فصل اول – قسمت هفتم: هارمونی


سلام. من وحید هستم از گروه موسیقی د باکس (the boxs) و همراه شما هستم با قسمت هفتم از سری پادکست‌های "چطور از موسیقی لذت ببریم؟"، با عنوان هارمونی در موسیقی.

من قسمت قبلی در مورد زمان در موسیقی صحبت کردم و در مورد کسر میزان و ریتم توی موسیقی.




این قسمت رو من به هارمونی موسیقی اختصاص دادم و تلاشم این هست که با زبانی ساده، شما رو با مفهوم هارمونی توی موسیقی آشنا بکنم و بعد در خلال اون تاریخچه‌ی هارمونی رو از ابتدای حالا تاریخ بشر یک بررسی بکنم براتون که آشنا بشید با تاریخ هارمونی و بدونید که هارمونی، در دوران مختلف چه تغییری کرده و دچار چه تحول‌هایی شده.

خب برای اینکه ما مفهوم هارمونی رو بدونیم، لازم هست که بدونیم نت‌های موسیقی چه رابطه‌ای با هم دارن.

فکر نکنم کسی باشه که اسم نت‌های موسیقی رو ندونه، همون (دو، ره، می، فا، سل، لا، سی) منتهی خیلی مهم هست که بدونیم این نت‌ها با هم چه رابطه‌ای دارن.

همونطوری که آدما با تعاریف مختلف و با مفاهیم مختلف رابطه‌ی بین خودشون رو تعریف می‌کنن، نت‌ها هم با هم یک رابطه‌ای دارند که... بر مبنای فاصلۀ اون‌ها از همدیگه تعریف می‌شه.

فاصله یعنی چی؟ مثلا شما نت دو رو در نظر بگیرید، با نت ره یک فاصله‌ای داره از نظر فرکانسی. یعنی فرکانس نت دو با فرکانس نت ره، خب مسلما یک فاصله‌ای داره و اگه نت دو رو به عنوان نت پایمون در نظر بگیریم، این نت‌ها همینجوری به سمت بالا حرکت می‌کنند و صداشون زیرتر می‌شه. دو، ره، می، فا، سل، لا، سی.

ما در حالت استاندارد، فاصله‌ی بین دو تا نت رو یک فاصله در نظر می‌گیریم، یا یک پرده، به عبارتی. به جز نت‌های می و فا و نت‌های سی و دو، که اینا با هم نیم پرده فاصله دارن.

حالا ما به خاطر اینکه انعطاف پذیری نت‌ها رو و اون فرکانس‌هایی که به عنوان نت می‌شناسیم رو یه مقداری بیشتر بکنیم، مجبوریم تعداد نتامون رو بیشتر بکنیم دیگه. یعنی یه جورایی فواصل رو کوچکتر بکنیم.

ما در حالت استاندارد توی موسیقی غربی، هر فاصله رو یا هر پرده رو تقسیم بر دو می‌کنیم و به هر کدوم از اون‌ها میگیم یک نیم‌پرده. پس هر کدوم از فواصل بین نت‌ها شامل دو تا نیم پرده خواهند بود. بجز همون می و فا و سی و دو که خودشون نیم‌پردن.

حالا وقتی می‌گیم که روابط بین نت‌ها بر اساس فاصله تعیین می‌شه، یعنی چی؟ یعنی اینکه مثلا یه نتی مثلا دو تا ره، یک پرده فاصله داره، ولی مثلا دو تا می، دو پرده فاصله داره. این دور بودن و نزدیک بودن این نت‌ها به هم دیگه، یه جورایی رابطشون رو برامون تالیف می‌کنه.

حالا ما خیلی وارد مباحث پیچیده‌ی فواصل بین نت‌ها نمی‌شیم.

فقط صرفا اینو بدونید که این نیم‌پرده‌هایی که گفتم رو ما با دو تا علامت نشون میدیم. به اسم دیز (diez) و بمل (bemol) یا شارپ (sharp) و فلت (flat) که شکل هاشونم احتمالا دیدید.

شکل دیز خیلی شبیه همون هشتگی هست که ما پشت کلمات می‌زنیم تو شبکه‌های اجتماعی و بمل یا فلت هم شبیه بی کوچیک انگلیسی هست. حالا یه مقداری شاید فرق داشته باشه، ولی خیلی شبیهه.

وقتی نیم پرده رو بمش می‌کنیم، یعنی یه نتی رو نیم پرده بم می‌کنیم، بهش میگیم بمل. یعنی مثلا اگه ره رو نیم پرده بمش بکنیم می‌گیم ره بمل.

اگه نت ره رو نیم پرده زیرتر بکنیم صداش رو، میشه نت ره دیز. پس ره بمل یعنی نت ره‌ای که نیم پرده بم شده. ره دیز یعنی نت ره‌ای که نیم پرده زیرتر شده و احتمالا همونجوری که متوجه شدید ره دیز با می‌ بمل برابره؛ چون بین ره و می فقط نیم پرده فاصله است و اون نیم‌پرده برابر با ره دیز یا می بمل هست. یعنی این دو تا از نظر اسمی با هم فرق می‌کنن، ولی از نظرفرکانسی یکی هستن.

حالا پس اون هفتا نتی که داشتیم به همراه دیز یا بمل هاشون تبدیل میشن به دوازده تا نت.

هفتا نت موسیقی رو اگه بخوایم روی پیانو اجرا بکنیم، صداشون اینجوری خواهد بود. از دو شروع می‌کنیم تا سی.

(4:53_5:03)

و اگه اون دیز ها و بمل‌ها رو بهش اضافه بکنیم و تبدیلش بکنیم به دوازده تا نت، صداش به این صورت خواهد بود.

(5:13_ 5:27)

دقت بکنید به این موضوع که اضافه کردن دیز‌ها یا بمل‌ها یا اون نیم پرده‌ها به نت‌هامون، باعث میشه که یه جورایی حرکت نرم‌تر بشه و انعطاف‌پذیری بیشتری رو داشته باشیم.

حالا اگه ما فاصلۀ بین دو تا نت بشماریم و این دیز و بمل‌ها رو در نظر نگیریم، حالا چه نت دیز باشه، چه بمل باشه، چه خودش باشه، به این فاصله می‌گیم فاصلۀ کمی.

