ماییم و نوای بینوایی، بسم للّه اگر حریف مایی @roya_dream2021
اشک
کوزهای برداشتهام. میخواهم اشکهایم را جمع کنم. کوزه که پر شد، آن را به نشانی تازهات پست میکنم. دلم میخواهد از من حداقل یک چیز به یادگار بماند. اشکهایم را برایت به یادگار میفرستم؛ همان اشکهایی که در نبودت همدم تنهاییام شد، همان اشکهای بامعرفت.
به خود غره نشو. از برای دوستداشتنت نمیفرستم. من دردهایم را به تو هدیه میکنم. و میخواهم دمی برآسایم. مرا ببخش که اینقدر بامحبت نیستم که نامهربانیهایت را تلافی نکنم. مرا ببخش که آنقدر بخشنده نیستم تا در ازای هیچ، از تو بگذرم. عدالت حکم میکند که نتیجهی رفتارت را ببینی. عدالت حکم میکند که در شراکتی که فسخ شد، تنها من زیان نبینم. مرا ببخش اگر کسی که دوستم ندارد، دوست ندارم. مرا ببخش اگر نگران کسی که نگرانم نیست، نمیشوم. و مرا ببخش اگر بعد از این همه از تو گفتن، به مانند خودت، عادت از تو گفتن را ترک میکنم. و متأسفم که با من طرف شدی. گفته بودم در برابرت چون آیینه خواهم بود. گفته بودم هرچی کنی، همان میبینی. فراموشی تو گناه من نیست. بیمرامی تو هم گناه من نیست.
پس اشکهای سوزان مرا پذیرا باش. از این به بعد، من در خنکای نسیم بهار، عطر شکوفههای بهارنارنج را با لبخندی به پهنای دریای مهربانی آدمهای ساحلِ انسانیت، به ریههایم هدیه میکنم. و تو در جوارِ گدازههای آتشفشان کوزهی اشکهای کسی که قول داده بودی تنهایش نگذاری، از شدّت سمیّت مونوکسیدکربن برای بلعیدن مولکولی اکسیژن به تقلا میافتی.
تفاوت من و تو این است؛ من خیلی بامعرفتام. از هیچکس نمیگذرم، حتی از کسی که از من گذشت!
مطلبی دیگر از این انتشارات
قهر و آشتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دار قالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاییز