VP of Products @cafebazaar
چرا رنج کشیدن شما وایرال میشود یا ۳۴ میلیون دنبالکننده Mrbeast از کجا آمدهاند؟
توی کوچه فوتبال بازی میکنیم. نزدیک تپهی شن نیممتری که مال ساختمان نیمه کاره است، کاظم را دریبل دوطرفه میزنم. کاظم لجش میگیرد، قبل از این که دوباره به توپ برسم، دستش را میگذارد پشتم. اگر برنامه نود هنوز بود، فردوسی میگفت آقای فنایی کاظم داره حریف رو شارژ میکنه.
دمپایی حریف که من باشم بخاطر شن ها با سطح زمین اصطحکاک کافی ندارد. میافتم، دستم را سپر میکنم. لحظهی دردناکی است. دستم میشکند. یعنی از خمیدگی آن میفهمم که دستم شکسته است. پس اینگونه است. درد من را فرا گرفته اما از آن وحشتناک تر تعداد آدمهایی است که لحظه به لحظه دور من جمع میشوند. املاک و سوپری محل، تا همسایه ها. تعداد ادمها بینهایت زیاد است.
بعد از اون حادثه، هربار از جایی رد میشدیم که تصادفی شده بود، از خودم میپرسیدم. چه لذتی در رنج دیگری هست که اینقدر مشتاقیم به تماشا کردنش؟ چرا تلوزیون ویدیوهای زمین خوردن مردم رو برای سرگرمی پخش میکنه؟ در این که ببینیم بقیه آسیب پذیرند چه چیزی هست که اینطوری میتونه توجه همه رو جلب کنه؟
بعدا هراری گفت احتمالا مسئله به تکامل مربوطه. ما به تماشای آسیب دیدن دیگران علاقهمندیم، به همون دلیلی که به غیبت کردن پشت سر دیگران علاقه مندیم. چرا؟ چون تماشا و حرف زدن در مورد اشتباهات دیگران کمک میکنه ما اون اشتباهات رو تکرار نکنیم. برای همین با کنجکاوی تمام به صحنه حادثه خیره میشیم. از پلاسکو فیلم میگیریم، وقتی تصادف میشه ترافیک درست میکنیم. یا در مورد اشتباهات شرکتهایی که ورشکست میشن حرف میزنیم. میخوایم ببینیم چی شده؟ چقدر ممکنه ما درگیر چنین چیزی بشیم؟ و چطوری میتونیم جلوش رو بگیریم. آگاهانه ست؟ احتمالا نه. برای همین هم مثل خیلی از عادت های تکاملی دیگهمون علارغم همه مفید بودنش میتونه به بیراهه بره یا مورد سواستفاده قرار بگیره.
یه نکتهی دیگه رو هم فراموش نکنیم. ما با آسیب دیدن و زمین خوردن یادمیگیریم. تا زانومون زخمی نشه دوچرخه سواری یاد نمیگیریم. تا درد اشتباه حرف زدن تو محیط انگلیسی رو حس نکنیم، زبانمون پیشرفت نمیکنه. رنج پشت سکهی یادگیریه. رنچ دیگران خوبیش اینه که مال ما نیست. احتمالا میتونیم از رنج دیگران چیزی یاد بگیریم. یادگیری ارزون. چرا به صحنه تصادف علاقه مندیم؟ کلاس رایگان آموزش رانندگی.
این که تا رنج نبریم، یادگیری اتفاق نمیافته، این که تا رنج نبریم دستاوردی نخواهیم داشت، این که تا رنج نبریم نمیتونیم توجه کسی رو جلب کنیم به انواع اقسام مختلف تو علم و ادبیات و فلسفه تکرار شده. حتی تو کلام روزمره ادمها هم هست، نو پین نو فاکین گین. نسیم طالب براش یه کتاب نوشته: پوست در بازی. خلاصهش همینه، هرکاری که داری میکنی، اگر توش آسیب نمیبینی یا خطر آسیب دیدن تهدیدت نمیکنه، یا کارت عبثه یا کلاه برداری.
