ماییم و نوای بینوایی، بسم للّه اگر حریف مایی @roya_dream2021
به وقت یلدا
مدتهاست که تابستان و زمستان برایم مفهوم قبلی را ندارد. شاید از زمانی که فارغالتحصیل شدم. تابستان دیگر به معنای تعطیلات نبود. و زمستان بوی امتحان نمیداد. اکنون فصلها معنای خودشان را دارند. هرچند امسال مثل هر سال نبود. عید نوروز، ماه رمضان، ماه محرم امسال، مثل هر سال نبود. و حتما یلدای امسال هم یلدای هرساله نخواهد بود. به توفیق اجباری قرنطینه، یلدای امسال یلداییتر میشود. دوباره دور کرسی جمع میشوند. پدر به حضرت حافظ تفأل میزند. دوباره مادر انار دانه میکند. دوباره صدای خندهها غم و غصه را از حریم خانه میزداید. و برای یک شب هم که شده، اضطرابها به فراموشی سپرده میشود.
عزیزان به جمع برخواهند گشت. اما گروهی هم به لطف این قرنطینگی، دورتر از دور میشوند. امسال سرباز به خانه برنخواهد گشت. امسال پرستار برنخواهد گشت. امسال بر پست خود تبعید خواهیم بود. امسال چشمان در انتظار کم میشود، اما نگاه نگران، نگرانتر میشود.
امسال یلدای من یلدا نمیشود. امسال دستِ دلم به دیوان حافظ نمیرود. امسال صدای خندههایم گوش فلک را کر نمیکند. امسال بستنیام آب میشود. امسال دلم قرار را از دست میدهد. یلدای امسال برایم طعم آرامش نمیدهد. این یلدا، طعمی تلخ و گس دارد. امسال یلدا را میزبان بارانی هستم که نخواهد بارید. امسال یلدا، برایم سخت معنا میشود. حتی نفس کشیدن درهوای حافظیه و سعدیه هم آرامم نمیدارد. حتی بر شهر عشق و راز هم غبار غم نشسته است. یلدای امسال را عزلت خواهم گزید. از خانواده، دوست و هر آشنایی دور خواهم بود. قلم و کاغذ را همدم خود میسازم. امسال میخواهم به پهنای ناگفتهها و نانوشتهها بنویسم.
امسال را در غربت پیامآورم. شیفت نیستم. اما محدودیتها مرا اجازه بازگشت نمیدهد. کاش امشب را به جای محمد بایستم. کاش سرم با کار گرم شود تا این تنهایی ماهگون، این دیوانه را دیوانهتر نکرده است.
امسال خانهام بوی یلدا نمیدهد.
قدر لحظهها را دریاب.
30/9/1399 _ مهران محمدی _ شیراز
مطلبی دیگر از این انتشارات
دخترم، میریام
مطلبی دیگر از این انتشارات
لبخند
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرگ عشق