مثلا فرض کنید دو تا سل یا دو تا سل بمل یا دو تا سل دیز. ما این دیز و بمل‌ها رو دیگه در نظر نمی‌گیریم. می‌گیم فاصله‌ی اینا پنج تاست. دو، ره، می، فا، سل که میشه پنج تا.

ولی اگه دیز و بمل رو در نظر بگیریم، فاصلمون میشه کیفی. یعنی فاصله‌ی دو تا سل بمل و فاصلۀ دو تا سل و فاصله‌ی دو تا سل دیز، این سه تا با هم از نظر کیفی فرق می‌کنه. از نظر کمی فرقی نمی‌کنه، همشون پنج‌تان، ولی از نظر کیفی با هم فرق می‌کنه.

حالا این کیفیت رو ما اسم گذاری چجوری می‌کنیم؟ یا می‌گیم پرفکت یا درست یا ماژور یا مینور یا کاسته و افزوده. احتمالا این اسم‌ها به گوشتون خورده باشه؛ مخصوصا ماژور و مینور. پس این ماژور و مینورو توی کیفیت این فاصله تعریف می‌کنیم.

مثلا میگیم سوم ماژور، سوم مینور یا پنجم درست، اینجوری حالا این که چجوری این‌ها نام‌گذاری میشن، خیلی وارد قضیه نمی‌شیم. اصلا از حوصله‌ی این پادکست خارج هست.

حالا من با تمام این تعاریف می‌خواستم به مفهوم هارمونی برسم. هارمونی یه جورایی یعنی همنوایی دو یا چند تا صدا با هم یا چند تا نت با هم، به طوری‌ که این نت‌ها باهم یک رابطه‌ی معناداری با هم داشته باشن و این رابطه باعث بشه که این همنوایی با هم به گوش خوشایند باشه یا به عبارتی گوش نواز باشه.

مفهوم هارمونی با مفهوم چندصدایی و چند سازی و سازبندی فرق می‌کنه. این دوتا رو نباید با هم قاطی بکنیم.

ممکنه یک آهنگی، یک قطعه‌ای، ده تا ساز داخلش باشه؛ ولی فاقد هارمونی باشه. یعنی همشون با هم انگار یک نوا رو بزنن و ممکنه حتی یک قطعه‌ای داشته باشیم که فقط یه دونه ساز باشه؛ ولی در عین حال هارمونی داشته باشه. پس اون چند صداییه به معنی چند صدای ساز مختلف نیست.

خب ما موسیقی رو از نظر بافت، به دو دسته تقسیم می‌کنیم: موسیقی مونوفونیک و موسیقی پلی‌فونیک.

موسیقی مونوفونیک یا موسیقی یک‌ صدایی، یعنی موسیقی‌ای که توش همه‌ی سازها یک نوا رو بزنن. با همدیگه یک نت رو بزنن و نسبت به‌هم فرقی نکنه اون نوایی که با هم می‌زنن. هیچ فرقی هم نمی‌کنه که تعداد این سازها یه دونه باشه، یا چندتا باشه.

و موسیقی پلی‌ فونیک یعنی موسیقی‌ای که توش سازهای مختلف، بیان نواهای مختلف بزنن. نت‌های مختلفی بزنن و اگر به صورت جداگونه به هر کدوم از این سازها گوش بدیم، یک نوای خاص خودشون رو دارن می‌زنن و در کنار هم این نواها تبدیل می‌شن به یه بافتی که ما بهش میگیم موسیقی پلی‌فونیک.

مثالی که می‌شنوید؛ یک موسیقی مونوفونیک هست که من با گیتار الکتریک اجرا کردم. من صدای این دوتا گیتارو تقسیم کردم توی گوش راست و چپ که شاید بتونید راحت‌تر تفکیک‌شون بکنید. درسته که صداها از نظر تمبر یا طنین، یه کمی با هم متفاوتند، ولی جفتشون دارن با هم یک نت رو می‌زنن.

(09:06_09:28)

و اینجا هم مثالی از موسیقی پلی‌فونیک؛ که من باز با گیتار زدم. تو این مثال هم از همون دوتا صدایی که تو مثال قبلی بود استفاده کردم، منتهی اگه دقت بکنید باز به گوش راست و چپتون، صداها رو تفکیک بکنید، می‌بینید که ملودی‌ای که هر کدوم دارن می‌زنن با هم متفاوت هست، ولی در کنار هم وقتی قرار می‌گیرند یک بافت گوش‌نوازی رو برای ما ایجاد می‌کنن.

(09:56_10:19)

ما توی تعریف هارمونی از یه کلمه‌ای استفاده کردیم به اسم گوش‌نواز. گفتیم که هارمونی باید گوش نواز باشه، اما این مفهوم گوش نواز یعنی چی؟

ما توی موسیقی بهش میگیم کانسوننت (consonant) و به غیر گوش نواز بودن، میگیم دیسوننت (dissonant).

مفهوم نوای کانسوننت یا گوش نواز، یعنی این که دو تا نت وقتی با هم نواخته میشن، برای گوش ما حالت خوشایندی داشته باشن و گوش‌نواز باشن. مثل این صدا.

(10:48_10:53)

دیسوننت یا غیر گوش‌نواز، یعنی وقتی ما دو تا نت رو، دو تا صدا رو با هم به صدا در میاریم، خیلی به گوشمون حس راحتی و گوش‌نوازی نمیده. یه جورایی تو گوشمون تنش ایجاد می‌کنه و حس می‌کنیم که یه چیزی انگار غلطه. مثل این صدا.

(11:12_11:18)

نکته‌ای که در مورد نواهای دیسوننت و کانسوننت باید بهش اشاره بکنم این هست که این مفاهیم در طول تاریخ موسیقی تغییر کردند و یک دوره‌ای، شاید بشر اگر دو تا نت رو با هم می‌شنید، می‌گفت که این دیسونانت هست یا غیر گوش‌نواز هست درحقیقت، ولی خب ممکنه تو دوره‌ی بعدی این نوا یا این دوتا نتی که با هم نواخته می‌شدند، به گوش بشر کاسوننت یا گوش نواز رسیده باشه.

