پادکست رسوا- به دل معماهای تاریخ سفر کنید!
اپیزود نهم؛ مومیایی شاهدخت هخامنشی - روزگون
اسکار موسکارلا «Oscar Muscarella» محقق باستانشناس ۶۹ ساله، یک روز عصر، تو سال دو هزار، پشت میزش تو موزه نیویورک نشسته بود. یکی از نیروهای خدماتی در زد و یک بسته برای آقای موسکارلا آورد. این آقای موسکارلا، به خاطر جایگاهی که تو دنیای باستانشناسی داشت و تو یکی از معروفترین موزههای جهان کار میکرد، معمولا از این دست نامهها و بستهها دریافت میکرد. این بار هم با خودش گفت که احتمالا یا شی فلزی باستانی داخل بستهست یا یه سکه قدیمی یا یه همچین چیزی. تو این بستهها معمولا از اسکار که کارشناس ارشد موزه نیویورک بود درخواست میکردند که این موزه بیاد این اشیا رو خریداری کنه.
این بار اما قصه فرق میکرد. وقتی اسکار بسته رو باز کرد و عکسهای داخل بسته رو دید، فکش افتاد. تصاویر یک تابوت سنگی رو نشون میدادن که داخلش یه جسد مومیایی بود. اجساد مومیایی مصری چیز عجیبی نیستن و خیلی از اونا هم تا اون زمان کشف شده بودن؛ اما چیزی که باعث بهت و حیرت موسکارلا شده بود، نوشته باستانی بود که روی نقاب طلایی جسد و تابوت حکاکی شده بود.
این نوشته به زبان فارسی کهن بود. تا اون زمان هیچ وقت هیچ رد و نشانهای از یک مومیایی پارسی وجود نداشت. موسکارلا ادامه نامه رو خوند. آدرسی که پایین نامه نوشته شده بود، متعلق بود به یک دلال عتیقه که فقط یک بار با موسکارلا تلفنی صحبت کرده بود. فرستنده نامه درخواست دریافت مبلغ یازده میلیون دلاری رو برای فروش این مومیایی تو نامه نوشته بود. مبلغ، خیلی مبلغ گندهای بود؛ ولی واقعا برای این کشف بزرگ که یه تیکه مهم از تاریخ رو نشون میداد، اصلا پول زیادی نبود. موسکارلا کمی فکر کرد و به این نتیجه رسید که این قصه خیلی غیر واقعی به نظر میاد و عکسهای مومیایی رو انداخت تو سطل زباله؛ ولی موسکارلا سخت در اشتباه بود. مومیایی پارسی قرار بود هر اون چیزی که کارشناسان فکر میکردن در مورد تاریخ میدونن رو تغییر بده.
سلام. به پادکست رسوا خوشاومدید. تو این پادکست سفر میکنیم به دل تاریخ تا حقیقت جذابترین معماها را کشف کنیم. از مرگهای مشکوک و تناقضات علمی گرفته تا گزارشها و اتفاقات عجیب رو تو پادکست رسوا برای شما روایت میکنیم. تو اپیزود نهم از پادکست رسوا، داستان یک مومیایی پارسی یا اون طور که در زبان انگلیسی بهش میگن، پرشین مامی «Persian mummy» رو بررسی میکنیم.
گفته میشد که این مومیایی، بعد از وقوع یک زلزله تو مرز ایران و پاکستان پیدا شده. جایی که تا به حال هیچ مومیایی در اونجا کشف نشده بود. در اکتبر سال دو هزار، پلیس پاکستان به یه خونه تو شهر کراچی یورش برد تا مظنونی رو به اسم علی اکبر دستگیر کنن. بعد از اینکه این آقا رو بازداشت کردن، کاراگاه فاروق و تیمش، شروع کردن همهجای خونه رو گشتن، تا اینکه یه نوار ویدیویی مشکوک پیدا کردن.
