پادکست رسوا- به دل معماهای تاریخ سفر کنید!
اپیزود دوازدهم؛ پرنسس دایانا
«اکتبر است. من اینجا پشت میز نشستم و چشم انتظار کسی هستم که مرا در آغوش بگیرد. تشویقم کند که به تلاش ادامه بدهم تا بتوانم سرم را بالا نگه دارم. این مرحله از زندگی من خطرناک است. همسرم تلاش میکند تا با صحنه سازی یک تصادف، ردی از خود برجای نگذارد.»
این جملات دایانا اسپنسر «Diana Spencer» شاهزاده ولز در نامهای به پیشخدمتش پاول «Powell» بود که در سال ۱۹۹۶ نوشته شد.
چند ماه بعد پرنسس دایانا، توی تصادف رانندگی جونش رو از دست داد. دایانا در سال ۱۹۹۷ با معشوقهاش سوار یه مرسدس اس ۲۸۰ «Mercedes S280» شد. مرسدس وارد یکی از تونلهای شهر پاریس شد؛ ولی هیچ وقت از اون بیرون نیومد. اون شب راننده دایانا ماشین رو با عجله میروند. چون کلی خبرنگار دنبالشون بودن و دایانا هم کمربندش رو نبسته بود و شد اونچه که نباید میشد. ماشین دچار سانحه شد و پرنسس دایانا تو اوج جوونی و زیبایی توی تصادف رانندگی دلخراش کشته شد.
سلام. به پادکست رسوا خوشاومدید. جایی که تلاش میکنیم با بررسی داستانها و اتفاقات مرموز و مناقشه برانگیز تاریخ، حقیقت ماجراها را کشف کنیم. این اپیزود دوازدهم از پادکست رسواست که در آبان ۱۴۰۰ ضبط میشه.
این اپیزود شامل کلمات و موقعیتهایی که شاید برای گروههای حساس یا بچهها مناسب نباشه. پس لطفا یا این اپیزود رو تنهایی گوش کنید و یا هندزفری توی گوشتون بذارید. این بار قراره داستان زندگی و مرگ پر سر و صدای پرنسس دایانا رو براتون روایت کنم. لیدی دایانا اسپنسر، شاهزاده ولز و همسر پرنس چارلز «Charles» که قرار بود روزی به ملکه انگلستان تبدیل شه، ولی در نهایت یه شب توی یکی از تونلهای شهر پاریس جونش رو از دست داد.
خب بریم سراغ اپیزود. پرنسس دایانا بیشتر شهرتش رو به دلیل ازدواج با یک مرد به دست آورد. پرنس چالرز که وارث کنونی تاج و تخت انگلیس هم هست. دایانا و چارلز برای مدت پانزده سال با هم زندگی کردند و حاصل این ازدواج دو پسر به نام پرنس ویلیام «William» و پرنس هری «Harry» شد. این خانواده به طور دائم و تمام شب و روز تو رسانهها بودن. یه طوری شده بود که از کانالهای اخبار تا مد و فشن و آشپزی، همه جا تصویر از این خانواده بود.
به محض اینکه این ازدواج سلطنتی در فوریه ۱۹۸۱ اعلام شد، دایانا دیگه هیچ وقت نتونست از زیر ذرهبین رسانهها بیرون بیاد. ممکنه نمونه این حواشی رسانهای رو در مورد ازدواج مگان مارکل «Meghan Markle» و پرنس هری که اتفاقا این پرنس هری فرزند همین دایانای قصه ماست تجربه کرده باشید. هر چقدر که فکر میکنید حواشی ازدواج مگان و هری زیاد بوده، اون رو ضرب در ده کنید، تازه میشه اون مقدار حواشی که در مورد پرستاران در اون روزها وجود داشت.
ولی چرا به خاطر اینکه دایانا به دلیل ازدواج با پرنس چارلز یه روز قرار بود به ملکه انگلستان تبدیل شه؛ ولی متاسفانه از وصلت با خانواده سلطنتی تنها چیزی که نصیب دایانا شد توجه جنونآمیز رسانهها به زندگی شخصیش بود و هیچ وقت هم ملکه نشد.
بعد از طلاق دایانا و پرنس چارلز در سال ۱۹۹۶ این توجه نه تنها کمتر نشد؛ بلکه شدیدتر هم شد. چون دایانا فقط یک سال بعد از دنیا رفت. چند دقیقه بعد از نیمه شب ۳۱ آگوست ۱۹۹۷ دایانا سوار یه مرسدس اس ۲۸۰ شد و وارد یکی از تونلهای شهر پاریس شد. ماشین بعد از ورود به تونل و با برخورد به سیزدهمین ستون این تونل، دچار سانحه شد و دایانا و معشوقهاش در جا کشته شدند.
معشوقه دایانا کی بود؟ دودی الفاید مصری «Dodi Fayed». اینجا یه نکته جالب میخوام بهتون بگم در مورد این آقای دودی الفاید. ایشون پسر محمد الفاید «Mohamed Al-Fayed»، میلیاردر مشهور مصری بود. مادرش کی بود؟ سمیرا خاشقچی. اسمش آشناست دیگه؟ دختر محمد خاشقچی، میلیاردر و تاجر معروف سعودی. محمد خاشقچی که بزرگ خاندان خاشقچیها بود، یه پسر دیگه داشت به اسم احمد خاشقچی.
پسر احمد خاشقچی کی بود؟ جمال خاشقچی. همون روزنامهنگار عربستانی که تو سفارت عربستان در ترکیه کشته شد و خیلی هم جنجال و اخبار و داستان سرش به پا شد و احتمالا توی همون روزها هم اسمش به گوشتون خورده. خلاصه همه اینا رو گفتم که بهتون بگم دودی الفاید، معشوقه پرنسس دایانا، میشد پسرعمه جمال قاشقچی. یه چیز دیگه هم بهتون بگم و بحث خاشقچیها رو تموم کنیم برگردیم به داستان.
