خسرو خوبان؛ داستان زندگی استاد شجریان
سلام من امیر سودبخش هستم و شما در دهمین قسمت از پادکست رخ به اپیزود ویژه خسرو خوبان، استاد محمدرضا شجریان گوش میکنید. من همیشه سعی کردم راجع به شخصیتهایی که تو پادکست رخ سراغشون میرم، هیچ پیش داوری و تعصبی نداشته باشم؛ ولی باید اعتراف کنم که در خصوص استاد شجریان نمیتونم این کارو بکنم. این مرد برای من واقعا یه اسطورهاس. من با صداش بزرگ شدم. با صداش عاشق شدم. با صداش زندگی کردم. زندگی میکنم و از صمیم قلبم دوستش دارم.
این اپیزود بر خلاف اپیزودهای دیگه، موسیقی ابتدا و انتهای همیشگی رو نداره. با صدای استاد شجریان شروع میشه و با صدای ایشون تموم میشه و من دوست نداشتم این اپیزود هیچ اسپانسری هم داشته باشه. میخوایم تو این اپیزود راجع به هنرمندی صحبت کنیم که همیشه در کنار مردمش بوده و برای خیلی از ماها بسیار فراتر از یک خوانندهاس.
میخوایم درباره کسی صحبت کنیم که تو سال ۷۸ جایزه پیکاسو را از طرف سازمان یونسکو گرفته. این جایزه هر پنج سال یکبار به هنرمندی که برای شناساندن فرهنگ و هنر کشورش تلاش میکنه اهدا میکنن. سال ۸۹ تو دانشگاه استنفورد آمریکا در سومین سال بزرگداشت ادب و هنر پارسی جایزه بیتا را گرفته. سال ۹۳ تو سفارت فرانسه طی یک مراسم رسمی نشان شوالیه ملی لیاقت را از دولت فرانسه گرفته. سال ۹۶ تو جشنواره بینالمللی هنر برای صلح نشان، عالی هنر برای صلح رو گرفته.
دو بار برای آلبومهای «بی تو بسر نمیشود» و «فریاد» نامزد جایزه گرمی معتبرترین جایزه جهانی موسیقی شده و خیلی جوایز و افتخارات دیگه. این اواخر هم یه جایزه میگیره که اسم جایزه همچین خیلی بهشون میاد. تو سال ۹۸ به خاطر نقشآفرینی مستمر در غنی کردن میراث موسیقیایی بشر، استادی بی همتا در موسیقی و تاثیرگذاری اجتماعی به عنوان یک موسیقیدان در ایران و خارج از ایران جایزه ویژه خداوندگار موسیقی را از بنیاد آقاخان میگیره. ضمن آرزوی سلامتی برای ایشون با تمام وجودم این اپیزود رو تقدیم میکنم به خداوندگار موسیقی ایران، استاد محمدرضا شجریان.
اول مهر ۱۳۱۹ مشهد. محمدرضا شجریان تو خانوادهای کاملا مذهبی به دنیا میاد. پدربزرگ از مالکین بزرگ مشهد بوده و صدای بسیار قشنگی هم داشته. ولی به خاطر تفکرات مذهبی هرجایی نمیخونده و فقط تو جمعهای خصوصی آواز میخونده؛ اونم بدون ساز. پدر ایشون هم قاری قرآن بود. تو جوونی آواز میخوند؛ ولی خیلی زود آواز رو میذاره کنار و فقط قرائت قرآن میکنه. ایشون تو شهر هم شناخته شده بود و جایگاه خاصی هم بین مردم داشت. محمدرضا از شش سالگی تلاوت قرآن را از پدر یاد گرفت و مثل پدر با صدای زیبا و دلنشین تو محافل مختلف قرآن میخوند.
تو دوازده سالگی به دعوت رئیس رادیو خراسان، برای اولین بار صدای تلاوت قرآن شجریان از رادیو پخش شد و بعد این اتفاق دیگه همه تو شهر میشناختنش. معروف شده بود. پسر بچهای که تو رادیو قرآن میخونه و صدای بسیار قشنگی داره. محمدرضا، با همین سن کم عضو انجمن پیروان قرآن شده بود و تو میتینگها و اجتماعات شهر قرآن میخوند و درسشم ادامه میداد.
خود شجریان تعریف میکنه میگه پدر مطلقا به تحصیلات عالیه برای من فکر نمیکرد. ایشون فقط از من یک مومن به خدا و اسلام ساخته بود. خود پدرم تو کسب و کار خیلی موفق نبودن و بیشتر وقتشون به نماز و مسجد و قرآن میذاشتن. همین موضوع باعث شد برای اینکه مخارج تحصیل من گردنشون نباشه، تو سال چهارم دبیرستان برخلاف خواستم از رشته طبیعی به دانشسرای مقدماتی برم و از ماهی ۷۵۰ ریال کمک هزینه تحصیل دانشسرا بهرهمند بشم.