تو این نوار، تصاویری از همون مومیایی که برای مسکرات نیویورک ارسال شده بود وجود داشت. این نوار نشون میداد که علیاکبر در حال تبلیغ کردن برای فروختن مومیایی پارسیه. این در حالی بود که پلیس پاکستان دنبال شواهد و مدارکی برای یک پرونده قتل میگشت؛ ولی چیزی که اتفاقی تو این نوار ویدیو دیدن، خیلی جرم سنگینتری در پاکستان محسوب میشد. تو این کشور قوانین خیلی سخت گیرانهای برای خرید و فروش اشیای عتیقه وجود داره. حکومت پاکستان اعتقاد داره که خرید و فروش اشیای عتیقه برای سود شخصی، کار ناپسند و به شدت غیرقانونیه؛ چون این اشیا در واقع فرهنگ و تاریخ مشترک یه ملته.
با کشف این جرم، علیاکبر حالا دیگه سرنوشتش زندان بود؛ ولی وقتی مامورا بازجوییش کردن، علیاکبر بهشون گفت که مومیایی پارسی پیش اون نیست. اکبر گفت که اون فقط یه واسطه بوده و برای دریافت حق دلالی این کارو کرده. تو همین بازجوییها، اکبر به پلیس محل فروشنده واقعی و کسی که این مومیایی باستانی رو داشت، اطلاع داد. کارآگاه فاروق و بقیه تیمش با سر نخهایی که اکبر بهشون داده بود، راهی منطقهای به اسم شهر کویته «Quetta» شدند که در هفتصد کیلومتری شمال کراچی قرار داره.
اونجا فردی رو به اسم ولی محمد ریگی دستگیر کردن و اتفاقا مومیایی هم تو خونه این آقا بود. پلیس تابوت مومیایی رو کشف کرد و سریعا تماس گرفتند تا تحلیلگرای مربوطه، برای بررسی این مومیایی راهی خونه محمد ریگی بشن. دکتر اسما ابراهیم، رییس موزه ملی پاکستان، یک تیم چند نفره از تحلیلگران و باستانشناسان رو با خودش آورد به محل و از پلیس هم خواست تا هیچ چیزی رو جابهجا نکنن.
مومیایی زیر دو لایه تابوت قرار داشت. لایه اول یه تابوت چوبی بود. بالای این تابوت یک تصویر حکاکی شده بود. تصویر چی بود؟ نقش اهورامزدا. خدای ایران باستان و نماد مقدس زرتشتیان. داخل این تابوت چوبی، یک تابوت سنگی دیگه هم بود. رو این سنگ، حروفی هم حکاکی شده بود که دکتر ابراهیم، اونو به عنوان خط میخی پارسی تشخیص داد؛ اسما ابراهیم که از باستان شناسان به نام پاکستان بود، به شدت هیجان زده شده بود و تو این لحظه، احساس میکرد که قلبش داره از سینهاش بیرون میزنه.
جدا از نادر بودن این کشف باستانی، خود مومیایی هم یک مومیایی ساده نبود و مثل یک اثر هنری به نظر میرسید. مشخص بود که این جسد، باید متعلق به فرد بسیار مهمی در عصر خودش بوده باشه که همچین مراسم دفن و کفن پر هزینهای رو براش ترتیب داده بودن. این جسد حدود ۱۴۰ سانتیمتر طول داشت و روی صورتش هم یه ماسک طلایی قرار داشت. روی سینه هم یه نوار فلزی از جنس طلا و روی ساعد دو دست هم باز طلا کار کرده بودن.
اسما ابراهیم تصمیم گرفت تا برای بررسیهای نهایی، جسد مومیایی رو با احتیاط کامل به موزه کراچی انتقال بده. اول از همه، کارشناسان پاکستانی میخواستند هویت فرد مومیایی شده رو تشخیص بدن. دکتر ابراهیم میدونست که جواب این سوال رو بعد از ترجمه خط میخی به کار رفته روی طلاها و تابوت میشه فهمید؛ ولی یه مشکل خیلی بزرگ وجود داشت. اینکه خط میخی پارسی تقریبا یه زبان مرده به حساب میومد؛ بنابراین برای اینکه بتونه معمای این مومیایی رو حل کنه، اسما ابراهیم باید خودش خط میخی پارسی رو یاد میگرفت. چندین هفته رو همینطوری سپری کرد و هی کتابها و دست نوشتههای تاریخی بررسی میکرد و بعد میومد نوشتههای روی تابوت رو نگاه میکرد تا بتونه بالاخره این نوشتهها رو ترجمه کنه.
در نهایت اسما ابراهیم تونست این نوشته رو ترجمه کنه. اون طور که ایشون گفت، این نوشته به این معنیه: ««من دختر پادشاه بزرگ، خشایارشاه هستم. باشد که اهورامزدا از من محافظت کند. من روزگون هستم.»