پوستمون باید توی بازی باشه و امروز میخوام بگم چطوری آسیب پذیر بودن یا حتی آسیب دیدن میتونه کمک کنه که شما شخصیت جذابتری داشته باشید و احتمالا بتونید محتوا، محصول یا برند وایرالی تولید کنید.
تعریف مون از وایرال رو تو مقیاس تعریف کنیم. طبیعتا هر رسانهای یه حدی از وایرال شدن رو میتونه بپذیره، اونچه که تو یوتیوب امکان پذیره با ظرفیت یک بلاگ ، یک توییت با ظرفیت مثلا یک پادکست متفاوته. اما توی هر مدیوم تفاوت بین محتواها کاملا مشخصه. نتیجتا ما اینجا تعریفمون از وایرال شدن لزوما رفتن تو همه کانالهای تلگرامی نیست، بلکه اون نقطهای هست که شما به همه جامعه هدفتون از طریق تبلیغات دهان به دهان دسترسی پیدا میکنید.
بیایید از یوتیوبر مورد علاقهم بعد از میا صحبت کنیم. Mrbeast. اگر امسال باهاش آشنا شده باشید ممکنه بخاطر پروژهی کاشت بیست میلیون درختش باهاش آشنا شده باشید، بله آقای بیست یه کمپین تشکیل داد و بیست میلیون دلار پول جمع کرد تا بیست میلیون درخت بکاره.
آقای بیست یه چیزی حدود ۳۴ میلیون سابسکرایبر داره یوتیوب و هر ویدیوش هم به طور متوسط حدود سی میلیون بار دیده میشه. احتمالا از درآمد یوتیوبرهای معروف به اندازه کافی شنیدید و لازم نیست من بهتون بگم که این یعنی چقدر پول.
چه چیزی مستربیست رو اونقدر جالب میکنه که درموردش حرف بزنیم؟
فرمول ساخت محتواش:
به این تصویر نگاه کنید. تعداد ابتکارات و تکنیک هایی که تو انتخاب عنوان و ساخت تامبنیل وجود داره بسیار بیشتر از اینه که بررسی همهش تو این پست بگنجه، اما بیاید سه تاش که به موضوع پست مرتبطه رو بررسی کنیم.
۱- حرفه ای نبودن:
حقیقتش اینه که این عکس کوچیک نماینده کل ویدیو رو نگاه کنید، دقیقا همون عکسیه که اگر سعی کنید وقتی آخر هفته با دوستاتون میرید باغ و میخواید زیر آب عکس بگیرید، اون رو میگیرید(من یه عکس زیر آب دارم به مراتب از این حرفهای تره). و ویدیو هم همینطور. کیفیت تصاویر بالاست اما فیلم برداری به آماتورترین شکل ممکن انجام شده.
حقیقت اینه که این روزها احتمالا مستربیست میتونه بودجه ساخت اونجرز رو هم تامین کنه، پس چرا به همین روش اماتورش ادامه میده؟
در آماتور بودن سوتی هست، دوست داریم که ببینیم یکی معروفه اما تامبنیل هاش کودکانه ست. این یعنی ببین ببین اون آدم خفنه هم مثل ما هزارتا سوتی داره توزندگیش. یعنی منم میتونم اون مسیر رو طی کنم. و علاوه بر اون آماتورها برخلاف حرفهای ها صادقن. کسی فیلم بازی نمیکنه، پشت گوپرویی که رو دست داره تکون میخوره سخت میشه دروغ گفت.
۲- ادعای انجام شده:
مستربیست پوستش تو بازیه. کارهای سخت رو واقعا و به شکل درستش انجام میده. ما دوست داریم بدونیم اگر ۲۴ ساعت زیر آب باشیم چه اتفاقی میفته. طالب تو کتاب پوست در بازی به عنوان مثال آدمی که واقعا ریسک میکنه بخاطر کارش. دیوید بلین شعبده باز رو مثال میزنه. که تو یه مهمونی سر میز شام بودن با هم و طالب حوصله ش سررفته بوده، یه دفه بلین برمیداره یه کار رو میکنه تو دستش. طالب میگه خب، اینم کلکه دیگه. اما آخر مهمونی وقتی میبینه که بلین داره قطرههای خون رو از رو دستش پاک میکنه، میفهمه که با یه آدم واقعی طرفه.
