکه، توی بعضی از گزارشات در مورد آمار تلفات مرزهای اوکراین همون مرزهای سال ۱۹۳۳ در نظر می‌گیرن که خب بیشتر از الان بوده گسترده ‌تر از الان بوده.

نکته‌ی بعدی اینکه، بعضیا فقط تعداد کسایی که تبار و نژادشون به اوکراین برمی‌‌گشت رو لحاظ می‌کردند. کاری به نژادهای دیگه نداشتن مثلا، نژادهای روس و ازبک و جاهای دیگه. یه سری هم یه منطقه‌ی خاصی رو به عنوان معیار در نظر می‌گرفتند. که خب کار غلطی بود. دیگه چون آمار کشته شده‌ها شهر به شهر و حتی روستا به روستا با هم دیگه فرق داشت و از همه مهم‌تر، مشخص نبود که تو آمارها، تعداد کسایی که توی اردوگاه‌های کار اجباری کشته شده بودنم لحاظ شده یا نه، یا فقط اونایی که تو شهرها و روستاها مردن شمارش شدن.

اسناد خود شوروی نشون میده که، توی سال‌های ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ تعداد مرگ و میر رسمی ۲.۵ میلیون نفر رشد داشته. که خب با توجه به اینکه ممکن بود خیلی از مرگ‌ها ثبت نشده باشه یا یه ملت‌هایی رو اصلا در نظر نگرفته باشند، این تعداد تا پنج میلیون نفر هم می‌تونه بره بالا. ولی چیزی که باید بهش بیشتر دقت بشه اینه که، به خاطر قحطی بیماری‌ها هم به شدت زیاد شده بودن. گفتم دیگه، مثل تیفوس که خودش باعث کشته شدن کلی آدم شد که جزو آمار رسمی تلفات قحطی به حساب نمیومدن ولی دلیل بیماریشون همین وضعیت اسفناکی بود که دولت درست کرده بود.

افراد فقیر و پناهنده‌ها معمولا توی ایستگاه‌های قطار و جاهای دیگه جمع می‌شدن که وضعیت بهداشتی درست و حسابی اصلا نداشت. اینجوری این شپش‌های که خودشون عامل اصلی انتقال این بیماری‌ها بودن خیلی راحت پخش می‌شدن. تو سال ۱۹۳۳ تعداد مبتلای تیفوس، بیست برابر سه چهار سال قبله خودش شده بود. که فقط تو اوکراین این آمار ده برابر جاهای دیگه‌‌ی شوروی بود.

بیشتر از این با این آمار و ارقام گیجتون نکنم، خلاصش کنم. به نظر میرسه که آمار شش میلیون کشته یکم درست‌ تر باشه که از این تعداد تقریبا ۸۰ درصدش مربوط به اوکراین بود. بقیه هم مربوط میشه به جای دیگه مثل روسیه, مجارستان و جمهوری‌های دیگه.

تقریبا، آخرای سال ۱۹۳۳ بود که دولت فهمید، دیگه بیشتر از این نمی‌تونه این قحطی رو پنهون کنه! اوضاع هم کاملا داشت از کنترلش خارج می‌شد. دیگه قشنگ نزدیک بود یه فاجعه‌ی تاریخی رو رقم بزنه, که البته تاریخی هم شد. بعدش اومد یواش یواش کمک‌های غذایی رو اول به روستا و بعد کم کم به شهرها رسوند. تقریبا چیزی حدود ۲.۵ میلیون تُن کمک، وارد شهرها و روستای اوکراین شد.

از طرفی هم استالین قانونی رو امضا کرد که طبق اون، مالیات ماهانه اوکراین از زمین‌های کشاورزی رو چهارده هزار تُن کاهش داد. جالبه که حتی تو این شرایط هم حاضر نبود این مالیات رو حتی شده واسه یه مدت کوتاهی کلا قطع کنه…! و از همه عجیب ‌تر این که حداقل تو اوکراین این کمک‌هایی که فرستاده می‌ شد شامل، گندم و جو نمی‌شد. همین باعث می‌ شد که ایده‌ی اینکه این قحطی عمدی بوده و یه جورایی یه نسل‌ کشی به حساب میومده رو تقویت کنه.