اسما ابراهیم بعد از اینکه اینو ترجمه کرد، خودش خشکش زده بود. این نشون میداد که این مومیایی مربوط به یک زن معمولی نبوده؛ بلکه مومیایی مربوط به یه شهدخت پارسیه که پدرش خشایارشاه، امپراتور بزرگ سلسله هخامنشی بود. امپراتوری بزرگی که بین سالهای ششصد تا سیصد قبل از میلاد بر خاورمیانه و غرب آسیا حکومت میکرد. امپراتوری هخامنشی در زمان اوج قدرتش، از هند تا شمال آفریقا را تحت حکومت خودش داشت؛ اما بر خلاف حاکمان مصر باستان که از خودشون اهرام و مومیایی و آثار هنری خیلی زیادی به جا گذاشتن، از امپراتوری پارس بناها و آثار چندان زیادی وجود نداره. البته به جز بنای تخت جمشید که مهمترینشونه.
به جز تخت جمشید و مقبره کوروش، انگار هخامنشیها به ساخت مقبرههای عظیم و سلطنتی برای پادشاهانی که از دنیا میرفتند چندان اعتقادی نداشتن. شاید به همین دلیله که امپراتوری خشایارشاه هنوز هم یه راز بزرگ برای باستانشناساس. حالا این مومیایی که باستان شناسان پاکستانی میگفتن مربوط به دختر خشایارشاست، میتونست اسرار چند قرن فراموش شده از تاریخ رو فاش کنه.
البته رفرنسهای «References: ارجاعها» زیادی در مورد ««روزگون» دختر خشایارشاه وجود نداشت. حتی بیشتر باستانشناسان نمیدونستن که رسم و رسوم تدفین در امپراتوری پارس دقیقا چه شکلی بوده؟ هرودوت «Herodotus» مورخ یونانی که خیلی از چیزهایی که ما الان در مورد هخامنشیان میدونیم از نوشتههای ایشونه، در مورد مراسم تدفین پارسیاس، میگه که رسم پارسیان هم مثل یونانیها بود و اون اجساد رو تمیز میکردن و اون داخل تابوت میذاشتن؛ اما خیلی نمیشه به گفتههای هرودوت اطمینان کرد و خیلی از مورخان کتابها و آثار ایشون در مورد تاریخ رو ناقص یا نادرست میدونن.
بنابراین اسما ابراهیم به شواهد بیشتری نیاز داشت تا ثابت کنه که اصالت این مومیایی به ایران باستان برمیگرده. چون این مومیایی در نگاه اول خیلی شبیه به مومیاییهای مربوط به خاندان سلطنتی مصر بود. جسد رو از طلا پوشونده بودن و توسط دو تابوت سنگی و چوبی محافظت میشد. البته این احتمال هم وجود داشت که این مومیایی به دلیل اینکه دست قاچاقچیها بوده برای مدتی، اونا سعی کرده باشن که یه تغییراتی روی جسد ایجاد کنند یا توی تابوتها تا بتونن اینجوری نشون بدن که این مومیایی خیلی مومیایی خاصیه و اولین مومیایی ایران باستانه و به این شکل بتونن اون به قیمتهای گزاف و خیلی بالاتری بفروشن.
اسما ابراهیم تصمیم گرفت دوباره اون نوشتههای طلای روی جسد و ترجمش رو چک کنه. اینجا ولی به یه موضوع عجیب برخورد. به نظر میرسید چند خطای نگارشی تو نوشته روی مومیایی وجود داشت. مثلا وقتی بیشتر بررسی کرد، دید که یکی از حروف اسم روزگون اشتباه نوشته شده. مثل این بود که تو زبان انگلیسی به جای حرف سی «C»، حرف ای «E» رو بنویسن.
اسما ابراهیم رفت سراغ باقی کارشناسا و از اونا هم نظر پرسید. اونا هم درست ترجمه ابراهیم رو تایید کردن؛ ولی نمیتونستن توضیح بدن که این اشتباهات به خاطر چیه؟ بعد یه مدت که به جواب منطقی نرسیدن، تصمیم گرفتن که برن و خود جسد مومیایی رو بررسی کنن.
