اپیزود پنجم؛ سرقت مرموز مونالیزا

سلام، به پادکست رسوا خوش اومدید. من پوریا فیروزنژاد در این پادکست هربار داستان یکی از رسوایی‌های تاریخ رو برای شما روایت می‌کنم.


تو این اپیزود قراره ناپدید شدن تابلوی مونالیزا رو با هم بررسی کنیم. کی؟ سال ۱۹۱۱. کجا؟ موزه لوور پاریس. این اپیزود پنجم از پادکست رسواست که در هفته‌ی اول شهریور ۱۴۰۰ ضبط میشه.

یکی از مشکلات اساسی نقاشی یا شاید بشه بهش گفت صنعت نقاشی، اینه که همیشه همه چیز سر جاش نمی‌مونه؛ البته لویی بیرو اصلا با همچین مشکلی روبرو نبود.

این آقای لویی بیرو کی بود؟ یه بنده خدایی بود که استخدام شده بود تا از روی تابلوهای نقاشی‌ای که روی دیوار موزه‌ی لوور هستن، یه نسخه‌ی کپی بکشه.

این نقاشی‌ها چی بودن؟ شاهکارهای فاخر و معروف نقاشی‌های اروپایی. تابلوهایی از قدیس‌ها، شاهزاده‌ها و زنان. تو سال ۱۹۱۱، بیرو دیوارهای لوور رو بهتر از خونه‌ی خودش می‌شناخت.

به همین دلیل هم بود که وقتی یکی از تابلوهای کمتر معروف سر جاش نبود، بیرو سریع متوجه شد. بین دو تابلوی ازدواج عرفانی سنت کاترین و The Allegory of Alfonso D'Avalos، یه دیوار خالی مونده بود.

بیرو سریع به سمت نگهبان رفت و درمورد خالی بودن اون دیوار سوال پرسید. نگهبان هم که به خوبی بیرو رو می‌شناخت و نگرانی‌هاش رو می‌دونست خیلی موضوع رو جدی نگرفت.

نگهبان فکر کرد که احتمالا عکاس‌های لوور مثل همیشه اومدن تابلو رو برای عکاسی برداشتن بردن. بیرو هم گفت آره، احتمالا همینه. پس بی‌صبرانه منتظر موند تا عکاس‌ها کارشون تموم شه و تابلو رو بیارن.

اما چند ساعت که گذشت دیوار همچنان لخت بود و سر و کله‌ی عکاسی هم پیدا نشد. بیرو دوباره به سمت نگهبان رفت و شروع کرد به غر زدن و گفت اول که اومدن روی نقاشی‌ها شیشه گذاشتن و گند زدن به نماشون، الان هم دیوارها چند ساعت، چند ساعت خالی می‌مونن.

آقا با این فرمون، این‌ها باید در این موزه رو تخته کنن. نگهبان هم که از غر زدن‌های این بابا خسته شده بود، راضی شد که بره ببینه تابلو دست کی مونده.

ولی وقتی از عکاس‌ها پرسید، فهمید که اون‌ها تابلو رو جا به جا نکردن و اصلا برنامه‌ای برای عکاسی از این تابلو نداشتن. همه‌ش همین نبود. نه تنها نگهبان‌های دیگه بلکه سرپرست نگهبانان و حتی رئیس موقت موزه هم از سرنوشت تابلو خبر نداشت.

وقتی رئیس موقت از موضوع باخبر شد، بدون تلف کردن وقت سریع پلیس پاریس رو خبر کرد. رئیس اصلی موزه تو تعطیلات بود و اگه برمی‌گشت و تابلو رو سر جاش نمی‌دید، همه‌ی این آدم‌ها باید تاوان کارشون رو پس می‌دادن.