پس شجریان جوان، تو هفده سالگی وارد دانشسرای مقدماتی مشهد میشه و سه سال بعد هم از دانشسرا دیپلم میگیره و تو استخدام آموزش و پرورش معلم میشه. تو این سه سال شجریان تو رادیو خراسان قرآن میخوند و علاوه بر قرآن، آوازهای بدون ساز هم اجرا میکرد و چون آواز بدون ساز بود، پدر هم خیلی مخالفتی نمیکرد.
تحصیلات تو دانشسرا فرصت بسیار خوبی بود که شجریان به علاقه شخصیش، یعنی موسیقی و آواز بپردازه. قبلش تو خونه پدری اونا حتی رادیو هم نداشتن. چون داشتن رادیو به عقیده پدر حرام بود. ولی الان تو دانشسرا اون میتونست آوازهایی که از رادیو پخش میشه رو گوش کنه.
بعد از تموم شدن درسش و دانشسرا و شروع دوره تدریس و معلمی هم با علاقه بیشتری موسیقی و آواز و دنبال کرد. یکی از دوستای معلمش از ابتدای کار معلمی یه سنتور با خودش آورده بود. اصلا هم بلد نبود بزنه. شجریان میگه بهش گفتم سنتور رو بده من بزنم. وقتی مضراب دستم گرفتم دیدم نه بابا عجب کار سختیه. اصلا نمیشه. میگه تا نصف شب داشتیم با این سنتور ور میرفتیم. بعد که دوستم خوابید، من تا دم دمای صبح نشستم پاش، به زور و زحمت تونستم دست و پا شکسته یه آهنگی رو غلط غلوط بزنم. شجریان میگه از اون موقع به بعد سنتور شد یار غار من.
شجریان معلم و عاشق ساز و آواز تو ۲۱ سالگی با بانو فرخنده گلافشان که ایشون هم معلم بودن ازدواج میکنه که حاصل این ازدواج سه دختر و یک پسر بود. شجریان در کنار تدریس، برای تامین مخارج زندگی تابلوهای برنجیم درست میکرده. تا بتونه از پس وام و قسط و هزینههای زندگی بربیاد و البته که همسر هم خیلی کمک میکرده.
تو ۲۳ سالگی شجریان به روستای شاه آباد مشهد منتقل میشه. اونجا هم درس میداد و هم مدیر مدرسه بود. راحله فرزند اول تو همین ایام به دنیا میاد. با توجه به اینکه شجریان نجاری هم بلد بود و علاقه بسیار زیادی هم به موسیقی داشت، خودش شروع کرد به ساخت سنتور و اولین سنتور خودش رو با چوب توت درست کرد. جریان ساختن این سنتور و سختیهایی که داشت، خودش داستان درازیه که ما اینجا ازش میگذریم.
تو همین زمانها یه اتفاق بدم میفته. شجریان به علت زمین خوردگی شدید سه تا از دندههاش به طرف داخل میشکنه. نفسش بهم میاد و حالت خفگی بهش دست میده. خیلی زود میرسوننش بیمارستان و با خوش شانسی و تبحر پزشک معالج از مرگ حتمی نجات پیدا میکنه. ولی تا شیش ماه بعد اصلا نمیتونه آواز بخونه. کمی بعد تو ۲۵ سالگی استاد، دختر دوم افسانه به دنیا اومد. افسانه بانویی که بعدها با پرویز مشکاتیان ازدواج میکنه.
نزدیک ۲ سال بعد یعنی سال ۱۳۴۵ شجریان به اصرار دوستش ابوالحسن کریمی میاد تهران تا تو رادیو تست آواز بده. این آقای کریمی همون دوستیه که با خودش سنتور آورده بود. دوتایی پا میشن میان تهران و با هزار تا بدبختی و حمایتهای آقای کریمی شجریان موفق میشه تست صدا بده. تست رو یه شورای چند نفری میگرفتن. وقتی شجریان آوازش رو میخونه، آقای تجویدی که عضو شورا بوده، بهش میگه تصنیف هم میخونی؟ شجریان که تصنیف رو دور از شان آوازخون میدونسته با جدیت تمام میگه نه، ابدا.
تست تموم میشه و پا میشن میان بیرون. شجریان به کریمی میگه اینطور که من جواب دادم عمرا قبولم کنن. بعد یک ماه جواب میاد. رادیو برمیگرده میگه ما فعلا بودجه کافی نداریم و خواننده نمیخوایم. شجریان و کریمی هم هر چی میگن آقا کی پول خواست؟ رایگان میخونیم. قبول نمیکنند و مجبور میشن برگردن مشهد. ولی شجریان ول کن ماجرا نبود.
یک سال بعد از طریق معاون رادیو خراسان به شخصی تو تهران معرفی میشه که کمکش کنه بره مجدد تست بده. شخصی به نام حسین محبی، اپراتور برنامه گلها. آقای حسین محبی هم شجریان و با یک نوار کاستی که صداشو ضبط کرده بود، میبره پیش تهیهکننده برنامه گلها، آقای داوود پیرنیای یک کمی بداخلاق که ایشون راجع به صدای شجریان نظر بده. دوست دارید اینجا داستان رو از زبون خود استاد بشنوید.
