پادکست صندوق که در ابتدا نام آن «چطور از موسیقی لذت ببریم؟» بود در مورد چیزهایی است که میتوانند به شنوندگان و علاقهمندان به موسیقی کمک کند تا بیشتر از آهنگهای مورد علاقهشان لذت ببرند.
فصل اول – قسمت دهم: موسیقی خوب، موسیقی بد، موسیقی زشت
این روزا نمیشه به هیشکی اعتماد کرد. مگه نه؟ من دشمنت نیستم. اخیراً خبرهای مختلفی از گوشه و کنار در خصوص رفتارهای شاید بشه گفت غیراخلاقی هنرمندایی که ما طرفدارشان هستیم و یا مخاطب آثارشون هستیم، به گوش میرسه و ما رو با این سؤال روبرو میکنه که آیا ما به عنوان طرفدارهای اونها یا مخاطبین آثار هنری اونها میتونیم همچنان با وجود این اخبار از آثار اونها لذت ببریم، همچنان مخاطب این آثار باشیم و طرفدارشون باشیم یا اینکه نه، باید آثار اونها رو و خودشون رو بایکوت بکنیم.
من وحید هستم از گروه موسیقی دباکس و با قسمت نهم از سری پادکستهای چطور از موسیقی لذت ببریم در کنار شما هستم؛ با موضوع رابطۀ بین هنر و هنرمندان.
شاید بهتر باشه اول به این موضوع بپردازیم که اصلا چرا ما به عنوان افراد یک جامعه، وقتی یک هنرمندی یک حالا حرکت ناشایستی یا یک خطایی انجام میده، حالا در هر سطحی ما انقدر عصبانی میشیم و انقدر واکنش شدیدی به اون نشون میدیم.
خب برای این موضوع مسلما دلایل خیلی زیادی وجود داره که یکی از اونها این هست که ما به عنوان افراد جامعه به عنوان مخاطبین اون هنرمند یه قدرتی رو و یه قدرت نفوذی رو، توی جامعه به اون هنرمند اعطا میکنیم با طرفداریمون از اون و با مخاطب هنر اون هنرمند بودن، که وقتی میبینیم این هنرمند از این قدرت و از این قدرت نفوذ داره سو استفاده میکنه یه جورایی ما مسلما عصبانی خواهیم شد.
نکتۀ بعدی اینکه هنرمند با افراد جامعه، یک رابطۀ عاطفی هم داره. یعنی چون یک هنرمند در مورد درونیات ما صحبت میکنه، در مورد دغدغههای ما صحبت میکنه توی آثار هنریش، در هر سطحی، در هر شیوهای، باعث میشه که یه رابطۀ خیلی عمیقی بین هنرمند و جامعه به وجود بیاد و وقتی هنرمند یه خطایی رو انجام میده، این تاثیر خیلی زیادی روی ما داره به خاطر اون رابطۀ درونی که با هنرمند داریم. از طرف دیگه جامعه معمولا هنرمندها رو به عنوان نوابغ میشناسه و انتظار نداره که یک نابغه توی جامعه بیاد و یه خطایی رو یک اشتباهی رو به هر صورتی انجام بده.
از طرفی دیگه آدما، برای هنر یک ارزش خیلی والایی قائل هستند. یعنی هنر رو یک چیز والا و روحانی میدونن و وقتی هنرمند میاد و یه خطایی رو انجام میده، یک عمل غیراخلاقی رو انجام میده، یک جورهایی ما احساس میکنیم که به ساحت هنر هم حالا یا توهین شده بگیم یا اینکه یه جورایی جسارت شده.
بعد وقتی ما در مورد یک جامعه صحبت میکنیم؛ مثلا میگیم کشور فرانسه، یا حالا کشور ایران، معرف این کشور معرف اون جامعه، هنرمندها هستن یعنی نمایندگان اصیل یک جامعه، هنرمندها هستند. به همین دلیل خب هنرمند وقتی یک کار خلافی انجام میده ما احساس میکنیم نه تنها به ساحت هنر، بلکه به ما هم یه جورایی جسارت شده به عنوان حالا کسانی که اون هنرمند نمایندۀ اون جامعه هست.
اینو شاید بشه گفت یک سری از دلایلی هست که واکنش جامعه رو دربارۀ عمل غیراخلاقی هنرمند، یا اشتباه و خطا هنرمند، توجیه میکنن. اما جا داره اینجا ما عمل غیراخلاقی رو تعریف بکنیم، وقتی در مورد غیراخلاقی یک هنرمند صحبت میکنیم.
در کل میشه گفت عمل غیراخلاقی، عملی هست که باعث آسیب به دیگران بشه. حالا از نمودهای اون میشه به تجاوز اشاره کرد یا رابطه با افراد زیر سن قانونی، قتل، آزار جسمی و در کنار اینها، جلوی رشد و تعالی یک نفر رو گرفتن و حالا با قدرت نفوذی که داریم، باعث بشیم که یک نفر از اون راهی که داره به سمت رشد و تعالی میره، منحرف بشه.
پس به این ترتیب میشه گفت معضلات شخصی، مثل حالا اعتیاد به الکل یا اعتیاد به مواد مخدر رو، ما به عنوان عمل غیراخلاقی در نظر نمیگیریم چون کاملا یک مسالۀ شخصی هست توی زندگی یک نفر. در کنار عمل غیراخلاقی، ما اشاعۀ تفکر غیر اخلاقی هم داریم. مثلا تفکرات ضد زن، تفکرات ضد الجیبیتی و یا تفکرات نژادپرستی، میتونن از نمودهای این موضوع باشند.
خب البته میدونید که یک نفر رو نمیشه صرفا به خاطر داشتن یک تفکر مواخذه بکنیم. پس ممکنه خیلی از هنرمندها مثل آدمهای دیگه، یک سری تفکراتی داشته باشن که به مذاق جامعه و به مذاق ما، خوش نیاد. ولی خب تا زمانی که اونا رو اشاعه نمیدن، حالا چه تو شبکههای اجتماعی، چه تو جامعه، چه تو آثارشون، ما خیلی با این قضیه کاری نداریم. چون این هم نمود مسائل شخصی هست.
نکتۀ بعدی در مورد این موضوع این هست وقتی که یک هنرمند بابت عمل خلافی که انجام داده، یا جنایتی که انجام داده، محاکمه میشه و تاوانش رو میپردازه و بعد هم در راستای معذرت خواهی و جبران اون آسیب، یه کارهایی رو انجام میده، اون موقع هست که ما هم باید هنرمند رو ببخشیم و دیگه از این دایره خارجش بکنیم و نباید این موضوع رو دیگه تا ابد ادامه بدیم.
این نکتهای که بهش اشاره کردم، در مورد تفکرات هم صادقه. خب میدونید که در مورد بعضی از تفکرات، ما محاکمۀ قضایی نداریم؛ به اون صورتی که مثلا برای اعمال غیراخلاقی هست. مثلا کسی رو تا حالا به خاطر اینکه صرفا تفکر ضد زن داشته، محاکمه نکردند یا حتی تفکر نژادپرستی داشته، محاکمه نکردند. تا این تفکر به عمل منجر نشه، خبری از محاکمۀ قضایی نیست.
به همین ترتیب وقتی که یک نفر حالا قبلا یک تفکری رو داشته، یک تفکر غیر اخلاقی داشته و بعد میاد میگه که من اشتباه کردم و شروع میکنه به جبران این قضیه، اینجا هم ما باید شروع بکنیم به بخشیدن اون هنرمند.
موضوع مهمی که ما باید بهش دقت بکنیم وقتی که داریم به زندگی یک هنرمند نگاه میکنیم، موضوع تاریخ و دوره و زمانۀ اون هنرمندم هست. یعنی مثلا وقتی ما داریم به زندگی یک هنرمندی که مربوط به عصر قبل از ما هست نگاه میکنیم، باید شرایط اجتماعی اون هم در نظر بگیریم.
بعضی موضوعاتی که ما الان اونها رو به عنوان ارزش میشناسیم،توی دورههایی از تاریخ، به عنوان ارزش مطرح نبودند؛ البته خیلی از رفتارهای غیراخلاقی، اعمال غیراخلاقی، در تمام دورههای تاریخی، غیراخلاقی بودن؛ مثل تجاوز و قتل و حالا آزار جسمی رسوندن به دیگران. ولی بیشتر این موضوع، در مورد تفکرات هست، نوع نگرش هست. یعنی مثلا یک دورههایی اصلا برابری زن و مرد موضوعیت نداشته یا اصلا صحبتی از برابری حقوق همجنسگرایان نبوده و یا حتی ازدواج زیر سن قانونی هم یک چیز نُرمی بوده.
منتها جرم نبودن این موضوعات یا غیراخلاقی نبودن این موضوعات، در زمان خودشون باعث نمیشه که ما اونها رو نادیده بگیریم، به عنوان بخشهایی از زندگی یک هنرمند. فقط نگاه به تاریخ، نگاه به اون جامعه، در اون زمان باعث میشه که ما نگاهمون رو تعدیل بکنیم. یعنی اونجوری که با هنرمندی که در زمان خودمون برخورد میکنیم، با هنرمندهای قبلتر از خودمون، برخورد نکنیم و شرایط اجتماعی رو هم در نظر بگیریم.
اینجا من دوست دارم به یک موضوع اشاره بکنم، که هم دغدغۀ خود من هست و هم خیلی به نظرم موضوع مهمی هست و اون هم این سؤال هست که آیا هنرمند میتونه جهتگیری سیاسی داشته باشه یا عضو یک حزب سیاسی باشه و یا از افراد سیاسی حمایت بکنه؟ خب مسلما به عنوان یک شهروند، بله میتونه. ولی به عنوان یک هنرمند، بهتره که این کار رو نکنه. خب ما نمیتونیم بگیم که یک هنرمند نباید وارد سطوح سیاسی بشه، حمایت بکنه از افراد سیاسی. چون یک مسالۀ شخصی هست و ما حق نداریم کسی رو باز بداریم از کاری که میخواد انجام بده. منتها وارد شدن به عرصۀ سیاست حمایت از افراد سیاسی و عضو حزبهای سیاسی شدن، عواقب خیلی سنگینی برای هنرمند داره. به خاطر اینه که من میگم، بهتره که هنرمندها وارد این سطوح سیاسی به هیچ عنوان نشن.
