رودکی؛ پدر نابینای شعر فارسی

دوستان سلام شما به قسمت شماره‌ پونزده اولین اپیزود میانی پادکست رخ گوش می‌دید. اپیزود رودکی پدر نابینای شعر فارسی. من امیر سودبخش تو پادکست رخ هر بار شما رو با داستان زندگی کسانی آشنا می‌کنم که قسمتی از تاریخ رو رقم زدن.

خب طبق قولی که داده بودیم اولین اپیزود میانی پادکست رخ رو آماده کردیم. برای اون دسته از شنونده‌هایی که نمی‌دونن داستان اپیزود میانی چیه، باید بگم که قرار شد با توجه به اینکه فاصله‌ بین اپیزودها معمولا طولانی میشه و ما هم به خاطر تعدد منابع و زمانی که باید برای تحقیق و مطالعه بذاریم، نمی‌تونیم این فاصله رو کوتاه کنیم، بیایم هر چند وقت یکبار یه اپیزود میانی داشته باشیم و تو این اپیزود میانی توی مدت زمان کوتاه درباره‌ کسانی صحبت کنیم که نقشی تو تاریخ داشتند؛ ولی کمتر شناخته شده هستن. برای اولین اپیزود هم رفتیم سراغ رودکی پدر شعر فارسی.

یه موضوع خیلی مهم دیگه اینه که این اپیزود با هماهنگی حدود بیست پادکست دیگه در قالب «کمپین شنوا» منتشر میشه. تمامی اپیزودهای کمپین شنوا به مناسبت روز جهانی خط بریل با موضوعات مرتبط با نابینایی تولید شدند. اگه شما هم می‌خواین تو این کمپین کنار ما باشید، می‌تونید پادکست و نحوه‌ گوش دادن به پادکست رو به افراد نابینایی که احیانا می‌شناسید یاد بدید. همونطور که می‌دونیم شنوایی یکی از اصلی‌ترین حواس نابیناهاش و پادکست می‌تونه تبدیل به اصلی‌ترین سرگرمی و مرجع یادگیری این عزیزان باشه.

هممون می‌دونیم ما تو تاریخ افراد تاثیرگذار نابینا کم نداریم. یکیشون بانو هلن کلر «Helen Keller» بود که تو اپیزود هشتم مفصل راجع بهش صحبت کردیم و تو این اپیزود از پادکست رخ هم رفتیم سراغ پدر نابینای شعر فارسی «ابوعبدالله رودکی».

رودکی بزرگ نابینا بود؛ ولی ما نمی‌دونیم که آیا رودکی نابینای مادرزاد بود؟ یا بعدا نابینا شد؟ بعضی از صاحب‌نظران مثل ناصر خسرو و محمد عوفی و بدیع‌الزمان فروزانفر معتقدند که رودکی نابینای مادرزاد بوده و بعضی دیگه مثل سعید نفیسی و هرمان اته که هر دو درباره‌ زندگی رودکی تحقیقات زیادی کردن، میگن که نه رودکی بعدا نابینا شده.

استدلالشون هم اغلب این که در اشعار این پدر شعر فارسی، اون چنان عناصر طبیعت به زیبایی و با جزئیات وصف شده که احتمالا یه شخص نابینا نمی‌تونسته این اشعارو سروده باشه.

البته یه داستان دیگه‌ای هم فرضیه‌ نابینا بودن مادرزادی رودکی رو کمرنگ‌تر می‌کنه. ماجرا مربوط میشه به پیدا شدن مزار رودکی، تقریبا ۱۱۰۰ سال بعد از مرگش. داستان اینه که با توجه به از بین رفتن منابع و کتب قدیمی، صدها سال کسی نمی‌دونست مزار رودکی دقیقا کجاست. تا این که تو سال ۱۹۵۸ به مناسبت تجلیل از ۱۱۰۰ سالگی این شاعر بزرگ، کمیته‌ تدارکات تجلیل از رودکی، یه هیئت علمی رو می‌فرسته به زادگاه اون و افراد این کمیته هم قبر رودکی رو پیدا می‌کنن و بعد از نبش قبر استخون‌های رودکی رو جهت تحقیق و بررسی میارن بیرون.

بعد از بررسی استخوان‌های جمجمه، اونا به این نتیجه می‌رسند که احتمالا چشم‌های رودکی به میل کشیده شده و اون رو زیر شکنجه کور کردن. ولی علت شکنجه دقیقا مشخص نیست. بعضیا میگن به خاطر تغییر مذهب بوده. بعضیا میگن چون تو دربار بوده، دشمنای دربار این کار کردند. ولی در نهایت علت دقیق ماجرا مشخص نیست.