مستربیست یوتیوبر رفتارش به شدت شبیه دیوید بلینه. کارهای بسیار سخت رو انجام میده و حتی وقتی دیگران رو تشویق به کار سخت میکنه، پولش رو میذاره تو بازی. آخرین کسی که از تو تسلا بیاد بیرون صدهزاردلار برنده میشه. و واقعا اون پول رو میده.
دیروز میخواست بگه که تو قرنطینه گیمر ها باید آب بخورند. استوریش این بود که داشت آب یخ رو میریخت رو صورتش و میگفت یادتون باشه که آب خوردن مهمه. این یه مثال اکستریمه از این که آقای بیست چطور فهمیده که حتی برای کوچکترین توصیهها باید پوست خودت تو بازی باشه. بعد ما اینجا آدمهایی رو داریم که یه عمر به اسم مشاوره به بقیه چیزهایی رو میگن که یه بارهم تو عمرشون امتحانش نکردن. این پوست تو بازیه که محتوای بیست رو وایرال میکنه.
۳- صداقت: و مهمتر از همه صداقت.
دلیل این که بین این همه ویدیو بیست این یکی رو برای مثال انتخاب کردم اینه که این ویدیو fail میشه. مستربیست توی این ویدیو با گاز co2 حاصل از تنفس خودش مسموم میشه و مجبور میشه قبل از ۲۴ ساعت بیاد بیرون و خب نکته ش چیه؟ این که این رو فیلم میگیره و به ما میگه. چقدر سخته که کات کنی و بیرون اومدن خودت رو فیک کنی؟ اما مستر بیست اینکارو نمیکنه. بعد ۱۸ ساعت میاد بیرون و معذرت خواهی میکنه در حال که کاملا مشخصه حالش بده و همینه که باعث میشه دوستش داشته باشیم.
یا یه بار با کفش های نیم متری دوی ماراتون شرکت کرد. سه روز طول کشید و مچ پاش کلی آسیب دید، اما ادامه داد. مردم صداقت رو میفهمن. وقتی پوستتون تو بازی باشه و صادق باشید، مردم نه تنها از تماشای شما لذت میبرن، نه تنها ممکنه به دوستاشون معرفی تون کنند، بلکه بعضیهاشون پست مینویسن تا شما رو به بقیه بشناسونن(یا مثل طالب کتاب).
چرا فردوسی پور رو دوست داشتیم؟
صداقت. با یه صدای معمولی و تیپ و قیافهای که مناسب هیچ رسانهی رسمی در هیچ جای دنیا نیست پرمخاطبترین برنامه تلوزیونی که محبوبیتش منفی شده رو سالهای ممتد برگزار کرد. فردوسی پور با سوتیهاش راحت بود. بارها میدیدیم که اونها رو تو خود برنامه پخش میکرد. بر خلاف مجریهای دیگه فیلم بازی نمیکرد. تو گزارشش احساساتش رو بیان میکرد. و از همه مهمتر کجا بود که پوستش تو بازی بود؟
تو یکی از فاسدترین بخشهای ورزش مملکت اجازه نمیداد پول گولش بزنه و علارغم همه دشمن هایی که براش میتراشید این موضوع، سالم باقی موند. فردوسی پور با پوست تو بازیش و صداقتش بود که بیست سال بین همه ما وایرال موند و الان هم تو قلب ماست.
بیایید یه مثال دیگه بزنیم، این دوتا آدم رو ببینید:
بعیده که هیچ کدومشون رو نشناسید. اولی سید دانیال معین آل داوود هست. مجری اخبار شبانگاهی و دومی احسان علیخانی.
این دوتا ادم خیلی جالبن، به این دلیل که احتمالا جفتشون تقریبا به یک اندازه در پر مخاطب ترین ساعتهای صداوسیما فرصت حضور داشتن. جفتشون تقریبا از نظر جذابیت ظاهری در تقریبا یک درصد بالای جامعه قرار دارند و صدای آقای آل داوود بسیار از احسان علیخانی بهتره.