خب حالا چه عواقبی؟ میدونید که جامعه معمولا دید مثبتی به سیاستمدارها نداره هر چقدر این سیاستمداران مثبت و خوب باشند، بالاخره جامعه سیاست رو همیشه یه جورایی با ریاکاری همراه میدونه و گفتیم که جامعه هنر رو یک چیز خیلی والایی میبینه، جدای از مسائل مادی میبینه و وقتی هنرمند خودشو در کنار یک سیاستمدار قرار میده، از اون جایگاه خاص خودش به عنوان خالق آثار هنری، میاد پایین و در کنار اون سیاستمدار قرار میگیره.
از طرفی سیاست همیشه مخالفین خیلی جدی و سرسختی داره. توی هر حزبی هر دستهای که هرکس فعالیت بکنه، بالاخره یه بخشی از جامعه مخالف او هستند. ولی در مورد هنر اینجوری نیست. ما در مورد هنر، لفظ مخالفت رو نداریم. توی جامعه ما صرفا میگیم مثلا از فلان گونۀ هنر لذت نمیبریم یا آثار فلان هنرمند رو دوست نداریم. نمیایم مثل یک سیاستمدار باهاش مخالفت بکنیم.
به این ترتیب وقتی سیاستمدار یک لغزشی رو داره و یا یه کارهایی رو انجام میده که این مخالفتها بیشتر و بیشتر میشه توی جامعه، یهجورایی مثل یک زنجیری، هنرمند رو هم با خودش میکشه پایین و نابودی شخصیت اون سیاستمدار در نهایت، منجر به نابودی شخصیت اون هنرمند هم میشه.
ما ناآشنا نیستیم با این موضوع و توی سالهای اخیر ما شاهد بودیم که چه اتفاقاتی برای هنرمندهایی افتاده که در کنار سیاستمدارها قرار گرفتن. ولی از طرف دیگه، شاید بشه گفت مهمترین دلیلی که بخوایم در مورد این موضوع بیاریم، این هست که خیلی از هنرمندها و فلاسفۀ هنر، معتقدند که هنر یک وسیلهای است برای اعتراض کردن.
به این ترتیب هنر و آزادی در حالت ایدهآلش، در یک راستا قرار میگیرند و اصولا باید به همدیگه کمک بکنن، به تعالی همدیگه. آزادی باید به رشد هنر کمک بکنه و هنر هم باید آزادی رو اشاعه بده. به این ترتیب هنرمند به خاطر این که بتونه اعتراض بکنه، باید از سیاست جدا بشه. یعنی وقتی هنرمند وارد یک حزب و دستۀ سیاسی میشه یا از یک شخصیت سیاسی حمایت میکنه، وقتی که اوضاع به هم میریزه دیگه اون هنرمند نمیتونه اون طوری که تاثیرگذار باشه، اونطوری که باید و شاید به عبارتی، به اون سیاستها اعتراض بکنه و همه محکومش میکنند به اینکه، شما خودت وقتی داخل این بازی هستی، چطور میتونی بهش اعتراض بکنی. نکتۀ خیلی خیلی مهمی که حتما باید در نظر داشته باشیم، این هست که حمایت هنرمند از دیکتاتورها و جنایتکاران، دیگه از این قضیه سیاسی خارج میشه و وارد عمل غیراخلاقی میشه؛ یعنی هنرمندی که از دیکتاتور و از جنایتکار حمایت میکنه، در حقیقت داره عمل و تفکر غیراخلاقی رو اشاعه میده.
خب حالا، ما با یک هنرمندی روبرو هستیم که مرتکب یک عمل غیراخلاقی شده یا یک تفکر غیر اخلاقی رو اشاعه میده. رویکرد ما در برابر این هنرمند و اثر هنری که تولید میکنه چی هست؟ عموما جامعه، در مواجهه با چنین هنرمندی دوتا رویکرد رو پیشنهاد میده. یکی از اونها جدایی هنر از هنرمند هست و دیگری، همبستگی هنر و هنرمند.
خب جدایی هنر از هنرمند، همونجوری که از اسمش پیداست، یعنی اعتقاد به اینکه هنر از شخصیت هنرمند جداست و صرف نظر از اینکه هنرمند چه کاری انجام داده، چه تفکری داره، چه شخصیتی داره، میشه از هنری که تولید میکنه، لذت برد. هنر اون رو از خودش جدا کرد.
یک موضوع خیلی مهمی که توی بحث تفسیر و نقد هنر وجود داره، بحث مرگ مؤلف هست. ولی مرگ مؤلف، با جدایی هنر از هنرمند فرق میکنه.