(۱۱:۲۶-۱۳:۰۰) صدای ضبط شده آقای شجریان
بعد از این اتفاق همکاری شجریان با برنامه رادیوی گلها شروع میشه و در شب جمعه، ۱۵ آذر سال ۱۳۴۶ برای اولین بار صدای شجریان از رادیو ایران پخش میشه.
(۱۳:۲۲-۱۴:۳۳) صدای ضبط شده برنامه برگ سبز شماره ۲۱۶
سیاوش بیدگانی. شجریان به مدت تقریبا چهار سال با نام مستعار «سیاوش بیدگانی» آواز میخوند. اون به احترام پدر، با نام مستعار آواز میخواند تا مبادا ساز و آواز خاطر پیرمرد رو آزرده کنه. ولی بعد چهار سال با اجازه پدر با نام اصلی خودش کارش رو ادامه داد.
حالا چرا سیاوش بیدگانی؟ هم سیاوش و هم بیدگانی، اسم گوشههای موسیقی ایرانیه و به خاطر همین استاد این اسم مستعار رو برای خودش انتخاب کرده بود. استاد شجریان تو این ایام در کنار آواز، خوشنویسی را هم به صورت جدی کار میکرد و زیر نظر اساتید به نام، مراحل عالی و ممتاز خوشنویسی رو هم پشت سر گذاشت.
میرسیم به سال ۴۸. سال ۴۸ برای شجریان ۲۹ ساله سال خوبی بود. دختر سومش به نام مژگان به دنیا آمد. رادیو افام «FM» تاسیس شد و شروع به کار کرد و شجریان اولین بار به صورت استریو تو رادیو برنامه اجرا کرد و برای اولین بار هم تو جشن هنر شیراز شرکت کرد.
جشن هنر شیراز یه جشنی بود که هر سال آخر تابستون تو شهریور تو تخت جمشید شیراز برگزار میشد. هنرمندای مختلف از اقصی نقاط دنیا میومدن و کاراشون رو اجرا میکردند و با هنر موسیقی ایران هم آشنا میشدن. بعدا اتفاق میافتاد مشهورترین گروههای موسیقی هم تو این جشنواره شرکت میکردن. این جشن یازده سال برگزار شد و شجریان تا هشت دوره این جشنواره برنامش رو اجرا کرد.
شجریان جوونی که روز به روز معروفتر میشد. جمعا ۹۷ اجرا تو برنامه گلهای رادیو داشت. تو ۳۱ سالگی وقتی که استاد هوشنگ ابتهاج شد سرپرست برنامه گلها، شجریان با ایشون همکاری کرد و در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی با هنرمندان با استعداد دیگهای هم آشنا شد.
مرکز حفظ و اشاعه موسیقی با هدف تربیت کردن نسل بعدی خوانندهها و نوازندههای موسیقی اصیل ایرانی ایجاد شده بود. شما خروجی مرکز رو ببینید! محمدرضا لطفی، جلال ذوالفنون، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و خیلیای دیگه. از دل همین افراد دو گروه معروف موسیقی سنتی اون زمان یعنی گروه عارف و گروه شیدا تشکیل شدن.
گروه شیدا به سرپرستی استاد لطفی و گروه عارف به سرپرستی نابغهای به نام مشکاتیان. شجریان تو گروه لطفی بود. خیلی از آلبومهای مشترک شجریان و لطفی هم تو همین گروه شیدا تولید شد. دو آلبوم «راست پنجگاه» و «چهره به چهره» از بهترین کارهای این دو هنرمند و گروه شیداست که به تایید اهالی فن، این دو آلبوم منجر به زنده شدن دو دستگاه تقریبا فراموش شده ایرانی یعنی دستگاه نوا و راست پنجگاه شدن. تصنیف معروف «بت چین» هم تو آلبوم راست پنجگاه اجرا شده.
رسیدیم به سال ۵۴. استاد شجریان آثار بسیار زیادی داره و انتخاب اینکه کدوم اثر بهترینه تو نگاه اول کار سختیه. در صورتی که اصلا اینطور نیست. خیلی هم راحته. از نگاه خیلی از طرفدارای ایشون، بهترین و ماندگارترین اثر استاد شجریان در سال ۵۴ متولد شد؛ همایون شجریان.
پسر کو ندارد نشان از پدر. همایون از کودکی زیر نظر پدر ساز و آواز رو یاد میگیره تا به امروز که همایون شده فرزند خلف پدر. شده همایون شجریان که ما دوسش داریم و حتی مستقل از سبک پدر از کارش لذت میبریم.