ما مثلا بیشتر در مورد این تغییر و تحول در تاریخ موسیقی صحبت خواهیم کرد توی این قسمت از پادکست.

اگه بخوام یه جمع‌بندی بکنم از صحبت‌هایی که تا اینجا کردم، میشه گفت هارمونی؛ یعنی نظم بخشیدن به موسیقی چندصدایی یا پلی‌فونیک، به صورتی که نواهای مختلفی که تو این موسیقی پلی‌فونیک هستن در کنار هم برای ما خوشایند باشند، گوش نواز باشند برای ما.

حالا ما برای نظم بخشیدن به یه قطعه‌ی چندصدایی یا پلی‌فونیک لازم است یک سری قوانین رو رعایت بکنیم. حالا به کل این قوانین که در طول تاریخ هم تغییر کرده، پیشرفت کرده و متحول شده بهش میگن هارمونی یا قوانین هارمونی.

(۱۲:۳۲تا ۱۲:۵۹ موسیقی)

خب، حالا که یه مختصری در مورد مفهوم هارمونی توی موسیقی شنیدیم، می‌ریم سراغ تاریخچه‌ی هارمونی توی موسیقی. اولین دوره‌ای که می‌خوایم بررسیش بکنیم دوره‌ی باستان هست؛ یعنی قبل از میلاد مسیح درحقیقت.

واقعیت اینه که تقریبا هیچ شواهد مدون و درست و حسابی از اون دوره به دست ما نرسیده که بدونیم چه نوع سبک‌هایی از موسیقی استفاده می‌شده. چه نوع موسیقی‌هایی ما اون دوره داشتیم، ولی چیزایی که می‌دونیم این‌ها هستند؛

یکی اینکه اولین شواهد قطعی از وجود ساز موسیقی برمی‌گرده به ۳۴ هزار سال قبل از میلاد مسیح یعنی ما باقیمانده‌های سازهایی که برمی‌گردن به اون دوره رو ما کشف کردیم و می‌دونیم که شکل و شمایلی داشتن.

در کنار اون همونطور که می‌دونید در دوره‌ی یونان باستان شعرها و داستان‌سرایی‌های حماسی خیلی مشهوری داشتیم. مثل حماسه‌ی ادیسه یا ایلیاد اثر هومر و این شعرهای حماسی برمی‌گردن به ۸۰۰ سال قبل از میلاد که الان به دست ما رسیدن به صورت نوشته و مکتوب...

و چیزی که می‌دونیم اینه که این شعرهای حماسی به صورت نمایش اجرا می‌شدند و در کنار این نمایش، سازهایی بودند، نوازندگانی بودند که موسیقی می‌نواختند، ولی دقیقا نمی‌دونیم که چه موسیقیایی بوده. چون کسی اینا رو ثبت نکرده.

نکته‌ی بعدی اینکه ما با توجه به نگاره‌ها و سنگ نوشته‌هایی که وجود دارن، می‌دونیم که چه سازهایی اون موقع استفاده می‌شدن، شکل و شمایل سازها اون موقع چه شکلی بودن.

مثلا یکی از همین نگاره‌ها، سنگ نوشته‌ی طاق بستان هست. طاق بزرگ طاق بستان توی شهر کرمانشاه و اونجا می‌بینیم که در نخجیرگاه یا جایی که شاه ساسانی داره اونجا شکار می‌کنه، یک عده توی قایق نشستن و دارن یک سری ساز رو می‌نوازن، موسیقی می‌نوازند اونجا و این سازها دقیقا قیافه‌هاشون توی اون سنگ نوشته مشخص هست.

نکته‌ی بعدی اینکه تا قبل از فیثاغورث، موسیقی خیلی حالت علمی و مدونی نداشته و نوازنده‌ها فواصل و روابط نت‌ها رو خیلی باهم به صورت علمی نمی‌دونستن و صرفا تجربی به یک نتایجی رسیده بودن، منتهی اولین شخصی که اومد این فواصل رو مدون کرد، همون فیثاغورث مشهور هست که ما باهاش آشنا هستیم.

همون ریاضی‌دان مشهور باستان که در سال‌های بین ۵۸۰ تا ۵۰چ قبل از میلاد زندگی می‌کرده.

داستانی که در مورد فیثاغورث هست این هست که ایشون جایی که کار می‌کرده، مجبور بوده برای رسیدن به اونجا هر روز از کنار یه آهنگری رد بشه و یه روز دقت می‌کنه می‌بینه که این آهنگرا وقتی‌که چکش رو روی سندان می‌زنن، وزن این چکش‌ها وقتی عوض میشه، اندازه‌ی این چکش‌ها وقتی عوض میشه، صدایی که از اون سندان به گوش می‌رسه اونم عوض میشه نسبت به این وزن چکش‌ها...

و این براش خیلی جالب به نظر میاد. میاد خودش یک سری چکش می‌سازه و به یه نتیجه‌ی خیلی مهمی توی تاریخ موسیقی می‌رسه که شروع هارمونی موسیقی هست و اون هم رابطه‌ی بین وزن چکش‌ها با صدایی که تولید می‌کننده.

فیثاغورث به این نتیجه می‌رسه که وقتی چکش‌ها نسبت وزنیشون دو به یکه، صدایی که از اون چکش‌ها به گوش می‌رسه، نسبت به هم در فاصله‌ی هشتم قرار دارند یا فاصله‌ای که بهش اکتاو،(octav) میگیم. مثلا؛ دو، ره، می، فا، سل، لا، سی، دو،.

این دو تا دو رو بهش میگیم اکتاو یک اکتاو؛ یعنی اگه مثلا بخوایم تو پیانو اینو اجرا بکنیم اینجوری خواهد بود.

(16:52_16:58)

و بعد دید که اگر این چکش‌ها نسبت وزنشون سه به دو باشه، فاصله‌ای که به وجود میاد فاصله‌ی پنجم هست؛ یعنی باز هم توی پیانو به این صورت.