مرگ مؤلف، در حقیقت در تفسیر و نقد هنر، هنرمند رو کنار میذاره. ممکنه هنرمند، یک اثری رو خلق بکنه و با اون اثر یک مفهومی رو منتقل بکنه ولی اون اثر هنری، جدای از اون منظور هنرمند لایههای مختلفی داشته باشه که خود هنرمند هم ممکنه ازش خبر نداشتهباشه و منتقدین و مخاطبین اون اثر هنری، ممکنه لایههای مختلفی رو، معانی مختلفی رو، برای اون اثر هنری پیدا بکنن.
یا اینکه در طول زمان، مفاهیم جدیدی به وجود بیاد که ما برگردیم و توی آثار هنری قبلتر از خودمون، این مفاهیم رو پیدا بکنیم. در حالیکه توی اون زمان، اصن این مفاهیم شاید خیلی اهمیت نداشتند و یا وجود نداشتن.
مثلا شما آثار حافظ و سعدی و مولانا رو در نظر بگیرید. در زمان اونها خب بحثی به عنوان روانشناسی وجود نداشته، ولی الان میشه از آثار اونها یا آثار نویسندگان دیگه، شاعران دیگه، مباحث روانشناسی استخراج کرد. مرگ مؤلف اینجا موضوعیت پیدا میکنه یا مثال متاخرتر، گروه موسیقی نیروانا؛ کرت کوبین(Kurt Donald Cobain)، همیشه میگفت که ترانههای من، چیزهایی هستند که در لحظه به ذهن من میان و از نظر خودم اصلا هیچ معنی ندارن. منتها خیلی از هنرمندها، خیلی از منتقدین هنر، معتقدند که ترانههایی که کرت کوبین گفته، خیلی معانی عمیقی دارند و خود هنرمند هم شاید از این معانی اصلا خبر نداشته یا در ناخودآگاهش وجود داشته.
پس توی تفسیر هنر، توی نقد هنر، ما مؤلف رو کنار میگذاریم از این نظر که لایههای مختلف یه قطعۀ هنری رو، مورد بررسی قرار بدیم. اما توی بحث جدایی هنر از هنرمند، ما در مورد تفسیر و نقد هنر صحبت نمیکنیم، ما در مورد کلیت اثر هنری و هنرمند صحبت میکنیم.
وقتی ما به جدایی هنر از هنرمند اعتقاد داریم، این به ما کمک میکنه که فارغ از شخصیت هنرمند، فارغ از تفکرات هنرمند و فارغ از حالا اعمالی که هنرمند انجام داده، ما از هنرش لذت ببریم و یه جورایی این بهانه رو به ما میده که درگیره قضایایی که حالا حول شخصیت این هنرمند به وجود اومده، نشیم. منتها این تفکر، یک سری آفاتی داره که کوچیکم نیستن. مثلا کسی که هنر رو از هنرمند جدا میدونه، ناخودآگاه به این اعتقاد داره که اثر هنری، چیزیه که وجود داره در دنیا، در یک جایی، در یک خلأی، یک اثر هنری وجود داره و هنرمند صرفا میاد اون اثر هنری رو کشف میکنه و منتشرش میکنه، تولیدش میکنه.
مثلا قطعۀ مست در سی مینور، از ازل توی دنیا وجود داشته و باخ صرفا اومده و اونو پیدا کرده و از درون کالبد باخ، یهجورایی این اثر هنری، اومده بیرون.
این موضوع نقد هنری رو خیلی سخت میکنه، چرا؟ به خاطر اینکه ما برای اینکه متوجه منظور اولیۀ هنرمند از یک قطعه هنری بشیم، مجبوریم که تفکرات اون رو بدونیم، شخصیت اون رو بدونیم، اینکه در چه جامعهای زندگی میکرده، در چه بکگراند حالا خانوادگی یا اخلاقی زندگی میکرده، در چه تاریخی زندگی میکرده، اینها رو باید بدونیم که متوجه بشیم که حداقل هنرمند خودش، چه منظوری از خلق اون هنر داشته.
از طرفی، هنر بازتاب دهندۀ بخشی از وجود هنرمنده؛ یعنی اگه بخوایم اثر هنری رو نگاه بکنیم، یه بخش عظیمی از اون، از درون شخصیت یک هنرمند اومده بیرون و وابستهاست به تفکرات اون و بخشی از ناخودآگاه جامعهای هست، که توش زندگی میکنه.
