اپیزود MJ (2)؛ داستان زندگی مایکل جکسون
سلام به پادکست رخ خوش اومدید. اینجا من امیر سودبخش هربار روایت داستان زندگی کسانی رو میکنم که بخشی از تاریخ ایران یا جهان رو ساختن. تو قسمت قبل شما قسمت اول از زندگی مایکل جکسون رو در اپیزود پادشاه پاپ شنیدید و قراره الان هم اپیزود امجی دومین و آخرین قسمت از داستان زندگی این ستاره موسیقی رو بشنوید.
تو قسمت اول ۲۵ سال اول زندگی مایکل رو شنیدیم و از تولدش تا دوران اوج محبوبیتش و انتشار آلبوم تریلر رو بررسی کردیم. آلبوم تریلر، موفقترین آلبوم تاریخ موسیقی جهان. تو قسمت قبل با مایکل از دوران کودکیش آشنا شدیم. خانوادهاش رو شناختیم و با شخصیتهای تاثیرگذار تو زندگیش آشنا شدیم. کسانی مثل بابی تیلور که مایکل و جکسون فایو رو به موتان معرفی کرد. بری گوردی صاحب موتان که مایکل رو به اوج رسوند و دایانا راس اولین عشق زندگی مایکل که بهش خیلی کمک کرد.
حالا تو این قسمت میخوایم نیمه پرحاشیهتر زندگی مایکل رو بررسی کنیم و به کلی از سوالاتی که همیشه دور و اطراف مایکل بوده تا اونجایی که زمان اجازه بده پاسخ بدیم. پس با هم بریم سراغ اپیزود ام جی قسمت دوم از داستان زندگی مایکل جکسون.
بعد از انتشار آلبوم تریلر بود که شرکت موتان تصمیم گرفت یه ویژه برنامهای رو برای بیست و پنجمین سالگرد تاسیسش تدارک ببینه. بری گوردی صاحب شرکت و دوست مایکل هم اومد ازش خواست که تو این برنامه اجرا داشته باشه. مایکل اول قبول نکرد ولی وقتی بری گوردی اصرار کرد مایکل گفت باشه ولی به شرطی میام که بتونم از آهنگهای خودم هم اونجا بخونم و مجبور نباشم فقط آهنگهایی که با متان کار کردم و اجرا کنم. بری گوردی هم قبول کرد و گفت باشه تو بیا هر چی میخوای بخون. مایکل و گروه جکسون هم رفتن به ویژه برنامه بیست و پنجمین سالگرد تاسیس موتان.
قبلا گفتیم که گروه جکسون فایو وقتی از موتان جدا شدن اسمشون رو عوض کردن و گذاشتن جکسونز. پس مایکل به همراه گروه جکسونز رفتن به ویژه برنامه موتان. برنامهای که ۴۷ میلیون بیننده تلویزیونی داشت. بعد از اجرای چندین ترانه از گروه جکسونز، مایکل ترانه بیلی جین «Billie Jean» از آلبوم آخر تریلر رو به تنهایی اجرا کرد و وسط این اجرا بود که برای اولین بار مایکل رقص مونواک رو به نمایش گذاشت. مونواک همون تیکهای از رقص مایکله که داره راه میره ولی عقب عقب حرکت میکنه. دیگه از اون موقع به بعد این حرکت جزو امضای هنری اجراهای مایکل شد.
اجراهای مایکل اونقدری فوقالعاده بود که به خاطرش نامزد جایزهی امی هم شد و سی ان ان سالها بعد این اجرا رو جزو مهمترین لحظات در تاریخ فرهنگ عامه مردم آمریکا معرفی کرد. این برنامه برای سال ۱۹۸۳ بود و مایکل اون موقع ۲۵ سالش بود. یکم بعد مایکل آخرین آلبومش با جکسونز به بازار ارائه داد و بعدشم با اینکه هیچ وقت به صورت رسمی جداییش از این گروه اعلام نکرد ولی بعد از این آلبوم این یه مایکل راهشو برای همیشه از برادراش جدا کرد.
تو سال بعد یعنی سال ۱۹۸۴ قرار شد مایکل تو یکی از تبلیغات ویدیویی شرکت پپسی شرکت کنه. تو قسمتی از این تبلیغ اومده بودن یه کنسرت و شبیهسازی کرده بودن و مایکل پلههایی که اینور اونور فوارههای آتش بازی بود در حال رقص میرفت پایین. حالا وسط صحنه فیلمبرداری یهو یه تیکه از شعلههای آتش میفته رو سر مایکل و موهای فرفری و بلندش آتیش میگیره. تا دو سه ثانیه هم خودش متوجه نمیشه تا اینکه اطرافیان میریزند سرش و آتیش رو خاموش میکنن. این حادثه به پوست سر مایکل آسیب میزنه و مایکل مجبور میشه بره زیر تیغ جراحان پلاستیک.
خب اینجا دیگه وقتشه که راجع به کل عملهای زیبایی مایکل صحبت کنیم و پروندهاشو ببندیم. اولین عمل مایکل عمل بینی بود. گویا چند سال قبل سال ۱۹۷۸، تو جریان یکی از تمرینها مایکل میخوره زمین و بینیش آسیب میبینه و وقتی میره بینیش رو عمل کنه عمل زیبایی هم میکنه. بعد که میبینه خیلی عملش خوب نشده، دوباره سه سال بعد بینیش و عمل میکنه که شکل و شمایلش بهتر شه. حالا دوباره سه سال بعدشم همین عمل مربوط به آتش گرفتن سرش و جراحی پلاستیکی که انجام داد و بعدا هم یه عمل زیبایی از مایکل روی چونش انجام میده.
اینایی که گفتیم عملهایی بود که مایکل خودش تو مصاحبهها گفته که بله من اینا رو انجام دادم ولی سوال اینه که آیا مایکل به جز اینا عملای دیگهایم داشته؟ یا اینکه نه فقط همینایی بوده که خودش گفته؟ جواب سوالم اینه بله داشته، زیاد هم داشته ولی اینکه چند بار و چه عملهایی بوده دقیق مشخص نیست. چیزی که مشخصه و خیلی از نزدیکان مایکل دربارهاش صحبت کردن، اینه که خب دور و بر مایکل پر بود از این دکترای مشهور زیبایی که هر کدومشون بهش یه پیشنهادی برای بهتر شدن چهرهاش میدادن.
مخصوصا از زمانی که مایکل با استیو هوفلین «Steven Hoefflin» پزشک مشهور هالیوود و متخصص جراحیهای زیبایی آشنا شد، دیگه آمار عملهایی که میکرد از دست خودش خارج شد. انواع و اقسام عملهای مختلف که چهره مایکل رو به چهره عجیب و مصنوعی که اواخر عمرش داشت تبدیل کرد ولی اینجا یه سوال دیگه هم مطرحه. اونم این که آیا مایکل با این همه عملهای زیبایی واقعا میخواست رنگ پوستش رو عوض کنه و سفیدپوست بشه؟ جواب این سوال قطعا نه. داستان رنگ پوست مایکل این بود که مایکل یه بیماری پوستی داشت که ما تو فارسی بهش میگیم پیسی «Vitiligo».
تو این بیماری رنگدانههای پوست از بین میره و اگه پوست بیمار نگاه کنی، میبینی که یه تیکه از پوستش سفیده: بیرنگه. به مرور زمان تیکههای سفید بیشتر میشن. عکسها و تصاویر زیادی هم هست که به صورت واضح نشون میده که مایکل این بیماری رو داشته و اون برای اینکه بتونه این ایراد رو پوشش بده، با گریم و آرایش پوستش رو سفید میکرده.
