در راه بینهایت...
به نام تو
این اولین پست بلاگ من است.
حالا که دارم این نوشته را تکمیل میکنم، یک دانشجوی ترم ۷ کامپیوتر شریف، یک معلم، یک عضو سادهٔ انجمن علمی دانشکده، عضو یک جمع دوستداشتنی به نام رستا، رفیق تعدادی رفیق و به صورت خلاصه سینا ریسمانچیان هستم!
همیشه میانهٔ خوبی با نوشتن داشتهام اما هیچگاه در یک بلاگ، به صورت پیوسته ننوشتهام؛ از این شاخه به آن شاخه زیاد رفتهام و اگر راستش را بخواهید، بعید میدانم این یکی هم پایداری چندانی داشته باشد؛ حتی نمیدانم میخواهم از چه بنویسم، از آن نوشتههایی که هیچکس جز من نمیفهمدشان و به هیچ بنیبشری سودی نمیرساند یا از آنهایی که قرار است به درد کسی بخورد، که اگر قرار باشد به درد کسی بخورد بعید میدانم چیزی بتوانم بنویسم!
هرچه که هست، انشاءالله که خیر است!
همهٔ اینها را نوشتم که بگویم سلام! سلام به شمایی که این نوشته را میخوانید، و سلام بر آنی که غایب است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کار در کنار تحصیل - قسمت ۱- دانشگاه چه چیزهایی رو به من یاد نداد
مطلبی دیگر از این انتشارات
امسال تو دانشکده چه خبره؟ (دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف)
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای پیشرفت مجدد، دوباره وبلاگ بنویسید