پس ما اگر میخوایم یه قطعه هنری رو ببینیم، باید این دو تا مسئله رو بهش توجه بکنیم. از طرفی هر هنرمند، یک قالب و سبک خاصی هم داره برای تولید هنر. مثلا اگه بخوام مثال بزنم؛ شما آلبوم در خیال شجریان رو در نظر بگیرید، اگر این آلبوم را شهرام ناظری میخوند، خب میدونیم که نتیجهاش کاملا یک چیز متفاوتی بود از در خیالی که شجریان خونده. نمیخوام ارزشگذاری بکنم، هرگز نمیگم که بهتر میبود یا بدتر میبود، نه. فقط میخوام به این موضوع اشاره بکنم که اگر شهرام ناظری آلبوم رو میخوند، مسلما ما شاهد یک اثر هنری دیگه بودیم. به علاوه، وقتی که ما معتقدیم که هنر از هنرمند جداست و به این ترتیب بر اساس اون میایم آثار هنری یک هنرمند رو گوش میدیم، نگاه میکنیم یا بازدیدش میکنیم، باعث میشیم که تغییری توی رفتار غیراخلاقی هنرمند، صورت نگیره.
هنرمند با خودش فکر میکنه خب من مخاطب خودم رو دارم، هنرم داره دیده میشه، داره شنیده میشه، پس چه نیازی هست که من بخوام توی رفتار و تفکرات خودم تغییر ایجاد بکنم و البته، باعث تداوم حمایت مالی جامعه از هنرمند هم میشه.
یعنی هنرمند خب درآمد خودش رو خواهدداشت و باز هم با خودش فکر خواهد کرد که خب من همینی که هستم، دارم زندگی میکنم، آثارم مورد توجه طرفداران و جامعه هست و درآمدم هم که دارم؛ پس اصلا چه لزومی داره که من بخوام تفکرات رو عوض بکنم، تفکرات غلطم رو، اعمال غلطم رو، بخوام اصلاح بکنم یا جبران بکنم.
در مقابل دیدگاه جدایی هنر از هنرمند، همبستگی هنر و هنرمند قرار داره. معتقدین به این موضوع اعتقاد دارند که هنر از هنرمند، به هیچ عنوان جدا نیست و تفکرات، روحیات، شخصیت، نمیدونم بکگراند اجتماعی، تمام اینها در اثر هنری یک هنرمند نمود پیدا میکنه و یه جورایی اون اثربخشی از وجود هنرمند محسوب میشه.
خب این تفکر، در تئوری درسته ولی در عمل، این هم باعث بروز یک سری مشکلاتی میشه. اول اینکه اثر هنری رو تحتتاثیر عمل و تفکر غیراخلاقی هنرمند قرار میده؛ یعنی ما صرفا اثر هنری رو دیگه نمییایم به صورت جداگانه بررسی بکنیم. شاید اون اثر هنری یک اثر هنری ارزشمند باشه ولی به خاطر این که ما معتقدیم که این هنرمند از اثر هنریش جدا نیست، یهجورایی اعمال خلاف اون هنرمند رو، تفکرات غلط اون هنرمند رو هم دخیل میدیم توی قضاوت مون از اثر هنری و این یک آفت محسوب میشه.
یعنی یه جورایی ما شاهد نقد مغرضانه خواهیم بود در مورد صرفا یک اثر هنری. از طرفی ارزش تاریخی هنر رو، نادیده میگیره این تفکر و منجر به حذف و بایکوت آثار هنری میشه. میدونیم که هنر، فقط متعلق به هنرمند نیست. یعنی شما یک اثر هنری رو صرفا نمیتونید بگید که مال این هنرمنده.
وقتی یک اثر هنری منتشر میشه، یک بخشی از مالکیت اون مالکیت عمومی است و متعلق به جامعه هم هست. از طرف دیگه، هنر ارزش تاریخی هم داره. یعنی یه اثر هنری بازتاب دهندۀ تفکرات و جامعهایه که در بستر اون خلقشده و از این نظر ارزش تاریخی هم داره.
مثلا شما، فیلم بر باد رفته رو در نظر بگیرید. اخیرا ما شاهد بودیم که این فیلم به خاطر اشاعۀ تفکرات نژادپرستی بر علیه حقوق سیاهپوستا، از خیلی از پلتفرمها حذف شد و توی خیلی از سینماها دیگه نمایش داده نمیشد. خب نقدی که بهش شد، کاملا درسته. خب این فیلم، یک درونمایههایی از اشاعۀ بردهداری داره و تفکرات نژادپرستی توی این فیلم دیده میشه. منتها آیا واقعا حذف این فیلم، از کلا همۀ پلتفرمها درست بود؟
به نظر من نه. چون بر باد رفته به عنوان یک اثر هنری، ارزش تاریخی هم داره. یعنی بخشی از تاریخ سینمای قرن بیستم هست و اگر تفکر غلطی هم درش جریان داره به خاطر اون نباید حذفش کرد. یا آیا میشه کتاب مادام بوواری(Madame Bovary) رو، صرفا به خاطر ضد زن بودنش، تفکرات ضد زنش، از ادبیات حذف بکنیم؟ مسلما نه. به خاطر اینکه، این یکی از بزرگترین آثار ادبی هست. نمیشه حذف کرد این رو از تاریخ ادبیات، ولی میشه نقدش کرد. یا آیا میشه آثار واگنر(Wagner) رو، از تاریخ موسیقی حذفکرد؟ به خاطر تفکرات نژادپرستی که داشته مسلما نه.