اوایل بیماری که این لکههای سفید کم بودن، خب لکههای سفید گیری میکردن و همرنگ بقیه پوست سیاه میکردن ولی بعد که لکههای سفید غالب شدن و قسمتهای سیاه کمتر شدن، دیگه مایکل اون قسمتهای سیاه باقی مونده رو هم مجبور بود سفید کنه تا بتونه این ایراد ظاهریش رو پوشش بده یا اینکه حتی اون قسمتهای سالم باقی مونده رو با تزریق دارو، رنگدانههاش رو از بین ببره که شبیه به بقیه قسمتهای بدنش بشه.
مایکل چند بار هم تو مصاحبههاش گفت که این موضوعی که میگن من دارم عمل میکنم که پوستم رو سفید کنم، به شدت من رو ناراحت میکنه. اون بارها گفت که من یه سیاهپوست آمریکایی هستم و همیشه هم به این موضوع افتخار میکنم. اینم اضافه کنم که بعد از مرگ مایکل پزشکی قانونی هم وجود این بیماری پوستی رو تو بدن مایکل کاملا تایید کرد.
خب کجای داستان بودیم؟ رسیده بودیم به سال ۱۹۸۴. مایکل تو این سال آخرین تور کنسرتهاش با گروه جکسونز برگزار کرد و همونطور که گفتیم دیگه با اون همکاری جدی نداشت. یه سری جنگ و جدل هم سر پول فروش بلیتهای کنسرت به وجود اومده بود که آخر سر مایکل تمامی سهم خودش که چیزی حدود پنج میلیون دلار میشد رو بخشید به خیریه. کمک به خیریهها روتین زندگی مایکل بود. بابت موضوع آتش گرفتن موهای سرش در تبلیغات پپسی «pepsi»، مایکل یک و نیم میلیون دلار از پپسی خسارت گرفت که تمام مبلغ رو یه جا به یک مرکز سوانح سوختگی بخشید و بعدها اسم اون مرکز گذاشتن مرکز مایکل جکسون.
یک سال بعد تو سال ۱۹۸۵ وقتی مایکل اخبار مربوط به گرسنگی و فقر مردم آفریقا را شنید، با همکاری لایانا ریچی تکآهنگ «We Are the World» رو با کمک به آفریقاییها ساخت و مایکل به همراه ۴۵ نفر از بزرگترین خوانندههای اونزمان همگی با هم آهنگ رو اجرا کردن. از این آهنگ بیش از ۲۰ میلیون نسخه فروش رفته و اون زمان هم به واسطه انتشار این آهنگ مبلغ ۶۳ میلیون دلار برای مبارزه با قحطی و گرسنگی تو آفریقا جمع شده و به سازمانهای خیریه اهدا شد. این آهنگ تا سال ۱۹۹۷ پرفروشترین تکآهنگ تمام دورانها بود و چهار تا هم جایزه گرمی گرفته. آهنگ بسیار معروف و محبوب «We Are the World».
مایکل که دیگه تو این دوران کنترل زندگی هنری خودش به دست گرفته بود و راه و چاه کار تو دنیای موسیقی رو کامل یاد گرفته بود، با قسمتی از سرمایه زیادش اومد حق انتشار بیش از هزار آهنگ به علاوه ۲۵۱ آهنگ بیتلز رو با سونی شریک شد و کاتالوگ سونی ایتیوی رو ساخت. خرید و بیزینس بسیار موفقی که تو سالهای بعد درآمد بسیار زیادی برای مایکل داشت.
سال ۱۹۸۷ مایکل ۲۹ سالِ بعد از تقریبا ۵ سالی که از آلبوم تاریخی تریلر گذشته بود، آلبوم بعدی به بازار ارائه کرد. آلبوم بد «BAD». دقت کردید؟ شاید اگه خیلی جای مایکل بودند، بعد از آلبوم تریلر به فاصله نهایتا یک سال بعد آلبوم بعدیشون میدادن ولی مایکل که به جزئیات خیلی اهمیت میداد و هیچ وقت کیفیت رو فدای کمیت نمیکرد، این کار رو نکرد و ترجیح داد که با وسواس آلبوم بعدیش به بازار بده و برای همینم انتشار آلبوم بعدیش ۵ سال طول کشید. اونم چه آلبومی؟
آلبوم بد، اولین آلبوم تاریخ شد که پنج تا از آهنگهاش شماره یک آمریکا شدند و اولین آلبومی شد که تو ۲۵ کشور مختلف پرفروشترین آلبوم شد و دو سال پیاپی یعنی سالهای ۱۹۸۷ و ۸۸ هم پرفروشترین آلبوم دنیا شد. بعد از انتشار این آلبوم، مایکل یک تور جهانی گذاشت و آلبوم بد تو کشورای مختلف اجرا کرد. تو ژاپن تعداد تماشاچیان کنسرتهاش رکورد تعداد تماشاچیان کنسرت تو کشور ژاپن شکوند و تو انگلیس تو هفت شب اجرای این آلبوم بیش از پونصد هزار نفر تو کنسرتهاش شرکت کردند و این تعداد تماشاچی رکورد گینس دیگهای رو برای مایکل به همراه داشت.
این آلبوم انقدر آهنگای معروف و نوستالژی داره که انتخاب یکیشون برای پخش خیلی سخته ولی در هر صورت ما آهنگ اسموث کریمینال «Smooth Criminal» رو برای شما انتخاب کردیم. آهنگی که تو موزیک ویدیوی او برای اولین بار مایکل اون حرکت خم شدن تا زاویه ۴۵ درجه رو اجرا میکنه. البته تو این موزیک ویدیو برای خم شدن از کابل استفاده کردن و اونا رو با کابل از پشت گرفته بودند و بعد کابلها رو تو تدوین حذف کردن ولی خب برای اجرای زنده که دیگه نمیتونستن از کابل استفاده کنن. پس اومدن یه کفشهایی رو اختراع کردن که با اون کفشهای خاص بتونن این حرکت انجام بدن و جالبه که مایکل بابت اختراع این کفشها حتی گواهی ثبت اختراع هم به نام خودش داره. آهنگ اسموث کریمینال.
تو همین گیرودار بود که مایکل کتاب زندگینامهاش بهنام مونواک رو منتشر کرد. کتابی از زبون خود مایکل تو این کتاب که یکی از منابع ما هم هست، مایکل به شایعههایی که تا اون زمان تو زندگیش بود پاسخ میده و داستان زندگیش از کودکی تا تقریبا سی سالگیش تعریف میکنه. خب میرسیم به خرید مزرعه بزرگ نورلند توسط مایکل جکسون. جایی که بیشتر شایعات زندگی مایکل از اونجا سرچشمه میگیره.
مایکل تو سال ۱۹۸۸ تو ایالت کالیفرنیا یه مزرعه ۱۱۰۰ هکتاری رو به قیمت ۱۷ میلیون دلار خریداری کرد و ۳۵ میلیون دلار هم توش خرج کرد. مایکل اسم مزرعه رو گذاشت نورلند «Neverland». این اسم برگرفته از یک سرزمین خیالی تو داستان پیتر پن بود. پیتر پن هم تو داستان پسری بود که هیچ وقت بزرگ نمیشد. مایکل این مزرعه بزرگ رو تبدیل کرد به بهشت بچهها. مایکل که خودش دوران کودکی نداشت و از موقعی که یادش میومد، اسیر کار و صحنه بود، تمام عقدههای کودکیش جمع کرده بود تو نورلند و میخواست حالا که پول و شهرت داره بتونه در کنار بچهها، دوران کودکی از دست رفتهاش برگردونه.
بعضی از وسایلی که تو مزرعه بزرگ نورلند بود اینا بودن. یه چرخ و فلک بزرگ، تمام وسایل بازی یک پارک مجهز، استخر بزرگ، باغ وحش خصوصی با نزدیک دویست تا حیوون از زرافه فیل بگیر تا شیر و ببر و تمساح، قطاری که دور مزرعه میچرخید. یک روستای سرخپوستی، یه جزیره مصنوعی، انواع و اقسام شکلات و تمام تنقلاتی که میشد تو آمریکا پیدا کرد. سه تا جایگاه هلیکوپتر و خیلی چیزای دیگه.