(17:08_17:15)

و باز هم، اگر نسبت وزنی این چکش‌ها چهار به سه باشه، فاصله‌ای که به وجود میاد، فاصلۀ چهارم هست؛ یعنی این صدایی که به وجود میاد نسبت به هم در فاصله‌ی چهارم قرار دارند؛ یعنی توی پیانو به این صورت.

(17:30_17:37)

همونطوری که گفتیم؛ این کشف خیلی کشف مهمی بود و فیثاغورث به خاطر اینکه این نسبتا، نسبتای ساده‌ای هستند، دو به یک، سه به دو و چهار به سه، اسم اون‌ها رو گذاشت پرفکت (perfect). فواصل پرفکت یا فواصل درست.

پس وقتی ما کیفیت یک فاصله رو بهش میگیم پرفکت، منظورمون این هست که فرکانس‌های اون نت‌ها با همدیگه این نسبت ساده رو یا این نسبت پرفکت رو باهم دارن.

خب می‌ریم سراغ قرون وسطی. بین اون اطلاعاتی که ما از موسیقی دوره‌ی باستان داریم تا اطلاعاتی که از موسیقی قرون وسطی داریم، یه گپ یا یک شکاف خیلی عظیم هست به مدت چندین قرن.

به عبارتی، یعنی ما در مورد موسیقی در دوران اول یا قرن‌های اول قرون وسطی خیلی اطلاعات خاصی در دست نداریم و تاریخ مدون موسیقی در حقیقت از قرن نهم یا سال ۸۰۰ شروع میشه...

چون توی این قرن هست که کلیسا، به عنوان یک مرکز سیاسی فرهنگی و اجتماعی میاد و موسیقی رو وارد مراسم مذهبی خودش می‌کنه و از اون به بعد شروع می‌کنه به استفاده از آهنگ‌سازها و موسیقی‌دان‌ها، برای تولید موسیقی مذهبی.

اولین گونه‌ی موسیقی مذهبی، توی قرن نهم به وجود میاد. یه گونه‌ای هست به اسم پلین‌چنت (paine chant) که هنوز هم استفاده میشه.

حالا این پلین‌چنت یک نوع موسیقی مونوفونیک هست که توی مراسمات مذهبی مسیحی اجرا میشه توسط گروه کر.

اولین نشانه‌های نت نویسی هم توی قرن نهم میلادی به دست ما رسیده؛ یعنی اون آهنگ‌سازهایی که مسئول هماهنگی اون پلین‌ چنت بودن، اجرای اون پلین‌چنت بودن توی مراسمات مذهبی، میومدن این نت‌های نواهای این پلین‌ چنت رو می‌نوشتن توی اسنادی که تو کلیسا بوده و این پلین‌ چنت آروم آروم گسترش پیدا می‌کنه و دیگه تبدیل می‌شه به یک نرم توی مراسماتی مثل مراسم مس توی کلیسای کاتولیک.

من برای اینکه بهتر متوجه بشید که پلین‌چنت چی هست، اینجا یکی از پلین‌چنتای همون دوره‌ی قرون‌وسطا رو براتون خواهم گذاشت که گوش بدید و با این نوع از موسیقی مذهبی هم آشنا بشید.

دقت بکنید که این موسیقی یک موسیقی مونوفونیک هست.

(20:08_21:17)

یک نکته‌ی مهمی که می‌خوام اینجا بهش حتما اشاره بکنم، این هست که نواها و آهنگ‌ها و موسیقی‌هایی که از قرون وسطی به دست ما رسیده، اکثرشون؛ یعنی شاید ۹۹ درصدشون، موسیقی‌های مذهبی هستن.

چرا که آموزش موسیقی و حالت آکادمیک موسیقی، در خدمت کلیسا بوده و آهنگ‌سازهایی که نت نویسی می‌دونستن و یادداشت کردن این نواها رو یاد گرفته بودن، همشون در خدمت کلیسا بودند پس ما خیلی از موسیقی مردمی اون دوران خبر نداریم.

درسته که چندین اثر از موسیقی مردمی اون دوره به دست ما رسیده، ولی همون آثارهم، آثار آهنگ‌سازانی بودند که در خدمت کلیسا بودند و در کنار کار برای کلیسا خودشون یک سری قطعات مردمی می‌ساختن و اون‌ها رو با توجه به دانشی که داشتن نت نویسی کردند و به دست ما رسیده.

پس ما موسیقی عامیانه و موسیقی مردمی که توی اون دوران در بین مردم رواج داشته رو شاید خیلی نشناسیم و دانش ما محدود میشه به اون قطعاتی که توسط آهنگ‌سازان در خدمت کلیسا ثبت شده.

اما اولین نشانه‌های موسیقی پلی‌فونیک در اوایل قرن دهم میلادی ظهور پیدا می‌کنه و در قالب یک نوع موسیقی مذهبی به اسم ارگانوم (organum).

ارگانوم چی بود؟ ارگانوم یک گونه‌ای از موسیقی هست که شامل دو تا صداست. یک صدای زیر و یک صدای بم یا یک صدای تریپل و یک صدای بیس.

توی ارگانوم و موسیقی پلی‌فونیک اون دوران، یعنی قرن دهم، نت‌ها در فاصله‌ی چهارم و پنجم همدیگه حرکت می‌کردن؛ یعنی دو تا لاین ملودی‌ای که داشتیم حالا اون تریپل و بیس، نت‌های این‌ها در فواصل چهارم و پنجم همدیگه بودن.

چرا؟ بخاطر اینکه کلیسا معتقد بود چون خدا یک موجود پرفکت و کامل هست، موسیقی هم که در خدمت خدا و کلیسا هست باید پرفکت و کامل باشه و ما گفتیم فواصل پرفکت برای ما اکتاو، چهارم و پنجم بودن.

من اینجا می‌خوام یک مثال از اولین نوع موسیقی پلی‌فونیک برای شما بذارم از همون دوران. گوش بکنید و دقت بکنید به اون ملودی‌هایی که توسط دو تا گروه کر متفاوت و با فواصل متفاوت نسبت به هم خونده می‌شن.