این جمال خاشقچی یه عمو داشت به اسم عدنان خاشقچی که دلال بزرگ سلاح بود و در اوایل جنگ ایران و عراق واسطه فروش سلاح از آمریکا به ایران شد. موضوعی که به ایران کنترا «Iran Contra» مشهوره و رسوایی بزرگی به بار آورد. اگه میخواید بیشتر در مورد ایران کنترا بدونید، پیشنهاد میکنم اپیزود اول و دوم پادکست رسوا رو گوش کنید. خب برگردیم به داستان. پس تا اینجا گفتیم که پرنسس دایانا یک سال بعد از طلاق و در حالی که معشوقه مصری کنارش بود، تو پاریس تصادف کرد و کشته شد.
پسرای دایانا یعنی ویلیام و هری تو این زمان پونزده ساله و سیزده ساله بودن. یه تراژدی کامل برای خانواده و مهمتر از همه برای این دو پسر. ولی خیلیها از همون اول معتقد بودن که این سانحه رانندگی یه اتفاق نبوده. مهمترین شخصیتی که تو این اپیزود باهاش سروکار داریم خود دایاناس. دایانا اسپنسر، پرنسس ولز، پرنسس مردم و مادربزرگ پرنس جورج و پرنسس چارلوت.
با وجود همه حواشی و قصههای عجیب و غریبی که درمورد دایانا گفته میشد، هیچکس نمیتونه رابطه گرم و صمیمی دایانا با بچهها رو انکار کنه. دایانا قبل از ازدواج با پرنس چارلز، پرستار بچهها بود و بعدشم توی مهدکودک معلم شد.
دو پسرش یعنی ویلیام و هری، در مورد مادرشون میگن که دایانا دوست داشتنی و شوخطبع بود. مثلا وقتی پرنس ویلیام حدود سیزده سالش بود، پوستر مدلهای مشهوری مثل نائومی کمبل «Naomi Campbell» و کریستی ترلینگتون «Christy Turlington» رو چسبونده بود به دیوار اتاقش. یه روز وقتی ویلیام از مدرسه برمیگرده، میبینه که این دو تا سوپر مدل، سر و مور و گنده نشستن رو مبلها و با خنده برای ویلیام دست تکون میدن. الکی نبود که به دایانا لقب پرنسس مردم رو داده بودن.
مثلا در سال ۱۹۸۷ و زمانی که اپیدمی ایدز تازه روی سیاهش رو نشون داده بود، تقریبا همه فکر میکردند که تماس پوستی با مبتلایان به ایدز میتونه این بیماری رو منتقل کنه. وقتی دایانا متوجه شد که این اطلاعات اصلا درست نیست، اون با یکی از بیماران ایدزی بدون اینکه دستکش پوشیده باشه دست داد و البته که این کارش تقریبا مثل همه کارای دیگش طعمه دوربین عکاسها شد. نمیدونست که از این صحنه عکاسی میشه و از چهره و نفوذش به عنوان یک سلبریتی استفاده کرد تا یه تنه جو منفی علیه مبتلایان به ایدز رو تو انگلستان بشکنه.
این همیشه تلاش کرد این حس همدردی با مردم رو به داخل دیوارهای سرد کاخ باکینگهام «Buckingham Palace» انگلیس و خانواده سلطنتی هم ببره. اون خیلی از مواقع جواب نامههای مردم رو با عشق و محبت میداد. خب تا اینجا خیلی داستان خوب پیش رفت. ولی همیشه نمیشه همه چی به این خوبی ادامه پیدا کنه. مگه نه؟ همیشه یه چیزی، یه کسی پیدا میشه و همه چی رو به هم میریزه.
اینجا هم پای یه دختر دیگه وسط به اسم کاملشان کاملا شاند پارکر بولز «Camilla Shand Parker Bowles». این خانم کاملا بعد از مرگ پرنسس دایانا با پرنس چارلز ازدواج کرد و تا الان هم همسر چارلزه. بله. شخصیتهای مهم بعدی این داستان پرنس چارلز و همین کاملا هستند. اما برای اینکه بهتر نقش چارلز و کاملا متوجه بشید توی این داستان باید برگردیم به دهه ۱۹۷۰ و داستان اینکه چطور دایانا به پرنسس ولز تبدیل شد.
پرنس چارلز در عنفوان جوانی یکمی شیطون بود و برخلاف پسر مثبت پرنس هری، چارلز قبل از ازدواج، با چیزی حدود چهل زن رابطه داشت و این تازه چیزی که رسانهها ازش اطلاع داشتن. البته وقتی مهمترین کارت این باشه که دنبال یه ملکه شایسته برای انگلستان باشی و چند تا وارث تاج و تخت بسازی، این کار منطقی به نظر میرسه که چارلز گزینههاش رو بررسی کنه؛ ولی فکر نمیکنم که قضیه فقط این بوده باشه.
در دهه ۱۹۷۰ وقتی چارلی یه جوون بیست و چند ساله بود، دوست دختر سابقش اون رو به کاملا معرفی کرد. همین که این دو تا همدیگه رو دیدن، جرقهای بینشون زده شد و قرار پشت قرار. بیشتر با هم میرفتند اسب سواری یا چوگان. ولی این رابطه، رابطهای نبود که تو اون زمان از توش چیزی در بیاد که خانواده سلطنتی و بخصوص ملکه الیزابت بتونه کاملا رو به عنوان عروس و ملکه آینده انتخاب کنه. ولی چرا؟ چون که کاملا درگیر ارتباط کج دار و مریز با یه مرد دیگه به اسم اندرو «Andrew» بود.
کاملا و اندرو از اینا بودن که شیش ماه عاشق بودن و شیش ماه فارغ. از این رابطههای سمی رفت و برگشتی. به همین دلیل هم خانواده چارلز کاملا رو تایید نمیکرد. کلا سنت خانواده سلطنتی این بود که چارلز با یک دختر جوون و باکرهای ازدواج کنه که هیچ گونه سابقه عشقی دیگهای قبل ازدواجش نداشته باشه و البته جزو طبقه اشراف هم باشه. کاملا چندان زیبا نبود. یه سابقه رمانتیک با اندرو داشت و با اینکه از طبقات بالای جامعه بود و خون اشرافیت در رگهاش جریان داشت، ولی هیچ اسم و عنوان اشرافی نداشت. ولی چارلز عاشق کاملا بود و عشق در نهایت همه چیز رو تحت کنترل در میاره.