مایکل تو این مزرعه از بچههایی که از موسسات خیریه به اونجا میومدن پذیرایی میکرد. خودش یه موسسه خیریه به نام هیل د ورد «Heal the World» رو تاسیس کرد و هر دو هفته یک بار کلی دختر و پسر بچه از این موسسهای خیریه میومدن اونجا و رایگان از تمامی امکانات نورلند استفاده میکردن. از بچههای سرطانی گرفته تا کودکان بیسرپرست دسته دسته میومدن به بهشت نورلند و مایکل ساعتها و روزها در کنار بچهها خوش میگذروند. وقتی از مایکل پرسیدن چرا نورلند رو ساختی؟ اون گفت که میخواستم چیزایی رو داشته باشم که هیچ وقت تو بچگی نتونستم داشته باشمشون.
سال ۱۹۹۱ مایکل که مدتی بود با شرکت سونی کار میکرد و قراردادهای تبلیغاتی میبست، اومد قراردادش رو با سونی به مبلغ ۶۵ میلیون دلار تمدید کرد و رکورد قراردادهای تبلیغاتی یه هنرمند تو دنیا رو زد. کمی بعد هم آلبوم دنجروس «Dangerous» رو به بازار داد که هم آلبوم و هم تک آهنگ بلک اور وایت «Black or White» حسابی ترکوند و کلی جایزه گرفت که دیگه نام بردن از جوایز تکرار مکرراته. تمامی درآمدهای مربوط به آهنگ بلک اور وایت رو هم بخشید به خیریه. ویدیوی این آهنگ هم به طور همزمان در ۱۴ نوامبر ۱۹۹۱ تو ۲۷ کشور برای حدود ۵۰۰ میلیون نفر پخش شد که بزرگترین مخاطب یک موزیک ویدیوی تاریخ تا اون زمان بود.
یک سال بعد مایکل این بار تور جهانی آلبوم دنجروس رو برگزار کرد که این طور برای مایکل صد میلیون دلار درآمد داشت. مایکل تو هفتاد تا کنسرت که همش هم خارج از آمریکا بود، برای سه و نیم میلیون نفر برنامه اجرا کرد و باز هم بخش قابل توجهی از درآمدش به بنیادهای خیریه بخشید. سال ۹۲ وقتی مایکل رفت به آفریقا، تو اولین توقف دو گابون بیش از ۱۰۰ هزار نفر ازش استقبال کردن. استقبالی باشکوهتر از استقبال از یک پادشاه. آفریقاییها با رقص و تشریفات خاص خودشون به صورت سمبولیک مایکل رو بر تخت طلایی نشوندن.
تا قبل از سال ۹۳ دنیا یه پادشاه داشت و اونم کسی نبود جز مایکل جکسون. کسی که از تمام آدمهای دیگه دنیا معروفتر و مشهورتر بود و هیچ کسی اندازهی اون طرفدار نداشت اما از سال ۹۳ کمکم ورق برگشت. در آگوست سال ۱۹۹۳ یعنی وقتی که مایکل ۳۵ سالش بود، توسط پسری ۱۳ ساله به نام جردن چندلر و پدرش ایوان چندلر «Evan Chandler» به سوء استفاده جنسی از کودکان متهم شد. شاکی پسر بچهای بود که چندین و چند بار به نورلند رفته بود و ارتباط نزدیکی با مایکل داشت و عکسها و فیلمهای زیادی هم نشون میداد که مایکل با این پسر بچه اینور اونور میرفته و بازی میکرد و در کنارش بوده.
در حقیقت پدر بچه یکی از دوستای مایکل بود که به نورلند زیاد رفتوآمد میکرد. حالا محکمترین مدرک برای این اتهام چی بود؟ این بود که مایکل نه تنها نورلند صبح تا شب در کنار بچهها بود، بلکه شب تا صبح هم بچهها تو اتاقش میموندن و بعضی شبا هم همونجا تو اتاق مایکل میخوابیدن و خب خوابیدن بچهها تو اتاق یه مرد سی و چند ساله اصلا چیز نرمالی نبود ولی مایکل تو بازجوییها و مصاحبههایی که بعدا کرد، بارها گفت که نه این کار از نظر من اصلا ایرادی نداره و من انقدر بچهها رو دوست دارم که اگه یه روزی حتی مجبور به آزار جنسی بچهها بشم، قبلش رگ دستم میزنم و خودم رو میکشم.
همزمان با اتهامهایی که به مایکل وارد شد، یکی از خواهرهای مایکل به نام لاتویا هم اومد طرف خانواده شاکی رو گرفت و شروع کرد بر علیه مایکل موضع گرفتن و تلویحا مایکل را به داشتن اختلال پدوفیلیا هم متهم کرد. پدوفیلیا یه ناهنجاری روانیه که بیماران پدوفیل، میل جنسی به بچهها دارن. بعد از شکایت خانواده چندلرها هم پلیسا اومدن نورلند و گشتن و مهمترین چیزایی که پیدا کردن چند تا کتاب بود که توش عکسای پسربچهها در حال بازی و شنا کردن و درآوردن لباساشون بود و موکل هم از محتوای کتابها اظهار بیاطلاعی کرد و گفت که از کل دنیا برای اون چیز میز میفرستن و اون نمیدونه که تو هر بسته چیه؟ و محتوای کتابهایی که میفرستن چیه؟
اینایی که گفتیم مدارک و چیزایی بود که باعث میشد در نگاه افراد جامعه و حتی بعضی از طرفداران مایکل اون مجرم نشون داده بشه. اصلا همین که یه بچه ۱۳ ساله بیاد بگه فلانی با من فلان کار رو کرده، آدم در ناخودآگاهش دلش برای بچه میسوزه و بهش حق میده و طرف بچه رو میگیره اما ببینیم که اونور داستان اوضاع از چه قرار بود؟
در داستان مشخص شد که اولا پدر بچه از اون آدمای شارلاتان روزگاره که برای رسیدن به پول دست به هر کاری میزنه. حتی یه مکالمه ضبط شده اومد بیرون که توش پدر داره میگه نقشهای دارم که میتونم باهاش مایکل نابود کنم و هرچی پول بخوام به دست بیارم. دوما مادر بچه اول کار اتهامات رد کرده بود ولی بعد اومده بود گفته بود که نه همچنین داستانی بوده و به پسرم تجاوز شده. پلیس هم تمام تلاشش میکرد که بتونه کوچکترین مدرکی برای متهم کردن مایکل پیدا کنه.
تو جریان تحقیق و تفحص تیم تحقیق اومد یه کار عجیب غریب هم کرد. خیلی عجیب! اونا اومدن به پسر بچه گفتن که خب تو اگه میگی مایکل با من فلان کار کرده و چندین بار این کار کرده، بیا رو کاغذ اندام تناسلی مایکل رو بکش. بچه هم اومد نشست و کاری که گفتن انجام داد. بعد پلیسا چیکار بکنن خوبه؟ اونا رفتن مایکلو لخت مادرزاد کردن. ازش کلی عکس و فیلم گرفتن که ببینن چیزی که بچه کشیده با واقعیت همخونی داره یا نه؟ و اتفاقا دیدن که مایکل به خاطر اعتقادات مذهبی مادرش یا حالا هر چیز دیگه، ختنه نشده بود. در صورتی که نقاشی بچه اندام تناسلی ختنه شده رو نشون میداد و نقاشی با واقعیت اصلا همخونی نداشت ولی با تمام این مدارک و شواهد هر روز که از این پرونده میگذشت، اوضاع برای مایکل بد و بدتر میشد.
