پاییز

پاییز که از راه رسید،
آسمان را گفتم؛ نبار
جای تو
و به جای من
من ببارم
از اعماق کویر خشک سینه‌ام
به بدرقه راه او

پاییز که از راه رسید،
چتر بستم
به غسل تعمید بیگانگی
به اضمحلال یگانگی

پاییز که از راه رسید،
من رفتم
با منی که از من جا مانده بود

پاییز که از راه رسید،
یخ بستم
به آغوشی که نبود

پاییز که از راه رسید،
دل باختم
نه‌تنها دل،
که خود را نیز باخته بودم

پاییز که از راه رسید،
به سوگ بهاران
من نشستم...
R✍?