برگردیم به داستان استاد شجریان. الان تو دورانی هستیم که نزدیکای انقلاب و اوضاع سیاسی کشور خوب نیست. با نزدیک شدن به انقلاب و اتفاقاتی که برای سینما رکس آبادان و بعدش اتفاقات روز هفده شهریور میفته، گروه شیدا که قرار بود برای اجرای کنسرت به شوروی برن، سفرشون رو کنسل کردن و به همراه اعضای گروه عارف دسته جمعی از رادیو تلویزیون استعفا دادن.
اوضاع رادیو اصلا خوب نبود. حتی شجریان تو برههای از زمان تصمیم میگیره با یکی از همسایههاش جمع کنن برن استرالیا کشاورزی کنن. بعد استعفا از رادیو، شجریان و ابتهاج و لطفی و مشکاتیان و علیزاده و چند نفر دیگه کانون چاووش رو راه میاندازن و تو زیرزمین خونه لطفی با هم کار میکنن و این همکاری را مدت زیادی هم ادامه میدن که نتیجش میشه ۱۲ تا آلبوم چاووش. چاووش ۱ تا ۱۲ که مجموعههای ۲ تا ۸ بسیار تحت تاثیر فضای سیاسی ایران بود.
تصمیمات آثار گروه، متاثر از شرایط جامعه رنگ و بوی سیاسی اجتماعی گرفته بود. مخصوصا اینکه لطفی سرپرست گروه آدم سیاسی و طرفدار حزب توده بود و هر چه بیشتر به روزهای انقلاب نزدیک میشیم تصنیفهای انقلابی گروه هم بیشتر میشه و بعد از انقلاب هم ادامه پیدا میکنه و تو این تصنیفها و آوازها بعضا مردم به مبارزه هم تشویق میشن.
یکی از ماندگارترین سرودهای ملی ایرانم تو همین ایام پخش میشه. تصنیف «سپیده» با شعری از سایه، آهنگسازی لطفی و صدای محمدرضا شجریان. تصنیفی که ما بیشتر به یک نام دیگه میشناسیمش. «ایران ای سرای امید».
شجریان به گفته خودش و بسیاری از نزدیکانش، در عین حال که همیشه در کنار مردمش بوده و دغدغه مردم دغدغه اونم بوده، ولی هیچ وقت آدم سیاسیای نبوده. تو هیچ گروه و تشکیلاتی عضو نشده.
یه بار قبل انقلاب قرار بود کنسرتی تو دانشگاه ملی برگزار بشه، مدعوین کنسرت و اسپانسرها همه تودهای بودن. شجریان شب قبل از کنسرت وقتی متوجه شد که کنسرت با اهداف سیاسی برگزار میشه، حاضر نمیشه بیاد بخونه. با کلی اصرار پادرمیونی بزرگترها با این شرط میره روی سن که نباید هیچ شعار سیاسی تو محل کنسرت باشه.
در اصل، اصلیترین اختلاف شجریان با لطفی هم که در نهایت منجر به جدایی این دو از هم شد، همین موضوعات و گرایشات سیاسی گروه بود که در جریان زیر بارش نمیرفت. به لطفی میگفت شما سرپرست گروهی درسته. ولی دلیل نمیشه من مجبور باشم زیر بار تمایلات سیاسی شما برم و برای همین در نهایت از گروه جدا شد. البته جدایی شجریان از لطفی با کدورت نبوده و این دو عزیز بعدها هم با همدیگه هم کار مشترک داشتند و هم کنسرت مشترک.
خب یادتونه که پدر شجریان خیلی دوست داشت پسر قرآن بخونه؟ حالا که شجریان خواننده هم شده بود، پدر چند باری ازش خواست که علاوه بر آواز قرآنم بخونه. ولی شجریان در جواب پدر میگفت من دارم آواز میخونم. اگه قرآن بخونم، مردم میگن خب این چیه؟ اون چیه؟ و هر بار به این دلیل درخواست پدر رو رد میکرد. از طرفی هم همیشه از اینکه درخواست پدر رو رد کرده بود، ناراحت بود. یه جورایی عذاب وجدان داشت انگار. دوست داشت دل پیرمرد رو هم شاد کنه. پس برای تسکین خاطر پدر دو تا آلبوم داد. آلبومهایی به نام «به یاد پدر یک و دو».
تو این آلبومها به خواسته پدر شجریان قرآن خوند. البته شجریان حتی تو مسابقات کشوری تلاوت قرآن تو سال ۵۶ شرکت کرد و تو کل کشور اول شد. یه سال بعد هم تو مسابقات جهانی وقتی شرکت کننده ایرانی که قرار بود بره نتونست به مسابقات بره، شجریان بدون تمرین قبلی به جای اون رفت و تو مسابقات جهانی مالزی دوم شد.
داریم درباره سالهای ۵۷ و ۵۸ صحبت میکنیم دیگه. قبلتر هم گفتیم. شجریان و بقیه اعضای گروه از رادیو تلویزیون استعفا داده بودن. بعد انقلاب اکثر این افراد برمیگردن به رادیو تلویزیون و آمادگی خودشون رو برای همکاری با صدا و سیما اعلام میکنن.