البته تو این مورد کمی طول کشید تا عشق بتونه همه موانع رو کنار بزنه. در سال ۱۹۷۳ چارلز همراه با نیروی دریایی سلطنتی برای مدتی از انگلستان رفت. به دلیل این که چارلز فکر نمیکرد که کاملا در این هشت ماه دوری حرکتی بکنه یا بخواد ازدواج کنه، از کاملا نخواست که منتظرش بمونه. چند روز بعد کاملا دوباره با اندرو معشوقه سابقش وارد رابطه شد. پدر و مادر کاملا هم اومدن کاری کردن که معتقد بودند بهترین کار برای آینده دخترشونه. چیکار کردن؟ اومدن تو روزنامهها به طور رسمی اعلام کردند که اندرو پارکر بولز از کاملا شاند خواستگاری کرده که البته اندرو اصلا همچین کاری نکرده بود و روحش از همه جا بیخبر بود.
اون موقع و به دلیل رسومی که بین اشراف انگلیس وجود داشت، اندرو مجبور شد که واقعا از کاملا خواستگاری کنه و کاملا هم ناچار جواب مثبت داد. این دو تا چند ماه بعد ازدواج کردن. همون موقع میگفتن وقتی چارلز از این موضوع باخبر شد، کل شب گریه کرد؛ ولی واقعا نمیتونست کاری انجام بده. چارلز باید مثل یک شاهزاده رفتار میکرد و احساساتش رو مخفی نگه میداشت. پس کاملا و چارلز تبدیل شدن به دو تا دوست معمولی که البته همونطور که انتظار میره این وضعیت دوام چندانی نداشت دیگه.
دیگه در سال ۱۹۸۰ کاملا با چارلز در ارتباط بود و اندرو هم با یه خانم دیگه. جفتشون به هم خیانت میکردن. چند سالی با همین وضعیت گذشت. تا اینکه فشارهای جامعه و کاخ باکینگهام برای ازدواج پرنس چارلز بیشتر و بیشتر شد. به هر حال چارلز وارث تاج و تخت بود و نسبت به خانواده و کشورش وظیفه داشت. چارلز حالا بیشتر از سی سالش شده بود و هر چه سریعتر به یه همسر نیاز داشت.
در سال ۱۹۷۷ یکی از گزینههای مناسبی که به چارلز معرفی شد، لیدی سارا اسپنسر، دختر ارل اسپنسر، کنت التور بود. اسپنسرها از اشراف با سابقه انگلستان بودند. البته رابطه چارلز و سارا به جایی نرسید و خیلی زود تموم شد. اما از طریق سارا، چارلز خواهر جوانتر ملاقات کرد. لیدی دایانا اسپنسر.
دایانا زمانی که بچه بود، از هم بازیهای کودکی برادر جوانتر چارلز پرنس ادوارد بود. تو این زمان، به دلیل فاصله سنی سیزده ساله، چارلز و دایانا به طور رسمی به هم معرفی نشدن.
در سال ۱۹۸۰ و زمانی که دایانا به سن قانونی رسید، اون و پرنس چارلز در جریان یک مسابقه چوگان با هم ارتباط گرفتن. تو این زمان، دایانا یک دختر هجده ساله بدون هیچ سابقه رمانتیک با مرد دیگهای بود. جوون بود. زیبایی غیر قابل وصفی داشت و از همه مهمتر نجیبزاده بود. برای خانواده سلطنتی، دایانا درستترین گزینه برای همسری چارلز و ملکه آینده انگلستان به نظر میرسید. بنابراین چارلز با دایانا ازدواج کرد و خیلی هم سریع این کارو کرد. کلا چارلز و دایانا اولین دیدار در مسابقه چوگان تا مراسم ازدواج رویایی که از تلویزیون هم پخش میشد سیزده بار فقط همو دیده بوده.
ازدواج این دو نفر در ۲۹ جولای ۱۹۸۱ انجام شد. دایانا ولی با کلی امید و آرزو اومده بود. اون وقتی که بچه بود مادرش ترکش کرده بود و وقتی به هفت سالگی رسید، پدر و مادرش رسما از هم جدا شدن. پدرش دایانا مجددا ازدواج کرد که خود این موضوع مشکلی نداره؛ ولی اون به صورت مخفیانه این کارو کرد و به بچهها چیزی در مورد این ازدواج نگفت. تا زمانی که داستان خودش برملا شد.
این حالا یه دختر جوون بود که احساس میکرد پدر و مادرش بهش خیانت کردن. به همین دلیل همیشه رویای یه زندگی طولانی و تشکیل خانواده پایدار داشت و به شدت از این میترسید که یه روز مجبور شه طلاق بگیره. قبل از اینکه برای اولین بار به طور رسمی چارلز رو ملاقات کنه، به شوخی به خواهرش گفته بود که دوست داره با یکی از اعضای خانواده سلطنتی ازدواج کنه. چون اونا به شدت با طلاق مخالفند و چارلز تنها مردیه که هیچ وقت اونو طلاق نمیده.
البته که ازدواج این دو نفر یه دختر ۲۰ ساله و یک مرد ۳۳ ساله از اول هم خیلی درست به نظر نمیرسید؛ ولی دایانا انقدر رویای تشکیل یه خانواده گرم و صمیمی داشت که بدون فکر در مورد آینده، سریعا به این ازدواج جواب مثبت داد و با همین تصمیم، ادامه زندگی کوتاه خودش رو رقم زد.
وقتی تصاویر عروسی چارلز و دایانا رو نگاه میکردم، واقعا شبیه عروسیهایی بود که ممکنه فقط تو قصهها شنیده باشید. انقدر جفتشون تو عکسها خوشحال به نظر میرسند که با دیدنشون پیش خودتون میگید که مگه میشه اینا از هم طلاق گرفته باشن؟ ولی این عکسهای زیبا و شفاف، خیلی زود کثیف و کدر شدن.