همه‌ی این مدت بیرو یه جا نشسته بود و از روی استرس تند تند پاش رو تکون می‌داد. پلیس که داشت همه‌ی اتاق‌ها و سالن‌ها رو می‌گشت، در نهایت به یک قاب خالی برخورد که کنار نردبون افتاده بود ولی خبری از نقاشی نبود.

بیرو دیگه به این نتیجه رسیده بود که تابلویی که انتخاب کرده بود که اون روز تصویرش رو بکشه، به سرقت رفته بود. کسی نمی‌دونست که چقدر طول می‌کشه تا پلیس رد دزد تابلوی مونالیزای داوینچی رو پیدا کنه.

بعد از این‌که این تابلو دو سال توی آپارتمان نگهداری شد، در نهایت به لوور برگشت. ما این‌جا می‌خوایم داستان دو سال ناپدید شدن مونالیزا رو با هم بررسی کنیم.

بعد از برگشت به لوور این تابلو ترمیم شد یا شاید بتونیم بگیم نسخه‌ای از تابلوی اصلی ترمیم شد. سارق هم بعدها فاش کرد که تابلوی مونالیزا اونقدر‌ها هم که مردم ممکنه فکر کنن منحصر به‌ فرد نیست.

شاید امروز نتونیم این رو باور کنیم ولی تابلوی مونالیزا ۲۸ ساعت قبل از این که لویی بیرو در سال ۱۹۱۱ متوجه نبودنش بشه، دزدیده شده بود.

مردی که تابلوی معروف مونالیزا رو دزدیده بود، فرد خاص یا نخبه‌ای نبود ولی عملیاتی که این بابا انجام داده بود برای دزدیدن مونالیزا، کاملا بی‌عیب و نقص بود، از هر نظر.

وینچنزو پروجیا (Vincenzo Peruggia)، یک مهاجر ایتالیایی بود که به فرانسه اومده بود و کارگری می‌کرد. کجا کار می‌کرد؟ موزه‌ی لوور.

از نظر خودش اون مونالیزا رو برای پول ندزدیده بود بلکه اون‌طور که بعدها اعلام کرد هدف والایی داشت. چی بود؟ این که تابلو رو به جایی که برای اولین بار کشیده شده، یعنی فلورانس در ایتالیا برگردونه.

پروجیا در روز دوشنبه ۲۱ آگوست ۱۹۱۱، از خواب پاشد و در حالی که داشت یونیفرم کارگران رو می‌پوشید، احساس می‌کرد داره میره که بشه قهرمان ملی ایتالیا.

وقتی از در اومد بیرون، حس غرور ملی از تو چشم‌هاش مشخص بود. اون تونست به عنوان کارگر خدماتی خیلی راحت بره داخل موزه‌ی لوور. حتی با این که لوور اون روز بسته‌ بود.

هیچ کس به این بابا مشکوک نشد. چهره‌ی پروجیا برای همه آشنا شده بود یا بهتره بگیم یه چهره‌ی فراموش‌ شدنی برای همه داشت

یعنی چی؟

یعنی این که شما وقتی یه آدمی رو خیلی می‌بینی، حالا مخصوصا جایی که دارین کار می‌کنین، چهره‌ش دیگه برای شما عادی میشه و خیلی زود چهره‌ی طرف رو فراموش می‌کنید. انگار که همیشه می‌شناختینش و هیچ‌وقت هم نمی‌شناختینش. یه همچین حالی بود.

هیچ کدوم از نگهبان‌های موزه به مخیله‌شون هم نمی‌رسید که پروجیا بتونه کار دیگه‌ای به جز نظافت شیشه‌ها و تمیز کردن کف سالن‌ها انجام بده.

حدود ساعت هفت و نیم صبح بود و هیچ‌ کس تو سالن نبود جز پروجیا و تابلوی محبوبش. هیچ‌ کس پروجیا رو ندیده بود که تابلوی نود کیلویی مونالیزا رو از قلاب‌های آهنی روی دیوار جدا کرده باشه و هیچ زنگ خطری هم فعال نشده‌ بود.