چرا یکی شون رو به خوبی میشناسیم اما یکی دیگه رو به زحمت اسمش رو باید یادمون بیاد؟
(اگر از علیخانی بدتون میاد مقاله رو ترک نکنید، پاسخ سوالهاتون هست جلوتر)
بخاطر این که احسان علی خانی بارها آسیب پذیریهاش رو نشونمون داده. اما آقای آل داوود همیشه با لحنی که معلممون صحبت میکنه، باهامون صحبت کرده و حتی اگر فرض میگرفتیم که ایشون یکبار هم دروغ نگفته بود تو زندگیش، باز هم سخت بود که تصور کنیم، محبوبیتش نزدیک میشد حتی به علیخانی.
این درحالیه که احسان علیخانی علیرغم همه نچسبیش، بارها علایقش رو، احساساتش رو، خاطراتش رو برامون تعریف کرده. و این شکلی پوستش رو تو بازی قرار داده؟ ریسک کرده؟ چه ریسکی؟؟ ریسک خریدن تنفر یه عده در ازای عشق یه عدهی دیگه.
وقتی خود نسبتا واقعیتون و آسیب پذیریهاتون رو expose میکنید به جامعه طبیعیه که همه بخشهاش به یه شکل واکنش ندن بهتون، همزمان که fan بیستون رشد میکنه، کسایی که از شما نفرت دارن هم رشد میکنند، اگر شخصیت بحث برانگیزی داشته باشید، مثل ایشون فنهاتون هاردکور میشن و کسایی که ازتون نفرت دارن نفرتشون عمیقتر میشه. این هزینه شهرته.
یا یه مثال بارزترش تتلو هست. دیگه ته ته ته پوست در بازی بودن اینه که بری روی صورتت تتو کنی. دقت کنید من ازش طرفداری نمیکنم دارم به عنوان یک پدیده توضیحش میدم.
تتلو مثل خیلی از اینفلوئنسرهای دیگه، خود واقعیش رو برای آدمهایی که تشنهی دیدن نقطهضعفند، تو آهنگاش و تو شبکه های اجتماعی بروز میده.
یه لحظه تصور کنید یه جامعه توی کمتر از سی سال از نقطهای که ترانهی پاپش نمیتونست خطاب به یه معشوق واقعی باشه، میرسه به نقطهای که عنوان آهنگ خوانندهش میشه کی از پشت فلانت رو میبنده؟
آدمهای اون جامعه اولی از رودربایسی داشتن بی نهایت با خود واقعیشون رنج میبردن و آدمهای جامعه دومی اون ها رو در آغوش کشیدن.
(نقش نظام حاکم رو میدونم نیاز نیست یادآوری کنید تو کامنتها)
قضاوت های ارزشیمون رو بذاریم کنار. این ابراز حداکثری خود واقعیه که هاردکور فن هایی رو درست کرده که رکورد های اینستاگرام رو یکی یکی میشکنن و از اون طرف کسایی که ازش متنفرن رو به نقطهای میرسونه که براش کمپین اعدام تشکیل بدن.
مسئله خوب یا بد بودن نیست. شما میتونید مثل فردوسی پور آدم بهتری باشید، کمتر شخصیت بحث برانگیزی داشته باشید، خودتون رو به جامعه اکسپوز کنید، پوستتون رو تو بازی بذارید و بیشتر ادمها دوستون داشته باشند. اما مثل یک ترازو، هرچقدر بحث برانگیزتر باشید جامعه رو دو قطبی تر میکنید، اونهایی که دوستون دارند خیلی شدیدتر دوستون دارند، و اونهایی که ازتون متنفرند خیلی شدیدتر از تون متنفرند.
چطور وایرال نشیم؟
پارسال من یه پروژهی ناموفق رو شروع کردم. پادکست استارت باکس. اینجوری بود که توش شروع کردم به تعریف خلاصه کتابهای استارت آپی. مشکل چی بود؟ برای شرکتی که توش کار میکردم شروع کردم به ساختن پادکست. و این یعنی من یه رئیس و کلی آدم دیگه داشتم که میخواستن نظر بدن تا کار پرفکت باشه. طبیعتا درسته. اما چنین پادکستی شنیده میشه؟ نه.