(23:48_25:08)

به مرور بعد از به وجود اومدن این ارگانوم، انواع دیگه‌ای از موسیقی پلی‌فونیک هم در کلیسا، خصوصا کلیسای نوتردام در فرانسه، به وجود اومد که تاثیر به سزایی داشتند روی شکل‌گیری هارمونی موسیقی. خب، ما اینجا خیلی وقت نداریم بخوایم به این بپردازیم.

اما در قرن سیزدهم میلادی بود که آروم آروم این قوانین نوشتن نت‌ها شکل واحدی به خودش گرفت و دیگه توی... حالا سرزمین‌های مختلف، آهنگ‌سازهای مختلف، در کلیساهای مختلف، دیگه یه قانون شاید شبیه به هم داشتند و همه از اون قانون پیروی می‌کردند.

به همین خاطر نواهایی که مثلا توی کلیسای نوتردام اجرا می‌شد، توی رم هم می‌تونستن آهنگ‌سازها اون نواها رو توی مراسمات خودشون استفاده بکنن.

اما نکته‌ی جالب این بود که کلیسا، قویا، تاکید می‌کرد که یک بخش‌هایی از موسیقی مذهبی باید و باید به صورت مونوفونیک اجرا بشن.

حالا شاید من خیلی منطق این قضیه رو ندونم، ولی واقعیتش این بوده که حتی نامه‌هایی وجود داره از تاکید شخص پاپ به آهنگ‌سازها که باید مثلا پلین‌ چنت رو فقط و فقط مونوفونیک اجرا بکنید.

حق ندارید از هارمونی توی موسیقی پلین‌چنت استفاده بکنید و یک جورایی استفاده از موسیقی پلی‌فونیک و هارمونی رو، توی بخش‌هایی از موسیقی مذهبی حرام اعلام کرده بودن.

اما توی اواخر قرون وسطی، آهنگ‌سازهایی که در خدمت کلیسای انگلستان بودند، اومدن یک سری تحولاتی ایجاد کردند و هارمونی رو بیشتر بسط دادن و حتی از فواصلی استفاده می‌کردند که غیر از اون فواصل پرفکت و درست بود، ولی خب محدود بود به کلیسای انگلستان و خیلی توی قسمت‌های دیگه‌ی اروپا به اون صورت و گستردگی استفاده نمی‌شد.

نکته‌ی مهم بعدی این که ما می‌دونیم توی قرون وسطی در کنار مراسمات مذهبی، علاوه بر صدای گروه‌های کر و صدای خواننده از سازهایی هم استفاده می‌شده، ولی چون نت‌های اون سازها نوشته نشدن، ما دقیقا نمی‌دونیم که چه نواحی رو اجرا می‌کردن و...

دلیل این که نت‌های این سازها نوشته نمی‌شد، این بود که کلیسا معتقد بود که انسان مخلوق خداوند هست و صداش یک حالت تقدسی داره اما سازها مخلوق انسان هستند و از اون تقدس یه جورایی جدا هستند، پس خیلی نباید اونا رو جدی گرفت و صرفا نوشتن نت‌های صدای انسان، باب بود توی اون دوره.

اما ما از کجا می‌دونیم که در کنار گروه‌های کر توی مراسم مذهبی از ساز هم استفاده می‌شده؟ از روی نقاشی‌هایی که از اون دوره باقی مونده و ما شاهد هستیم که توی مراسم مذهبی ساز‌ها هم حضور دارند.

(۲۸:۰۲ تا۲۸:۲۶)

اما با اومدن دوره‌ی رنسانس و کاهش نفوذ کلیسا توی جامعه‌ی اروپا و ظهور تفکرهای مهمی مثل اومانیسم که انسان محورانه بودن، متفکرین و هنرمندها شروع کردن به اعلام نظر خودشون توی مقالات و کتاب‌هایی که می‌نوشتند و این نظرها گاهی با نظرات کلیسا زاویه داشت و حتی مخالف بود.

جالبه اینکه آثاری که از دوره قرون وسطی به ما رسیدن، حالا چه آثار مکتوب باشند، کتاب باشند، چه آثار موسیقی باشند، چه آثار دیگه‌ی هنری مثل نقاشی باشند، خیلی‌هاشون، امضای خالق اون اثر زیرشون نیست و ما نمی‌دونیم که نویسنده‌ها یا خالقین اون آثار کیا بودن؟

چرا که معتقد بودند که این آثار در خدمت خداوند هست و انسان اصلا عددی نیست که بخواد اسم و امضای خودش رو زیر اون آثار بگذاره.

اما با حضور تفکر انسان محورانه توی دوره‌ی رنسانس، ما شاهد این هستیم که آثار همه امضا میشن و هنرمندها و نویسنده‌ها دیگه اسم خودشون رو پای اثر می‌ذارن.

توی این دوران، یکی از مهم‌ترین تحولات تاریخ موسیقی، توسط آهنگ‌سازهای اون دوره به وجود اومد. آهنگ‌سازها اومدن توی مقالات و کتاب‌هایی که می‌نوشتن، فاصله‌ی سوم رو هم در کنار فاصله‌ی چهارم و پنجم و اکتاو به عنوان فاصله‌ی قابل استفاده یا به عبارتی فاصله‌ی گوش‌نواز یا همون کانسوننت معرفی کردن.

اعلام این موضوع که فاصله‌ی سوم هم یه فاصله‌ی گوش نواز هست، باعث شد تا اولین آکوردها، توی تاریخ موسیقی به وجود بیان.

اما آکورد (accord) چیه؟ آکورد یعنی به صدا درآوردن همزمان حداقل سه نت، که توی فواصل معینی از هم قرار گرفتن.

اسم آکورد از پایین‌ترین نت یا بم‌ترین نت اون سه تا نت که با هم به صدا در میان گرفته می‌شه و کیفیت آکوردم بسته به کیفیت اون فواصلی هست که این سه تا نت نسبت به هم دارند.

مثلا آکورد دو ماژور از سه نت دو، می و سل تشکیل شده، که صدای این نت‌ها رو به صورت جداگانه و همزمان با هم که آکورد دو ماژور رو تشکیل می‌دن اینجا با هم می‌شنویم.

(30:53_31:03)

یا آکورد فا ماژور که از سه نت فا، لا و دو تشکیل شده که نت‌های این آکوردها به صورت جداگانه و بعد با هم همون آکورد فا ماژور و هم باهم اینجا می‌شنویم.

