راهنمای‌ بقا در زمانه‌ی وبا: ما کارگران تکنولوژی در ایران، در این روزها چه کنیم؟

گزارشهای رسمی و مشاهدات غیر رسمی میگن که یک موج تعدیل بزرگ رو پشت سر گذاشتیم و افراد زیادی شغلشون رو از دست دادند. درواقع بهتر بگیم: شغل های زیادی از بین رفته و با این شرایط قرار نیست که دوباره بوجود بیاد.

خبر بدتر اینه که خیلی نیاز نیست که باهوش باشیم تا بفهمیم امسال با توجه به شرایط(با فرض عدم تغییرات رادیکال) بهترین سال از نظر اقتصادی در ۳ سال آینده خواهد بود. اوضاع با شیب غیرقابل قبولی بدتر و بدتر خواهد شد و با توجه به امنیتی بودن مسئله اینترنت اوضاع برای ما کارکنان فضای تکنولوژی با شیب بدتری از بقیه‌ی اقتصاد سقوط خواهد کرد.

لینکدین فارسی زیر سیل نوارهای سبز اپن تو ورک و پست های کاریابی غرق شده و هر دفعه که این فضا رو میبینم به این فکر میکنم که آیا اصلا شغلی وجود داره که افرادی که شغلشون رو از دست دادن بخوان مشغولش بشن؟

اتفاقی که به شکل همزمان افتاده، اینه که با فیلترکردن تقریبا تمام مسنجرها و سوشال مدیاهای موجود سر دیجیتال مارکتینگ رو بیش از قبل در ایران بریدند.

کار کردن در فضای مارکتینگ عملا نیاز به ابزارهایی داره که تا الان هم خیلی در دسترس نبود و از این به بعد بیشتر در دسترس نخواهد بود.

برای باقی تخصص‌های این فضا هم شرایط سخت تر خواهد شد.

دوره‌های اموزش مدیریت محصول هر فصل دارن بیشتر از ۴۰۰ نفر رو میگیرن، در حالی که تخمین میزنم در کل مملکت بیشتر از ۵۰۰ تیم فنی محصولی نداشته باشیم که بخش بزرگی از اونها هم به مدیرمحصول نیاز ندارند.

کوچیک شدن اقتصاد و ناامیدی مطلقی که فضا رو دربرگرفته باعث میشه کمتر کسی جرات ایجاد کسب و کار جدید رو داشته باشه. در پنج سال گذشته تقریبا همیشه نزدیک بودم به حداقل یک بنگاه سرمایه گذاری رو استارت آپها و افت ورودی ها چه در کمیت، چه در کیفیت مشهوده. به وضعیت جوانه نگاه کنید.

این معنیش تقریبا اینه که شغل های کمتری ایجاد خواهند شد. حتی برای برنامه‌نویس‌های این فضا که همیشه به نظر میرسید، دیگه برای این ها که کار هست.

اوضاع در دنیا هم بهتر نیست. متا (سابقا فیسبوک) نزدیک ده هزار نفر رو تعدیل کرد. همچنین آمازون. کمپانی‌های بزرگی هم که تعدیل نکردن، عموما استخدام رو به شکل کامل متوقف کردن. جهان تک داره رشد غیرطبیعی دوران کوید رو پس میده همزمان اقتصاد دنیا هم متاثر شده از جنگ و بله:

اوضاع خوب نیست. مخصوصا برای ما بچه ننرهای دنیای کارمندی. با آفیس های رنگارنگ و پر از خوراکی.

یک مثال و مایندست مناسب برای نگاه کردن به مسئله پیش رومون:

آقای دنیل واسالو در سال ۲۰۱۹، سمتش به عنوان یک مهندس نرم افزار ارشد در آمازون رو با حقوق ۵۰۰ هزار دلار در سال رها کرد( برای این که به این عدد حس بهتری داشته باشید، جالبه بدونید با تقریبا کمی بیشتر از این عدد میشه در آمریکا بازنشست شد).