بعد از اینکه اولین بار تو رسانهها اعلام شد که یک جسد مومیایی کشف شده که احتمالا اصالتش به ایران باستان برمیگرده، دولت ایران موضع محکمی گرفت و از مقامات پاکستانی خواست تا مومیایی رو هر چه سریعتر به ایران برگردونن. اصلی این فرد مومیایی محسوب میشه. مقامات و کارشناسان ایرانی به این موضوع اشاره میکردند که زبانی که برای نوشتههای روی تابوت استفاده شده، یکی از زبانهای ایران باستانه. حتی سازمان میراث فرهنگی هم اعلام کرد که کشف این مومیایی میتونه بخشی از تاریخ ایران رو نشون بده که تا حالا فراموش شده بوده.
بعد از این، ایران اعلام کرد که برای اینکه مطمئن شه پاکستان مومیایی پس میده، به یونسکو شکایت میکنه. حالا این مومیایی تبدیل شده بود به یک جدل بین دو کشور. تنها چیزی که ممکن بود اصالت این مومیایی رو نشون بده، همون نوشتهها بود که خب کاملا مشخص شده بود یکی از زبانهای ایران باستانه؛ ولی از طرف دیگه، این مومیایی درون مرزهای پاکستان پیدا شده بود و مقامات این کشور هم میگفتند جدا از اینکه اصالت این مومیایی از کجا میاد، این مومیایی متعلق به پاکستانه.
در حالی که ایران و پاکستان وارد یک کش و قوس سیاسی شده بودن، پای یک کشور سوم در همسایگی هم به این موضوع باز شد. افغانستان که اون زمان هنوز به خاطر حمله تروریستی یازده سپتامبر مورد حمله تلافی جویانه آمریکا قرار نگرفته بود و طالبان داشت در اونجا حکومت میکرد، اعلام کرد که این جسد، اول در افغانستان پیدا شده؛ ولی قاچاقچیان اونو بردن پاکستان. خلاصه این که بوی پول، خورده بود به مشام طالبان اهریمنی که امروز بعد از حدود بیست سال دوری از قدرت، دوباره اومده تا افغانستان و مردم بیگناهش رو نابود کنه.
الان سه تا کشور ایران، پاکستان و افغانستان میگفتند که این مومیایی مال اوناس. طالبان ولی هیچ مدرک و شواهدی برای ادعاش ارائه نداد. بنابراین پاکستان هم توجهی به درخواست طالبان نکرد؛ ولی حتی در پاکستان هم بحث و جدل در مورد اینکه مومیایی رو کجا نگهداری کنند بالا گرفته بود.
در شهر کویته که برای اولین بار پلیس مومیایی رو اونجا پیدا کرد، مردم به دولت اعتراض کردن که چرا مومیایی رو به موزه کراچی برده. اونا میخواستن این اثر باستانی به شهر خودشون برگردونن تا توریستها به این شهر بیان و از این طریق مردم محلی هم به درآمد برسن. این زد و خورد بین المللی بین ایران و پاکستان و افغانستان باعث شد که رسانههای بیشتری تو دنیا به این موضوع بپردازن.
تا اینکه یه روز اسکار موسکارلا یکی از مقالات مربوط به این موضوع رو تو روزنامه خوند. اسکار موسکارلایی که گفتیم باستانشناس کهنه کار تو موزه مترو پولیتن «Metropolitan Museum» نیویورک بود.
ایشون در جریان یک مصاحبه با مجله باستانشناسی، به خبرنگار گفت که اطلاعات مربوط به مومیایی پارسی، قبل از اینکه توسط دولت پاکستان کشف بشه اول روی میز اون قرار گرفته. به گفته موسکارلا، فردی به اسم امانالله ریگی که دلال اشیای عتیقه در نیوجرسی «New Jersey» بود، تلاش کرده بود که مومیایی ایرانی رو بهش بفروشه. بعد موسکارلا تو این مصاحبه میگه که اون از امانالله خواسته تا نمونههایی از سنگ و جسد مومیایی رو براش بفرسته. تا بتونه صحت و اعتبار این جسد مومیایی رو بررسی کنه؛ اما امانالله چنین کاری رو انجام نداده. موسکارلا گغت که در نهایت به این نتیجه رسیده که این عتیقه یا جعلیه و یا اگر هم اصل باشه، دزدیده شده و اون اصلا دوست نداره میراث فرهنگی کشورهای دیگه رو خرید و فروش کنه.