هیچ‌ کس هم ندیده بود که پروجیا تابلو رو برده باشه تو یکی از راهروها و نقاشی رو از تابلوی ۸۵ کیلوییش جدا کنه و اون رو لوله کنه. بله، درست شنیدید. پروجیا نقاشی مونالیزا رو برای این که بتونه از این موزه لوور خارج کنه، لوله کرده بود.

در حالی که پروجیا داشت از ساختمان خارج می‌شد، یهو سر و کله‌ی یه بابایی پیدا شد. چی بود اسمش؟ موسیا سالوج که اتفاقا از کارکنان قدیمی و از دوستان پروجیا هم بود.

پروجیا سریع نقاشی رو تو آستینش مخفی‌ کرد. بعد برای این که سالوج به چیزی شک نکنه گفت آقا این در ته راهرو قفلش مشکل داره. اون هم گفت وایسا برم ابزارم رو بیارم، در رو با هم درست کنیم.

حواستون هست دیگه. الان پروجیا در حالی که نقاشی مونالیزا رو لوله کرده و تو لباسش مخفی کرده، خیلی شیک وایساده تو موزه‌ی لوور داره با یه بابایی قفل در رو تعمیر می‌کنه.

بعد از گذشت تقریبا یک ساعت، پروجیا از موزه زد بیرون و رفت به سمت آپارتمانش. در کمتر از دو ساعت نقاشی مونالیزا از بهترین موزه‌ی فرانسه خارج شده بود و رسیده بود به یکی از کثیف‌ترین آپارتمان‌ها تو یکی از ارزان‌ترین محله‌های پاریس.

همه‌ش همین نبود. پروجیا نقاشی رو گذاشته بود زیر اجاق خونه‌ش. از زمانی که بیرو، همون بابایی که گفتیم از روی نقاشی‌ها تصویر می‌کشید، متوجه ناپدید شدن تابلوی مونالیزا شد، تا زمانی که بیشتر از ۱۲۰تا کاراگاه داشتن دنبال تابلو می‌گشتند و یک هفته‌ی کامل موزه‌ی لوور تعطیل شد، نقاشی مونالیزا زیر همون اجاق مونده‌ بود.

در نهایت نتیجه‌ی تحقیقات چی شد؟ این که اسم پابلو پیکاسو، نقاش معروف به عنوان اصلی‌ترین مظنون سرقت تابلوی مونالیزا اعلام شد.

ما اینجا کاری به داستان این که چرا اسم پابلو پیکاسو به عنوان مظنون اصلی سرقت مطرح شده نداریم، برگردیم به داستان.

برای دو سال هیچ‌کس نقاشی مونالیزای داوینچی رو ندید و در عین حال همه هر روز مونالیزا رو می‌دیدن. هزاران نسخه کپی از مونالیزا تو سطح دنیا پخش شده بود.

اخبار به سرقت رفتن مونالیزا به تیتر یک روزنامه‌ها تبدیل شده بود و تقریبا هر روز درموردش صحبت می‌شد. جالب اینجاست به دلیل درخواست بالای مردم، موزه‌ی لوور مجبور شد دیوار خالی‌ای که قبلا تابلوی مونالیزا اونجا بود رو به نمایش عموم مردم بذاره‌.

کار به جایی رسیده بود که این دیوار به یکی از جاذبه‌های توریستی تبدیل شده بود و مردم از سراسر دنیا میومدن که دیوار خالی مونالیزا رو ببینن.

به دلیل سر و صدای زیادی که این سرقت ایجاد کرده بود، همه می‌خواستن از این فرصت سود ببرن.

براساس اعلام برخی از روزنامه‌های اون زمان، دو نفر به اسم مارکی و فورجر، برنامه داشتن تا مونالیزا رو بفروشن. البته نه فقط یه بار، بلکه شش بار. این دوتا، شیش‌تا نسخه‌ی کپی از مونالیزا درست کرده بودن و بعدش هم اون‌ها رو به نیویورک بردن.

