نامه ای در انتظار

مروارید زندگی من، سلام
برایت نامه ها نوشته ام و منتظرم به این ناشناخته جهان، لطف داری تا برایت بخوانم.
چشم هایت را که گشودی، در دریای چشمانم غرقت میکنم. گریه که کردی، در آغوشت میکشم. شب ها با لالایی عشق، رهسپار خوابت میکنم. تو را از محبت خودم، از عطر رزهای وحشی میان من و پدرت، آکنده ات میکنم. تو را یار، بار می آورم. با گل ها آشنایت میکنم و از راز ستاره ها برایت میگویم. چشم هایت را میشویم و برایت لنز انسانیت میکارم؛ لنزی همیشگی که جانت بدان وابسته باشد.
رسم دوستی می آموزمت. در باغ هستی رهایت میکنم. زمین که خوردی، تیمارت میکنم. یادت میدهم گیسوان خواهرت را ببافی، دستش را بگیری و ساعت ها تابش دهی. یادت میدهم برای دختر همسایه هم، برادری کنی. مشق هایت را خودت بنویسی. و برای خواهر کوچکت سرمشق زنی. یادت میدهم در رفاقت مرام خرج کنی و احترام نگه داری. اما یادت میدهم سایه نشوی، بار نشوی. یادت میدهم باغ خنده های یک دختر را خاکستر نکنی. یادت میدهم خزان که شد، دست در دست یار، در خشاخش برگ های پاییزی، زخم های کهنه را مرهم نهی. یادت میدهم گوش باشی، دل باشی. یادت میدهم عقل را به دل و دل را به عقل نفروشی.
پسرم! به دنیا که آمدی، یادت میدهم این دنیا، این لاله زار، از آن همگی ماست. تو داغی دیگر بر تن آلاله ها نشو. ساقه های شکسته ی لاله ها را با مهر انسانیت، باغبان شو. و هرگز مرا شرمنده عشقی که به تو دارم نکن. من در جان همین مردم زنده ام؛ قاتل مادرت نشو. پدرت را هم گام شو و نزد او مشق مردانگی کن. و یادت باشد مردانگی در نگاه توست، در روح آرامی که از پروردگارت به امانت، یادگار گرفتی.
پسرک من! هرگز از آرزوهای دور و درزات نترس و آن ها را از یاد مبر. دنیا -هرچند نامهربان- آفریده آفریدگار توست. هم اوست که زمین را برای تو، آسمان را برای خاطر تو آفرید. پس زیبا زندگی کن؛ با نهایت عشقت.
پسرک تنهای مادر! از عشق هم گریزان مباش!
''توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند''
در خانه ی دلت را به رویش بگشا. عشق، موهبتی الهی است؛ یک هدیه ویژه و ناب که باید با کوشایی در مراقبت آن، سپاس گزاریش را به جای آورد. موهبتی که تو را در خلسه ی آرامش و لذت فرو خواهد برد و دنیایت را رنگ خواهد بخشید. بگذار از رنج ها و سختی های این راه پر پیچ و خم نیز برایت بگویم. اما، جان من! به دست آوردن هرچیز ارزشمندی، بهایی گران نیز دارد که باید پرداخت شود. امیدوارم تو استطاعت پرداخت هزینه این عقیق را داشته باشی.
کارن عزیزم! دنیا برای تو و تو برای دنیایی. هر یک از ما از برای هدفی والا پا به این زمین خاکی گذاشته است. پسرک دلبندم! راهت را پیدا کن و از تغییر و تامل نهراس. حوصله به خرج بده و آرام، آهسته و پیوسته، به سوی هستی گام بردار.
کارنم! بجنگ؛ برای خودت، آرزوهایت، عقایدت، احساساتت.
کارن من، پسر من، عزیز عزیزتر از جان مادر! جهان پیرامون ما، آشفته حال تر از آن است که دست محبتش هیچ گاه از سرت جدا نشود. پس، از هیچ کس و هیچ چیز، انتظاری نداشته باش. و همیشه در انتظار غیرمنتظره ها باش. و یادت باشد تو، این نوازش پیوسته را به جهان پیرامونت هدیه دهی. نگذار عشق بمیرد، انسانیت بمیرد، جوانمردی بمیرد، مرام و معرفت محو شود، رفاقت در پس نقشه هاشور بخورد. نگذار آرزو، آرزوی مرگ کند! و هشیار باش تا به اسارت دیگری و یا خودت در نیایی!
قلب تپنده مادرت! دستان خدا را رها نکن که امن ترین تکیه گاه برای نجات توست.

دوست دار تو، مادرت، رها
زمستان 1399- درک، چابهار