چون آثار واگنر از نظر فنی، جزو برجستهترین آثار تاریخ موسیقی هستند. یا یک نمونۀ مؤخرتر، آیا میشه آثار پیکاسو رو به خاطر رفتار و تفکرات جنسیت زدهاش در مورد زنان، از تاریخ هنر حذف کرد؟ به هیچ عنوان. چون پیکاسو، از تاثیرگذارترین هنرمندان هنر مدرن هست.
آیا میشه فیلم پیروزی اراده، اثر لنی ریفنشتال(Leni Riefenstahl)، اگرچه سراسر در خدمت پروپاگاندای نازیها بوده، از تاریخ سینما حذفکرد؟ مسلما نه. به خاطر این که فیلم از نظر فنی دارای یک سری نکات و نوآوریهایی هست که نمیشه اون رو از تاریخ سینما حذف کرد.
یا آثار خوانندهای مثل چاک بری(Chuck Berry) رو به خاطر رابطهاش با یک دختری که زیر سن قانونی بوده، از تاریخ موسیقی حذفکرد؟ این رو هم نمیشه. در این زمینه خوبه به موضوع آلفرد هیچکاک(Alfred Hitchcock) و تیپی هدرن(Tippi Hedren) اشاره کرد. تیپی هدرن، یکی از بازیگران مطرح فیلمهای آلفرد هست. خب خانم تیپی هدرن، تو یکی از مصاحبههاش، میگه که هیچکاک بهش درخواست رابطه جنسی میده و وقتی قبول نمیکنه بهش میگه که من شغل تو رو و حرفهی تو رو، نابود خواهم کرد و تمام تلاشش هم در این زمینه انجام میده.
ولی همین خانم تیپی هدرن، توی همین مصاحبهاش، میگه که خب این موضوع به کنار، بدون شک آلفرد هیچکاک، یکی از بزرگترین فیلمسازان تاریخه. پس اگر ما به همبستگی هنر و هنرمند به هر قیمتی اعتقاد داشته باشیم، باعث میشیم که حجم عظیمی از آثار هنری، از تاریخ هنر حذف بشن و خب محروم بشه جامعه از داشتن چنین آثاری.
در کنار اینها، در مواردی که موضوع خیلی مشخص نیست و یا اینکه اتهام بیاساسه و بعدا مشخص میشه حالا بعد از سالیان سال ممکنه مشخص بشه که اصلا این موضوع دروغ بوده، یا یک اتهام بیاساس بوده، اون موقع اگر صرفا به همبستگی هنر و هنرمند اعتقاد داشتهباشیم، باعث میشیم که زندگی این هنرمند، اصن از بین بره و شاید جلوگیری بکنیم با این رفتار از خلق آثار هنری جدید توسط این هنرمند.
یکی دیگه از آفات این تفکر، این هست که یک سری آثار هنری که به صورت گروهی خلق میشن، به خاطر خطای یک نفر ممکنه بایکوت بشن و تلاش و استعداد و هنر بقیۀ افرادی که توی این اثر هنری دخیل بودن، دیده نشه.
این موضوع خب بیشتر در مورد آثار هنری مثل تئاتر و فیلم مطرح هست و مثال اون همین قضیه کوین اسپیسی(Kevin Spacey)، هست که خب بازیگر اصلی هاوس آف کاردز(House of Cards) بود و خب بعد از اون قضیهای که براش پیش اومد، کلا خیلیا این سریال رو بایکوت کردن. در حالیکه این سریال نویسنده داره، کارگردان داره، کلی بازیگر داره و به خاطر یک نفر، این سریال تحت تاثیر قرار گرفت و بعدم خب دادگاه ایشون رو تبرئه کرد.
یکی دیگه از آفات این تفکر این است که، اثر هنری رو آینۀ شخصیت هنرمند میبینه. یعنی آثار هنری رو لزوما، بیانگر تفکرات هنرمند میبینه. در حالی که اینجوری نیست. مثلا ما یک فیلمی رو داریم به اسم بازیهای مسخره، اثر میشایل هانکه(Michael Haneke)، که از ابتدا تا انتها سرتاسرش، سرشار از خشونت بیدلیل و بی حد و مرزه. خب میشه گفت که آقای میشایل هانکه خودش آدم خشنی هست؟ خودش اون چیزهایی که تو فیلم نشون میده رو انجام داده؟ مسلما نه.
یا ما یک سری قطعات موسیقی داریم که درش خشونت هست، اصلا ترانهها خشونت داره و سراسر نفرت هست. ولی خب به وجود آورندۀ اون اثر هنری خودش اصلا یک شخصیت آرومی داره و اصلا اهل خشونت نیست. برعکسشم هست. یعنی مثلا ما یه سری هنرمند رو داریم که آثاری رو خلق کردن که خیلی زیبان، ولی خودشون به هیچ عنوان شخصیت زیبایی ندارن.