اون موقع هم که دنیای مجازی به این شکل نبود که جزئیات تحقیقات بخواد بیاد بیرون و همه از همه چی خبردار بشن. چیزی که مردم میشنیدن این بود که آره مایکل به بچهها تجاوز کرده و حالا یکی از بچهها ازش شکایت کرده. با طولانی شدن این ماجرا وکلای مایکل اومدن با پدر بچهای که شاکی شده بود صحبت کردن و گفتن که آقا ما که میدونیم تو این داستان رو دنبال میکنی که یه پولی به دست بیاری. بیا بشینیم با هم صحبت کنیم. پولت و بگیر و بیخیال ماجرا شو و در نهایت سر یه عدد بسیار زیادی با هم توافق کردند و این پرونده برای همیشه بسته شد.
وقتی نتیجه پرونده رسانهای شد، بعضی از مردم میگفتند که دیدید مایکل بیگناهه و پدر بچه دنبال پول بوده؟ اگه دنبال پول نبود و داستانش حقیقت داشت که هیچ وقت راضی نمیشد پرونده تجاوز به بچهاش رو با پول ببنده. از اون طرفم بعد دیگه میگفتن دیدید مایکل گناهکار بود؟ اگه بیگناه بود میرفت دادگاه و حاضر نمیشد چندین میلیون دلار پول بده تا پرونده بسته بشه. حالا برای اینکه ما هم این پرونده رو ببندیم، بگم که سالها بعد که مایکل از دنیا رفت، همین پسر بچه که دیگه اون موقع ۲۹ سالش شده بود، اومد گفت که مایکل هیچ موقع بهش آسیبی نزده و اون زمانی که من بچه بودم پدرم به خاطر پول این کار کرد و مادر بچه هم حرفاش رو تایید کرد.
پدر بچه هم چند وقت بعد از مرگ مایکل تو ۶۴ سالگی خودکشی کرد و لاتویا خواهر مایکل بعدها گفت که به خاطر اجبار و تهدیدهای همسرش اون زمان مجبور شده بود که بر علیه برادرش حرف بزنه. به هر حال این تمام ماجرا نبود و جلوتر باز هم یک پرونده بزرگتری راجع به همین موضوع برای مایکل باز شد که حالا داستانش رو میگیم. شاید اصلا به نوعی بشه گفت پرونده اصلی اونه. در هر صورت هر چند که مایکل تو این اتهام محکوم نشد ولی شایعاتی که علیهاش بود، تاثیر منفی زیادی تو روابط کاری و محبوبیتش گذاشت. حتی شرکت پپسی که ده سال اسپانسر مایکل بود، قراردادش رو بعد این ماجرا فسخ کرد.
اول جریان آتش گرفتن موی سرش و بعدشم این داستان اتهام تجاوز جنسی، باعث شده بود که مایکل به قرصهای مسکن اعتیاد پیدا کنه و اون تو دزهای بالا مسکن و آرامبخش مصرف میکرد. مایکل اصلا آدمی نبود که تحمل این همه فشار رسانهها و مردمو داشته باشه. تو دوران سختی که سر این ماجرا داشت، یکی از کسانی که بهش خیلی کمک میکرد و مایکل باهاش تلفنی ساعتها درد و دل میکرد و حرف میزد، لیزا بود. لیزا پریسلی «Lisa Marie Presley» دختر الویس پریسلی افسانهای.
مایکل و لیزا همدیگه رو اولین بار موقعی دیدن که مایکل ۱۷ سالش بود و لیزا فقط ۷ سالش بود و به همراه پدرش الویس اومده بود به کنسرت مایکل. از اون زمان لیزا با مایکل آشنا شده بود و با هم دوست بودند. این اواخر که مایکل با لیزا صحبت میکرد، لیزا خودشم در آستانه طلاق از همسرش بود و دو تا بچه کوچیک هم از همسر اولش داشت.
لیزا که مطمئن بود مایکل کار اشتباهی نکرده و این وصلهها به اون نمیچسبه، ازش حمایت کرد و تو همون دوران مایکل انقدر به لیزا وابسته شد که تلفنی ازش خواستگاری کرد و لیزا بعد از طلاق از همسرش با مایکل ازدواج کرد. حتی بعضی جاها اومده که لیزا به خاطر ازدواج با مایکل در نهایت از همسر اولش جدا شد. لیزا مایکل رو به مراکز درمانی برد و اون زمان عادت سوء مصرف داروهای مسکنشو درمان کرد. بعد از ازدواج مایکل و لیزا، چند ماه عاشقانه و رویایی رو تو منهتن نیویورک تو برج ترامپ خوش گذروندن و بعد برای زندگی رفتن به نورلند ولی خیلی زود اختلافات شروع شد.
اختلاف اصلیشون سر این بود که مایکل خیلی دلش میخواست اونا خیلی زود بچهدار بشن و لیزا چون از ازدواج قبلیش دو تا بچه داشت، موافق این موضوع نبود. وقتی رسانهها این موضوع رو فهمیدن، نوشتن که ازدواج مایکل و لیزا فقط یه نمایش تبلیغاتی و ترفندی بوده که مردم موضوع کودکآزاری اون یادشون بره و مایکل میخواد با این ازدواج فقط ثابت کنه که مثل بقیه مردهای دیگه به زنها علاقه داره و بچهباز نیست. البته لیزا بارها این شایعات رو رد کرد و گفت اونا واقعا عاشق هم بودن ولی خب اختلافات زیادی هم داشتن. در نهایت هم ازدواجشون یه سال و نیم بیشتر دوام نیاورد و لیزا و مایکل تو سال ۹۶ از هم جدا شدند و خب بعد از جدایی از روابط دوستانهاشون رو ادامه دادن.
تو همین دوران مایکل آلبوم جنجالی هیستوری «history» را به بازار داد و مثل همیشه جایزه پشت جایزه و رکوردشکنی هم همچنان ادامه داشت. مایکل تمام ناراحتی و عذابی که سر ماجراهای دادگاه کشید رو تو این آلبوم فریاد زد. تو آهنگ اولش به نام جیغ اعتراضش رو به گوش رسانهها رسوند. آهنگ «You Are Not Alone» این آلبوم به محض انتشار تو لیست صد آهنگ برتر بیلبورد رتبه اول شد و واسه همینم این آهنگ رکورد گینس داره و البته تو سال ۹۵ هم این آهنگ جایزه گرمی برای بهترین آهنگ پاپ به دست آورد.
و اما آهنگ دوم این آلبوم که یکی از محبوبترین و معروفترین کارهای مایکله؛ آهنگ «They Don't Care About Us» که مثل خیلی از آهنگهای دیگه مایکل، توسط خودش نوشته و ساخته شده بود، تو این آهنگ مایکل با تمام وجودش داره اعتراض و فریاد میزنه و میگه که شلاق بزنید. ازم متنفر باشید اما هرگز نمیتونید من درهم شکین نکنید. من به لرزه در بیارید اما هیچ وقت نمیتونید من از بین ببرید.
مایکل برای این آهنگ یه بیانیه هم داد و تو بیانیهاش گفت که این آهنگ راهیه برای جلب توجه به سمت مشکلات اجتماعی و سیاسی و من صدای متهمین و کسانی هستم که با بیعدالتی مورد حمله قرار گرفتن. این آهنگ درباره بیعدالتیهایی که در حق جوونای جامعه صورت گرفته و اینکه چطور سیستم میتونه به اشتباه اونا رو متهم کنه. تور جهانی این آلبوم تو ۵ قاره ۳۵ کشور و ۵۷ شهر برگزار شد و بیش از چهار و نیم میلیون نفر تو کنسرتهای این تور شرکت کردن.