(31:18_31:29)

پس حالا ما با به وجود اومدن آکورد، شاهد آثاری هستیم که توی اون‌ها حداقل سه لاین مختلف هست که این سه لاین یا این سه صدا، نت‌های این آکوردها رو به صدا در میارن و با هم حرکت می‌کنند و به عبارتی میشه گفت هارمونی توی دوره‌ی رنسانس به مراتب از دوره‌ی قرون وسطی پیچیده‌تر می‌شه.

نکته‌ای که در مورد دوره‌ی رنسانس می‌خوام اینجا بهش اشاره بکنم، این هست که موسیقی مردمی و عامیانه‌ای که اون دوره تولید می‌شد هم، نت‌نویسی شد و خیلی‌هاش الان به دست ما رسیده و ما می‌تونیم اونا رو گوش بدیم.

اینجا من دوست دارم یکی از همین آثار رو براتون پخش بکنم و شما آشنا بشید با نوع موسیقی‌ای که در بین مردم اون دوره رواج داشته.

(32:21_33:20)

مسلما موسیقی کلیسایی و موسیقی مذهبی هم دچار تحول شد توی اون دوره با به وجود اومدن آکورد و خیلی هارمونی اون هم، تحت تاثیر قرار گرفت و اینجا من یکی از آثار موسیقی کلیسایی اون دوره رو براتون پخش خواهم‌کرد.

(33:38_34:26)

نکته‌ی مهم دیگه‌ای که در مورد دوره‌ی رنسانس باید بهش اشاره بکنم، به وجود اومدن صنعت چاپ هست.

صنعت چاپ، کمک خیلی شایانی به موسیقی کرد توی اون دوره. حالا آثار موسیقی که ساخته می‌شد، حالا چه تو کلیسا چه توسط آهنگ‌سازهای دیگه، چاپ می‌شدند و خیلی راحت در اختیار بقیه آهنگ‌سازا می‌گرفتن.

کتاب‌هایی که در مورد هارمونی موسیقی نوشته می‌شد توسط آهنگسازها چاپ می‌شدند و خیلیا دیگه می‌تونستن بهش دسترسی پیدا بکنن.

خب می‌رسیم به دوره‌ی مهم باروک. دوره‌ی باروک به سال‌های بین ۱۶۰۰ و ۱۷۵۰ گفته میشه. اگه نگیم مهم‌ترین، حداقل یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخ موسیقی هست.

چرا؟ به خاطر اینکه اولا، یک سری از آهنگ‌سازهای بزرگ تاریخ موسیقی مثل هندل و ویوالدی، تو اون دوره ظهور کردند و این عصر، دوره‌ی زندگی بزرگ‌ترین آهنگ‌ساز تاریخ موسیقی، یعنی باخ (bakh) هم هست که شاید بشه گفت تمام آهنگ‌سازها امروز اون رو به عنوان قله‌ی موسیقی می‌شناسند.

در کنار اون، مفهوم خیلی مهمی در هارمونی موسیقی به وجود اومد توی دوره‌ی باروک، به اسم کنترپوان (qunterpuan)، که در موردش حتما صحبت خواهیم کرد.

اتفاق مهم دیگه‌ای که توی دوره باروک میفته، تکامل سازهای موسیقی هست. سازهایی مثل ویولن و ویولن سل و خیلی از سازهای بادی که ما امروز از اون‌ها استفاده می‌کنیم و می‌شنویم، توی دوره‌ی باروک تکامل پیدا کردن و دوره‌ی باروک از نظر موسیقی با کلام هم، یکی از دوره‌های مهم هست.

چرا که اپرا توی دوره‌‌ی باروک اختراع شد و من اینجا عمدا از کلمه‌‌ی اختراع استفاده کردم و قصد دارم توی قسمت‌های بعدی به صورت مفصل در مورد این قضیه صحبت بکنم.

و در کنار این‌ها، ژانرهای مهم موسیقی کلاسیک، مثل سونات (sonat)، کنسرتو (conserto) و سوییت (sweet) هم توی این دوره از تاریخ شکل گرفتند و هنوز که هنوزه ما داریم از اون‌ها استفاده می‌کنیم و به اون‌ها گوش می‌دیم.

اما کنترپوان چیه؟

عموما ما دو نوع هارمونی داریم. یک هارمونی عمودی داریم و یک هارمونی افقی. هارمونی عمودی همون استفاده از آکوردها هست و هارمونی افقی همین کنترپوانی هست که می‌خوایم در موردش صحبت بکنیم.

اما تفاوت این دو نوع هارمونی در چی هست؟ ما توی هارمونی عمودی یا همون استفاده از آکوردها، لاین ملودیمون کاملا مشخصه.

یعنی یه ساز داریم یا حداقل دو تا ساز داریم که دارن ملودی می‌زنند و بقیه‌ی سازها یا دارن آکورد می‌زنند یا اینکه یه جورایی اون آکورد رو دارن بازسازی می‌کنن. یعنی در حقیقت ما یک لاین ملودی داریم و بقیه سازها در کنار اون دارن هارمونی رو اجرا می‌کنند.

به همین دلیل؛ توی موسیقی‌هایی که از هارمونی عمودی استفاده می‌کنند، ما ملودی رو خیلی به راحتی می‌تونیم تشخیص بدیم.

اما کنترپوان یا هارمونی افقی چطوری هست؟

هارمونی افقی یا کنترپوان شامل چندتا لاین هست که همه‌ی این لاین‌ها دارند ملودی می‌زنند. حالا چه دوتا باشند، چه سه تا باشند، چه حالا چند تا باشند...

و اگر هر کدوم از این لاین‌ها رو به صورت جداگانه گوش بدیم یک ملودی مخصوص به خودشون رو دارن که با ملودی اون یکی لاین کاملا متفاوته، ولی این چند تا ملودی با هم ترکیب می‌شند مثل تار و پود یک فرش و اون بافت اصلی اون قطعه رو برای ما به وجود میارند.