از اون زمان تا به حال آقای واسالو اکانت توییترش رو شروع کرد. به یکی دوتا شرکت مشاوره داد. چندتا کتاب کوچیک نوشت و برای فروش گذاشت. چندین دوره برگزار کرد و یک نرم افزار کوچک (Saas) نوشت. و در تمام این مدت درامدش رو مستند و پابلیک کرد که تقریبا به سالی ۳۰۰ هزار دلار در سال میرسه. اینجا میتونید خلاصه ای از تمام این داستان رو ببینید.

ایده‌ی پشت این تصمیم چی بود؟واسالو هم تحت تاثیر طالب قراره داره و گفته که میخوان چند شرط بندی در زندگی داشته باشند و درامد ورودیشون به یک منبع وابسته نباشه. Multiple bets به قول خودش.

همونطور که طالب میگه: زندگی مالی یه راننده تاکسی از یه کارمند بانک بسیار بسیار استیبل تره. چون راننده بخاطر مشتری های فراوونش تقریبا غیرممکنه که شغلش رو از دست بده، اما کارمند بانک با یک تصمیم ساده یک مدیر در دولایه بالاتر درامد ورودیش به صفر میرسه.

حالا بیاین مسئله خودمون رو بشکونیم به عناصر تشکیل دهنده ش.

ما یه مهارتی یاد گرفتیم که یه مشتری (یه شرکت عموما) حاضر بود از ما بخرتش و به ما بابتش پول بده.

ریسک در اینجا نهفته شده که اون مشتری به هر دلیلی که خارج از کنترل ماست نخواد مشتری ما بودن رو ادامه بده. به همون سادگی که شما ممکنه اشتراک فیلیموت رو تمدید نکنی.

من دو راه معقول برای پوشش این ریسک میبینم:

یک:

اگر واقعا شما دیزانرید، مارکتینگ بلدید، کد میتونید بزنید، آدم دیتایی هستید یا مدیرمحصولید و اعتقاد دارید که با این مهارت هاتون میتونید ارزش خلق کنید و الان شغلتون رو از دست دادید، یه راه معقولش اینه که تمرکز کنید روی مهارتتون و ببینید کدوم بخشش رو به عنوان یک سرویس میتونید ارائه بدید.

این مهارت ها اگر واقعا در یک شرکت میتونن خلق ارزش کنند، در دنیای واقعی بیرون هم باید بتونن.

دیزاینر ها قبلتر از بقیه به این کار عادت داشتن:

ایجاد یک پرتفوی خوب، قیمت گذاری صحیح و در گام آخر مارکتینگ (دقیقا همون کارهایی که برای پیدا کردن شغل انجام میدید) به شما کمک میکنه که بتونید برای مهارتتون چندتا مشتری داشته باشید و ریسکتون رو کنترل کنید.

طبیعتا اولش خیلی سخت خواهد بود. امنیت کاذب داشتن یک شغل با حقوق ثابت رو حس نخواهید کرد، اما نسبت به شرایط فعلی پادشکننده میشید. مهارت‌های فروش رو یاد بگیرید. Cold Emailing ، روی تولید محتوا کار کنید و یاد بگیرید چطور میشه کارتون رو پروموت کنید.

کار بهتر دیگری هم میتونید انجام بدید :

اون هم اینه که بتونید از طریق مهارتتون یه محصول قابل فروش ایجاد کنید.

اینطوری به جای فروش زمانتون، کالای دیجیتالی رو فروختید و ورودی پسیو خواهید داشت.

این متن رو یکسال پیش در کانال تلگرامم منتشر کردم و فکر میکنم توضیحاتش هنوز منطقی باشه:

دوره آموزشی بسازید و بفروشید:

خیلی بدیهی و تکراری به نظر میرسه اما بذارید چند نکته در موردش بگم بهتون.