حالا این‌ها اومدن چیکار کردن؟ بعد از این که وینچنزو، تابلو رو دزدید، اومدن گفتن که پروجیا رو ما استخدام کردیم تا تابلو رو بدزده. این‌ها قبل از درز خبر سرقت مونالیزا، ازش شیش تا کپی درست کرده بودن و داشتن.

حالا که تابلو به سرقت رفته بود، هر نسخه رو می‌بردن پیش یکی، می‌گفتن تابلو رو ما دزدیدیم. چیزی هم که الان می‌بینید تابلوی مونالیزای داوینچیه. به همین سادگی. این نسخه‌ها رو به شیش نفر فروختن.

حالا تا زمانی که تابلوی اصلی پیدا نشده بود، قضیه‌ی جعلی بودن اون شیش تا نسخه هم لو نمی‌رفت. به همین دلیل هم بود که مارکی تابلوی به سرقت رفته رو از پروجیا گرفت و پیش خودش نگه داشت.

بعد نسخه‌های ساختگی رو فروخت و سهم فورجر یعنی همون شریکش و پروجیا یعنی همون سارق تابلو رو بهشون داد. بهشون هم گفت که برن رد کارشون و راجع به این موضوع کلا چیزی به کسی نگن.

همه چیز طبق نقشه پیش می‌رفت، تا زمانی که این آقای پروجیا یه بار دیگه نقاشی مونالیزا رو دزدید. این بار از آقای مارکی، یعنی پروجیا یه بار تو سال ۱۹۱۱ تابلو رو از موزه‌ی لوور دزدیده بود، بعد مارتین تابلو رو ازش گرفته بود تا اون شیش تا نسخه رو بفروشه به آدم‌های دیگه و این تابلو هم هیچ وقت معلوم نشه که پیدا شده یا کجاست تا خبر جعلی بودن اون شیش تا نسخه هم فاش نشه.

حالا دفعه‌ی دوم پروجیا اومد تابلو رو دوباره دزدید. از کی؟ از آقای مارکی. کسی که مثلا استخدامش کرده بود که تابلو رو از لوور بدزده. پروجیا تابلو رو به فلورانس برد و رئیس گالری فلورانس برخلاف چیزی که پروجیا انتظار داشت، به پلیس خبر داد و اومدن پروجیا رو بازداشت کردند.

پروجیا بعد از دستگیری، یک سال رد در زندان سپری کرده و بعدش آزاد شد و به فرانسه برگشت. مونالیزا هم از زمانی که پروجیا اون رو برده بود فلورانس، دو هفته توی گالری اون‌جا موند و بعدش به موزه‌ی لوور برگردونده شد.

حالا مارکی چی شد؟ کی بود اصلا این آقا؟ همون بابایی که شیش تا نسخه‌ی کپی از روی نقاشی اصلی درست کرده بود و انداخته بود به ملت.

این آقا اومد تو یه مصاحبه‌ای، به روزنامه‌نگار روزنامه‌ی Saturday Evening Post، اعتراف کرد که در ماجرای سرقت مونالیزا دست داشته.

این روزنامه‌نگار در واقع دوست آقای مارکی بود. به همین دلیل هم مارکی ازش خواست تا زمانی که زنده‌ست این گزارش رو منتشر نکنه.

اون شیش تا نسخه‌ی جعلی رو یادتونه که گفتیم مارکی به جای تابلوی اصلی به مردم فروخته؟ خب، هیچ وقت مشخص نشد که این تابلوها به چه کسایی فروخته شدن و کجا هستن.

نکته‌ی جالبش اینه که همین موضوع باعث می‌شده که احتمالا هر کدوم از اون شیش نفری که مونالیزای جعلی ر از مارکی خریده بودن، هنوز هم فکر می‌کردن که نقاشی اصلی دست اون‌هاست و اون تابلویی هم که الان رفته توی لوور فقط برای این بوده که سر و صداها بخوابه و دهن ملت و رسانه‌ها بسته شه.