فقط چند ماه بعد دایانا به وظیفه خودش در خاندان سلطنتی عمل کرد و باردار شد. ولی احساس میکرد که چارلز داره روز به روز سردتر میشه. احتمالا داشته به این فکر میکرده که نکنه چارلز هنوز هم حواسش پیش معشوقه سابقش یعنی کاملاست. البته نباید حس قدیمی ترک شدن که همیشه درون دایانا بود رو هم فراموش کرد. حتی ممکنه تغییرات هورمونی دایانا به خاطر بارداری هم روی منفی شدن افکارش نسبت به چارلز تاثیر گذاشته باشه.
یک سال هم از ازدواج این دو نفر نگذشته بود که رابطه پرنس و پرنسس کمکم داشت فرو میپاشید. دایانا حتی بعدا ادعا کرد که در دوران بارداری عمدا خودش و از پلهها پایین انداخته تا توجه و محبت چارلز رو به خودش جلب کنه. البته که این کار انگار تاثیر چندانی نداشته و خوشبختانه هم تاثیر بدی روی بچه نذاشت.
پسر اولش ویلیام در ژوئن ۱۹۸۲ به دنیا اومد. پسر دومشون یعنی هری در سپتامبر ۱۹۸۴ به دنیا اومد. گفته میشد که چارلز دوست داشته بچه دوم دختر باشه و از این موضوع دلگیر شده. از این مهمتر هری موهای قرمز رنگ داشت و این موضوع را از سمت خانواده دایانا به ارث برده بود؛ اما تو همین بلبشو، دایانا فهمید که چارلز رابطه خودش رو با کاملا از سر گرفته و بدتر از اون این که اصلا این رابطه رو از اول هم قطع نکرده بوده.
نتیجه این شوکها به دایانا که البته اون موقع ۲۳، ۲۴ سالش بود، این شد که بعد از مدت کوتاهی از بیاشتهایی و یه نوعی از افسردگی رنج میبرد.
در سال ۱۹۸۶ دایانا هم شروع کرد به رابطه با یه مرد دیگه. دایانا برای پنج سال با یک افسر ارتش رابطه مخفیانه داشت و در سال ۱۹۸۹ اینابا جیمز گیلبی «James Gilby» دلال ماشین آشنا شد. گیلبی بعدا خیلی مشهور شد. تو سال ۱۹۹۲ یه بخشی از مکالمه عاشقانه دایانا و گیلبی افشا شد که حالا بعدا بهش میرسید. فکر کنم بتوانیم تصور کنید که یه رسوایی اینجوری اونم تو خانواده سلطنتی و اونم حدود سی سال پیش چه جنجالی به پا کرده.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ همه رسانهها و روزنامهها پر شده بودند از اخبار و حواشی مربوط به ازدواج شکست خورده چارلز و دایانا. اما قضیه وقتی زشتتر و عجیبتر شد که به جای این که چارلز و دایانا به صورت عمومی این موضوع را تکذیب کنند و به قول معروف آبروداری کنن، حالا دیگه جفتشون تلاش میکردند تا از رسانهها علیه همدیگه استفاده کنن و بتونن خودشون رو در اذهان عمومی محقتر و مظلوم از دیگری نشون بدن.
مثلا خود دایانا یک کارشناس خبره بود تو سو استفاده از رسانهها. تو این زمان و در جریان ده سال اخیر اون تونسته بود با ارائه دادن یه سری خبرای خاندان سلطنتی به عنوان منبع ناشناس، با خیلی از روزنامهنگارها دوست بشه. یکی از این آدما اندرو مورتن «Andrew Morton» بود.
این به کمک این آدم کتابی رو به اسم «دایانا زندگی واقعی او» در اوایل دهه نود نوشت. تو این کتاب، به طور مفصل به اون روی سیاه و تاریک زندگی در خاندان سلطنتی پرداخته شده بود. چیزهایی مثل تلاشهایی که برای خودکشی داشته یا درد و رنجی که به خاطر خیانت چارلز متحمل شده بود. دایانا تو این کتاب از چارلز، ملکه و کلا خاندان سلطنتی انگلستان انتقامش رو گرفت؛ ولی اسمی از این که خودش در نگارش کتاب شرکت کرده باشه نبود.
در واقع خیلیا گفتن که مورتن این ادعاها رو از خودش درآورده. ولی سالها بعد و زمانی که مورتن فایلهای ضبط شده از صدای دایانا رو فاشکرد، مشخص شد که همه این ادعاها و تهمتها علیه چارلز و خانواده سلطنتی همش از دهن دایانا بیرون اومده. دایانا انقدر زرنگ بود که تلاش کرد اسمی از خودش به عنوان منبع این صحبتها برده نشه. تا ریسک اخراج او از خانوادهی سلطنتی وجود نداشته باشه.
این کنترل و ارتباط نزدیکی که دایانا با رسانهها و ژورنالیستها داشت، برای آدم این سوال رو ایجاد میکنه که آیا خبرنگارهایی که در روز مرگ دایانا ماشینش رو دنبال میکردن و عملا اون رو به سمت مرگ هل دادن، توسط خود دایانا هماهنگ شده بودند؟ یا اینکه اون زندگیش رو جوری روی رسانهها باز کرده بود که حالا اگه خودش هم میخواست نمیتونست اونا رو از زندگیش بیرون کنه.
البته این باعث نمیشه که فکر کنیم پرنس چارلز هم بیکار نشسته بود. اونم از رسانهها به عنوان سلاح علیه دایانا استفاده میکرد. برخی مواقع خبرنگارا علیه دایانا کار میکردند. یادتونه که قبلتر گفتم که ویس مکالمه دایانا با یکی از معشوقههاش لو رفت؟ در آگوست ۱۹۹۲ یک روزنامه محلی اعلام کرد که مکالمه ضبط شده دایانا با معشوقهاش به اسم جیمز گیلبی رو در اختیار داره؛ اما این شتر قرار بود در خونه چارلز هم بخوابه.