تو همین زمان قرار بود برای دعای ماه رمضون یه کاری آماده بکنن که قبل افطار پخش بشه. سفارش کارو میدن به شجریان. شجریان هم چند تا از شاگرداش رو جمع میکنه و بهشون دعای ربنا رو آموزش میده و خب وقتی داشته آموزش میداده، خودشم میخونه که شاگردا یاد بگیرن و این جلسات آموزشی هم داشته ضبط میشده. بعدشم صدای ضبط شده شاگردا رو تحویل میده و درست همون موقع با توجه به سیاستهای جدید و ضد موسیقی صدا و سیما، شجریان برای همیشه از صدا و سیما جدا میشه.
ولی قبل رفتنش دعای ربنا را تحویل داده بود. بعد که ماه رمضون میرسه، شجریان میبینه دعایی که با صدای شاگردا ضبط کرده بود و تحویل داده بود پخش نمیشه. به جاش داره صدای خودش پخش میشه. همون صدایی که تو تمرین ضبط کرده بود. شجریان زنگ میزنه رادیو. میگه چرا صدای من و پخش کردید؟ بهش جواب میدن تیر از کمان در رفت و البته چه خوش هم در رفت. از اون زمان به بعد دعای ربنا قسمتی از فرهنگ ماه رمضون تو ایران میشه.
مهم نیست شما زبون عربی بلد باشی یا نباشی. مهم نیست معتقد باشی یا نباشی. در هر صورت شنیدن دعای ربنا با صدای اهورایی استاد شجریان، هر آدمی رو با هر طرز تفکری میتونه منقلب بکنه و صد افسوس به نابخردانی که این صدا را از مردم محروم میکند.
استاد شجریان عزیز!
آنان که لحن پاک تو انکار میکنند
آنان که لحن پاک تو انکار میکنند
خود را به چشم اهل خرد خار میکنند
تنها نه خاکیان که ملائک در آسمان
با بانگ ربنای تو افطار میکنند
بعد از جدا شدن شجریان از گروه لطفی و همزمان جدایی از صدا و سیما، شجریان حدود سه سال خونهنشین میشه و کار هنری نمیکنه. بیشتر وقتش تو خونه گلکاری میکرد. اینم باید بگم که استاد شجریان گلکاری و باغداری رو حرفهای بلده و باغداری به سبک ژاپنی هم از علایقشه.
بعد اینکه شجریان از چاوش جدا میشه، پرویز مشکاتیان هم با لطفی به مشکل برمیخوره و اونم از گروه جدا میشه و این دو نفر یعنی شجریان و مشکاتیان تصمیم میگیرند با هم کار کنن و این سرآغازی میشه برای تولید و نشر بهترین آثار شجریان.
خیلی از طرفدارای استاد شجریان، بهترین دوران کاری استاد رو زمانی میدونن که با مشکاتیان کار میکرده. البته که برای ضبط آلبومها لطفی و بقیه اعضای گروه هم میومدن و مشارکت داشتن. ولی آهنگسازی با مشکاتیان بود و آواز با شجریان و گروه دست خودشون بود. آثار گروه هم تو نشر دلآواز که شجریان تاسیس کرده بود تولید و پخش میشد.
شجریان تو انتخاب شعرها به شدت سخت گیری میکرد و بیشترین زمان رو برای انتخاب شعر میگذاشت و متناسب با اوضاع و احوال جامعه شعرا رو انتخاب میکرد. به قول خودش شما میتونید تاریخ رو از اشعاری که من انتخاب کردم پیدا کنید. یه جا گفته بود اونقدری که شعرای خوب و قبلا انتخاب کردم و خوندم، برای کارهای جدیدم خیلی سختتر میتونم شعر انتخاب کنم.
یه لطفی که شجریان به خیلیا مثل من کرد، این بود که با آثارش ما رو بیشتر با سعدی آشنا کرد. ما از زمانی که به دنیا میایم با حافظ آشنا میشیم و تو خونه هر ایرانی یه کتاب حافظ هست. ولی سعدی واقعا این وسط مظلوم واقع شده و ما خیلی قدرش رو نمیدونیم. واقعا اشعارش بینظیره. شجریان با انتخاب اشعار سعدی برای خیلی از کاراش کمک بزرگی به شناسوندن این شاعر به نسلهای بعد از انقلاب کرد.