این کمک‌هایی که شده بود انگار فقط واسه این بود که بخواد مثلا دهن مقامات حزب رو تویِ اوکراین ببنده. اما همین مواد غذایی که دست و پا شکسته وارد اوکراین می ‌شد هم، توزیعش همچین مدیریت شده نبود! خیلی از این کمک‌ها گزینشی بود تو بعضی از شهرها و روستاها هیچ جیره‌ی غذایی به مردم نرسیده بود که باعث شده بود موج دوم قحطی و گرسنگی راه بیفته.

حالا دیگه زمستونم بود. یه زمستون سخت که شرایط رو از قبل هم بدتر می‌کرد. اسناد خود شوروی نشون میده که با وجود قحطیه شدید، دولت هنوز داشت صادرات غلات می‌کرد, درسته مقدارش نسبت به سال‌های قبل کمتر بود ولی شاید دلیل کم شدن صادرات کم شدن تولید بود وگرنه به نظر نمی‌رسید که این کاهش صادرات از روی دلسوزی یا کمک به مناطق قحطی زده بوده باشه.

اما یه سری از پژوهشگران این قحطی رو دنباله‌ی حمله به فرهنگ اوکراینی می‌دونستن. در واقع همون بحث نسل‌ کشی رو وسط می‌کشیدن. اونا معتقد بودن که استالین شدیدا با ملی‌گرایی توی جمهوری‌های مختلف شوروی مشکل داشت. چون تقریبا تمام ملی‌گراها دنبال استقلال کشورِ خودشون بودن. که این موضوع با آرمان‌های حزب کمونیسم در تضاد بود.

به عقیده‌ی پژوهشگران این قحطی نسل‌کشی بود که خیلی از روشنفکران و استقلال طلبان رو که کلی نویسنده و هنرمند هم جزوش بود از بین برد. یا خودکشی کرده بودند یا زندانی شده بودند یا از گرسنگی مرده بودن. شاید گواه این ادعا هم همین باشه که توی سال‌های منتهی به قحطی خیلی از سازمان‌ها و موسسات دانشگاهی مثل: موسسه‌ی تاریخ و فرهنگ اوکراین، تعطیل شدن.

ولی در مورد اینکه قحطی اوکراینی نسل ‌کشی بوده یا اینکه فقط به خاطر سیاست‌های اجتماعی دولت به وجود اومده اختلاف نظر زیاده. ولی کفه‌ی ترازو به سمت کسایی که این اتفاق روی نسل‌ کشی می‌دونستن بیشتر سنگینی می‌کنه.

موافقان نظریه‌ی نسل‌ کشی میگن، اقداماتی که دولت انجام داد و کارهایی که برای جلوگیری از این قحطی می‌تونست انجام بده و انجام نداد، نشون ‌دهنده‌ی عمدی بودن این ماجراست! اونا معتقدند که استالین می‌تونسته موقتا صادرات گندم و جو رو متوقف کنه. می‌تونسته خیلی زودتر از اینا کمک‌های غذایی بفرسته و اینکه چرا تو اوج دوران قحطی دولت، اینقدر علیه ملی ‌گراها و روشن‌ فکرا، داشته کار می‌کرده!

تو سمت مقابلم، مخالفان نظریه نسل‌ کشی میگن که، این چیزایی که میگن تو اوکراین پیش اومده, ولی بزرگنمایی‌ شده این بزرگنمایی کار ملی‌گراها بوده. یه بخشش رو هم تقصیر همون استقلال طلب‌هایی میدونن که با دولت برای واگذاری اموالشون همکاری نکردن و باعث این فاجعه شدن.