در ژانویه ۱۹۹۳ و فقط چند ماه بعد، فایل صوتی چارلز و کامیلا شاند بیرون اومد. در واقع چارلز به قدری دوست داشت از شرایط دایانا خلاص شه و به کاملا نزدیک شه که تو همین فایل صوتی آرزو میکنه که ای کاش تامپون کاملا بود. تامپون، اگر نمیدونی چیه؟ یه چیزی که حالت پنبهای داره و خانمها توی عادت ماهیانه ازش استفاده میکنن. بله. چارلز میراث دار تاج و تخت انگلستان و پادشاه آینده از همچین لفظی استفاده کرده بود و حالا کل دنیا اینو فهمیده بودن.
شما ببینید دیگه؟ با این که اون موقع نه اینترنت درست حسابی وجود داشت. نه اینستاگرام، نه فیسبوک، ولی جیک و پوک زندگی دیانا و چارلز رو همه میدونستن. دقیقا تا قبل از این فایل صوتی همه دنیا خانواده سلطنتی انگلستان رو یه سری اشراف بیاحساس میدونستن. مثلا یه بار همین ملکه الیزابت بعد از اینکه از سفر چند ماههاش برگشت به کاخ باکینگهام با پسرش یعنی همین چارلز داستان ما که اون موقع نوجوون هم بود، فقط یه دست داد. نه بغلی نه بوسی نه هیچی. بعد از چند ماه.
چارلز بعد از اینکه خودش رو تامپون کاملا خطاب کرده بود، حالا خاندان سلطنتی و بیشتر از همه چارلز یه مشت آدم حساس و عاطفی به نظر میرسیدن. این فایل صوتی چارلز و کاملا خیلی تاثیر بدی روی تصویر عمومی از خانواده سلطنتی داشت و اونا رو از آسمان به پایین کشیده و کمی هم به زیر زمین برد.
با این جریانات، حالا دیگه برای خانواده سلطنتی مشخص شده بود که باید از شر دایانا اسپنسر خلاص بشن. البته فکر بد نکنید. منظورم همون انگیزه کافی برای طلاق گرفتن این دوتاست. کمی بعد از لو رفتن این دو فایل صوتی از دایانا و چارلز این دو به صورت عمومی از هم جدا شدن. خانواده سلطنتی هم اعلام کردند که چارلز و دایانا همه تلاش خودشون رو کردن که ازدواجشون پایدار بمونه؛ ولی واقعا به نظر نمیرسید که دو طرف لحظهای برای این ازدواج تلاش کرده باشن. مخصوصا چارلز.
بالاخره در ۲۸ آگوست ۱۹۹۶ چارلز و دایانا به طور رسمی طلاق گرفتن. احتمالا انتظار دارید با طلاق رسمی این دو نفر تنشها و جنجال بینشون هم به پایان برسه؛ ولی فقط یک سال بعد، دایانا به طرز مرموزی جونش رو از دست داد.
و با این که چارلز و دایانا در آگوست ۱۹۹۶ طلاق گرفته بودند، خانواده سلطنتی نمیتونست برای همیشه از دایانا خلاص بشه. به هر حال دیانا مادر پرنس ویلیام و وارث تاج و تخت پادشاهی و برادرش هری بود. بعد از طلاق هم یه اقامتگاه در کاخ کنزینگتون «Kensington Palace» داشت که در تعطیلات میتونست به اونجا بره و دو پسرش رو ببینه. بعد از طلاق هم دایانا عنوان پرنسس ولز رو همچنان برای خودش نگه داشت. اون حالا نیاز داشت تا کمی به زندگی خودش برسه و از شر تشریفات و محافظهکاری هایی که باید در دوران حضورش در کاخ رعایت میکرد خلاص.
دایانا البته تو این مدت در کنار زندگی شخصیش همچنان به عنوان یک سلبریتی مشهور در انجیاوها و مراسم خیریه متعددی شرکت میکرد. قبل از اینکه به مرور و بررسی اتفاقاتی که به مرگ دایانا منجر شد برسیم، بهتر به زندگی رمانتیک دایانا تو سالهای ۱۹۹۶ و ۹۷ هم بپردازیم. تو این دوره، دایانا با یه مرد پاکستانی و مسلمان به نام حسناد خان تو رابطه بود.
دکتر حسناد خان جراح قلب بود و ظاهرا اونم دایانا رو خیلی دوست داشت. اما خیلی علاقه و تمایلی به شهرت و حضور دایانا تو مراسم مختلف نداشت و همین موضوع هم باعث ایجاد اختلافاتی توی روابطشون شد. روایتهای مختلفی وجود داره درباره این که چرا این دو در جولای ۱۹۹۷ از هم جدا شدند؛ ولی سالها بعد یعنی در سال ۲۰۰۸ همین حسناد خان گفت که دایانا کسی بوده که رابطه رو تموم کرد. به خاطر یه مرد مصری به نام دودی الفاید. همون کسی که در شب مرگ دایانا، در کنارش تو مرسدس اس ۲۸۰ نشسته بود.
دودی هم یکی از کاراکترهای مهم این داستانه. اون پسر یکی از میلیاردرهای مصری و میراثدار ثروت زیادی بود. دودی دستی هم در کارگردانی سینما داشت. نکته جالب اینه که آقای محمد الفاید، پدر دودی، مالک دو تا از مکانهایی در پاریس بود که داناترین باری که زنده بود در اونجاها دیده شده بود. هر طوری که حساب کنید خانواده الفاید یه جورایی پاش وسط ماجرای مرگ دایانا کشیده میشد.
البته منظور این نیست که قصدی برای صدمه زدن به دایانا داشتن؛ ولی وقتی آخرین بار دایانا از یکی از مکانهای متعلق به الفاید وارد ماشینی میشه که اونم متعلق به الفاید بود و حتی راننده اون ماشین هم کارمند الفایدها بود. قطعا پای این خانواده میاد وسط ماجرا.