بنابراین تصمیم گرفته اصلا وارد این ماجرا نشه. ایشون تو این مصاحبه میگه که من با نهایت احترام به ریگی، گفتم که علاقهای به خرید این مومیایی ندارم. این مصاحبه باعث شد تا فشارها روی اسما ابراهیم برای کشف اصالت مومیایی بیشتر شه. حالا ابراهیم و تیمش، یه نمونه از تابوت چوبی برداشتن و فرستادن به آزمایشگاه سالیابی رادیوکربن تا قدمتش و تخمین بزنن؛ اما وقتی جواب آزمایش اومد، مشخص شد که عمر این تابوت چوبی فقط ۲۵۰ ساله. یعنی اینکه این تابوت، حتی یک دهم اون چیزی که انتظار داشتن هم قدمت نداشت.
بعد ابراهیم یک کشف بزرگ دیگه هم داشت. اون فهمید که اطراف حکاکیها، علامتهایی شبیه به جای مداد وجود داره که نشون میده با نوشتافزار حکاکی شده که ایرانیان باستان اصلا این ابزار رو در اختیار نداشتن. قلم امروزی یا همون مداد نهایتا عمرش به قرن هفتم میلادی برمیگرده. همه این شواهد نشون میداد که کسی که این نوشتهها را حکاکی کرده، اصلا یه فرد باستانی نبوده. بیشتر به نظر میومد که یک هنرمند امروزی، این نوشتهها رو از روی یک تصویر کپی کرده و بعد اونا رو روی سنگ تابوت حکاکی کرده؛ اما یه گاف خیلی بزرگتر هم کشف شد.
نویسنده به جای استفاده از اسم اصیل شاهدخت ایرانی، از شکل یونانی این اسم استفاده کرده بود. روزگون شکل یونانی اسم اصلی این فرد بوده که یونانیها هم از این کلمه سالها بعد استفاده کردن. یه جای کار ایراد داشت؛ چون به هیچ وجه ممکن نبود شاه ایران باستان، اسم دخترش رو به شکل یونانی حکاکی کرده باشه. اون هم به صورتی که بعدها مرسوم شد در یونان. نه در روز و روزگار خودش.
اسما ابراهیم با کنار هم گذاشتن مدارک کافی به این نتیجه رسید که مومیایی پارسی کاملا جعلیه. حالا تمرکز ابراهیم و تیمش، رفته بود سمت فرد ماهری که تونسته بود این مومیایی رو با دقت و ظرافت کامل جعل کنه. اسما ابراهیم و همکاراش، متوجه تفاوتهای زیادی بین مومیایی ایرانی و مومیاییهای مصری شده بودن.
یکی از مهمترین این تفاوتها این بود که توی مومیایی ایرانی، خبری از بیرون کشیدن مغز از طریق بینی نبود. لازمه این کار ظریف، مهارت بالا و به کارگیری ابزار ویژهایه. مومیایی کنندگان برای بیرون کشیدن مغز، تیشهای وارد حفرههای بینی میکردند و با شکستن چند استخون کوچیک از جمله استخوان اتموئید «Ethmoid bone»، به مغز دسترسی پیدا میکردن. بعدا با فشار میلهای آهنی باریکی، مغز رو به حالت مایع در میآوردند و از بینی خارج میکردن؛ ولی در مومیای ایرانی این استخون کاملا دست نخورده باقی مونده بود و در عوض، ظاهرا از زیر چونه به مغز دسترسی پیدا کرده بودند که راه بسیار دشوارتریه و این وسط چند تا استخون دیگه هم شکسته بود.
مومیایی کنندههای مصری برای اینکه بتونن اعضای بدن رو خارج بکنن، از یه تیغه کوچیک به اندازه نه تا دوازده سانتیمتر استفاده میکردن و معمولا زیر پهلو شکافی ایجاد میکردند تا بتونن اعضا رو بیرون بکشند؛ ولی در مومیایی ایرانی این شکاف روی شکم و بزرگتر از نمونههای مصری بود و حدودا بیست سانتیمتر بود؛ ولی مهمترین تفاوت مومیایی ایرانی با مومیاییهای مصری، برداشته شدن قلب بود.