البته بعضی وقتا هم هست که هنرمندها، خودشون رو توی آثارشون نشون میدن و تفکراتشون رو و نگرششون رو، به زندگی بازتاب میدن توی اون آثار هنریشون. مثل مثلا آهنگ کیل یو(Kill You) اِمینم(Eminem)، که زندگی واقعی خودش رو بیان میکنه و توش در مورد نحوۀ کشتن اون طرف مقابلش، با جزئیات صحبت میکنه و در نهایت هم البته میگه من شوخی کردم.
یا مثلا آرکلی(R. Kelly) خواننده و حالا تولید کنندۀ آثار موسیقی، یک آلبوم داره، به نام ایج اینت ناتینگ بات اِ نامبر(Age Ain't Nothing but a Number)؛ یعنی سن و سال فقط یه عدده و این آلبوم یک قطعهای داره به همین نام، در مورد رابطۀ یک دختر نوجوان با یک مرد مسن.
این آلبوم رو برای خوانندهای به اسم آلیا(Aaliyah) ساخته و این دو نفر یعنی آرکلی با آلیا در زمانی که سنش زیر سن قانونی بوده، در ارتباط بوده. میبیند که یه جورایی این تفکرات خودش رو داخل این آلبوم، چقدر بیپروا نشون میده.
پس نتیجه این میشه که ما فقط از این منظر به اثر هنری نگاه میکنیم و برام قابل قبول نیست که یک هنرمند، یک موضوعی رو بازتاب بده، یک نویسنده یک موضوعی رو بازتاب بده که خودش شاید مخالفش هست، شاید در اون دخیل نیست و اصلا شخصیت و تفکراتش با اون اثر هنریش متفاوت باشه.
خب من اینجا نمیتونم این قطعۀ آرکلی و آلیا رو پخش بکنم براتون، به خاطر اینکه بعد اینکه این قضیه علنی شد و آرکلی بابتش به زندان رفت، این آلبوم از کل پلتفرمها حذف شد و اصلا بند شده توی جامعۀ موسیقی و ممکنه منم به خاطر این قضیه و پخش کردن اون قربانی بشم و پادکست هم از روی پلتفرمها حذف بشه.
معضل دیگه راه حلی هست که این رویکرد برای لذت بردن از آثار هنری ارائه میده که، هنرمنداش حالا یک عمل غیراخلاقی رو انجام دادن و اونم این هست که اگه میخوای همچنان اثر یک هنرمند رو مثلا گوش بدی، غیرقانونی دانلودش کن و گوش بده، لذت ببر، بدون اینکه حالا حمایت مالی بکنی از اون هنرمند، یا حالا پولی به جیب اون هنرمند بریزی.
ولی خب این موضوع رو باید در نظر داشت که آیا در پاسخ یک عمل غیراخلاقی، ما میتونیم غیراخلاقی عمل بکنیم یا نه. خب اگه نه، چیکار باید بکنیم؟ نه میتونیم اون اثر رو حذف بکنیم، نه میتونیم با این اوصاف، با این شرایطی که این هنرمند به وجود آورده، این اثر رو گوش بدیم، یا به کنسرتش بریم، یا حالا به گالریش بریم، فیلمشو ببینیم، چیکار باید بکنیم؟
در مورد هنرمندانی که زنده نیستن، یعنی مربوط به دوران قبل از ما هستن، خب سود مالی که به اونا نخواهد رسید و میشه آثارشون رو خرید یا هزینش رو پرداخت کرد و شنید و حالا یا اگه گالری هست اگه فیلمی هست، رفت و دید.
از طرفی چون ما اشراف بهتری داریم به زندگی اونها، بیوگرافیهای در مورد اونها نوشته شده، مقالههایی در مورد اونها نوشتهشده، زندگیشون مورد بررسی قرار گرفته شده، میشه خیلی راحتتر هم خودشون رو و هم آثارشون رو نقد کرد. همچنین مثلا در کنار آثار چاپی، مثل حالا آثار ادبی، میشه مقالههایی در نقد تفکر اونها منتشر کرد از افراد دیگه، یا توضیحاتی در مورد سبک زندگیشون و حالا حواشی که توی زندگیشون بوده، یا تفکراتشون بوده، اونجا ارائه کرد تا خوانندهها با این شخصیت این هنرمندها هم آشنا بشن.
در مورد آثار هنری که تو گالریها نمایش داده میشه، میشه کاتالوگهایی پخش کرد اونجا و بینندگان این آثار رو، آشنا کرد با این موضوعات. یا در کنار آثار موسیقی حالا چه به صورت فیزیکی باشه، چه به صورت مجازی باشه، توی سایتهایی که پلتفرمهایی که این آثار رو منتشر میکنن مطالبی رو قرارداد و در مورد این هنرمند توضیحاتی داد، در مورد تفکراتی که داشته، در مورد سبک زندگیش و شنونده رو خیلی راحت میشه با اونها آشنا کرد.