در جولای ۱۹۹۷ دایانا رابطه خودش با دودی را عمیقتر کرده بود و اونا بیشتر شیش هفته آینده رو با هم داشتن روی قایق تفریحی دودی رو مدیترانه بالا و پایین میرفتن. حتی یه مدت خیلی کوتاهی پرنس ویلیام و هری به دیدار مادرشون هم اومدن. مثل همیشه خبرنگارها و پاپاراتزیها هم کمین کرده بودند و عکسهایی از نحوه لباس پوشیدن دایانا و حتی بوسیدن دودی گرفته بودن. این عکسها دیگه رسما نشون میداد که این دو نفر با هم تو رابطهان.
عکسها که منتشر شد، دوباره یه رسوایی ایجاد شد. از اونجا که دودی با کلی فیشر «Kelly Fisher» مدل برند کلوین کلین «Calvin Klein» نامزد بود، دودی در نهایت مجبور شد با کلی فیشر تماس بگیره و نامزدیشون رو به هم بزنه. دایانا حالا یه اقیانوس با خانواده سلطنتی فاصله داشت و از پرنس چارلز هم طلاق گرفته بود؛ اما باز هم زندگیش تیتر روز و شب رسانهها بود و بیشتر این تیترها هم از نظر خانوادهی سلطنتی چندان مثبت نبودن.
در سی آگوست دایانا به رابطش تو یکی از رسانهها خبر داد که روز بعد برای اعلام یک بیانیه آماده بشه و چقدر عجیب؟ فردای اون روز یه بیانیه خونده شد؛ ولی نه بیانیهای که دایانا میخواست بخونه، بلکه بیانیهای که خبر مرگ دایانا، پرنسس ولز و اعلام میکرد.
در سی آگوست ۱۹۹۷ دایانا اسپنسر شاهزاده ولز ۳۶ ساله حالا بیشتر از یک سال از طلاقش میگذشت. شش هفتهای بود که با دودی فاید وارد رابطه شده بود. گفتیم که چند هفتهای بود که دایانا با دودی رفته بودن به یک سفر دریایی تو مدیترانه و حدود یک ماهی هم میشد که پسرش ویلیام و هری رو ندیده بود. ولی قرار بود روز بعد اونا رو ملاقات کنه.
صبح روز ۳۱ آگوست، دایانا در قایق تفریحی لوکس و متعلق به دودی از خواب بیدار شد. حدود ساعت یازده رفتن به ساحل تا با جت شخصی دودی پرواز کنند به پاریس حدود ساعت ۳:۲۰ دقیقه اونا وارد فرودگاه پاریس شدن. دودی اونجا تصمیم گرفت تا دایانا رو ببره به منزل پدریش در پاریس و اونو بهش نشون بده.
منزل پدری هم از این کاخهای قدیمی و معروف فرانسه است که با اسم ویلو وینزر میشناسنش. اون روز عصر دایانا قرار سالن زیبایی گرفته بود تا موهاشو کوتاه کنه. دودی هم برنامه داشت به یکی از جواهرفروشیهای پاریس سر بزنه و حلقه الماسی که سفارش داده بود رو بگیره. این رینگ متعلق بود به یکی از کلکسیونهای سلطنتی فرانسه و خیلی هم گرون قیمت بود. احتمالا دودی قصد داشت اون به عنوان حلقه نامزدی به دایانا بده.
دایانا و دودی قرار گذاشته بودن تو هتل ریتز «Ritz» پاریس هم ببینند. تا از اونجا برن به آپارتمان دودی و برای شام آماده شن. کار عجیبی به نظر میرسید. چون از هتل ریتز پرتمان دودی، فقط ده دقیقه فاصله بود و خب میتونستن تو همون آپارتمان قرار بذارن. عجیبه. ولی وقتی کارای دودی رو کنار هم میذاریم و اینکه اون کاخ قدیمی رو به دایانا نشون داد. قبلش تو قایق لوکس بودن و الان رفته بود رینگ الماس سفارش داده بود، انگار دودی همش میخواست دایانا رو تحت تاثیر قرار بده و خب این طبیعیه. دودی اعتماد به نفس کمتری نسبت به دایانا تو این رابطه داشت.
هر چی نباشه دایانا یکی از اشراف انگلستان و عضو سابق خانواده سلطنتی بود. پس تا حالا دودی دایانا رو تو یه روز به چهار تا از املاک و داراییهای خودش برده بود. قایق تفریحی، جت شخصی، کاخ قدیمی فرانسه به اسم ویلو وینزر و هتل ریتز پاریس. هتل ریتز هم مال خانواده الفاید بود.
به آپارتمان که رسیدن، دایانا با پسرش که در کنار و چارلز ملکه بودن، تماس گرفت و صحبت کرد. بعد از اینکه خیال دایانا از پسراش راحت شد، آماده شدن که برن برای شام به رستوران شیون وا. یه رستوران دنج و راحت در پاریس.
ولی تعداد زیادی از خبرنگار و پاپاراتزیها همون حوالی جمع شده بودن. بنابراین کمی بعد تصمیم گرفتند که دوباره برگردن به سوئیت دودی در هتل ریتز. چند دقیقه بعد دایانا و دودی به هتل رسیدن و رفتن به رستوران اونجا.
اونجا دودی متوجه شد که دایانا در حال اشک ریختنه و این خیلی عجیب بود. انگار دایانا یه جورایی دلشوره داشت و خطر را احساس کرده بود. البته ممکن بود این اشکها فقط نتیجه گذروندن یه روز سخت بوده باشه. رستوران ریتز هم دوباره پر شده بود از خبرنگار و عکاسا. انگار این پاپاراتزیها قرار نبود اون شب دست از سر دایانا و دودی بردارن.
بنابراین هر دو تصمیم گرفتن برن بالا و شام رو توی سویتشون بخورن. تو همین بلبشو، رئیس تیم محافظ دودی دو لیوان نوشیدنی خورد که به نظر میرسید آبمیوه بوده؛ ولی بعدها مشخص شد که یه نوعی مشروب قوی فرانسوی به اسم ریکارد قاطی آبمیوهها بوده. با این حال هر کس که با آنری پال «Henri Paul» اون شب صحبت کرده بود، متوجه مست شدنش نشده بود.