درآمد مایکل از این تور ۱۶۵ میلیون دلار بود. در طول همین تور تو سیدنی استرالیا مایکل برای دومین بار با خانم دبی رو «Debbie Rowe» ازدواج میکنه. دستیار دکتر پوست مایکل و از طرفداران دو آتیشه اون بود و چند سالی میشد که مایکل به واسطه بیماری پوستیش میشناخت و باهاش دوست بود. بعد از جدایی مایکل و لیزا و اینکه لیزا قبول نمیکرد که بچهدار بشن، دبی رو حاضر میشه که با مایکل ازدواج کنه و بچهدار بشه. ازدواج که قشنگ معلوم بود که توش قرار دبیر فقط نقش مادر بچههای مایکل رو بازی کنه و براش بچه بیاره.
موقعی که با هم ازدواج میکنن، دبی رو بچه اول مایکل شیش ماهه باردار بوده. دبی رو و مایکل که به هیچ وجه تجربهای با هم نداشتن و اصلا بهم نمیومدن و بعید بود که خیلی ماجرای عشق و عاشقی هم در میون بوده باشه. دبی رو بعد از اینکه دو تا بچه به دنیا آورد از مایکل جدا شد و طبق توافقات قبلی هم حضانت بچهها رو داد به مایکل. یه دختر و یک پسر همینجا بگم که سال ۲۰۰۲ مایکل از طریق لقاح مصنوعی صاحب یه بچه دیگه هم شد. بچهای که هیچ وقت هیچکس نفهمید مادرش کیه؟ مایکل حتی نمیذاشت خبرنگارا از چهره سه تا بچههاش عکس بگیرند و وقتی که اونا رو میبرد بیرون همیشه رو صورتشون یه نقاب میذاشت که کسی نتونه از صورتشون عکس بگیره.
مایکل میخواست برخلاف خودش که به خاطر شهرت نمیتونست زندگی عادی داشته باشه، بچهها بتونن حریم شخصی داشته باشن و زندگی عادی رو تجربه کنن. مایکل با وجودی که خیلی مراقب بچههاش بود ولی یه بار یه حرکت عجیبی کرد که کلی بهش انتقاد کردن. داستانش این بود که یه روز وقتی که طرفدارانش پشت در هتلی که مایکل توش بود جمع شده بودند، مایکل طبق عادت همیشگی رفت تو بالکن هتل و به طرفدارانش دست تکون داد. بعد برای اینکه از فرزند جدیدش رونمایی کنه اون رو بغل کرد آورد تو تراس هتل و برای لحظاتی بچه رو از تراس طبقه چهارم به سمت پایین آویزان نگه داشت که طرفدارهاش ببیننش. بعد این اتفاق انقدر بهش انتقاد وارد شد که مایکل اومد بابت این کارش از همه عذرخواهی کرد.
تو سه سال بعدی توجه و تمرکز مایکل روی کمک به خیریههای مختلف بود. مایکل تو ایتالیا با پاواروتی کنسرت گذاشته و یک میلیون دلار برای خیریهها جمع کرد. تو خیلی از کشورای دیگه هم این کار تکرار کرد و اون قدیم خیریهها کمک کرد که سال دو هزار به دلیل حجم کمکی که به خیریهها کرده بود و حمایتی که از ۳۹ موسسه داشت، اسمش به عنوان خیرترین هنرمند تاریخ در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد.
به خاطر فعالیتهای انسان دوستانه مایکل، اون دو بار به کاخ سفید دعوت شد و ازش تقدیر شد و از دو رئیس جمهور آمریکا هم جایزه گرفت. یه بار تو سال ۱۹۸۴ از رونالد ریگان و یه بارم تو سال ۹۰ از جرج بوش پدر. از سال ۲۰۰۰ به بعد اختلافات مایکل با کمپانی ضبط موسیقی یعنی سونی میوزیک شروع شد و یه سری دعواهای حقوقی هم بینشون درگرفت. سال ۲۰۰۱ بعد ۶ سال آلبوم بعدی مایکل منتشر شد. آلبوم شکستناپذیر که مثل تمام آلبومهای دیگر موفق بود ولی ادامه دعواهای حقوقی مایکل و سونی مانع این شده بود که آلبوم به اندازه کافی بتونه سوددهی داشته باشه. مخصوصا از وقتی که دیگه مایکل رئیس شرکت سونی رو نژادپرست و شیطان خطاب کرد و گفت که او از هنرمندان سیاهپوست برای منافع خودش سوء استفاده میکنه.
این درگیریها و اختلافات مایکل با سونی ادامه داشت تا اینکه در ۱۸ دسامبر سال ۲۰۰۳ مایکل دوباره متهم به آزار جنسی به کودکان شد. این بار علاوه بر آزار جنسی، اون متهم شده بود که بچهها رو اول مست میکنه و بعد بهشون تجاوز میکنه. کسی که شکایت کرده بود هم پسر بچه سرطانی بود به نام گوین آرویزو. گوین ۳ سال قبل از این شکایت یعنی سال ۲۰۰۰ وقتی که ۱۰ سالش بود، به سرطان مطلع شده بود و به خاطر شیمی درمانی کاملا تاس شده بود و رنگ به صورت نداشت. لاغر و ضعیف، بدون ابرو و مژه که دیگه حتی نمیتونست راه بره و رو ویلچر بود.
دکتر همه والدینش گفته بودن که خیلی امیدی به زنده بودن بچه نیست. حالا یه بنگاه خیریهای بود که یکی از کاراش این بود که میرفت پیش بچههایی که داشتن ماههای آخر عمرشون میگذروندن و بهشون میگفتن که آرزوت چیه؟ و تا اونجایی که از دستشون برمیومد آرزوش رو برآورده میکردن. اونا وقتی رفتم پیش گوین، گوین هم بهشون گفت که آرزوی من اینه که بتونم مایکل جکسون ببینم. بعدشم از طرف بنگاه با مایکل ارتباط میگیرن و داستان رو میگن و مایکل تو همون تماس اول قبول میکنه که گوین ببینه. بعد که گوین با خانوادهاش میارن نورلند. مایکل میگه که من تمام تلاشم رو میکنم که این بچه زنده بمونه و تمام هزینههاش خودم میدم.
بعد هم تو همون نورلند هر لوازم پزشکی که برای یه بچه سرطانی نیاز بود فراهم میکنه و به خانواده گوین هم جا میده که اونا هم اونجا باشن و با بهترین دکترها درمان گوین رو ادامه میده. تا اینکه در نهایت بچه درمان میشه. خب گوین نه اولین نفری بود که مایکل حمایت میکرد و نه آخرین نفر و بعد از اینکه بچه درمان شد، مایکل دیگه کمکهای مالی رو قطع کرد و به خانوادهی گوین گفت که دیگه باید از بهشت نورلند برن بیرون. اونام رفتن بیرون و کمی بعد هم موضوع شکایت خانواده مطرح شد.
اتهاماتی که به مایکل وارد شده بود شبیه همون صحبتهای ده سال پیش بود. دیگه مردم میگفتند که ببین حتما یه چیزی هست که دوباره ازش شکایت شده. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ولی آیا واقعا چیزکی در کار بود؟ پلیس برای جواب به این سوال با تمام قوا وارد عمل شد که بتونه مدارک جمع کنه. قبل از هر کاری اونا مایکل دستگیر کردن و چنان بهش دستبند زدن که کتفش صدمه دید. تو بازداشتگاه هم باهاش به شدت بدرفتاری کردن. اونجا مایکل وقتی رفته بود دستشویی در روش قفل کرده بودن و ۴۵ دقیقه اون تو نگهش داشته بودن و از پشت در بهش دری وری میگفتن. مسخرهاش میکردن. از اون ورم وکلای مایکل خیلی زود او به قید وثیقه سه میلیون دلاری آزاد کردن تا این که دادگاهش تشکیل بشه و رای دادگاه مشخص بشه.