این کمیته تحقیق، یه کار دیگه‌ایم کردن. اونم این بود که صورت رودکی رو از روی اسکلتش بازسازی کردن. این پروژه حدودا دو سال طول کشید و در نهایت نتیجه تصویری شد که ما تو کتاب‌ها و بعضا در قالب مجسمه، از رودکی می‌بینیم. با این توضیحات مفصل مقدماتی بریم ببینیم زندگی رودکی از کجا شروع شد و به کجا ختم شد؟

این نکته هم باید بدونید که درباره‌ هر قسمت از زندگی رودکی نظرات و عقاید مختلفی وجود داره که ما رفتیم این نظرات و عقاید و خوندیم تحقیق کردیم و اینجا فقط معتبرترینشون رو برای شما می‌گیم و شما را گرفتار تمام نظریات مختلف نمی‌کنیم. به سبک پادکست رخ با زبان ساده شما را با پدر شعر فارسی بیشتر آشنا می‌کنیم.

«ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی» سال ۲۴۴ هجری قمری تو یکی از روستاهای کوهستانی نزدیک شهر سمرقند ازبکستان به دنیا اومد. روستای رودک. همونطور که مشخصه فامیلی رودکی هم برگرفته از اسم روستاشون بود. پر واضحه که تاجیکستان اون زمان جزو ایران بوده و زبان مردمانش هم تا همین امروز گونه‌ای از زبان فارسی به نام فارسی تاجیکیه. سمرقند که ما به خاطر گل روی حافظ خوب می‌شناسیمش، حافظ میگه:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

رودکی تو روستای رودک متولد شد. اواخر عمرش برگشت به این روستا و همونجا هم از دنیا رفت. الانم مقبره‌اش همونجاس. رودکی از بچگی بسیار باهوش و مستعد بود و تو هشت سالگی حافظ قرآن بود. اون علاوه بر اینکه چهره‌ زیبایی داشت، صدای خوبی هم داشت و خیلی زود نواختن موسیقی هم یاد گرفت و با توجه به اینکه شعر هم می‌گفت، دیگه پکیجش کامل بود. جوون زیبای خوش صدای شاعر که ساز هم خوب می‌زنه. همه‌ اینا باعث شد رودکی خیلی زود تو جوونی کاملا معروف بشه.

البته اون زمان ایران از این آدمای معروف و تاثیرگذار در جهان کم نداشته. از آدمای مشهور دیگه می‌تونیم به فارابی، معلم ثانی و زکریای رازی اشاره کنیم. بنده خدا زکریای رازی در حقش واقعا اجحاف شده. خیلیا فقط می‌دونن رازی کاشف الکل بوده و فقط پنجشنبه شب‌ها تو مهمونیاشون یادش می‌کنن. در صورتی که ایشون واقعا دانشمند بزرگی بوده و این نکته‌ جالب اینه که رازی اونقدر تحقیق می‌کرده و می‌نوشته که قدرت انگشتاش ضعیف میشه. علاوه بر این رازی بنیانگذار تزریقه. اولین عمل چشم انجام داده. ۱۸۴ تا اثر داده که ۵۶ تاش تو پزشکی بوده و خیلی چیزای دیگه.

خب از داستان خودمون دور نشیم. برگردیم به استاد رودکی. رودکی خوش شانس بود که تو زمان سامانیان به دنیا اومد. چون دولتمردان سامانی به اهل هنر توجه زیادی نشون می‌دادن. برای همینم رودکی که معروف شده بود. به دعوت وزیر دربار، به بخارا پایتخت سامانیان دعوت‌ شد. اون زمان وزیر دربار سامانیان دانشمند بزرگ «ابوالفضل بلعمی» بود. البته کتاب معروف تاریخ بلعمی نوشته‌ پسر ایشونه ها. ورود رودکی به دربار و آشناییش با بلعمی، باعث نزدیکی این دو ادیب به همدیگه شد.

خلاصه که رودکی تو دربار همه چیز داشت. پول و ثروت و جایگاه و عیش‌ونوش. تو یکی از اشعار زمان کهن‌سالیش تعریف می‌کنه میگه حال و روز من رو الان نبین. جوونیا برای خودم کسی بودم. برو بیایی داشتم. میگه:

همی چه دانی ای ماهروی مشکین که حال بنده از این پیش بر چه سامان بود

همی خرید و همی سخت بیشمار درم به شهر هرگه یک ترک نارپستان بود

یعنی انقدی پول و ثروت داشتم که می‌تونستم تو شهر تمام کنیزان زیبا و چیز رو بخرم.

