یلدا مبارک

تو نیستی!

من، این جا، تنها،

در ظرف دنیا،

میان دانه های یاقوتی انار،

همان دانه های دلفریب

و وجود تهی،

گیر افتاده ام.

و تو نیستی!

پاییز امشب، یلدا شد.

تو نیستی!

یلدای امشب، فردا زمستان میشود،

همان زمستان سرد،

همان ترسناک

که لرزه می اندازد یادش دلم را.

و باز هم تو نیستی!

و این منم میان نبودن های تو.

نمیدانم چرا...

... چرا نبودنت هم طعم بودن میدهد؟!

شاید چون

لحظه لحظه در فکر توام.

شاید چون دستانت را در خیالم در آغوش گرفته ام.

شاید چون...

شاید من...

شاید به تو بیمار گشته ام.