دیروز باران بارید.

بارید، باران

همان که حسرت روزهایم بود

و رویای شبانگاهم

بی وقفه، بی تامل، بی تحمل؛

بارید.

دیروز باران بارید

از نخستین تلالو هور روز

تا به آخرین باریکه مهتابی شب

دیروز آسمان بارید

دیروز آسمان دلم هم باریدن گرفت

قدم های بارانی دیروزهامان،

بر صحرای گونه ام رد باران زد.

و چه نقاش ماهری بود، باران.

بارید، بارید، بارید

و تهی شدم دیگر.

باران رفت

ابر رفت

اما...

رد قدم هایمان هنوز باقی است.

باران رفت

ابر رفت

اما...

رد گرمای انگشتانم در میان دستان تو هم چنان باقی است.

باران رفت

ابر رفت

اما...

رد دلت بر دلم باقی است.

دیروز باران بارید!