مایکل بعد که اومد بیرون، اولین کاری که کرد این بود که از پلیس به خاطر رفتارش شکایت کرد و بعد هم اعلام کرد که این بار اصلا نمیخواد با کسی توافق کنه و میره به دادگاه که از خودش دفاع کنه. از اون ورم پلیس برای پیدا کردن مدرک ریختن تو نورلند. هفتاد مامور پلیس هجوم آوردن به نورلند و هر سوراخ صومعهای میگشتن که بتونن کوچکترین مدرکی پیدا کنن. نورلند اتاق مایکل و داغون کرده بودن. قشنگ مشخص بود که پلیس سمت شاکی ماجراست و با توجه به شکایتی که مایکل ازشون کرده بود، دیگه کاملا رفته بودن تو تیم شاکی.
تا اون روز سابقه نداشت که برای تجسس یه پرونده ۷۰ نفر نیرو به جایی اعزام بشه. در نهایت هم به جز چند تا مجله پورن چیز دیگهای پیدا نکردن. تازه به جز پلیس دشمنای گردن کلفت مایکل با تمام قوا اومده بودن به میدون. خلاصه که دادگاههای مایکل شروع شد و رسانهها به دادگاه مایکل لقب دادگاه قرن دادن. شکایت سال ۲۰۰۳ ثبت شده بود ولی اولین جلسه دادگاه تو فوریه ۲۰۰۵ برگزار شد.
حتما میتونید حدس بزنید که تو این فاصله فشار مطبوعات و مردم چه بلایی سر مایکل آورده بود. مایکل قشنگ خرد شد. له شد. انقدر قرص مصرف میکرد که بعضی وقتا نمیتونست رو پاش وایسه. هیچ چارهای نداشت به جز اینکه منتظر دادگاه و رای قاضی بمونه. اونم در صورتی که اگه به تمامی اتهامات محکوم میشد، باید حداقل بیست سال میافتاد زندان. شاید هم حبس ابد میگرفت. جلسات طولانی دادگاه پشت سر هم برگزار میشد. اول گوین و خانوادش اومدن شکایتش اعلام کردند. بعد هم دو تا از کارمندان نورلند هم به عنوان شاهد اومدن حرفای شاکیها رو تایید کردن.
بعد نوبت وکلای مایکل بود که گفتن اینایی که شهادت دادن، دنبال اینن که بتونن با مبالغ بالا داستانشون رو به رسانهها بفروشن و هیچ مدرکی برای اثبات حرفشون ندارن. تو دادگاه خیلی از بچههایی که با مایکل در ارتباط بودند و حالا دیگه بزرگ شده بودن، اومدن شهادت دادند که مایکل با اونا هیچ کاری نداشته. یکی از اونا مکالی کالکین «Macaulay Culkin» بازیگر معروف فیلم تنها در خانه بود که از دوستان مایکل بود و در کودکی سالها به نورلند رفت و آمد میکرد.
یکی دیگه از این بچههایی که حالا ۲۳ سالش بود و تو کار موزیک و رقص معروف شده بود، اسمش وید رابسون «Wade Robson» بود که اونم اومد به طرفداری از مایکل تو دادگاه شهادت داد و گفت که منم سالها تو نورلند بودم ولی از مایکل به جز مهربونی چیز دیگهای ندیدم. این اسم رو یادتون باشه. اواخر اپیزود باهاش کار داریم. وید رابسون. دادگاههای مایکل چهار پنج ماه طول کشید. در تمام این مدت مایکل که از لحاظ روحی داغون شده بود، به چشم متهم بهش نگاه نمیشد و تو اکثر روزنامهها و تو نظر خیلی از مردم به چشم مجرم شناخته میشد.
مردم و مطبوعات قبل از قاضی مایکل رو قضاوت کرده بودن و رایشون رو داده بودن. پادشاهی مایکل به سر اومده بود. اون منتظر رای دادگاه بود. دادگاهی که با این همه سختگیری و جمعآوری تمامی مدارک و بررسی جزئیترین موارد حالا آماده بود تا رای خودش اعلام کنه. در ۱۳ ژوئن سال ۲۰۰۵ هیئت منصفه بعد از ساعتها مشورت رای خودش رو اعلام کرد و مایکل از تمامی اتهامات تبرئه شد. طرفدارای مایکل با شنیدن این خبر پشت در دادگاه شهر رو گذاشته بودن رو سرشون. وکلای مایکل سر از پا نمیشناختند ولی خود مایکل انگار یه مرده متحرک آورده باشید دادگاه. اثر اون همه قرص مسکن و اعتیاد به آرامبخشها مایکل را از پا انداخته بود.
شایدم مایکل پیش خودش فکر میکرد که خب من تبرئه شدم ولی این همه آبرو و شهرت و روزهایی که از دست دادم و این همه بلایی که سرم اومده چی؟ کی میاد اونا رو جبران کنه؟ کی میتونه جبران کنه؟ بعد از دادگاه مایکل گوشهنشین شد و دیگر خبری از اون مایکل شر و پرشور روی صحنه نبود. مایکل اولین کاری که کرد این بود که اعلام کرد دیگه نمیتونه تو نورلند زندگی کنه و بعد از هفت سال زندگی در نورلند اونجا رو برای همیشه ترک کرد. با توجه به هجوم پلیسها بولند و تخریب خیلی از چیزها و عدم احساس آسایش و آرامش، مایکل تصمیم گرفت که نورلند رو ترک کنه. درسته که دادگاه مایکل زندانی نکرد ولی مایکل خودش زندانی کرد.
اون با روحیهای که دیگه داغون شده بود، گوشهنشین شد و از آمریکا زد بیرون و به عنوان مهمان شیخ عبدالله پسر پادشاه بحرین رفت به کشور بحرین. شیخ عبدالله از اون آقازادههای بحرینی بود که از سال ۲۰۰۳ با مایکل آشنا شده بود و سال ۲۰۰۵ هم که رای دادگاه مشخص شد، به دعوت شیخ مایکل رفت بحرین. بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ تو دو سه تا مرحله شیخ عبدالله به مایکل کمک مالی کرده بود.
خود نورلند با اون عظمتش کلی هزینه داشت و مایکل که یهو از کار کنار کشیده بود، تو تامین هزینهها مونده بود. البته در خصوص وضعیت مالی مایکل در سالهای آخر عمرش هیچ وقت کسی نفهمید حقیقت ماجرا چی بوده؟ ولی چیزی که مشخص بود این بود که دیگر خبری از اون ثروت هنگفت قبل نبود ولی مایکل اونقدری دارایی و حق امتیاز و درآمدهای ثابت از آلبومهاش داشت که بتونه هزینههاشو راحت پوشش بده.
در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۶ مایکل تو مراسم جوایز موسیقی جهانی جایزه ویژهای را برای فروش بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه از آلبومش گرفت و وقتی با اصرار حضار برای اجرا رفت روی صحنه، فقط یه تیکه از آهنگ اجرا کرد و این آخرین اجرای مایکل روی صحنه بود. مایکل مدتی هم با شیخ عبدالله تو دبی تو یکی از خونههای مجلل شیخ بودن. تو این مدت مایکل برای اینکه شناسایی نشه، با لباس عربی میرفت بیرون.
همین پوشش مایکل و رفت و آمدها باعث شد که شایعه بشه که مایکل مسلمون شده و از اونجایی که یکی از برادران مایکل مسلمون شده بود، این شایعه هم قوت گرفت و شد خوراک مطبوعات و اصلا خبر اومد که مایکل به زودی یک آهنگ درباره دین جدیدش میخونه و حتی اسم خودش عوض کرده گذاشته میکاییل و خب خیلی زود هم مشخص شد که همه این حرفها دروغه و ساخته پرداخته مطبوعات زرده. اقامت و بحرین به این معنا نبود که مایکل تو سه چهار سال بعد از دادگاهش همش تو بحرین باشه. مایکل تو ایرلند هم زندگی میکرد و بین آمریکا و بحرین و ایرلند در رفت و آمد بود ولی چیزی که مشخص بود این بود که مایکل دوست نداره به صحنه برگرده و اونقدری روحیهاش خرابه و بهش فشار اومده که ترجیح میده دور از مطبوعات و مردم با بچههاش زندگی آرومی داشته باشه.