احتمالا به همین دلیل هم بود که هیچ کدوم از این شیش نفر صداش رو در نیاوردن. یعنی نیومدن اعلام کنن که آقا از ما کلاهبرداری شده. چون فکر می‌کردن تابلوی اصلی دست اون‌هاست.

اما یه نکته‌ای که این‌جا وجود داره اینه که اگه این آقای مارکی تونسته شیش‌تا نقاشی جعلی بسازه، کی می‌تونه بگه که فقط همین شش نسخه بوده. شاید هفت‌تا بوده و شاید بیشتر.

اگه این رو قبول کنیم، پس این احتمال هم وجود داره، شاید اون نقاشی‌ای که پروجیا برای بار دوم از مارکی دزدیده و برد به فلوورانس و بعدش هم بردنش به لوور به عنوان تابلوی اصلی، اون تابلو، ممکنه اصلا یکی از نسخه‌های جعلی بوده باشه و چیزی که به لوور برگشت همون تابلوی اصلی نباشه. فهمیدین چی شد دیگه؟

حالا سوال اینه که آیا ممکنه مونالیزای اصلی هنوز هم بیرون از موزه باشه و مثلا تو کلکسیون مخفی یه بابایی نگهداری بشه؟

از ۲۱ آگوست ۱۹۱۱ تا ۱۲ دسامبر ۱۹۱۳، معروف‌ترین اثر لئوناردو داوینچی یعنی مونالیزا سرقت شده بود. بر اساس اعلام پروجیا همون سارق نقاشی، این بابا تابلوی مونالیزا رو توی این دو سال توی آپارتمان خودش نگهداری کرده بود.

بیست سال بعد از این که مونالیزا به لوور برگردونده شد، اصالت نقاشی یه بار دیگه زیر سوال رفت. روزنامه‌ی Saturday Evening Post که بهتون پیش‌تر گفتیم توی یه گزارش تکان دهنده اعلام کرد که نقاشی مونالیزا اون دو سال رو در آپارتمان پروجیا نبوده.

پس کجا بوده؟ تابلو این دو سال پیش فرد دیگه‌ای به اسم مارکی بوده. تو این گزارش اشاره شده بود که پروژه در سال ۱۹۱۱ استخدام شد که تابلو رو بدزده و اون رو به مارکی داد.

دو سال بعد، پروجیا یه‌ بار دیگه نقاشی رو در سال ۱۹۱۳ دزدید. این نسخه همون تابلویی بود که در نهایت به لوور برگردونده شد اما اگه پروجیا مونالیزای واقعی رو از مارکی ندزدیده باشه چی؟ اگه پروجیا یه نسخه‌ی جعلی حرفه‌ای رو دزدیده باشه، اون‌وقت چی؟

اگه قرار باشه مبنای داستان زو گزارش این روزنامه قرار بدیم، باید به این نکته توجه کنیم که چند نسخه‌ی جعلی کپی برابر اصل از نقاشی مونالیزا وجود داره. پس چطور باید بدونیم و مطمئن باشیم که نقاشی توی لوور همون اثر اصلی داوینچیه؟

اما…اما یه موضوع مهمی که درمورد کارل دکر (Karl Decker)، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی این گزارش وجود داره، اینه که این آقا کلا ید طولایی داشته تو نوشتن گزارش‌های زرد و عامه‌پسندی که فقط هدفشون سر و صدا کردن و بالا بردن تیراژ روزنامه‌ها بوده‌.

دیتا و فکت‌هایی که توی این گزارش‌ها معمولا نوشته میشه، خیلی قابل اعتماد نیستن. این آقا کلا تخیلات خیلی قوی‌ای داشت. شاید نوشتن گزارشی در مورد این که مونالیزای واقعی در لوور نیست، احتمالا کالکشن‌های زرد و شاید دروغش رد کامل می‌کرد.