از اونجا که قلب جایگاه هوش و ذکاوت عواطف و هر آن چیزی که شخصیت یک انسان رو شکل میده داشته و اعتقاد مصریها این بوده که مردگان در دنیای پس از مرگ به اون احتیاج دارن، توی مومیاییهای مصری قلب برخلاف سایر اعضای بدن برداشته نمیشد و سر جاش باقی میموند. حالا که دیگه کارشناسا فهمیده بودند که این مومیایی روزگون دختر خشایارشا نیست، سوال مهمی که پیش اومده بود این بود که این جسد مربوط به کیه؟
کارشناسان ایرانی و پاکستانی، به همین منظور بررسیهای بیشتری انجام دادند. اینجا بود که ماجرای مومیایی رنگ و بوی یک جنایت به خودش گرفته بود. تخمین زده میشد که این مومیایی متعلق به زنی ۲۰ تا ۲۵ سالست. تمام اعضاش رو از بدنش خارج کرده بودن و شکمش با نمک و جوش شیرین پر کرده بودن. این مدرک دیگهای بود که نشون میداد مومیایی مصری هم نیست.
هر چی ابراهیم و همکاراش جلوتر میرفتن، حقایق هولناکتری آشکار میشد. مشخص شد که مومیایی نه تنها شاهدخت نیست، بلکه باستانی هم نیست و از مرگش چند سالی بیشتر نمیگذره. آزمایش سالیابی رادیو کربن نمونههای بافت و استخوانهای مومیایی نشون میداد که از فوت این زن، فقط سه سال میگذره. بنابراین محققان که تا اون زمان نسبت به جعلی بودن تابوت اطمینان حاصل کرده بودن، در مورد قلابی بودنش هم یقین پیدا کردن؛ ولی چه کسی دست به جعل مومیایی و تابوت زده بود؟
این جعل نمیتونست کار هر کسی باشه. مومیایی چنان ماهرانه جعل شده بود که دست کم برای مدت سه ماه بهترین و خبرهترین باستانشناسان جهان رو به شک انداخته بود. قاعدتا باید کار یک تیم کاملا حرفهای بوده باشه. این تیم دست کم شامل یک طلاساز کاملا متبحر برای ساخت الواح سینه و نقاب و تاج، یه منبتکار برای درست کردن نقوش برجسته روی تابوت چوبی، یه سنگ تراش ماهر برای ساخت تابوت سنگی و یه مورخ بوده.
حدس این بود که در کنار این افراد، شخص دیگهای هم وجود داشته که دانش خیلی بالایی در مورد زبانهای باستانی به خصوص تاریخ و زبان ایران باستان داشته و به هر شکلی که بوده تونسته اونو یاد بگیره. حالا که دیگه جعلی بودن جسد مومیایی برای همه محرز شده بود، کارشناسی پزشکی قانونی هم به تیم اسما ابراهیم اضافه شدن تا پرده از یک جنایت هولناک برداشته بشه.
دکتر کریستوفر میلری از دانشگاه اتاوا «UOTTAWA» کانادا یکی از بهترین متخصصان جهان، تو حوزه آسیبشناسی پزشکی قانونی به حساب میاد و به دعوت مقامات پاکستانی، به کراچی اومد تا تحقیقات رو ادامه بده. بعد از بیرون کشیدن جسد از بین لایه سخت بانداژ، سیتیاسکن و رادیولوژی با پرتو ایکس در بیمارستان دانشگاه آقاخان تو کراچی انجام شد.
دکتر ابراهیم، توی گزارش یازده صفحهای که تو فروردین سال هشتاد به چاپ رسید، علت مرگ این زن رو که در سال ۱۳۷۶ فوت کرده بود و در زمان مرگش بین ۲۰ تا ۲۱ سال سن داشت، برخورد جسم سخت، از پشت، به سر و کمر و لگن دونست. دندونهای این زن، بعد از مرگ کشیده و شکمش با پودر پر شده بود. از طرف دیگه جراحاتی هم در مفاصل ران و لگن و ستون فقرات قربانی به چشم میخورد که ممکن بود بعضی از اونها پس از مرگ و در زمان جابجایی به وجود اومده باشن.
