ماییم و نوای بینوایی، بسم للّه اگر حریف مایی @roya_dream2021
خداحافظ، ویرگول
سلام؛
با امید و شوق بسیار اومدم، اینجا. استقبال خوبی هم ازم شد. فضا گرمتر و صمیمیتر از اونی بود که فکر میکردم. اما این روزها، گویی یک نفر حواسپرتی کرده، در رو باز گذاشته. و هوا سرد شده.
من یه تازهواردم. و شاهد رفت و آمدها، قهر و آشتیهای زیادی در ویرگول نبودهام. اما این روزها، این خداحافظیها، منو نگران کرده. خیلیا رو تا پایانه مسافربری بدرقه کردم. خیلیا رو هم بعدها متوجه رفتنشون شدم.
به کسی نمیگم بمون. به کسی هم نمیگم برو. هرکاری فکرمیکنی درسته، انجام بده. من به تصمیمت احترام میذارم. اما ...
اما، احساس میکنم خانوادهام دارند ترکم میکنند. و من نگرانم که چون حالشون خوب نیست، میرند.
اینجا یه گردهمایی اجتماعی متشکل از صنفهای مختلف نیست. افراد اینجا همه اعضای یک پیکرند. ما همه تار و پود یک خانوادهایم.
من نگران خودم هم هستم؛ نگران رخت سفر بستن خودم. بالأخره یه روزی هم تاریخ مصرف ویرگول برای من تموم میشه و یا تاریخ مصرف من برای ویرگول.
آدما هم تاریخ مصرف دارند؛ بعضیها در یک لحظه منقضی میشوند. اما، بعضیها تا تاریخ ابدیت به انقضا نمیرسند.
کاش زمان در لحظه اومدنم متوقف میشد.
کاش لحظههای خوشمون، باهم بودنهامون، یلدایی میشد.
امیدوارم اعضای این خانواده بزرگ، هرجا و هرزمان، با سلامتی، شادی و عشق روزگار بگذرانند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشک
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوستت دارم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای راویار