بعد از شروع به کار شجریان و مشکاتیان در سال ۶۴ آلبوم «بیداد» منتشر شد که هم بسیار مورد توجه قرار گرفت و فروشش رکورد زد و هم حاشیههای زیادی رو برای شجریان داشت. نمایندههای مجلس به انتشار آلبوم اعتراض کردند و حتی برای مدت کوتاهی آلبوم توقیف شد. دلیلشم انتخاب شعر حافظ بود که میگفت:
شهریاران بود خاک مهربانان این دیار مهربانی که سرآمد شهریاران را چه شد
البته به جز این آلبوم این دو هنرمند یه کار مشترک پرحاشیهای دیگهای هم به نام «قاصدک» داشتند که هیچ وقت مجوز انتشار تو ایران نگرفت و دلیلشم به طور رسمی هیچ وقت اعلام نشد. ولی به طور غیر رسمی میگفتن که وجود این بیت سعدی باعث شده آلبوم مجوز نگیره.
جماعتی که نظر را حرام میگویند نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
البته آلبوم خارج از ایران منتشر شد و تو کنسرتهای مختلف اجرا شد. آلبومهای مشترک شجریان ـ مشکاتیان، یکی یکی زیباتر منتشر میشد. بیداد، آستان جانان، سر عشق، دود عود، جان عشاق و خیلی از آثار بینظیر دیگهای که برای همیشه تو تاریخ موسیقی ایران جاودان شد.
گروه شجریان میخواست کنسرت بذاره و این آلبومهای زیبا رو برای مردم زنده اجرا کنه. ولی اونقدر فشار برای برگزاری کنسرت زیاده که تو ایران به زور سالی یه بار میتونستن کنسرت بذارن.
شجریان میگه: «آرزو به دل موندم برای اجرای کنسرت تو ایران، یه شب بدون دغدغه بیام رو صحنه. تا آخرین لحظه همیشه داریم با مشکلات حاشیهای میجنگیم و به اصل کار که هنر باشه هیچ توجهی نمیشه». مثال میزنه میگه: «تو دوسلدورف آلمان پاواروتی و دو تا خواننده دیگه میخواستن تو محیط باز کنسرت داشته باشن شهردار دوسلدورف به احترام این سه نفر ساعتهایی که کنسرت برگزار میشد پروازها را لغو میکنه. اونوقت تو ایران…». همین میشه که بیشتر کنسرتهای شجریان خارج از ایران برگزار میشه.
وقتی سال ۶۹ تو رودبار زلزله میاد، شجریان که تو آمریکا کنسرت گذاشته بود، درآمد کنسرت آمریکا میفرسته رودبار برای ساخت مدرسه تو یکی از روستاهای رودبار.
وارد دهه هفتاد میشیم. تو اولین سال از این دهه شجریان یک آلبوم بینظیر دیگه میده. من هر موقع دلم برای دوباره خوندن استاد شجریان تنگ میشه و دلم میسوزه که چرا این هنرمند کار جدید اجرا نمیکنه؟ یکی از تصنیفهای زیبای این آلبوم با شعر حافظ رو گوش میکنم.
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند همدل گل نمیشود یاد سمن نمی کند
دل به امید وصل تو همدم جان نمی شود جان به هوای کوی تو خدمت تن نمی کند
سال ۱۳۷۰ شجریان یک سال بعد از اینکه از همسر اولش جدا میشه، با خانم کتایون خوانساری ازدواج میکنه. کتایون وقتی ۲۶ ساله بود، یه روز بعد از اینکه به ایران میاد، توی مهمونی برای اولین بار با شجریان آشنا میشه و کمی بعد با هم ازدواج میکنن. حاصل این ازدواج یک پسره به نام رایان.
سال ۷۱ شجریان و علیزاده موسیقی متن فیلم دلشدگان رو کار میکنن. فیلمی به کارگردانی زنده یاد استاد علی حاتمی که داستان فیلم هم درباره موسیقی ایرانیه. تمام آهنگها و تصنیفهای این فیلم، تو آلبومی به همین نام منتشر میشه. آلبوم دلشدگان دو تا نکته خیلی جالب داره. اول اینکه شعر دلشدگان رو که همه فکر میکنن فریدون مشیری گفته، در اصل خود علی حاتمی گفته و فریدون مشیری روش اصلاحات انجام داده. دوم اینکه آوازهای این آلبوم تو کوه و دشت ضبط میشده و بعدا علیزاده اومده روشون آهنگ گذاشته.
خب خب. میرسیم به آلبوم محشر بینظیر و فوقالعاده شب، سکوت، کویر. سال ۷۳ کلهر اول موسیقی آلبوم را ضبط میکنه. ولی ضبط صدای آلبوم همش به تاخیر میفته. تا اینکه سه سال بعد تو سال ۷۶ وقتی که کلهر کانادا بوده و شجریان میره کانادا، اونجا شجریان به کلهر میگه دیگه بریم کار ضبط کنیم و نهاییش کنیم. بعد هم کلهر به کمک رامین زمانی یک استودیوی مجهز و فول امکانات رزرو میکنن و میرن برای ضبط. اونقدر حس کار قوی بوده و امکانات خوب بوده که دو ترک اول تو همون تمرین اول ضبط میشن. تو یه ربع بیست دقیقه دو تا ترک ضبط میشه.