نبیذ روشن و دیدار خوب و روی لطیف اگر گران بد زی من همیشه ارزان بود

عیال نه زن و فرزند نه منونت نه از این همه تنم آسوده بود و آسان بود

تو رودکی را ای ماهرو کنون بینی بدان زمانه ندیدی که این چنینات بود

بله. در جوانی اوضاع رودکی اون چنینات بود و رودکی در دربار سامانی به گفته‌ خودش همه چی داشت. در کنار همه‌ این چیزا رودکی یه چیز دیگه‌ای هم داشت که ارزشش از همه‌ اینایی که گفتیم بالاتر بود. وقت، زمان کافی. اون تمام وقتش رو به شعر و شاعری می‌گذروند و دربار هم که بهش می‌رسید، پس دغدغه‌ نون شب نداشت و وقت کافی برای شکوفا کردن استعدادش داشت.

حالا ما اینجا می‌خوایم توضیح بدیم که چرا از بین این همه شاعر شیرین سخن با استعداد، رودکی پدر شعر فارسیه؟ اول باید بدونیم که این مرد بزرگ یکی از پرکارترین چهره‌های ادب و هنر ایرانه و ابیات بسیار زیادی گفته. سمرقندی یه شعری درباره‌ رودکی داره که تعداد ابیات سروده شده رودکی رو توش گفته. سمرقندی اول در مقام بزرگی این شاعر میگه:

گر سری یابد به عالم کس به نیکو شاعری رودکی را بر سر آن شاعران زیبد سری

بعد اضافه می‌کنه:

شعر او را برشمردم سیزده ره صد هزار هم فزون آید اگر چونان که باید بشمری

بعضیا میگن سیزده ره صد هزار یعنی سیزده تا صد هزار که میشه یک میلیون و سیصد هزار بیت که دیگه خیلی زیاد میشه و خیلی بعید و اکثر محققان بر این عقیده‌اند که تعداد ابیات سروده شده‌ رودکی بیش از صد هزار بیت بوده و معنی این شعر اینه که سیزده بار صد هزار شعر رودکی رو خونده که البته مشخص که صد هزار بیت هم خیلی زیاد و برای همین رودکی یکی از پرکارترین شعرا بوده.

از این همه شعرم تقریبا فقط هزار و خورده‌ای بیت تا الان باقی مانده و این گنجینه بزرگ ادبی بر اثر حوادث روزگار و غارت‌گری و تخریب بسیاری از کتابخانه‌ها از بین رفته. ولی تو همین ابیات باقی‌مونده هم مشخصه که رودکی انواع و اقسام آرایه‌های ادبی رو به بهترین شکل استفاده کرده و به واقع یک الگویی شده برای شاعران بعد از خودش.

در حقیقت شعر فارسی در زمان رودکی، قالب اصلی خودش پیدا می‌کنه و شاعرای بعدی رهرو راهی میشن که رودکی تو سده‌ سوم آغاز کرده. بعدش فردوسی سده‌ چهارم، خیام سده‌ پنجم، عطار سده‌ ششم، سعدی و مولانا سده‌ هفتم، حافظ سده‌ هشتم و الباقی شعرا. تمامی این حضرات بزرگم ارادت خاصی به رودکی داشتن.

حافظ تو یکی از غزلیات معروفش وقتی دلش از دنیا و زندگی می‌گیره و دنبال همدمی می‌گرده که حرفش بفهمه میگه:

سینه مالامال درداست ای دریغا مرهمی دل زتنهایی به جان آمد خدا را همدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

ترک سمرقندی که منظور رودکیه و بوی جوی مولیان هم که اشاره به معروف ترین شعر رودکی داره.

علاوه بر این‌ها رودکی جزو اولین شعرایی که برای خودش دیوان داشت و یه جورایی می‌شه گفت دیوان اشعار رو اون پایه‌گذاری کرد. رودکی را خالق شعر رباعی هم می‌دونن و یا حداقل رباعی رو رودکی بال و پر داده و این قالب شعری را احیا کرده که بعدها شاعران بزرگی که سرآمدشون خیام نیشابوری بود، از این قالب برای اشعارشون استفاده کردن.