با توجه به اینکه آب و هوای این منطقه گرم و خشک بوده و احتمالا باعث فساد سریع جسد میشده، تصور اینه که روند مومیایی کردن جنازه در بازه زمانی ۲۴ ساعت بعد از مرگ زن شروع شده باشه.
حالا بیشتر از بیست سال از پیدا کردن این مومیایی میگذره. از اون زمان تا حالا، در مورد جعل مومیایی هخامنشی، تو مطبوعات و رسانهها خیلی صحبت شده. این مومیایی، همچنان یکی از مشهورترین نمونههای آثار باستانیه که جعل شده. بیبیسی «BBC» حدود یک سال بعد از این ماجرا، مستندی به نام معمای مومیایی ایرانی رو پخش کرد.
هیلی گرینفیلد نقاش و هنرمند آوانگارد، در سال ۹۵ نمایشگاهی به نام مومیایی ایرانی برپا کرد. گرینفیلد تو این نمایشگاه، اومد از اون ابزارهایی که احتمالا برای جعل این مومیایی استفاده شده بود رونمایی کرد.
تیست گریس نویسنده آمریکایی هم ظاهرا کتاب یادگاری مردگان رو با الهام از ماجرای مومیایی ایرانی نوشته. داستان این کتابم در مورد یه مومیاییه که اولش همه فکر میکردن یه کشف باستانیه؛ ولی بعدا در جریان تحقیقات، گلولهای در بدن اون کشف میشه و ماجرا تبدیل میشه به یه پرونده جنایی.
حالا بعد از گذشت دو دهه، بعیده که پرونده مومیایی ایرانی، هیچ وقت قرار باشه حل شه. گفته میشه پلیس همچنان به دنبال مرد مرموز پشت این ماجراست. فردی که حدس زده میشه اسمش «شاه باقی» باشه؛ ولی تا به حال هیچ ردی از اون به دست نیومده. اون همچنان تنها کسی که میتونه حقیقت ماجرای این مومیایی رو آشکار کنه؛ اما میدونیم بدترین بخش ماجرا چیه؟ اینکه ممکنه هیچ وقت نفهمیم اون زن بیچارهای که مومیایی شده، کی بوده؟ آیا دوست همسر فرزند یا والدینی داشته که از ناپدید شدنش غمگین شن؟
حدس و گمانهایی وجود داره که این زن که هیچ خانوادهای نداشته یا احتمالا یه فرد آواره و بیکس و کار بوده. شاید هم کسی بوده که در یک سانحه رانندگی جونش رو از دست داده. اینو میدونیم که در استان بلوچستان پاکستان، ناآرامیها و جرایم سازمان یافته زیادی رخ میده. ممکنه این زن قربانی یک درگیری خیابانی بوده باشه یا اینکه جسدش رو از قبرستون یا سردخونه بیرون کشیده باشن؛ ولی ترسناکترین احتمال اینه که این زن از ابتدا با هدف اینکه مومیایی بشه کشته شده. فرضیهای که با توجه به سازمان یافته بودن این جعل و نیاز مبرم به جنازه تازه، کاملا قانع کنندست.
از دی ماه ۷۹ سازمان میراث فرهنگی ایران و مقامات پاکستانی رسما تقلبی بودن مومیایی رو اعلام کردن، یک پرونده قتل برای این زن گمنام تشکیل شده؛ ولی اطلاعات درستی هنوز از این پرونده در دست نیست. بعید به نظر میرسه که این پرونده بین شاید هزاران پرونده جنایی بیشماری که هر سال فقط تو شهر کویته تشکیل میشن از اولویت بالایی برخوردار باشه. بنابراین شاید بتونیم بگیم که پرونده مومیایی ایرانی و هویته فرد مومیایی شده، احتمالا برای همیشه مختومه شده.
اینجا اپیزود نهم از پادکست رسوا به انتها میرسه. ممنون از شما که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و به این پادکست گوش دادید. اگر پادکست رسوا رو دوست دارید، میتونید با سابسکرایب در کست باکس یا معرفیش به دوستاتون به بهترین شکل از ما حمایت کنید. منتظر اپیزودهای جدید رسوا باشید.
بقیه قسمتهای پادکست رسوا را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود هشتم؛ گمشدگان پرواز ۳۷۰
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود چهاردهم؛ عملیات آژاکس (قسمت دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود چهارم؛ ماجرای ترور هیتلر چه بود؟