یه خاطره بازی هم بکنم درباره این آلبوم. من فکر نمیکنم هیچ کی تو دنیا اندازه من این آلبوم گوش کرده باشه. سالهای ساله که همه جا تو هر حس و حال یا هر جایی من این آلبوم رو گوش میکنم و واقعنم بهم میچسبه. فقط یه موردش و بگم؟ یه بار با پراید هاچ بک از تهران رفتیم قشم و برگشتیم. تو کل راه رفت و برگشت فقط این آلبوم گوش میکردیم. فکر کن. تو جاده باشی، صدای کمانچه بینظیر کلهر گوش کنی. بعدش شجریان بیاد بخونه.
استاد شجریان شاگردان بسیاری تربیت کرده که هر کدومشون برای خودشون استاد شدن. شجریان میگه یه شاگرد فقط شیش تا هشت سال طول میکشه که دستگاه موسیقی رو یاد بگیره و تازه بعدش باید انتخاب شعر و فراز و فرود و خیلی چیزای دیگه رو آموزش ببینه. تو آموزش هم شجریان بسیار استاد سختگیریه؛ حتی برای همایون.
از جمله شاگردای به نام ایشون، میتونیم به این افراد اشاره کنیم. حسامالدین سراج، زنده یاد ایرج بسطامی، سینا سرلک، شهرام ناظری، محمد اصفهانی، مظفر شفیعی و بسیاری افراد دیگر.
اواخر دهه هفتاد، گروه جدید شجریان شکل میگیره. شجریان، علیزاده، کلهر و همایون. این گروه اونقدر فوقالعاده کار میکنند که آلبومهای «فریاد» و «بی تو به سر نمیشود» نامزد جایزه گرمی، معتبرترین جایزه موسیقی جهان میشن.
تو دهه هشتاد آلبومهای «زمستان» و «سرود مهر» و «ساز خاموش» از این گروه منتشر میشه. استاد شجریان تو آلبومهایی مثل «فریاد» و «زمستان» موسیقی سنتی را با شعر نو تلفیق میکنه که بسیار هم مورد توجه طرفداران قرار میگیره. البته استفاده از شعر نو از سالها قبل تو آلبوم «جام تهی» شروع شده بود. ولی با انتخاب اشعار اجتماعی اخوان ثالث این کارها رنگ و بوی خاصی میگیره. شعر زمستان اخوان واقعا داستان حال و روز امروز ماست.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بقل بیرون که سرما سخت سوزان است
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه قبار آلوده مهر و ماه زمستان است زمستان است زمستان
سال ۸۲ بعد از زلزله بم، شجریان کنسرت تاریخی «همنوا با بم» را اجرا میکند و تمامی درآمد کنسرت و هزینه ساخت «باغ هنر بم» میکنه. پروژه باغ هنر بم را شجریان با هدف بازگشت امید و هنر و زندگی به بم در سال ۸۳ افتتاح کرد و این پروژه در دی ماه ۹۷ به سرانجام رسید. کنسرت همنوا با بم به گفته خیلی از شرکت کنندهها و حتی اعضای گروه یک کار تکرار نشدنیه، با یه حس و حال متفاوت. تو این کنسرت یه همخونی بینظیر هم شجریان با همایون داره که واقعا شنیدنیه.
سال ۸۸ شجریان به صدا و سیما نامه مینویسه و خواستار عدم پخش صدای خودش در صدا و سیما میشه. این بار دوم بود که شجریان نامه مینوشت. بار اول سال ۷۴ بود. دلیلشم این بود که صدا و سیما روی سرودهای میهنی شجریان مثل «ای ایران ای سرای امید» تصویر میگذاشت و بیننده را به سمت اهدافی میبرد که مغایر با اهداف تولیدکننده اثر بود. شجریان هم در نامه تاکید کرد که به جز مناجات ربنا، صدا و سیما اجازه پخش هیچکدوم از آثار اون رو ندارن.
بعد از انتخابات سال ۸۸ و اتفاقات بسیار بدی که بعدش افتاد، شجریان با خوندن شعری از فریدون مشیری یک بار دیگه رسالت هنری خودش و در قبال مردمش نشون داد.
تفنگت را زمین بگزار که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
استاد شجریان سازهای جدیدی هم به سازهای ایرانی اضافه کرده. سازهای به اسم سراحی، شهر آشوب، ساغر، کرشمه، سبو و غیره. این سازها بعضا مورد نقد هم قرار گرفتن. ولی خود استاد یه مثال جالبی میزنه. میگه تو نقاشی هرچی تعداد رنگها بیشتر باشه، نقاش بیشتر به حقیقت نزدیک میشه. موسیقی هم همینجوریه. صدای موسیقی هم رنگهای مختلفی داره که هر چه رنگهای این صدا رو بیشتر داشته باشیم، به سلیقههای بیشتری میتونیم توجه کنیم و فضاهای خالی موسیقی ایرانی رو مخصوصا تو صداهای بم ما باید بتونیم با سازهای جدید پر بکنیم.