چرا؟ چون کار پرفکت وایرال نمیشه. پادکست و ویدیوی وایرال از تو جلسه در نمیاد. این ویدیو معروف دالر شیو کلاب رو نگاه کنید. چیزی شبیه پرفکت بودن توشه؟ اگر پرفکت بودنی وجود داشته باشه، خلاقیت مدیرعامله که این تیم رو جمع کرده تا این ویدیو رو بسازند.
این ویدیو محصول خلاقیت یه نفره ست. هیچ جلسهی هیات مدیرهای اجازه ساختن چنین چیزی رو نمیده. جالبه بدونید این ویدیو تو هفتهی اول انتشارش ۱۲ هزارتا مشتری جدید براشون آورد و بعد باعث جذب سرمایه ای شد که تو دنیایی که آمازون همه رو ورشکست کرده هنوز بعد هشت سال دارن نفس میکشند.
علی بندری میگفت: من اگر چند سال پیش میشستم تو دفتر یه مثلا انتشاراتی یا شرکتی میگفتم آقا من میخوام یه پادکست بسازم دو ساعته، با کلی جزئیات یه سری داستان انگلیسی رو تعریف کنم، ایا کسی اسپانسر پادکست میشد؟ یا اصلا میشد این پادکست رو ساخت؟ نه.
دلیل این که علی بندری و چنل بی تبدیل شدند به چیزی که هستند هم همین پوست در بازی علی بندری بود. فیلم بازی نمیکرد، خودش و صداش رو گذاشت برای قضاوت. نه مثل رادیو. با معمولیترین لحن ممکن شروع کرد به غصه تعریف کردن. ریسک این که خودت باشی اینجاست که یه عده از تو خوششون نمیاد و کسی که میتونه این رو قبول کنه، میتونه چیزی بسازه که آدمها دوستش داشته باشند.
یا مثلا لحن معمولی فردوسی پور اونجوری که خودش بود، برای دهه هفتاد ایران یه اتفاق بسیار جلوتر از زمان اما خوب بود. تاسف آوره که آدمهایی که ادا درنمیاوردن تو گزارش فوتبال جاشون رو دادن به کسی مثل عباس قانع که یه تقلید دست چندم از گزارشگرهای عربی رو داره انجام میده.
فیلم بازی نکردن و خودت بودنه که اصالت میسازه. تو این بلاگ نوشتههایی بیشترین بازخورد رو گرفتن که از همیشه توشون صادق تر بودم.
اگر توجه رو به یه آتیش تشبیه کنیم، نفتش پوست شماست. موی شماست. خون شماست. نمیشه بدون این که یه تیکه از موهاتون رو ببرید و بریزید توی محتوا/برند/محصولتون موفق بشید. موسس سوهان سازیای که عکس سازندهش رو زده رو جعبههاش، صرفا خودپسند نیست، نکتهاش اینه که میتونی از کیفیت سوهانش مطمئن بشی. چون خودش رو توی بازی قرار داده. بعضی وقتها خودشون و پسرانشون رو. خانوادهشون رو.
مردم نسبت به آسیب پذیری و رنج شما کنجکاوند. میخوان با شما همزاد پنداری کنند، میخوان از تجاربتون درس بگیرند. هرکاری که دارید میکنید، آسیب پذیریهاتون رو پنهان نکنید. چون
مردم ابرقهرمانها رو دوست دارند اما عاشقشون نمیشند.
اگر حس میکنید مقاله مفیدی بود، لطفا حس ترکیدن دوپامینش رو با دوستاتون به اشتراک بذارید. یا حداقل این کانال تلگرام رو عوض بشید، تا با هم در ارتباط باشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشم در چشم تنبلی: دربارهی تکنیک پومودورو و زنجیره عادت ساینفیلد
مطلبی دیگر از این انتشارات
راهنمای ورود به مسیرشغلی مدیریت محصول، حتی اگر دانشگاه نرفتید
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزی که میلیونر شدم (دیوید هانسن)