حتی همون روزها خیلی‌ها اومدن گفتن که آقا شخصی به اسم مارکی اصلا وجود خارجی نداشته؛ یعنی همچین فردی از اول به دنیا نیومده بوده.

بعد یه نکته‌ی جالب دیگه می‌دونید چیه؟ نحوه‌ی روایت و لحن این گزارش هم درست مثل این رمان‌های رازآلود بود؛ یعنی در مورد مارکی گفته شده بود که آره، موهای جوگندمی موج‌دار و مرموزی داشت.

یا مثلا فورجه که شریک همین مارکی بود خیلی پوست و استخون بود و سیبیل‌عای بلندی داشت و کلاه بلندی هم رو سرش بود. یه همچین چیزایی خیلی واقعی به نظر نمی‌رسه.

بعد یه چیز دیگه هم تازه هست. اسم کامل آقای مارکی این بود تو گزارش. مارکی دیوالفیرنو. اسم، اسم اسپانیاییه. معنیش می‌دونید چی میشه؟ شاهزاده‌ی جهنمی، خود شیطان، همین قدر واقعی.

از طرفی چون نقاشی مونالیزا دو سال ناپدید شده بود، نمی‌شه صد در صد مطمئن بود که تابلویی که امروز می‌بینیم حتما تابلوی اصلیه و اصلا امکان نداره که این داستان مارکی درست باشه.

حتی با این که ممکنه این داستان و شخصیت مارکی، فقط برای آب و تاب دادن به گزارش روزنامه‌نگار خلق شده باشه، ممکنه این نقاشی مونالیزای امروز نسخه‌ی اصلی نباشه. به هر حال امروز می‌دونیم که مونالیزایی که همه‌مون دیدیمش تنها نسخه‌ی موجود از این تابلو نیست.

در سال ۱۹۱۳ وقتی وینچنزو پروجیا ادعا کرد که مونالیزای اصلی توی همه‌ی دو سال قبل دست اون بوده، یه فرد انگلیسی که یک نجیب‌زاده هم بود اومد گفتش که آقا، تابلوی اصلی مونالیزا تو کاخ ماست. بعدش همه گفتن آقا یعنی چی؟ این دیگه چه صیغه‌ایه؟

بعدش هم گفت اگه باور ندارین، بیاین خودتون بررسیش کنین. بعد از بررسی معلوم شد که این نقاشی تو یه سری جزئیات با تابلوی توی لوور فرق داره، مثلا نسبت به نسخه‌ی توی لووز یه‌ ذره روشن‌تر بود و تم اصلیش به جای این که آبی باشه بیشتر نارنجی بود. انگار احتمالا توسط کس دیگه‌ای از روی نسخه‌ی اصلی کشیده شده.

اما… اما این آقای انگلیسی اصرار کرد که بابا این نقاشی سال‌هاست توی خونواده‌ی ما بوده و هیچ‌وقت هم وارد لوور یا موزه‌ی دیگه‌ای نشده؛ بلکه نسل به نسل توی این خانواده انتقال پیدا کرده و اصلا رد این انتقالات رو که شما بگیرید، می‌رسید به کی؟ به خود آقای داوینچی.

این شخص می‌گفت که این نقاشی اصلی مونالیزای داوینچیه و نسخه‌ی لوور از روی این کپی شده. کارشناس‌ها تایید کردن که این نقاشی همون نقاشی‌ای نیست که از لوور دزدیده‌شده ولی این رو داشته باشید.