این که مست بودن پال مشخص نشده بود، به خاطر این بود که قرصهای ضد افسردگی که مصرف میکرد مثل پروزاک با برخی از اثرات مشروب تداخل دارویی ایجاد کرده بودند و اینجوری بود که اصلا از چهره و رفتار پال مشخص نبود که مسته. در حالی که واقعا مست بود.
بنابراین وقتی دودی فاید از پال خواست تا اونا رو از شر خبرنگارا خلاص کنه، کسی نگران چیزی نشد. ظاهرا دودی برنامه داشت تا به صورت آروم و مخفیانه اونجا رو به همراه دایانا ترک کنه. اون به راننده و بادیگارد اصلی خودش گفت که برن با ماشین از درب جلویی هتل خارج شن و طوری نشون بدن که انگار دودی و دایانا سوار اون ماشین هستند تا اینجوری پاپاراتزیها به اشتباه اون ماشین رو دنبال کنن و دودی و دایانا بتونن یه نفس راحت بکشن.
بعد همزمان قرار بود یه مرسدس کوچیک مدل اس ۲۸۰ که رانندهاش همین آنری پال بود. دایانا دودی و فقط یه بادیگارد به اسم ترویس جونز رو از هتل خارج کنه. اگه این نقشه جواب میداد، دودی و دایانا میتونستن با آرامش برگردن به آپارتمان دودی. نکته این بود که رانندگی یکی از وظایف تعریف شده برای آنری پال نبود و حتی اون ساعت اصلا قرار نبود سر شیفت کاریش باشه و خود این موضوع قطعا مشکوکه. از این بدتر اینکه نقشه دودی با شکست مواجه شد.
حالا میریم سراغ داستان و روایت رسمی از نحوه مرگ دایانا که توسط نهادهای قانونی پلیس و مراجع دیگه اعلام شد و عموم مردم هم اون پذیرفتن. کمی بعد از نیمه شب دایانا، دودی، ترویس جونز و آنری پال سوار مرسدس شدند. ولی فقط سه چهار دقیقه طول کشید تا پاپاراتزیها بفهمن پرنسس دایانا کجاست و بعد ده ژورنالیست و پنج خودرو، دو موتور و سه اسکوتر افتادن دنبال مرسدس اس ۲۸۰ و شروع کردن به عکاسی.
توی یه عکس، آنری کاملا مست به نظر میرسید. ترور نگران بود و دایانا روش رو برگردونده بود تا تصویرش ثبت نشه. عکس دودی اون شب ثبت نشد؛ ولی گزارش پلیس میگفت که نه دودی و نه دایانا کمربندهاشون نبسته بودن. دودی از آنری خواست تا از یک مسیر انحرافی و غیر مستقیم به سمت آپارتمان بره تا خبرنگارا رو گم کنن. تو این مسیر وارد یه تونل شدند. این تونل در طول پانزده سال گذشته، شاهد شونزده تصادف سنگین رانندگی بود و هشت نفر هم تو این سوانح کشته شده بودن.
بعدا پلیس از یک مدل کامپیوتری استفاده کرد تا نشون بده که آنری کنترل ماشین رو حتی قبل از ورود به تونل از دست داده بوده. با این که محدودیت سرعت تونل پنجاه کیلومتر در ساعت بود، خودروی مرسدس با سرعت نزدیک به نود کیلومتر بر ساعت وارد تونل شد. بین ساعت ۱۲:۲ و ۱۲:۲۳ دقیقه روز یکشنبه ۳۱ آگوست ۱۹۹۷ خودرو کنترلش را از دست داد و بعد از برخورد با یک خودروی سفید رنگ چندین بار به چپ و راست چرخید و در نهایت هم به سختی با سیزدهمین ستون تونل شدیدا برخورد کرد. همون لحظه مرسدس اس ۲۸۰ تقریبا از وسط له شد و دودی و پال در لحظه جونشون رو از دست دادن.
ایربگها باز شده بودند و صدای بوق ممتد ماشین تو تونل پیچیده بود. همه چی تموم شد. فقط پنج دقیقه بعد از اینکه دایانا و دودی به همراه بادیگارد و راننده شون از هتل ریتز خارج شده بودن. کمی که گذشت دوباره سر و کله پاپاراتزیا پیدا شد و در وقاحت تمام شروع کردن به عکاسی از بدن بیجان دایانا که حالا دیگه نمیتونست از دستشون فرار کنه. البته یه عده از خبرنگارا هم بودن که هنوز کمی شرافت براشون باقی مونده بود و به پلیس و اورژانس زنگ زدن.
سه دقیقه بعد، بعد از حادثه یعنی در ساعت ۱۲:۲۶ دقیقه آمبولانس و پلیس رسیدن سر صحنه تصادف. یه پزشک که داشت با ماشین از محل حادثه رد میشد، ایستاد تا کمک کنه. این پزشک فرانسوی متوجه شد که دایانا فقط چند صدمه سطحی برداشته. با توجه به اینکه این تصادف باعث مرگ دایانا شد، همچین چیزی عجیبه. وقتی نیروهای نجات رسیدن بالا سر دایانا، دیدن که هنوز زنده است. حال ناخوشی داشت؛ ولی صدمات جدی ندیده بود.