سال ۸۹ تو تولد ۷۰ سالگی استاد شجریان، یه جشن تولدی منزل دوست آقای شجریان آقای تویسرکانی گرفته میشه و اونجا استاد بهترین کادوی تولدش رو از بچههاش میگیره. آهنگ «صدای تو را دوست دارم» با شعری از اسماعیل خویی و صدای همایون و مژگان که این آهنگ وسط تولد برای ایشون پخش میشه.
اگر استاد شجریان به این جایگاه امروزش رسیده، مسلما فقط به خاطر هنر آوازش نبوده. اون هنرمندی بوده که همیشه در کنار مردمش زندگی کرده و باهاشون درد مشترک داشته. شما ببینید یه هنرمند خوش صدا یه روز میاد یه اشتباه اجتماعی میکنه. میره فلانی رو بغل میکنه. ملت جوری میذارنش کنار که هیچوقت نمیتونه به جایگاه قبلیش برگرده. مردم آگاهند و رفتار هنرمندانشون رو خوب یا بد فراموش نمیکنن. هنرمند جناحی، هنرمند فرمایشی، دورش خیلی کوتاهه.
خود شجریان میگه: «من هیچ وقت نذاشتم هنرم به دام گروههای سیاسی بیفته. برای من هنر مثل یه خورشیدی که باید به همه بتابه. هنری که در چارچوب اهداف یک گروه سیاسی قرار بگیره، فقط به عدهای خاص محدود میشه و این با سرشت هنر تعارض داره».
خب میرسیم به بخش پایانی اپیزود. قبلش باید تشکر کنم از یکی از شنوندههای پادکست رخ، آقای خسرو معصومی که به من در ساخت این اپیزود کمک کرد. همچنین از استاد شاهرخ تویسرکانی عزیز که هم منابع در اختیار من گذاشتند و هم در ساخت اپیزود به من کمک کردن.
برسم سراغ تصنیف مرغ سحر. مرغ سحر ساخته مرتضی نی داوود، با شعری از محمد تقی بهاره که اولین بار سال ۱۳۰۶ تو جشن هفتمین سالگرد تاسیس روزنامه ناهید خونده شد. یک روزنامه طنزی بود که اون زمان چاپ میشد و در هفتمین سالگردش این کار خونده شد.
محمد تقی بهار وقتی این شعر رو میگه بیت آخر شعر، شام تاریک ما را سحر کن نبوده، بهار گفته بوده شام ما شام ما را سحر کن. داماد بهار تعریف می کنه میگه وقتی تصنیف مرغ سحر معروف شده بود، همه زیر لب زمزمش می کردن. یک شب یک رهگذر که سرش هم گرم بود داشته با صدای بلند مرغ سحر رو میخونده و بیت آخر رو به اشتباه شام تاریک ما را سحر کن میخونه. بهار که صدای رهگذر رو میشنوه میبینه که نه انگار این بیت اینجوری قشنگ تره و از اون موقع به بعد متن شعر رو تغییر میده.
یک نکته جالب دیگه این که تصنیف مرغ سحر اول آهنگش توسط نی داوود ساخته میشه. بعد بهار چندین بار آهنگ رو گوش میکنه و برای این آهنگ شعر میگه.
حالا ببینیم چی شد که استاد شجریان این تصنیف رو برای اولین بار اجرا کرد؟ سال ۶۹ گروه شجریان برای اجرای یک کنسرت میرن آمریکا. با توجه به ارادت زیادی که شجریان به مرتضی نی داوود داشته، اونا تصمیم میگیرن یک سر هم به ایشون بزنن که تو آمریکا زندگی می کرده. ولی وقتی میرن خونش میبینن که ایشون دو روز قبل از دنیا رفته.
چند شب بعد که شجریان برای اجرای کنسرت میره روی سن، آخر اجرا به یاد مرتضی نی داوود، برای اولین بار تصنیف مرغ سحری که نی داوود ساخته بود رو میخونه و با تشویق بی نظیر حضار مواجه میشه ، از اون زمان به بعد تصنیف مرغ سحر سنت آخرین آهنگ کنسرت های شجریان میشه. یکی از بهترین اجراهای این اهنگ هم اجرای سال ۸۲ کنسرت بم بود که بعد از سال ها شجریان تو ایران کنسرت گذاشته بود.
اپیزود رو با صدای استاد شجریان و به رسم کنسرتهای ایشون با تصنیف خاطرهانگیز مرغ سحر به پایان میبریم.
شعله فکن در قفس ای آه آتشین دست طبیعت گل عمر مرا مچین
امیر سودبخش مهر۹۹
بقیه قسمتهای پادکست رخ را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادشاه پاپ (۱)؛ داستان زندگی مایکل جکسون
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی نظیر مثل هلن؛ داستان زندگی هلن کلر
مطلبی دیگر از این انتشارات
این شش نفر؛ روایت تاریخ معاصر افغانستان