محتواهای آموزشی یکی از معدود انواع محتوا هستن که overcharge میتونند بشن. احتمالا خطای ذهنی ما ادمهاست ولی کورسهای صوتی یا ویدیویی یا متنی عموما با قیمت بالاتری از همون نوع محتوا روی اینترنت به فروش میرسند. یودمی رو باز کنید، تقریبا همه دوره‌هاش رو رایگان روی یوتیوب پیدا میکنید اما امروز یودمی دو بیلیون دلار می ارزه چون مردم حاضرن پول خرج کنند.

پادکست رو عموما مجانی هم ادمها گوش نمیدن ولی دوره‌های صوتی شعبانعلی رو هشتاد هزارتومن هشتاد هزار تومن میخرند.

نکته اینجاست که به خاطر این اورشارژی که میشه دوره‌های آموزشی رو کرد، شما نیاز نیست مهارت مارکتینگ عجیب غریبی داشته باشید. حتی ده نفر رو ماهانه راضی کنید که یه دوره‌ی ۲۰۰ هزارتومن رو بخرند دو میلیون تومن پول درآوردید. که اوکی پول زیادی نیست اما یه ساید اینکام خوبه.

خیلی از ما مجانی تولید محتوا میکنیم، کافیه که یه لیبل آموزش یا دوره روش بزنید تا از همون محتوا بتونید پول دربیارید.

از تلگرام برای فروختن هرچیزی استفاده کنید:

مردم ایران بخش خوبی از روزشون رو تو تلگرام میگذرونند، در حالی که تقریبا بخاطر فیلترینگ هیچ قانونی بهش حاکم نیست. این یه تهدید و احتمالا یه فرصته. خریدن ویو تو تلگرام این روزها خیلی ارزونه، هر هزارتا ویو بین سه تا هفت هزارتومن معامله میشه.

این یه فرصت واقعا استثنائیه، بهش فکر کنید، میتونید هفت هزارتومن بدید و یه پیام رو به هزارنفر آدم بگید.

به این فکر کنید که مثلا من پنج ساله دارم وبلاگ مینویسم(حالا اوکی هیچوقت جدی ننوشتم) و الان ماکسیموم دارم با ماهی ۲۰ هزار نفر حرف میزنم.

کافیه یکم خلاقیت داشته باشید و درست تارگت کنید تا از این هزارنفر دو سه نفر راضی بشن که یه محصول با حاشیه سود ده هزارتومن رو ازتون بخرند.

مهمه اون محصول چی باشه؟ نه مطلقا. اگر محصولات واقعی باشه شما باید حواستون به مارجین اوپریشنتون باشه. یعنی هزینه پست و خرید و انبار و خواب جنس رو حساب کنید. اگر یه محصول اینترنتی باشه، یه جور محتوا چه بهتر، مارجینتون تقریبا صد در صده.

این روزها تلگرام ارزون ترین توجهی که تو اینترنت میتونید بخرید. بخریدش و چیزی به آدمها بفروشید احتمالا ساده ست.

بیخیال کد و استارت آپ همه چی بشید:

اصل اول هر بیزنسی اینه که هر چی سریع تر بتونید متوجه بشید که فرضیه تون درسته یا نه، عموما فرضیه تون غلطه و باید فرصت کنید که اصلاحش کنید پس زمان مهمه و هرچی زودتر بفهمید اشتباه میکنید، زودتر پیروز میشید. چطوری میشه فهمید فرضیه تون درسته؟ این که کسی پیدا میشه بابتش پول بده بهتون یا از سرویستون استفاده کنه؟

استارت آپیا بهش میگن پیدا کردن پروداکت مارکت فیت. خواستید بعدا سرچ کنید مسئله الانمون این نیست.

برای پیدا کردن مارکت فیت لازم نیست که کلی برنامه نویس خفن یا شریک تخیلی داشته باشید(اگه داشته باشید خوبه)، حقیقت اینه اگر مشتری محصول شما رو نخواد این که چقدر سایتتون چقدر خفن دیزاین شده اثر خیلی کمه داره رو تصمیم گیریش. پس سعی کنید هرچه سریعتر محصولی که میخواید بفروشید رو لانچ کنید.

