تغییر،اکنون است.می نویسم تا زنده بمانم.
خود خاص پنداری= باطل!
اگه هیچ کسیو نشناسیم حداقل یکبار اسم مریم میرزاخانی به گوشمون خورده حتی اگه ندونیم که بوده!
امروز داشتم به پست های اینستاگرامرهایی که درباره ی ماجرای رومینا اظهار نظر کرده بودن نگاهی مینداختم که یکیشون خیلی فکرمو درگیر کرد " چرا یک دختر سیزده ساله باید بخواهد به فکر ازدواج یا فرار کردن برای رهایی از خانه باشد؟"
این پرسش مثل نمکی بود که روی زخمی میپاشن،چون متاسفانه در اکثر افراد جامعه ی ما نگاه انسانی به زن وجود نداره،همه فکر میکنن چون یه دختر زیبایی چهره یا قد یا اندام داره باید ازدواج کنه،تا چنین شخصی می بینن میخوان به اصطلاح خودشون براش آستین بالا بزنن و پسرخوب براش معرفی کنن و این در صورتیه که وقتی یه پسر خوش بر و رو مناسب می بینن ازش میپرسن کسیو داری یا نه؟
فکر میکنن تمام موجودیت یک دختر در ازدواج به تکامل میرسه و همه کاره های جامعه باید مرد باشن، انگار اصلا درکی از این ندارن که یک دختر هم میتونه خیلی از کارارو انجام بده،میتونه اهداف بزرگ و افکار بزرگ داشته باشه!
به عنوان یک دختر نمیدونم واقعا چندساله که به تنهایی دارم با این تفکرزیرپوستیه به اصطلاح روشن فکرای خانوادم میجنگم و اغلب در برابر حرفاشون سکوت میکنم چون هربار حرف زدم فقط الکی خودمو محکوم میکنم که اصلا برام منطقی نیست.
اما تصمیم گرفتم به خاطر تمام اون ادمایی که با این طرز تفکر به من به عنوان یک فرد "خاص" نگاه میکنن،بها ندم و خود خاص پنداری احمقانه ای که بهم القا شده رو بذارم کنار،چون در حقیقت تمام آدما در نوع خودشون خاص و بی نظیرن!
همچنین قصد دارم تا دلیلی برای اثبات غلط بودن ادعاشون نساختم از سکوتم کوتاه نیام در برابرشون،خیلی سخته و رنج آور اما تنها راهش همینه.
مرسی از اون کسی که نوشت " دلم میخواهد قطره قطره قطره خونم را از رگانم بیرون بکشند، تا باورم کنند."
مطلبی دیگر از این انتشارات
از رومینا تا آسیه / آنچه گفته نمیشود
مطلبی دیگر از این انتشارات
از خون دختران وطن انگور دمیده
مطلبی دیگر از این انتشارات
دل نوشته ای برای رومینا?