البته که هیچ وقت شایعات دست از سر مایکل برنمیداشت و حتی شایعه شده بود که مایکل داره تو ایرلند و آلبوم جدیدش کار میکنه و به زودی آلبومش هم میاد به بازار. هوادارای مایکل ول کن ماجرا نبودن و هر جوری که شده میخواستن مایکل رو یه بار دیگه رو صحنه ببینن. تا اینکه در ماه مارس سال ۲۰۰۹ مایکل توی کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که برای آخرین بار میخواد یه سری کنسرت بذاره. تور کنسرتی به نام «This Is It» که بعد از ۱۲ سال از آخرین تور جهانی مایکل قرار بود تو لندن و پاریس و بعدشم نیویورک سیتی و بمبئی برگزار بشه.
اول قرار بود این تور ده تا اجرا داشته باشه ولی باید تعداد اونها به پنجاه اجرا افزایش پیدا کرد و فقط تو لندن بیش از یک میلیون بلیت تو دو ساعت فروخته شد و دیگه بلیتی تو بازار نبود. مایکل هم برای آمادگی تور کنسرتهاش اومده بود به لس آنجلس و شروع کرده بود به تمرین برای اجراهایی که قرار بود داشته باشه. اون زمان پزشکی به نام آقای دکتر کانراد موری متخصص قلب، چند ماهی میشد که در کنار مایکل مسئول سلامتی اون بود. با توجه به اینکه مایکل قرصهای زیادی مصرف میکرد همیشه کنارش یه پزشک داشت که بتونه بهش کمک کنه.
مایکل که مدتها بود بیخواب شده بود، تحت نظر پزشک برای درمان بیخوابیش دارو مصرف میکرد و یه روزم بعد از تمرین از دکتر موری خواست که برای بیخوابی یه کاری بکنه. دکتر موری هم بعد از چند ساعت تزریق داروهای خوابآور مختلف مایکل، مقدار زیادی پروپوفول تزریق کرد. داروی پرپوفول برای درمان بیخوابی نیست و از اون فقط تو عملهای جراحی طولانی مدت و برای بیهوش کردن بیمار استفاده میشه. تزریق این دارو هم طبق قانون فقط باید توسط متخصص بیهوشی و تو بیمارستان انجام بشه و علائم حیاتی فرد بیهوش باید بدون وقفه تحت کنترل پزشک باشه.
حالا این آقای دکتر بعد از اینکه پروپوفول تزریق کرد، رفت موبایلش برداشت و شروع کرد به حرف زدن. وقتی هم که برگشت و دید که مایکل داره از دست میره و متوجه شد که چه گندی زده، چیکار کرد؟ اومد به جای کمک به مایکل و انجام عملیات احیای قلب، شروع کرد به جمعآوری بطریهای دارو و پاکسازی صحنه و از بادیگاردهای مایکل خواست که به کمک کنن و بعدش تازه شروع کرد به دادن تنفس مصنوعی و ماساژ قلبی؛ اونم رو تخت. در صورتی که عملیات احیا و ماساژ قلبی در صورتی اثربخش که بیمار روی سطحی سفت مثل زمین باشه، نه روی تخت.
بعد هم که مجبور شدن به اورژانس زنگ بزنم اورژانس اومد. وقتی اورژانس از دکتر موری علت ایست قلبی و داروهایی که بهش داده بودن سوال کرد، دکتر موری حتی بهشون نگفت که پروپوفول تزریق کرده. به هر حال اورژانس سریع مایکل برد بیمارستان و دکترا تمام تلاششون رو کردن که بتونن مایکل نگهش دارن ولی دیگه خیلی دیر شده بود و در تاریخ ۲۵ ژوئن سال ۲۰۰۹ به دلیل مصرف بیش از حد پروپوفول مایکل جکسون پادشاه پاپ از دنیا رفت. یه صدای ضبط شده برای چند روز قبل از مرگ مایکل ازش هست که داره راجع به کنسرتی که میخواد برگزار کنه حرف میزنه و میگه که:
«ما باید تو این کنسرت فوقالعاده باشیم. وقتی مردم سالن کنسرت رو ترک میکنن، میخوان با خودشون بگن که هرگز چنین چیزی تو زندگیشون ندیدن. بگن چقدر بینظیر! بگن اون بزرگترین هنرمند روی صحنه تو دنیاست! منم میخوام با پول کنسرت یه بیمارستان برای بچهها بسازم. بزرگترین بیمارستان دنیا. اسمش میذارم بیمارستان مایکل جکسون.»
خبر مرگ مایکل به سرعت تو دنیا پیچید. اونقدری که باعث کند شدن سرعت وبسایتها و از کار افتادن بعضی از اونا شد. به طور کلی ترافیک وب تا سقف بیست درصد افزایش پیدا کرده بود. بعد از مرگ مایکل با توجه به قصور واضح دکتر موری براش دادگاه تشکیل شد. تو دادگاه موری یه سری دروغ سر هم کرده بود و برای تبرئه خودش گفت که مایکل خودکشی کرده. دادگاه دکتر موری به اتهام قتل غیر عمد و قصور پزشکی محرض به چهار سال زندان محکوم کرد و قاضی دادگاه گفت که اگر قانون زمانی بیشتر از چهار سال برای جرم موری تعیین کرده بود، من در صدور مجازات بیشتر تردید نمیکردم .
تقریبا دو ماه بعد از مرگ مایکل، شبکه آرتیال آلمان اومد یه ویدیو درست کرد و تو این ویدیو به طور ساختگی نشون داد که فردی شبیه به مایکل به کمک یه نفر همراهش داره از ماشین پزشک قانونی تو پارکینگ خارج میشه. با اینکه شبکه آر تی ال فردای پخش ویدیو اون رو از سایت پاک کرد ولی بلافاصله این ویدیو وایرال شد و استارت شایعات مربوط به زنده بودن مایکل شروع شد. مسئولین شبکه اعلام کردند که هدفشون از ساخت این ویدیو این بوده که میخواستن نشون بدن چطوری کاربران میتونن به سادگی هرچه تمامتر تحت تاثیر ویدیوهای قلابی قرار بگیرن.
اونا گفتن البته واکنش به این ویدیو و آمادگی ذهن مردم برای پذیرفتن شایعات تا این حدش دیگه برای خود ما هم جای تعجب داشت. جالبه که مکان ضبط ویدیوی ساختگی یه جایی نزدیک به کل آلمانه و خب میدونیم که مایکل تو لسآنجلس آمریکا از دنیا رفته. به هر حال شایعات و داستانها بعد از مرگ مایکل هم ادامهدار بود. شایعاتی مثل ارتباط مرگ مایکل با ایلومیناتیها، شایعاتی مثل کشتن مایکل و برنامهریزی قتل اون و خیلی چیزای دیگه که چون به هیچ عنوان سندیت ندارن و در حد چند تا کلیپ پربازدید ویدیویی هستند، ما بهشون کاری نداریم و ارزش بررسی بیشتر ندارن.
اتفاق بزرگی که بعد از مرگ مایکل افتاد و همه رو مات و متحیر کرد، مربوط میشه به شکایت دو نفر از بچههایی که سالها قبل با مایکل نورلند مدتی زندگی کردن و حالا مردهای شده بودن اومده بودن شکایت کردن و درخواست غرامت داشتن که بله مایکل تو بچگیتون نورلند به ما تجاوز میکرده. باز هم اتهام تجاوز. شکایت مال کی بود؟ شکایت برای چهار سال بعد از مرگ مایکل. یعنی سال ۲۰۰۳ بود و حالا سال ۲۰۰۹ هم شبکه اچبیاو یه مستند درست کرد و موضوع شکایت این دو نفر را بررسی کرد که ما به عنوان آخرین مطلب میخوایم بهتون بگیم که این داستان از چه قرار بوده.
