در نقد لمسانیات! (راهکار پیشرفت و توسعه)

یه مطلب خیلی ساده میخوام برای دوستانم به اشتراک بگذارم و تنها دلیلم هم اینه که اینطور متوجه شدم که ما واقعا تو درک ارزش محصولات ملموس و ناملموس دچار خطاهای فاحش ادراکی هستیم.

اینگونه دیده ام که معناگرا ترین افراد جهان، بیشتری ماده های جهان را از آن خود کردند!
اینگونه دیده ام که معناگرا ترین افراد جهان، بیشتری ماده های جهان را از آن خود کردند!

یه ناهار چرب و چیل رستورانی برامون صد هزار تومن ناقابل تموم میشه و با کلی به به و چه چه ازش یاد می کنیم!

ولی یه مشاوره یک ساعته 70 هزار تومن و با کلی اخم و گلایه که گرون بود! اینهمه پول دادم برای یه ساعت گپ زدن الکی!!!

خدمت دوستان بگم که: هدف این بحثم یه دلنوشته یا چیزی شبیه به این نیست. در واقع ارائه یه راهکار برای پیشرفت هست. چیزی که تقریبا همه انسان های سالم در جستجوی اون هستند. چیزی که من اسمش رو در یک کلمه "کمال" می نامم.

برای اینکه به اصل موضوعم برسم ، خدمت دوستانم یادآوری میکنم که ما محصولات رو از نظر معیار قابل لمس بودن به دو بخش محصولات ملموس (Tangible Products) و محصولات ناملموس(Intangible Products) جداسازی می کنیم. البته که خودتون هم بهتر میدونید، خیلی از محصولات ، هر دو وجه ملموس و ناملموس رو دارند. مثلا یک ماشین صنعتی یه محصول قابل لمسه ، چراکه میدونیم به ازای پولی که پرداخت کردیم دستگاهی داریم که دیده میشه، لمس میشه و جایی رو اشغال میکنه!

در عوض استفاده از خدمات مشاوره ، خرید یه محصول ناملموسه.

رستوران رفتن رو هم در واقع میشه بین این دو قرار داد، چون هم جنبه خرید محصول ملموس رو داره و هم استفاده از محصول ناملموس مثل استفاده از فضا و موسیقی و محیط رستوران.

نکته نچندان مثبتی که واقعا ذهن من رو به خودش درگیر میکنه اینه که ما آدم ها به واقع به پرداخت پول بیشتر برای داشتن محصولات ملموس راغب تریم تا استفاده از محصولات ناملموس. غافلیم از اینکه خرید وعده 100 هزار تومنی تنها طول عمری نیم روزه داره و لذتی چند روزه؛ در حالیکه خدمات مشاوره گاه مسیر انسان رو دگرگون میکنه و تاثیرش تا انتهای زندگی ماندگاره!

حتی این موضوع در سرمایه های ما هم بیشتر به چشم میاد، همه ما وقتی حرف از سرمایه میشه ، خونه و ماشین و حساب بانکی یادمون میاد و عموما سراغی از مهارت های فردی و دانشی و اجتماعی و فکری و ارتباطیمون نمی گیریم.

حرفم رو اینطوری جمع بندی میکنم که به نظر من انسانهایی که توی جامعه موثرند، این موضوع رو درک کردند که تاثیر توجه به جنبه های ناملموس زندگی به مراتب ماندگارتر و قوی تر از تاکید بر داشتن جنبه های ملموسه اونه.شاید بی ربط نباشه اگه ردپای معنا گرا بودن و یا ماده گرا بودن انسانها رو هم تو این بحث دید که در واقع انسانهایی که در جستجوی معنای زندگی بودند به مراتب بیشتر از دارایی های ملموس و ناملموس روزگار بهره مندند.



شاید وقتش باشه که یه بررسی روی همه چیزهایی که دور و اطرافمون چیدیم بندازیم و ببینیم کدوما ملموس و کدوما ناملموسند :)

دوستای عزیزم،ازتون ممنونم که توجه کردین و این متن رو خوندید.البته که این مطلب قطعاً بدون اشکال نیست. ازتون میخوام با نظرات خوبتون کمک کنید مطلب جامع تری رو به کاربران وب فارسی ارائه بدیم.