داستانک..

این روزها کودک نوپای درونم قلم دست گرفته و مشق عشق می‌کند. بی صدا می‌خندد و ردیف دندان‌های سفیدش را به رخ می‌کشد. کودکم به مثال باد می‌دود و با ذوق کودکانه‌ی خود فرفره‌ رنگارنگش را به چرخش در می‌آورد. کودک روحم این روزها بلند بلند شعر می‌خواند و برق چشم‌هایش چشم می‌زند.

دخترک در خانه بازی رنگ راه انداخته و نشاط آجر به آجر این خانه را بالا می‌رود و در کنج دیوار، گردن کشیده و مجدد دیوارها را به آوای خوش‌بختی در آغوش می‌کشد.

کودکم می‌طراود، زندگی می‌کند و شادی از چشم‌هایش بیرون می‌ریزد. دخترکم، هجا به هجای عشق را یک نفس از پیاله سر می‌کشد. سبزه‌ها را به‌هم گره می‌زند و در گندم‌زار سبک‌‌بال می‌دود. عطر ترانه را در فضا می‌پراکند و خانه را در آرامشی بی‌بدیل مغروق می‌سازد.

آری! کودک نوپایم این روزها مشق عشق می‌کند...

...