کارشناسان بعد از بررسی این رو هم تایید کردند که این تابلویی که تو این خونواده‌ی انگلیسی بوده، توسط خود داوینچی کشیده شده. در واقع کارشناسان هنری بعد از کلی بررسی گفتند که نسخه‌ی موجود توی خانواده‌ی انگلیسی، کپی از روی نسخه‌ی لوور نیست. پس چیه؟

گفتن یه درفت از داوینچی بوده. درفت یعنی این که یه پیش‌نویس یا پیش‌نقاشی بوده. این یعنی چی؟ یعنی این که این تابلو احتمالا تابلوی تمرینی داوینچی بوده قبل از این که نسخه‌ی نهایی مونالیزا رو بکشه.

بعدها مشخص شد که داوینچی دوتا نقاشی دیگه هم از مونالیزا کشیده که نسخه نهایی یا همون تابلوی توی لوور نبودن.

طبق تحقیقاتی که در سال ۱۹۵۲، در موزه‌ی لوور انجام شد، مشخص شد که ۶۱ نسخه‌ی جعلی ولی بسیار دقیق و حرفه‌ای از نقاشی مونالیزا وجود داره و بیشتر این‌ها هم اصلا معلوم نیست که آقا کی این‌ها رو کشیده.

با این همه از بین ۶۱ نسخه، هیچ کدوم از اون‌ها ارتباطی با فردی به اسم مارکی پیدا نمی‌کنن. به همین دلیل هم میشه تقریبا با اطمینان گفت که گزارش روزنامه Saturday Evening Post کاملا ساختگی بوده و همون اعتراف وینچنزو پروجیا در در دادگاه حقیقت داشته.

پروجیا گفت که خودش به تنهایی و به خاطر غرور ملی ایتالیاییش تابلو رو دزدیده و تابلوی مونالیزا دو سال رو توی آپارتمان پروجیا بوده.

حالا نکته چیه؟ نکته اینه که این داستان پروجیا خیلی شاید قابل باور نباشه؛ یعنی این که یه کارگری بیاد تابلوی مونالیزا رو لوله کنه، بدزده، بذاره زیر اجاق، خیلی قابل باور نیست.

به همین دلیل هم بود که اون داستان مهیج و البته ساختگی مارکی، خیلی بین مردم طرفدار پیدا کرد و بیشتر مردم همون داستان رو قبول کردن.

شاید هم بعضی‌ها نتونن باور کنند که یک کارگر معمولی مثل پروجیا بتونه تابلوی معروف مونالیزا رو به این سادگی از موزه‌ی لوور با اون همه امنیت بدزده ولی اونقدرها هم سخت نبوده. چرا؟

چون مونالیزا تو سال ۱۹۱۱، اصلا به اندازه‌ی امروز معروف نبود. در واقع یکی از دلایلی که امروز این تابلو انقدر شناخته شده‌ست، همین ماجرای سرقت از لووره. یعنی مونالیزا بخش زیادی از شهرت امروزش رو مدیون یه کارگر ساده‌‌ست به اسم وینچنزو پروجیا.

بعد از این داستان‌ها و در دسامبر ۱۹۱۳، حالا یه بار دیگه مونالیزا به خونه‌ی خودش، یعنی دیوار بین دو تابلوی معروف  تابلوی ازدواج عرفانی سنت کاترین و The Allegory of Alfonso D'Avalos، برگشته بود.




این‌جا قسمت پنجم از پادکست رسوا به پایان می‌رسه. ازتون می‌خوام که اگه پادکست ما رو دوست دارین، حتما ازمون حمایت کنید. اگه تو کست‌باکس دارید پادکست رسوا رو گوش می‌دین، می‌تونید با سابسکرایب و کامنت و لایک‌هاتون از ما حمایت کنین.



بقیه قسمت‌های پادکست رسوا را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/%D8%B3%D8%B1%D9%82%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D9%85%D9%88%D8%B2-%D9%85%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7-id4562984-id424004404?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%B3%D8%B1%D9%82%D8%AA%20%D9%85%D8%B1%D9%85%D9%88%D8%B2%20%D9%85%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7-CastBox_FM