من این مستند چهار ساعته اچبیاو رو دوبار به دقت دیدم و کلی هم روی صحت مطالب زمان گذاشتم و نتیجه کارم رو براتون میگم. یادتونه قبلتر گفتیم اسم وید رابسون به خاطر داشته باشید؟ رابسون کسی بود که تو هر دو تا دادگاه مایکل رفته بود به نفع مایکل شهادت داده بود و گفته بود که مایکل با بچهها مهربونه و هیچ تعرضی نه به من کرده و نه به بچههای دیگه. حالا بعد از این همه سال یکی از این شاکیها همین و رابسون بود. کسی که تو ۲۳ سالگی وقتی که کاملا مستقل زندگی میکرد و اتفاقا برای خودش کسی شده بود، رفته بود برای دومین بار به نفع مایکل تو دادگاه شهادت داده بود و گفته بود وقتی من بچه بودم و چند سالی نولند بودم، شهادت میدهم که مایکل هیچ کار خلافی با بچهها نمیکرده ولی خب الان اومده بود بعد از سالها بر خلاف ادعاهای قبلیش از مایکل شکایت کرده بود.
مستند اچپیاو در کل جوری ساخته شده که هر کسی که از اون طرف ماجرا خبری نداشته باشه، کاملا حرفای این دو نفر قبول میکنه. یه مستند طولانی که توش تا جزئیترین حرکات آمیزشی توضیح داده میشه و کاملا هم یه طرفه به قاضی رفته. یعنی هیچ خبر و نظری از مخالفان شاکیها توش نیست و مایکل که مرده و خب نمیتونه اظهار نظر کنه. حالا ما هی داریم میگیم دو نفر شکایت کردن. نفر دوم کی بود؟ نفر دوم آقای جیمز سیف چاک بود.
این آقا هم تو دادگاه اول به نفع مایکل شهادت داده بود و تا زمان مرگ مایکل هیچوقت همچین ادعا و شکایتی رو مطرح نکرده بود. صحت ادعاهای این دو نفر که خب همون سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ که شکایت کرده بودند و میخواستند از خانواده مایکل غرامت بگیرند، توسط دادگاه رد شده بود ولی با توجه به مستند اچبیاو تو سال ۲۰۱۹ دوباره داستانشون افتاده بود سر زبونها.
توی قسمت از مستند جیمز سیف چاک میگه که مایکل تو نورلند تو جاهای مختلف به من تجاوز میکرد و اسم چند جا رو هم نام میبره و یکی از جاهایی که نام میبره هم ایستگاه قطار نورلنده. بعد که میان بررسی میکنن، متوجه میشن زمانی که سیف چاک این ایستگاه قطار ساخته نشده بوده. کلا مستند از این گافها که زیاد داره و ما اینجا دیگه به بقیش نمیپردازیم ولی برای من به عنوان یه آدم بیطرفی که داشتم تو زندگی مایکل کار میکردم، ادعاهای این دو نفر اصلا نمیتونست حقیقت داشته باشه.
الانم میگم چرا. من فرض کردم که خب ممکنه این دو نفر تو دادگاه اول مایکل چون سنشون کمتر بوده و مایکل و دوست داشتن تو رودربایسی قرار گرفتن و اومدن به نفعش شهادت دادن. اوکی تا اینجا قبول ولی دیگه دادگاه دوم وید رابسون ۲۳ سالش بود و اگه ماجرای تجاوز حقیقت داشت، نباید هیچ وقت راضی میشد که بره دادگاه به ضرر یه بچه سرطانی شهادت بده. گیریم که خودش قربانی بود و اصلا روش نمیشد بیاد حقیقت ماجرا رو بگه ولی دیگه رفتن و شهادت دادن جای توجیهی نداره.
بعدشم دیگه سالهای سال هیچی نگی و بیای چهار سال بعد از مرگ مایکل بخوای شکایت کنی و طلب غرامت کنی. نفر دوم آقای سیف چاک هم فرض میکنیم که تو دادگاه اول که اومده شهادت داده سنش کم بوده و احساسی عمل کرده. خیلی خب ولی همین آقای سوچاک زمان مرگ مایکل که اون زمان سی و خوردهای سالش بود، میاد یه متن بلند بالای احساسی در تجلیل از مایکل مینویسه که هرکی متن بخونه میشینه ده دقیقه گریه میکنه.
تازه علاوه بر این تو مراسم ختم بزرگی که برای مایکل گرفتن و هرکسی هم راه نمیدادند، این آقا با توجه به رابطه نزدیکی که به مایکل داشته تو مراسم شرکت میکنه و همون ردیفهای اول میشینه و تصاویر نشون میده که برای مایکل کلی هم گریهزاری میکنه و خب کمتر از چهار سال بعدش میاد ازش شکایت میکنه و میگه که مایکل شیطان بوده. این من تو بچگی گول زده و از این حرفا.
خلاصه که نقدها به این مستند و اصلا نحوه ارائه مطالب تو این مستند خیلی زیاد بود. اینکه شاکیهایی که شکایتش تو دادگاه رد شده بیان چهار ساعت حرف بزنن و مخاطب رو تحت تاثیر قرار بدن ولی طرف مقابل چهار ثانیه هم حرف نزده باشه. بگذریم. دیگه داستان زندگی مایکل خیلی داره طولانی میشه. تازه من مجبور شدم بعضی مطالب رو هم از متن قسمت دوم حذف کنم تا تو مطالب تکمیلی اینستا و تلگرام براتون بذارم تا اپیزود دیگه از این طولانیتر نشه.
داستان زندگی مایکل رو شنیدید. مایکل جکسون کسی که تو پنج دهه مختلف ده تا آهنگ برتر رو بین صد آهنگ برتر داره و این یعنی آدمها با سنهای مختلف در جای جای دنیا از اون خاطره دارن و احتمال زیاد خیلی از شماهایی که دارید تو جاهای مختلف دنیا این اپیزود رو گوش میکنید، از مایکل و آهنگهاش خاطرههای خوش دارید. مایکل یه نمونه کامل رویای آمریکایی بود که از محلههای فقیرنشین شهر گری کارشو شروع کرد و دنیا رو به آتیش کشید.
کسی که عمرش رو پای علاقه و کارش گذاشته و با تلاش و زحمت زیاد به هر آنچه که میخواست تو کارش رسید. مرسی از شما که به این اپیزود گوش کردید. ممنون از تیم تولید محتوا نازنین قاری و نکیسا عبدالهی. البته برای این اپیزود انجمن حامیان مایکل جکسون هم به ما خیلی کمک کرد که ازشون تشکر میکنیم و همینطور تشکر میکنیم از خانم فاطمه عبادی که مترجم خیلی از مصاحبهها و آثار مربوط به مایکل هستن و تو این اپیزود به ما کمک کردن.
اپیزود رو با یکی دیگه از آهنگهای نوستالژی مایکل به پایان میبریم. آهنگ زیبای ارث سانگ یا آهنگ زمین. مایکل تو قسمتی از این آهنگ میگه هیچ وقت به گریه زمین به اشک ریختن ساحل دریاها توجه کردی؟ ما داریم چه بلایی سر دنیا میاریم؟ پس ارزش گذاشتن به طبیعت خدا چی میشه؟ پس حیوونا چی میشه؟ چی داره به سر دریاها میاد؟ ما زمین رو به خاکستر تبدیل کردیم. ما داریم دریاها را غارت میکنیم. ما جنگلها رو غارت میکنیم. اونا به ما لذت میبخشند ولی ما میسوزونیمشون.
بقیه قسمتهای پادکست رخ را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مارکو میلیونی؛ داستان زندگی مارکوپولو
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیکتاتور بزرگ؛ داستان زندگی هیتلر (قسمت اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
شهنشاه؛ داستان زندگی داریوش هخامنش