جان چ میدانست در این دنیا چه ها خواهد کشید ... عشق جنگل ??
رومینا چه شد !!
این روزها هممون شنیدیم درباره دختری ک توی خواب ب دستان پدرش ب قتل رسید قتلی ک خیلی ها اون رو افراط تو مذهب نامیدند و خیلی ها ی کار درست اما واقعیت چیه ؟.. چطور ی پدر حاضر میشه سر دختره تو توی خواب با داس ببره .. داسی ک باهاش سر مرغ رو بزور میشه برید !!
بریم سراغ داستان
از موقعی که رومینا ۹ سالش بود، از همون موقع عاشقم بود. البته منم دوسش داشتم، بعد از چند وقت ارتباطمون تلفنی شد، وقتی که ۱۱ سالش شده بود. دو سال تلفنی حرف زدیم. توی همین دو سال به من گفته بود که پدرم منو اذیت میکنه. بعد از یه مدت هم به من گفت بیا دنبالم منو با خودت ببر. به من پناه آورده بود. من بهش گفتم سنت کمه، اما قبول نکرد. منم یه نفر رو فرستادم سراغ پدرش که بهش بگم دوسش دارم. اما پدرش گفت من به سنی جماعت دختر نمیدم. جرم من فقط اهل تسنن بودنمه»
این ها صحبت های بهمن خاوری است پسر 28 ساله ای اهل روستای حویق در تالش همون پسری که گفته میشه عاشق رومینا بوده و همچنین رومینا رو دوست داشته اما خب بخت یاره رومینا ی سیزده ساله نبوده دختری که برای نجات یافتن از بند کتک های پدر معتاد خود از خانه فرار میکند بهمن از زبان رومینا درباره ی وضع اون در خانه این طور می گوید :
<<رومینا میگفت باباش کتکش میزده و موهاشو میکشیده. حتی به من گفته بود که پدرش معتاده و شیشه میکشه.>>
شاید بهمن فقط قسط نجات دخترک را از ان خانه داشت اما پدر رومینا نیز ب تحریک اطرافیان از جمله شوهر خاله رومینا و برای حفظ ابروی خود در چنان جوی قرار گرفت ک سر دختر خود را در خواب برید اما مگر رومینا از خانه فرار نکرده بود ؟ پس چ چیزی او را ب ان خانه شوم باز گردانده بود ؟
بهمن ک اینطور میگوید :
<<پدرش از دست من شکایت کرده بود که آدمربایی کردم. از پاسگاه به من زنگ زدن، گوشی رو دادم به رومینا، خودش به مامورا گفت که چون بهمن رو دوست داشتم باهاش فرار کردم. بعد پدرش رفت آگاهی آستارا شکایت کرد. اونا سه روز دنبال من بودن. منم ترسیده بودم. بعد باباش قرار گذاشت بیاد من و رومینا رو عقد کنه. اما همش نقشه بود و پلیس خبر کرده بود.>>
پدر رومینا ک ب اندازه کافی در جو ناشی از حرف های دیگران فرو رفته بود برای واقعی نشان دادن عقد مادر رومینا را تهدید کرده بود ک اگر نیاید او را خواهد کشت و او را به پای سفره دروغین عقد کشانده بود.
بهمن هم دل پری دارد و در مصاحبه می گوید :
خانواده باید جوری بچه رو تربیت میکردن که به یه جوون پناه نیاره. منم به خاطر انسانیت اونو فراری دادم. وقتی باباش رو دستگیر کردن، گفته اگه بیام بیرون زن و پسر کوچیکمم میکشم. حتی تهدید کرده بیاد بیرون من رو هم میکشه. عموی رومینا هم به من زنگ زد و تهدیدم کرد با گلوله منو میزنه. سه چهار روزه رومینا رو دفن کردن اما حتی نتونستم سر قبرش برم. دختر خالهشم به من پیام داد و گفت قبل از اینکه شما فرار کنید پدر رومینا براش مرگ موش خریده بود و بهش گفته بود خودشو بکشه. نمیدونم چقدر درسته. این پدر و دختر کلاً با هم اختلاف داشتن. همون موقع که به دنیا اومده پدرش ناراحت بوده که چرا پسر نشده. اینا رو خود رومینا به من گفت».
و چ واقعیت های ترسناکی هیچ کس نمی تواند مرگ رومینا را یک افراط در مذهب بنامد مرگ رومینا تنها و تنها از حماقت یک پدر ناشی می شود پدری که با بستن چشم و گوش خود بجای شنیدن حرف های دخترکش شد قاتل بی رحم او..
حال چند روزی هست که رومینا زیر خروار ها خاک ارام گرفته . پدر بی رحمش در بازداشت است و مادرش سیاهپوش و عزادار. یکی از اقوام رومینا اما از حال و هوای مادرش میگوید: «مادرش حالش خوب نیست، هر روز میره سر خاکش. از شوهرشم انگار شکایتی نکرده، درگیر مراسم هفت رومینان. پدرش خیلی سختگیر بود. من شنیده بودم تهدیدش کرده بود که اگه خودکشی کنه بهتر از اینه که بخواد زن این پسره بشه. البته بعضیا میگن به خاطر سنی بودن بهمنه، اما من این و از خانواده نشنیدم، به نظرم مخالفتشون دلیل دیگهای هم داشته که خصوصیه. رومینا خیلی از پدرش میترسید، آخرشم که برگشت خونه با همون لباس عقد کشته شد».
و این اتفاق تنها بخشی از خشونت اجتماعی است ک این روز ها در حال رخ دادن است این درسته ک پدر رومینا از اون متنفر بود اما لزوما قرار نیست پدر و مادر ها از فرزندانشون متنفر باشند تا اونها از خونه فرار کنند پدر و مادر های سخت گیر فرزندان پنهان کار بزرک میکنند و این پنهان کاری خودش شروعی برای کم شدن محبت . دل بستن ب غریبه و در نهایت فرار از خونه می شه شاید باید با شنیدن اتفاق غم انگیر رومینا فقط دخترانمون رو در اغوش بگیر و ب اونها بگین ک تنها نیستن ...
منبع :khabaronline.ir/news/1392848
مطلبی دیگر از این انتشارات
از رومینا تا آسیه / آنچه گفته نمیشود
مطلبی دیگر از این انتشارات
دل نوشته ای برای رومینا?
مطلبی دیگر از این انتشارات
در حاشیهی یک قتل: آیا واقعاً قانون بد بهتر از بیقانونیست؟