مجموعهی فرهنگی/رسانهای شرقالملل در قالب ماهنامهی رخنگار
ابله ظهور مسیح در دنیای رمانتیک
فاطمه دلاوری پاریزی
وقتی دختران ژنرال اپانتچین از شاهزاده میشکین میخواهند که داستان عشق خود را بگوید، این مرد «ابله» در پاسخ میگوید: «اما من عاشق نبودم و به طرز دیگری خوشبخت بودم». اما این طرز دیگر چیست؟ در جاییکه خوشبختی را با عشق گره میزنند، چگونه میتوان به طرز دیگری خوشبخت بود؟
شاهزاده در پاسخ به این سؤال، داستان «شفقت» و «ترحم»ش به ماری را تعریف میکند. ماری، دختری است که مورد تجاوز قرار گرفته و حالا در کل روستا مورد بیرحمی و قضاوت و خشونت است. با اینکه مسلول است اما نه از مادر پیر خود و نه از کشیش و معلم روستا و نه از احدی دیگر، ترحم و محبتی دریافت نمیدارد؛ و شاهزاده بهتنهایی به او رحم میورزد و کمکم این ترحم را تسری عمومی میبخشد. گوئی داستایوفسکی داستان عیسی و مریم مجدلیه را نه در معبد بزرگ کنار کوه زیتون که این بار در دهکدهای در سوئیس به تصویر کشیده است. حتی ماجرای علاقهی او به ناستازی، دختری که توجه مردان زیادی را به خود جلب کرده است، نیز ناشی از همین شفقت است و نه عشقی سوزان از آن نوع که مردی به زنی ممکن است داشته باشد.
ابله تصویرگر عشق به «نوع» انسان و نه افراد انسانی است. عاشق بودن بر همهی عالم و شفقت ورزیدن به همه؛ آنگونه که عیسی علیهالسلام در انجیل متی با خطاکاران و باجگیران بر سر سفره نشسته بود و در پاسخ فریسیان گفت: «من رحمت میخواهم نه قربانی؛ زیرا من نیامدم تا پرهیزکاران را دعوت کنم بلکه خطاکاران را».
این شخصیت ابله که بهنوعی آلیوشای برادران کارامازوف نیز با او قابل تطبیق است، محصول خوانشی رمانتیک از مسیحیت است؛ خوانشی که انسان باید هیچیِ خود را پاس بدارد و از تحلیل زیاد که ایمان را میزداید روی برتابد. ابله، مسیحی است که در جهان جدید و رمانتیک ظهور میکند؛ شخصیتهایی که با انفعال و بیعملی و سادگی با جهان مواجه میشوند. در زندگینامهی داستایوفسکی اشاره شده که وی تحت تاثیر شیلر، شاعر و متفکر رمانتیک آلمانی، و کانت، فیلسوف بزرگ ایدهآلیست، بوده است. این تأثیر به وضوح در آثار وی خصوصاً در عبور بنیادین داستایوفسکی از کانت، همپای شیلر قابلپیگیری است. او گوئی در برابر این تلقی جدید کانتی که تنها عقل است که خیر و شر را تشخیص میدهد، جایی وسیع برای شفقت و رحم و عاطفه باز میکند. او پا میفشارد که شفقت، در موقعیتهایی که انسان خود را بر سر دوراهی انتخاب میبیند، تنها راه است؛ و این شفقت نه عملی ایجابی که بیشتر سلبی است؛ بیکنشی است تا کنش.
کانت عملی را که از سر ترحم باشد اخلاقی نمیدانست؛ به همین سبب آنچه مادر برای فرزند انجام میدهد و بهطورکلی اکثر کنشهای زنانه را غیراخلاقی و نه لزوماً ضد اخلاقی توصیف میکرد؛ اما ابله، درست در برابر این تلقی است. او با شفقت و ترحم خود، خیر را به نمایش میگذارد. هرچند این خیر، خیر مطلق نیست؛ چراکه اساساً احساس و عاطفه با امر مطلق سروکار ندارد؛ بلکه تنها انتخابی خیر در موقعیتهای پیشآمده است. شفقت، آری و تنها شفقت و از دیدگاه داستایوفسکی شاید این تنها قانون حاکم بر انسان باشد.
بعد نوشت: ابله، برای اولین بار در سال ۱۳۴۱ توسط مشفق همدانی به فارسی ترجمه شده است. وی در مقدمهی این ترجمه به گوهرشناسی ملت ایران اشاره میکند که چطور در کمتر از چند روز، تمام نسخ این ترجمه، نایاب شده است و روزنامهها و مجلات به کرّات با مترجم مصاحبه کرده و دربارهی داستایوفسکی (که در کتاب «داستایوسکی» نوشته شده است) قلم زدهاند. وی انتشار ترجمهی فارسی آزردگان در سال ۱۳۲۷ و آشنایی ایرانیها با داستایوفسکی را یکی از مهمترین حوادث ادبی ایران قلمداد کرده و گزارش داده که طی ۱۵ سال تقریباً اکثر آثار وی به فارسی ترجمه شده است. جالبتوجه این است که هر کتاب، در بیش از ده هزار نسخه به چاپ رسیده و به چاپهای دوم و سوم نیز رسیده است.
در این مقدمه، ابله بهعنوان یکی از ده شاهکار جهان قلمداد شده و گزارشی از چگونگی طبع آن در روسیه نیز ارائه شده است. این کتاب یکبار در پاورقی روزنامهی معروف روسی به نام پیک روسی، با عنوان روسکی ویستنیک در سال ۱۸۶۸ در چهار مجلد و بار دیگر در سال ۱۸۷۴ در دو مجلد در سنپترزبورگ انتشار یافته است.
رخنگار / ماهنامهی فرهنگی و هنری
شمارهی یک / بهمن 1399
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلهرهی نهایی پای چوبهی دار
مطلبی دیگر از این انتشارات
به تماشای آن لغت تنها
مطلبی دیگر از این انتشارات
استتار روشنفکری در غیابِ خودآگاهیِ کل