ساعت ۱۲:۳۵ دقیقه نیروهای آتشنشان، دایانا را از لابهلای لاشه مرسدس بیرون کشیدن؛ ولی اینجا به دلیل جابهجا شدن به دایانا شک دست داد. تو فرانسه پروتکل درباره اینجور حوادث اینه که اول سعی میکنند در محل، وضعیت بیمار رو تثبیت کنند و بعد اون رو انتقال بدن به بیمارستان. بعدها انگلیسیها و آمریکاییها کلی به این پروتکل انتقاد کردن. میگفتن دایانا رو باید همون لحظه و با سرعت تمام به بیمارستان انتقال میدادن. بنابراین سوال دیگهای که بعد از این انتقادات برای اذهان عمومی ایجاد شد، این بود که اگه دایانا تو انگلیس تصادف میکرد یا اگه فرانسه پروتکل دیگهای داشت، آیا دایانا زنده میموند؟
تو این دقایق حال دایانا وخیم و غیر قابل بازگشت به نظر نمیرسید. صدمات چندان عمیق و کاری نبودن و قلبش هم میتپید. در ساعت ۱۲:۴۵ دقیقه یه پزشک فرانسوی دیگه میاد و دایانا داروی فنتانیل «Fentanyl» تزریق میکنه. این دارو فنتانیل، عملکردی شبیه به مورفین داره و برای از بین بردن درد صدمات و شکستگیها استفاده میشه؛ ولی همین دارو میتونه باعث اختلال در عملکرد قلب هم بشه.
جالب این که پانزده دقیقه بعد از دریافت این دارو، لیدی دایانا، پرنسس ولز دچار حمله قلبی شد. پرستارا سریع سیپیآر یا همون احیای قلبی برای هجده دقیقه ادامه دادن. شرایط دایانا دوباره تثبیت شد. پرستارها درخواست مجوز برای انتقال به بیمارستان «…» دادن. از محل حادثه تا بیمارستان فقط ده دقیقه فاصله بود. البته نزدیکترین بیمارستان نبود؛ اما پرستارا معتقد بودند که مجهزترین بیمارستانیه که میتونه نیازهای درمانی دایانا رو تامین کنه. ده دقیقه هم دوباره طول کشید تا اجازه انتقال دایانا به بیمارستان صادر بشه.
در ساعت ۱:۴۱ دقیقه و بعد از بیشتر از یک ساعت از زمان حادثه، دایانا بالاخره در حال انتقال به بیمارستان بود. پزشکا به راننده آمبولانس گفتن که آروم رانندگی کنه. چون فکر میکردن سرعت بالا شرایط دایانا رو وخیمتر میکنه. تو همین حین فشار خون دایانا هم همش داشت افت میکرد. خلاصه که انقدر لفتش دادن که دایانا در ساعت ۲:۰۶ دقیقه بامداد رسید به بیمارستان.
چند لحظه بعد از رسیدن به بیمارستان، دوباره قلب دایانا ایستاد. اونجا فهمیدن که دایانا خونریزی شدید داخلی داره. اتفاق وحشتناکی افتاده بود. در نتیجه این تصادف سخت، قلب دایانا به سمت راست قفسه سینش حرکت کرده بود. بعضی از شریانهای اصلی داخل بدنش پاره شده بودند که باعث خونریزی داخلی بودن. پزشکان مثل همیشه هر چه در توان داشتند گذاشتند تا دایانای زیبا رو به زندگی برگردوندن؛ اما در ساعت چهار صبح اسپنسر شاهزاده ولز و مادر سی و چند ساله دو پسر نوجوان، برای همیشه از دنیا رفت.
در این تصادف فقط ترور ریستون زنده موند که اونم ادعا میکرد چیزی از جزییات قبل از حادثه به خاطر نداشت که خب اینم یه نکته تاریک دیگهای ماجراست. به خاطر اینکه تنها کسی که میتونست توضیح بده اون شب دقیقا چی گذشته؟ همین بابا بود که اونم حالا چیزی به یاد نداشت. نتایج کالبدشکافی نشون میداد که آنری پال همون راننده، مقدار بالایی از الکل تو خونش داشت. چهار برابر بیشتر از حد مجاز برای رانندگی در فرانسه.
بعد از دو سال تحقیقات و تلمبار شدن صدها برگی از گزارشهای مختلف، اعلام شد که سرعت بالا، مستی راننده و نبستن کمربندهای ایمنی، علت مرگ دایانا و سرنشینان دیگه بوده. بعضیا میگن که اگه مرسدس به دیوار فقط برخورد میکرد نه ستون وسط تونل، احتمالا دایانا زنده میماند. یا اینکه اگه فقط کمربندشون رو بسته بودن.
اغلب مردم اعتقاد داشتند که این حادثه فقط بدشانسی بود و دایانا الکی جونش رو از دست داد. البته تئوریهای دیگهای هم تو این سالها در مورد مرگ دایانا وجود داشته. مثلا اینکه میگفتن خاندان سلطنتی انگلستان نگران مشکلات و خطراتی بودند که از جانب دایانا تهدیدشون میکرد. در نتیجه به ام آی سیکس یا همون سرویس جاسوسی بریتانیا دستور دادند تا دایانا رو از سر راه برداره.
یه تئوری دیگه اینه که خود پرنس چارلز، شوهر سابق دایانا این تصادف رو ترتیب داد تا بتونه از شر اون و دردسراش خلاص بشه و با خیال راحت با معشوقش کاملا ازدواج کنه. اون نامهای که اول اپیزود براتون خوندم رو یادتون هست؟ همونی که دایانا کمی قبل از مرگش، برای پیشخدمتش نوشته بود و تو اون گفته بود که شوهرش چارلز میخواد اون توی تصادف ساختگی از بین ببره. به هر حال هر چی نباشه، کاملا الان کسی که همسر پرنس چارلزه و بدن دایانا سالهاست که زیر خروارها خاک خوابیده.
خب اینجا اپیزود دوازدهم از پادکست رسوا به انتها میرسه. ممنون از شمایی که تا انتهای این اپیزود با ما همراه بودید و برای ما وقت گذاشتید. ضمن اینکه میتونید اگه نظری در مورد دایانا یا علت اصلی مرگ اون دارید رو برای ما در کست باکس یا اینستاگرام پادکست رسوا کامنت بذارید. در آخر اگر پادکست رو دوست دارید، لطفا اون رو به دوستاتون هم معرفی کنید و اینجوری از رسوا حمایت کنید.
بقیه قسمتهای پادکست رسوا را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود هشتم؛ گمشدگان پرواز ۳۷۰
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود یازدهم؛ فراماسونها - معماران مدرن
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود چهارم؛ ماجرای ترور هیتلر چه بود؟