رودکی تو یکی از رباعیات زیباش میگه:

بی روی تو خورشید جهان سوز مباد هم بی تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بدآموز مباد روزی که ترا نبینم آن روز مباد

البته رودکی علاوه بر رباعی، مثنوی، قطعه و غزل و قصیده هم می‌سروده و مخصوصا در قصیده‌ سرایی پیشرو بوده. یکی دیگه از کارهای بزرگ رودکی به نظم درآوردن «کلیله و دمنه» بود. کلیله و دمنه مجموعه داستان‌های عبرت آموزی از زبان دو شغال به نام کلیله و دمنه است که در اصل هندی بوده و به زبان عربی هم ترجمه شده بود. کاری که رودکی کرد، ترجمه این اثر از عربی به فارسی و به نظم درآوردن اون بود. یعنی کلیله و دمنه نثر بود. مثل کتاب نوشته‌ متنی بود و رودکی اون علاوه بر ترجمه به نظم یا شعر درآوردش.

همین کار رو هم با سندبادنامه کرد و تمام داستان‌های سندبادنامه رو به شعر درآورد که البته بعضی از داستان‌های سندبادنامه هم از اون داستان‌های مثبت هجدهه. تازه باید اینو بدونیم که رودکی زبان شعر رو از پهلوی به فارسی تغییر داد و اینم یکی از بزرگ‌ترین کارهایی بود که کرد و باعث ماندگاری زبان فارسی شد. دقت کنید. ما داریم درباره‌ عصر شکوفایی فرهنگ فارسی صحبت می‌کنیم. زمانی که بزرگترین کتاب‌خونه‌ها تو بخارا بوده و وقتی ابوعلی سینا به کتابخونه‌های بخارا می‌رسه، میگه نظیرش رو هیچ جای دیگه ندیدم و خب بدیهیه که آثار رودکی به راحتی دست شعرای بعد از خودش رسیده و اونا هم ازش تاثیر گرفتن.

همه‌ اینا رو گفتیم، چون می‌خواستیم ببینیم چرا به رودکی لقب پدر شعر فارسی رو داده‌ بودن؟ چرا بهش می‌گفتن «سلطان‌الشعرا» یا «آدم الشعرا»؟

حالا بریم ادامه‌ داستان زندگی رودکی رو دنبال کنیم. گفتیم جوون خوش چهره و خوش سیمای شاعر که ساز هم خوب می‌زد، به دربار سامانیان وارد شد. رودکی برای شاهان سامانی شعر می‌گفت. آواز می‌خوند. ساز می‌زد. به خاطر همین دارای مال و ثروت زیادی شده بود. پاداش‌های خوبیم می‌گرفت و البته اشعار غنی و بسیار زیبای اون همه رو تحت تاثیر قرار می‌داد. حتی پادشاهو. یه داستان خیلی جالب راجع به تاثیر رودکی بر پادشاه هست که براتون میگم.

تو یکی از سفرهای امیر سامانی به منطقه‌ای نزدیک هرات، آب و هوای خوب و صفای منطقه، باعث میشه پادشاه نزدیک به چهار سال اونجا بمونه. خوشش اومده بود. دیگه اطرافیانش خسته شده بودن. همشون دوست داشتن برگردن پیش زن و بچشون. برگردن پایتخت. برن سر خونه زندگیشون. تازه از طرفی هم موندن پادشاه به مدت چهار سال خارج از پایتخت برای اقتدار حکومت اثرات منفی زیادی داشت. برای همین اطرافیان پادشاه که دلتنگ بخارا شده بودند، چون خودشون جرات نمی‌کردن به پادشاه پافشاری کنن که آقا بیا برگردیم، دست به دامان رودکی شدن که تو بیا یه کاری بکن امیر سامانی راضی به بازگشت به پایتخت بشه.

رودکی هم قبول می‌کنه. میره میشینه یه غزل زیبا می‌نویسه و برای اینکه تاثیر کلامش بیشتر بشه، غزل رو با صدای دلنشین چنگ برای امیر می‌خونه. میگن همچین که امیر غزل زیبای رودکی رو با صدای چنگ گوش می‌کنه، چنان تحت تاثیر قرار می‌گیره و دلش برای بخارا تنگ میشه که بدون اینکه کفششو پاش کنه، سوار اسبش میشه و دستور حرکت به سمت بخارا رو میده. احتمالا این غزل زیبا رو همه شما شنیدید.

بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی

ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی

حالا می‌خوایم یه نیم نگاهی هم به محتوای اشعار رودکی داشته‌ باشیم. رودکی تو اشعارش به زندگی خوش و فرصت شمردن از لحظات تاکید می‌کنه. میگه:

شاد زی با سیاه چشمان شاد که جهان نیست جز فسانه و باد

زآمده شادمان بباید بود وزگذشته نکرد باید یاد

البته منظورش از گذشته رو یاد نکردن، غصه‌ گذشته رو نخوردنه. نه اینکه به تاریخ گذشته توجه نکردن. چون در این خصوص میگه:

هر که نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

از گذشته باید پند گرفت. ولی حال رو باید غنیمت شمرد و خوش بود. به این دو بیت بامزه توجه کنید.

زان می که گر سرشکی از آن در چکد به نیل (اون میی که یک قطرش بیوفته تو نیل)،

زان می که گر سرشکی از آن در چکد به نیل صد سال مست باشد از بوی او نهنگ

آهو به دشت گر بخورد قطره ای از او غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ

بله اون از این می‌ها می‌خواست. به قول حافظ:

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

رودکی در مدح یار هم شعرهای بسیار زیبا با تشبیهات فوق العاده ای داره که حیف کمتر شناخته شدن. اون میگه :

رویت دریای حسن و لعلت مرجان زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان

ابرو کشتی و چین پیشانی موج گرداب بلا غبغب و چشمت طوفان

چه شود؟ البته در کنار این اشعار زیبای عاشقانه اون تاکید بر کنترل نفس هم می‌کنه و یکی از مشهورترین اشعارش که احتمالا هممون شنیدیم اینه‌ که:

گر بر سر نفس خود امیری مردی بر کور و کر ار نکته نگیری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری مردی

خب دیگه من و ول کنید، چون خودم لذت می‌برم تا صبح شعر می‌خونم و اپیزود طولانی میشه. بیایید بریم به اواخر عمر رودکی بزرگ که اصلا هم دوران خوبی نبود. ولی قبلش به رسم جدید پادکست رخ می‌خوایم کتاب معرفی کنیم. از میان کتاب‌هایی که درباره‌ رودکی نوشته شده، من کتاب «یک بیت پرنیان» از «موسسه‌ فرهنگی اکو» رو بهتون پیشنهاد می‌کنم. کتاب خیلی خوبیه و توش مجموعه مقالاتیه که آدمای معروف و بزرگ راجع به رودکی گفتن.

البته استاد سعید نفیسی هم که سال‌ها درباره‌ زندگی رودکی تحقیق کرده، کتاب جامعی به نام «احوال و اشعار رودکی» داره که مرجع اصلی زندگی رودکیه. بریم سراغ روزهای پایانی این شاعر بزرگ.

رودکی تا اواخر عمرش به دلایل نامعلومی با بی‌اعتنایی دربار مواجه میشه. اون بخارا رو ترک می‌کنه و به زادگاهش برمی‌گرده و سال‌های آخر زندگیش رو با رنج و سختی به سر می‌بره و مورد بی‌مهری قرار می‌گیره.

رودکی شاعر نابینا، پدر شعر فارسی، در نهایت تو زادگاهش دیده از جهان فرو می‌بنده. آرامگاه رودکی تو کشور تاجیکستان، هر ساله پذیرای گردشگران زیادی از جمله علاقه‌مندان به زبان و ادب فارسیه. ما گنجینه‌های ادبی کم نداریم. کاش یه کم حوصله کنیم بیشتر باهاشون آشنا بشیم.




امیدوارم اولین اپیزود میانی پادکست رخ مورد توجه شما قرار گرفته باشه. این قسمت رو من با کمک غزل قبادی آماده کردم و ما منتظر نظرات و نقدهای شما راجع به این قسمت هستیم. شما می‌تونید پادکست رخ رو تو تمام شبکه‌های اجتماعی، من جمله اینستاگرام با آیدی رخ پادکست پیدا کنید. اگه خواستید به ما کمک کنید، بهترین کمک شما معرفی پادکست رخ از طریق پست یا استوری اینستاگرام یا هر روش دیگه‌ایه. دم تک تک شمایی که به پادکست رخ گوش می‌کنید گرم. به امید دیدار.

امیر سودبخش دی ماه ۹۹



بقیه قسمت‌های پادکست رخ را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/رودکی-|-پدر-نابینای-شعر-فارسی-id2748108-id342680541?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%20%7C%20%D9%BE%D8%AF%D8%B1%20%D9%86%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%A7%DB%8C%20%D8%B4%D8%B9%D8%B1%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-CastBox_FM