شوروی هم که خودش و دولتش کلا انکار می‌کرد این قحطی رو. یه جاهایی هم که دیگه خیلی گیر می‌افتاد می‌گفت: تمام این چیزها به خاطر خشکسالی بوده. خشکسالی بوده که این اتفاق رو به وجود آورده! حتی توی بعضی از گزارش‌هایی هم که بعضی از روزنامه نگاران غربی نوشتن یه جورایی انگار غش کردن طرف دولت شوروی! اونا هم این اتفاق رو خشکسالی می‌دونستن.

ولی یه مورخ اوکراینی میگه که: «توی سال‌های آخر عمر حکومت شوروی دولت بهش دستور داده بود که تمام یافته‌هاش در مورد قحطی رو سانسور کنه و اون رو یه اتفاق طبیعی غیرقابل پیش‌بینی معرفی کنه.»

به هرحال اینکه این اتفاق نسل ‌کشی بوده یا یه غرض‌ورزی و جنایت علیه قوم خاص، هنوزم توی جوامع بین‌المللی مورد بحثه. اوکراین، هولودومور رو یک قتل عام تمام عیار می‌دونه. اتحادیه‌ی اروپا هم جنایت علیه بشر می‌دونه این موضوع رو. موضع روسیه هم جالبه! روسیه این اتفاق رو سهل‌ انگاری و بی ‌توجهی حزب کمونیست شوروی نسبت به مردم می‌دونه.

سال ۲۰۰۳ توی سازمان ملل، ۲۵ تا کشور از جمله، روسیه و ایالت متحده، بیانیه‌ ای رو در محکومیت این فاجعه امضا کردند که تو اون مشخصا رژیم شوروی متهم به قتل عام هفت تا ده میلیون‌ اوکراینی بود.! همون سال پارلمان اوکراین، هولودومور رو به عنوان یک نسل ‌کشی به رسمیت شناخت و انکار نسل‌ کشی رو جرم دونست. چند سال بعد دادگاهی تو اوکراین، استالین و چند نفر دیگه از مقامات شوروی رو مقصر اصلی این نسل کشی معرفی کرد.

تو اوکراین هر سال چهارمین شنبه از ماه نوامبر رو به عنوان روز گرامیداشت هولودومور میدونن. که به یادبود این حادثه، تمام پرچم‌های اوکراین در تمام کشور به حالت نیمه برافراشته در میاد و تو مراسمایی که برگزار میشه، ساعتِ چهار بعد از ظهر، یک دقیقه سکوت انجام میشه. بیشتر برنامه‌هایِ شادِ رادیو و تلویزیون، معمولا تو این روز قطع میشن.

تو صد و پنجمین سالگرد این واقعه موزه‌ای توی اوکراین افتتاح شد به اسم، موزه‌ی ملی یادبود قربانیان هولودومور. تو کشورهای کانادا و آمریکا و لهستان بناهای یادبودی برای این واقعه بنا شد. هرسال هم تو این کشورها بخصوص کانادا که جمعیت کانادایی اوکراینی زیادی هم داره مراسم‌هایی برگزار میشه.

حالا اگه ما فرض بر این بگیریم که تمام این اتفاقات یک نسل ‌کشی و سرکوب احساسات ملی‌گرایانه تو اوکراین بوده باشه، با وجود تلفات بالا بازم شکست‌ خورده. چون فقط چند سال بعد از قحطی تو جمهوری اوکراین بازم خیلی از روزنامه‌ها و مجلات به زبان اوکراینی چاپ می‌شدن و هنوز بیشتر از هشتاد درصد دانش آموزا تو مدارس به زبان اوکراینی آموزش می ‌دیدن و ملی ‌گرایی و استقلال طلبی، در اوکراین، پا برجا موند.



بقیه قسمت‌های پادکست راوکست را می‌تونید از این طریق هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/کشتار-بزرگ-id2063062-id274595427?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1%20%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-CastBox_FM