ماییم و نوای بینوایی، بسم للّه اگر حریف مایی @roya_dream2021
سالاد حروف
میوه خوری سرخ رنگ طرح لاله را برداشت؛ همان که گویی از خانواده شمعدانیهای عقدش بود و وسط رومیزی دورطلایی گذاشت. حروف را همانطور ناپیوسته درون میوه خوری ریخت. کناری نشست و به سالاد الفبا چشم دوخت. حالا کلی حرف داشت که میتوانست کنار هم بچینید و جمله بسازد. اما انگار ذهنش دیگر خالی از هر حرفی بود. و یا شاید شاهراه قلبش گرفته بود و دستِ دلش برای این چینش ادبی بالا نمیآمد، شاید آن حروفِ تهنشین شده دلش کار دستش داده بود! به نظرت اگه بالا میآورد، کلمات هم بیرون میریختند؟
آیا دلآشوبه اش آرام میگرفت؟ تنگ آبی برداشت و روی مکعب حروف ریخت. مکعب های لاکی بالا پایین میشدند و در آخر کفِ ظرف ساکن شدند. حتی آنها هم میلی به حل شدن نداشتند. ساکت و دستنخورده، گوشهای نشسته بودند!
R✍🏻ya
23:44
Aug 2
مطلبی دیگر از این انتشارات
عطر تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
بینام و نشان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیست و هفتمین نامهی سوخته