فلسفه آزادی سلاح در آمریکا

مدتی‌‌است بحث حمل سلاح توسط معترضین در ایران مطرح شده و گاهی به آزادی سلاح در آمریکا ارجاع داده میشود چرا که ضامن آزادی در آمریکا شمرده میشود. اواخر قرن شانزده میلادی مستعمره سازی قاره آمریکا، توسط اسپانیا آغاز شد و مهاجرین اروپایی به دلیل برتری نظامی به راحتی اقوام آزتک و مایا را شکست دادند. اما بومیهایی که به صورت عشایری زندگی میکردند، مانند آپاچی، سوما و چروکی، مانع بزرگی در گسترش قلمرو اروپایی‌ها در آمریکا بودند. چرا که تامین امنیت ساکنین نیازمند نیروی نظامی مستقر بود و شهروندان معمولی نیز اجازه حمل سلاح نداشتند. بریتانیا کمی دیرتر به جرگه مستعمرین قاره آمریکا پیوست و بخشهای آماده و پرمنابع، یعنی آمریکای جنوبی، تسخیر شده بود. درنتیجه یک گزینه باقی مانده بود، آمریکای شمالی. چند سال اول به هیچ وجه خوب پیش نرفت، چرا که یک قوم بزرگ شکل گرفته و سرزمینهای حاصلخیز و منابع سرشار برای استعمار وجود نداشت. راهکار بریتانیا برای توسعه سرزمینهای جدید که به نوعی مسیر تاریخ را نیز دگرگون کرد این بود: تشویق شهروندان به مهاجرت به سرزمین جدید، و مستقر شدن در زمینی که حق مالکیت نیز به آنها اعطا میشد.

برای تضمین حق مالکیت زمین و دارایی و همچنین دفاع در برابر بومی‌ها یک ابزار ویژه نیز در اختیار آنها قرار گرفت، سلاح. نقشه بریتانیا بسیار خوب پیش رفت اما کمتر از دو قرن بعد با شکل گرفتن کلونی‌های بزرگ و در خواست استقلال بیشتر از پادشاهی بریتانیا، به تدریج خواستار استقلال کامل شدند که در نهایت منجر به جدایی کنفدراسیون آمریکا شد. در مجموع سلاح نقش تعیین کننده‌ای در تولد جامعه آمریکا، تامین امنیت، تضمین مالکیت خصوصی، استقلال از بریتانیا و دفاع از آزادی فردی دارد. این حق در متمم دوم قانون اساسی نیز گنجانده شده است.

حتی جنگهای خونین داخلی هم انگیزه‌ای برای انحصار قانونی سلاح نبود. و امروزه همچنان آزادی سلاح بخش جدایی ناپذیری از فرهنگ آمریکایی است. مرگ پرتعداد هرروزه شهروندان با سلاح گرم و تبلیغات گسترده تاثیری بر نگاه عمومی نداشته است. اما تنها یک عامل باعث کاهش محبوبیت آن شده: تغییر دارایی‌ها از ملک و زمین به سمت سرمایه بانکی و سهام و کردیت و خانه‌های اجاره‌ای. از همین رو یکی از مهمترین دارایی‌ها 'آزادی' است، که چندین راه برای تضمین و برقراری آن در جامعه آمریکا وجود دارد، که سلاح تنها یکی از آنهاست.


این رشتو توسط جارِد دایموند نوشته شده است.