اما در مورد هنرمندایی که زنده هستند و هنوز مشغول فعالیتن، در این مورد خیلی کار پیچیده هست. کسی رو ما نمیتونیم مواخذه بکنیم که چرا داری آثار اون رو گوش میدی، در خلوت خودش آثارش رو بخره، گوش بده و خب طرفدارش باشه، کسی رو واقعا نمیشه قضاوت کرد در این خصوص.
اما جنبۀ اجتماعی طرفداری از این هنرمندها رو میشه محدودتر کرد. مثلا به کنسرتاشون نرفت یا در مراسمی که برگزار میکنند برای معرفی آثارشون، شرکت نکرد و یه جورایی اعتراض رو به این صورت به گوششون رسوند. در نهایت در این زمینه، تصمیم با مخاطب اون آثار هست، که آیا حاضر است رفتار، تفکرات و اعمال غیراخلاقی اون هنرمند رو، روی آثارش اثر بده یا نه؟
گاهی وقتا حمایت مالی از هنرمند تو این شرایط، اصلا کار درستی نیست. مثلا وقتی نژادپرسته و این تفکرات رو توی آثار خودش اشاعه میده، یا مثلا تفکرات سکسیستی داره، تفکرات ضد زن داره و این رو توی صفحات اجتماعی خودش و توی آثارش، توی حالا مصاحبههایی که میکنه، اشاعه میده.
ما نمونههای این رو توی موسیقی خودمون هم داریم. افراد خیلی مشهوری هستند که حالا من نمیخوام اینجا به اسمشون اشاره بکنم. یا مثلا یک جنایتی انجام داده و از قانون مجازات حالا به هر صورتی، تونسته فرار بکنه. در این صورت حمایت مالی، شاید بشه گفت کار درستی نیست از هنرمند، ولی خب میگم موضوع انقدر تاریک و پیچیده هست که کاملا برمیگرده به مخاطب و این یکی از نمودهای بالغ شدن هست.
یعنی یک انسان که از نظر شخصیتی و تفکر به بلوغ میرسه، باید بتونه این موضوعات رو مدنظر قرار بده و تصمیم بگیره برای اینکه آیا میخواهد ادامه بده به طرفداری و مخاطب آثار هنری این هنرمند بودن، یا نه. در این بین باید اثرگذاری اون هنرمند رو روی بقیۀ مردم، روی اقشار جوونتر هم مدنظر قرار بده و اینکه آیا حمایت از اون هنرمند، حالا به هر صورتی که هست، آیا باعث میشه که اون تفکرات و اعمالی که انجام داده روی نسل بعد، اثر بذاره و به عنوان الگو قبول بشه یا نه؟
لازمه واقعا وقتی که آثار این هنرمندها رو میشنویم، کتاب این نویسندگان و شاعران رو میخونیم، اعمال غیراخلاقی و تفکرات غیر اخلاقی که دارند رو هم مد نظر قرار بدیم و شاید بهتر باشه خیلی صفر و یکی و باینری خیلی برخورد نکنیم با این قضیه و بهتره که وقتی که تصمیم میگیریم به این که همچنان مخاطب این هنرمندها باقی بمونیم، توی گوشۀ ذهنمون اون عمل غیراخلاقی یا اون تفکر غیر اخلاقی رو که دارن، همیشه قرار بدیم و بتونیم به اون هنرمند دیدگاهی داشته باشیم که جانبدارانه نباشه و صرفا از روی حس طرفداری و علاقۀ ما به اون هنرمند، نباشه.
لازمه این موضوع رو همیشه توی ذهنمون داشته باشیم که هنرمند هم یک انسانه و مثل بقیۀ شغلها، مثل بقیۀ اقشار، ممکنه خطا بکنه، ممکنه جنایت بکنه، ممکنه تفکر غیر اخلاقی داشته باشه و شاید درست نباشه اگر به هنرمند، به عنوان یک ابر انسان نگاه بکنیم و اون رو توی ذهنمون عاری از خطا و اشتباه بدونیم.
در هر صورت این موضوع کاملا روشنه که یک انقلاب بزرگی داره در عرصۀ هنر اتفاق میفته در عصر حاضر، که داره با این تفکر مقابله میکنه که هنرمندها آدمای غیرطبیعی هستند، غیرعادی هستند و این موضوع خیلی نرماله اگر زندگیشون پر از اعمال تفکرات عجیب غریب باشه.
اگر یه کاری رو خلاف اخلاق انجام میدن، این جزو شخصیت هنرمندهاست و واقعیت اینه که ما در حال حاضر در میانۀ این جنبش و حرکتیم و نمیتونیم به درستی در موردش قضاوت کاملی داشتهباشیم و باید زمان بگذره و شاید این عصر بگذره و آیندگان برگردن و به این بخش از تاریخ نگاه بندازن به این جنبش، اما بدون شک، نتیجۀ این جنبش و این انقلابی که شکل گرفته در آینده، تحول عظیمی در تاریخ هنر به وجود خواهدآورد.
بقیه قسمتهای پادکست صندوق را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت سیزدهم: موسیقی فیلم
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل اول – قسمت هفتم: هارمونی
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت دوازدهم: پلیریتم و پلیمتر