به مناسبت روزجهانی کودک و هفته کتاب‌خوانی

بچه که بودم یادم هست که مادرم مرا به کتاب‌خوانی تشویق می‌کرد. کتاب‌های زیادی را از دوران بچگی به خاطر دارم اما چندتایی هستند که همواره به یادآوری آنان حسی هم در من برانگیخته می‌کند. حس شگفتی یا آرامش و یا تمایل به حرکت.

یکی از این کتاب‌ها تیستوی سبز انگشتی است که وقتی آنقدری سواد خواندن فراگرفته بودم که بتوانم خودم کتاب را بخوانم، قبل از خواب مطالعه می‌کردم. خاطرم هست احساس آرامش وصف‌ناپذیری از این کتاب به من دست می‌داد که این حس هنوز وقتی آن کتاب و انگشتان سبز تیستو که از آنان گیاه می‌رویید را به یاد می‌آورم همراهم هست.

کتاب دیگری که احساسی خاص را در من به‌وجود آورد و همچنان داشتن این حس را مدیونش هستم ماجراهای تن‌تن است. تن‌تن و دوستانش مانند کاپیتان هادوک همواره برای من الهام‌بخش بودند از این حیث که به دنبال حل کردن موضوعاتی پیچیده و قالباً مرتبط با تبهکارها دست به ماجراجویی میزدند. این ماجراجویی‌ها معمولا همراه با سفری سخت به مناطق واقعی و شگفت‌انگیز مانند تبت، آمازون و حتی کره ماه بود. تن‌تن و دوستانش ماجراجو بودند اما هیچکدام از سفرهایشان را به خاطر ماجراجویی انجام ندادند. بلکه آن‌ها دغدغه‌های مهم‌تری داشتند و چون ماجراجو بودند می‌توانستند از پس سختی سفرهایشان برآیند.

آثار ژول ورن هم برای من همواره خاطره‌انگیز بوده است. ژول ورن نویسنده‌ای است که هم خلاق است هم علم بلد است و هم ماجراجویی را می‌ستاید. شخصیت‌های ژول ورن هم هیچوقت به قصد ماجراجویی ماجراجویی نمی‌کردند بلکه دغدغه‌ی علم یا پیدا کردن گنج را داشتند. اما همین روحیه ماجراجویی که آنان را به سمت کشف ناشناخته‌ها سوق می‌داد، برای من تاثیرگذار و شگفت‌انگیز بود.

آثار تن‌تن و ژول ورن آدم را به حرکت وامی‌داشتند. در آن سن و سال، این آثار به من نشان دادند دنیا تا چه حد می‌تواند دارای شگفتی و در عین حال مخاطرات فراوان باشد و فکر می‌کنم این حس تاثیر بسزایی بر شخصیت حال حاضرم گذاشته است. شاید انعطاف‌پذیری زیادم در مقابل وقایعی که در زندگی کنونیم رخ می‌دهند و یا آسان‌گیریم مربوط به همان حسی باشد که در کودکی و با خواندن این آثار پیدا کردم. و بخشی از آرام بودن شخصیتم را شاید مدیون تیستوی سبزانگشتی و همچنین داستان‌های پریانی هستم که در آن‌ها همواره عاقبت قصه، خوشی شخصیت‌های خوب و تیره‌روزی بدکاران بود.