از سایتساز های آماده استفاده کنید. سازیتو مثلا خیلی خوبه. با چندتا کلیک فروشگاهتون و درگاهتون رو ردیف میکنه. یا اصلا ساده تر یه کانال تلگرام بزنید، سایت هم نمیخواد، بعد برید با این روشهای پرداخت مثل باهمتا تو ده دقیقه درگاه بگیرید و اونجا سعی کنید سرویس/محصول هرچیزیتون رو بفروشید. تو کمتر از ۲۴ ساعت لانچ کنید و سریع هم بفهمید کجا اشتباه کردید. این طوریه که میتونید سریع حرکت کنید.

این رو منی میگم که با سریع ترین و خفنترین مهندسهای زنده در این مملکت کار کردم و میکنم،  کد کنده، محصول میتونه خیلی قبل‌تر از کد مشتریهای خودش رو پیدا کنه و حتی بفروشه و پول دربیاره. هیچ چیزی مثل پول نظر صریح آدمها رو بیان نمیکنه. اگر حاضر نیستن پول بدن براش هرچقدر تعریف میکنند از کار و محصولتون بولشته. این که لندینگ خفنی داشته باشید کمتر میتونه بهتون کمک کنه محصولی که کسی نمیخوادش رو بفروشید.

سریع حرکت کنید، نذارید این که برنامه نویس نیستید جلوی پول درآوردنتون تو اینترنت رو بگیره.

دو:

راه حل دومی که به نظرم میاد اینه که ریسک رو منتقل کنیم به خارج از ایران. یک راهش مهاجرته، بله.

با این که شرایط فضای کاریابی در تکنولوژی سخت شده اما یادتون باشه شما صرفا نیاز دارید که یک انسان رو در یک شرکت قانع کنید که بدردشون میخورید و این کار سختی نیست.

جلو رفتن در این مسیر شبیه اماده شدن برای یک امتحانه، کاری که ایرانی جماعت خوب اماده و بلدشه. سعی کنید به کامیونیتی هایی که این هدف رو دنبال میکنند متصل بشید. توی کانال تلگرامم در پست معرفی همین پست، چندتا گروه تلگرامی مربوط به این موضوع رو هم معرفی میکنم.

اما ایده‌ی جذاب‌تر از مهاجرت کاری برای من در دوسال گذشته، تبدیل ارزی که بهم پرداخت میشه از شت کوین فعلی به یک ارز ارزشمندتره.

این مسیر تقریبا غیر ممکن به نظر میرسه و سوالات سختی داره.

چطوری پول رو منتقل کنم؟

چطوری شبکه بسازم در کشوری که در اون حضور ندارم؟

اصلا چه چیزی رو باید بفروشم؟

چطوری قراره با هندی ها رقابت کنم؟

چطوری فاکتور صادر کنم؟

اصلا چه چیزی رو بفروشم بهشون؟

استرایپ کدوم کشورها رو پشتیبانی میکنه؟

مالیات کشور مقصد رو چطوری بدم؟

و …

همه‌ی این سوالات پاسخ های شفافی دارند که پیدا کردنشون عموما سخت نیست اما کفش آهنین و اراده پولادین نیاز داره. در روزهای بهتری بیشتر در این مورد خواهم نوشت، اما اینجا هم به شما همون توصیه بالا رو میکنم. در کامیونیتی های مربوط به این موضوع عضو بشید. ایندی‌هکرز رو دنبال کنید. پادکستش رو گوش کنید و ببینید که ازادی مالی رو خیلی ساده تر از دیگر انواع آزادی میتونیم بدست بیاریم. پروداکت هانت، این ردیت ساید پراجکتس،  پیدا کردن کامیونیتی های مربوطه در توییتر کمی زمان احتمالا به شکل حدودی بتونه کمکتون کنه.