از نظر دشواری، کنترپوان به مراتب از هارمونی عمودی دشوارتر هست و نوشتنش واقعا نیازمند سواد بالایی هست توی موسیقی.

کنترپوان توی دوره‌ی باروک توسط آهنگ‌سازهای مهمی مثل باخ، به اوج خودش می‌رسه و همین هارمونی دوره‌ی باروک رو خیلی پیچیده می‌کنه، نسبت به حالا دوره‌های بعد خودش، میشه گفت که باروک از نظر هارمونی خیلی دوره‌ی پیچیده‌ای هست.

من برای آشنایی بیشتر شما با این دو نوع هارمونی که ازش صحبت کردم، برای هارمونی عمودی یکی از آثار شوپن رو انتخاب کردم که روی پیانو اجرا شده.

دقت بکنید به اینکه نوازنده با یک دست ملودی رو می‌زنه و اون یکی دست که دست چپش هست، روی کلیدهای سمت چپ پیانو، آکورد رو اجرا می‌کنه یا هارمونی رو اجرا می‌کنه در کنار ملودی و شما دقیقا می‌تونید حس کنید که یکی از این نواها صدای ملودی هست و اون یکی صرفا داره اون رو همراهی می‌کنه. (39:18_4:00)

برای مثال؛ از هارمونی افقی هم خب یکی از آثار باخ رو مسلما انتخاب کردم. خب این اثر روی ساز هابسیکورد زده شده.

به خاطر اینکه اون زمان هنوز پیانو اختراع نشده بود و دقت بکنید به این که حالا دست چپ و راست نوازنده جدا از هم دارند دو تا ملودی رو می‌زنن و شما اگه یه جوری جدا بکنید این دو تا دست رو از همدیگه و ملودیش رو به صورت جداگانه دقت بکنید، می‌بینید که هر کدوم از این ملودی‌ها برای خودشون دارای شخصیت جدایی هستن، اما در کنار هم وقتی اینا رو گوش می‌دیم کاملا گوش نواز هستند و یک هارمونی در هم تنیده رو تشکیل می‌دن.

(40:45_41:13)

ما بعد از دوره‌ی باروک می‌رسیم به دوره‌ی کلاسیک، یعنی سال‌های بین ۱۷۵۰ تا ۱۸۳۰.

من اینجا تو پرانتز یه نکته‌ای رو اشاره بکنم که دوره‌ی کلاسیک و موسیقی دوره کلاسیک، اصلا یک سبک جدایی هست و اینکه ما به مجموع تمام این موسیقی‌هایی که در یک سبک و سیاق هستند میگیم موسیقی کلاسیک، با مفهوم این دوره‌ی کلاسیک توی موسیقی فرق می‌کنه.

یعنی اون شاید یک اصطلاح مصطلح هست در بین مردم که به اون سبک خاص از موسیقی می‌گن موسیقی کلاسیک، ولی در تاریخ موسیقی به موسیقی‌ای کلاسیک گفته می‌شه که توی این دوره ساخته شده.

دوره‌ی کلاسیک شاهد تحولات خیلی مهمی توی موسیقی بود. اولیش این بود که برای اولین بار کتاب‌های تاریخ موسیقی چاپ شدند.

یعنی کتاب‌هایی بودن که شروع کردند به معرفی آهنگ‌سازهای قبل از اون دوران و آثار اون‌ها رو معرفی کردند و مردم هم اونا رو می‌خریدن و می‌خوندن و آشنا می‌شدند و یه جورایی تاریخ موسیقی قبل از دوره‌ی کلاسیک اونجا مدون شد.

اتفاق دیگه‌ای که افتاد؛ پیانو که توی حوالی سال ۱۷۰۰ اختراع شده بود، به مدد تکنولوژی جدیدی که توی اون دوره به وجود اومده بود، تونست به صورت انبوه تولید بشه و قیمتش بیاد پایین و به این ترتیب خیلی از نوازنده‌هایی که حالا شاید تا اون موقع توانایی خریدشو نداشتند، بتونن پیانو بخرن و ازش استفاده بکنن و حتی مردم عادی هم بتونن این ساز رو تو خونشون داشته‌باشن.

نکته‌ی بعدی این بود که مردم و جامعه و عموم جامعه علاقه خیلی زیادی به موسیقی از خودشون نشون می‌دادند و به این ترتیب کنسرت‌های خیلی زیادی برگزار می‌شد و سالن‌های خیلی زیادی تولید شد، اونجا ساخته شد برای اجرای کنسرت و قطعات موسیقی و در کنار این علاقه‌ی مردم به شنیدن موسیقی، علاقه‌ی اون‌ها به یادگیری هم خیلی افزایش پیدا کرد و حالا کتاب‌هایی چاپ می‌شد که توش موسیقی آموزش می‌دادند.

حتی روزنامه‌هایی چاپ می‌شد که زندگینامه‌ی آهنگ‌سازها رو می‌گفتن. آثارشو معرفی می‌کردند و آموزش میدن. مقالاتی بودن که موسیقی را آموزش می‌دادند توی این روزنامه‌ها و مردم کم‌کم آشنا شدند با قوانین موسیقی که تا قبل از اون، شاید در اختیار یه قشر الیتی بود و حتی قبل‌تر از اون هم در اختیار کلیسا بود.

پس ما قوانین موسیقی رو توی دوره‌ی کلاسیک آروم‌آروم توی کتاب‌ها می‌بینیم و مردم عادی هم می‌تونن از اون استفاده بکنن.

نکته‌ی جالب دیگه در مورد دوره‌ی کلاسیک این هست که آهنگ‌سازها تبدیل شدن به سلبریتی. خیلی از آهنگسازها بین مردم مشهور بودن و مردم دقیقا مثل امروز، زندگی اینا رو خیلی پیگیر بودن و زندگی خصوصیشون رو می‌ذاشتن زیر ذره‌بین. اصلا طرفداراشون بودن. تو خیابون اگه می‌دیدن دورشون جمع می‌شدن.

پس این مفهوم سلبریتی موسیقی از دوره‌ی کلاسیک شروع شد و آهنگ‌سازهای خیلی زیادی تو اون دوره بودن که وضع مالیشون خیلی خوب شد و تبدیل شدن به آدمای مشهور جامعه.

نکته‌ی مهم دیگه‌ای که نه تنها توی موسیقی دور‌هی کلاسیک هست، بلکه توی آثار دیگه‌ی هنری دوره‌ی کلاسیک هم دیده میشه، تاکید بر الهام گرفتن از طبیعته؛ یعنی ما چه توی نقاشی‌ها، چه توی حالا شعر حتی، چه توی موسیقی، ما تو دوره‌ی کلاسیک تاثیر عمیقی رو می‌بینیم توی هنرمندا از طبیعت و اصلا اثر هنری خوب، اثری تعریف می‌شده که یه جورایی از طبیعت الهام گرفته شده باشه.

از نظر موسیقی، توی دوره‌ی کلاسیک یه اتفاق مهمی میفته و اونم این است که دیگه از کنترپوان آن‌چنان خبری نیست.

شاید تو یه جاهایی از یک قطعه ما شاهد کنترپوان باشیم، ولی به اون صورت که باخ مثلا از کنترپوان استفاده می‌کرد دیگه تو دوره‌ی کلاسیک ما شاهدش نیستیم و اصلا خیلی از منتقدین موسیقی که مقاله می‌نوشتند، اون موقع کتاب می‌نوشتند، هارمونی دوره‌ی باروک رو خیلی حالا به زبان عامیانه خزوخیل و خیلی زرق و برق‌دار می‌دونستن و اصلا ما شاهد مقاله‌هایی هستیم که زبونم لال باخ رو توش مسخره می‌کردن که این چه هارمونی هست که این آهنگ‌ساز داره تو آثارش استفاده می‌کنه؟

به این ترتیب، ما توی دوره‌ی کلاسیک شاهد قطعات موسیقی هستیم که بیشتر از هارمونی عمودی استفاده می‌کنند؛ یعنی یک سازی ملودی رو می‌زنه یا یه گروه ساز ملودی رو می‌زنه و بقیه‌ی سازها بخش هارمونی در کنار اون ملودی اجرا می‌کنند.

تغییر مهم دیگه‌ای که توی هارمونی تو دوره‌ی کلاسیک اتفاق افتاد، یه مقداری تغییرات هارمونی یا تغییرات آکوردها آهسته‌تر شد؛ یعنی ما قبل از اون تو دوره‌ی باروک مثلا آثار باخ که گوش می‌دیم ممکنه توی یک میزان یا توی فاصله‌ی کوتاه چهار تا پنج تا آکورد تغییر بکنن.

منتهی توی دوره‌ی کلاسیک اینجوری نبود. دیگه آکوردها میزان به میزان آروم آروم تغییر می‌کردند و این اصلا یکی از شاخصه‌های موسیقی دوره‌ی کلاسیک هست.

در کل میشه گفت بر خلاف تصوری که ما داریم این که با گذر تاریخ، شئونات پیچیده‌تر می‌شن، ولی برعکس بود اینجا. توی دوره‌ی کلاسیک ما شاهد هارمونی ساده‌تری بودیم نسبت به دوره‌ی باروک.

خب از مهم‌ترین آهنگ‌سازهای دوره‌ی کلاسیک، می‌شه به بتهوون اشاره کرد و به موتزارت که واقعا دیگه کسی فکر نکنه باشه که اسم این دو نفر رو نشنیده باشه.

جالب اینه بدونید که موتزارت، متاسفانه جز اون آهنگ‌سازهای سلبریتی نبود و تمام عمرش شاید بشه گفت در فقر زندگی کرد و برای اینکه بتونه نونی در بیاره و شکم خودش و خانواده‌ش و سیر بکنه، مجبور بود که یا موسیقی آموزش بده یا اینکه یه قطعاتی رو چاپ بکنه و از اون طریق درآمدی داشته باشه.

پس موتزارت درسته که یکی از بزرگ‌ترین آهنگ‌سازان تاریخ موسیقیه، ولی خب زندگی مالی چندان آسونی نداشته و می‌دونید که تو جوونی هم فوت‌شده.

بتهوون هم همینطور بود. منتهی بتهوون تو دوره‌ای که میره به اتریش و اونجا شروع می‌کنه به کار آهنگ‌سازی، یه مقداری مشهورتر میشه و حالا از نظر مالی و رفاهی زندگیش خیلی از موتزارت بهتر بوده.

حالا من برای اینکه با سبک و سیاق موسیقی دوره‌ی کلاسیک آشنا بشید، اینجا من سمفونی شماره‌ی ۲۵ موتزارت رو انتخاب کردم یه بخشیش رو.

گوش بدید ببنید که دقیقا اون تغییر آکوردها، تغییر هارمونی‌ها چه به آرامی صورت می‌گیره و کاملا بخش هارمونی از بخش ملودی جدا هست و تمام خصوصیات موسیقی دوره‌ی کلاسیک کامل تو این اثر قابل شنیدن هست.

(48:40_49:23)

بعد از دوره‌ی کلاسیک می‌رسیم به قرن نوزدهم، که با عنوان دوره‌ی رمانتیک هم شناخته میشه که این اسم رمانتیک از ادبیات، وام گرفته شده برای قرن نوزدهم که همونطور که می‌دونید آثار ادبی توی قرن نوزدهم، خیلی توشون رمانتیسم، باب بود و باعث شد که وارد آثار هنری دیگه هم بشه این قضیه.

توی قرن نوزدهم ما شاهد ظهور آهنگ‌سازهای خیلی بزرگی هستیم؛ مثل برانز، مثل شوپن، مثل چایکوفسکی، مثل واگنر و استراس.

توی قرن 19 یک سری اتفاقات اجتماعی خیلی مهمی افتاد. یکی از اونا افزایش جمعیت بود که باعثش انقلاب صنعتی بود که باعث شده بود که حالا هم علم پزشکی پیشرفت بکنه و مرگ و میر کمتر بشه و هم این که تقاضای نیروی کار بالا رفته بود و خب به تبعش جمعیت هم افزایش پیدا می‌کرد.

توی این دوره نشریات و کتاب‌های آموزشی موسیقی خیلی نوشته می‌شدند توسط آهنگسازان بزرگ و مردم اونا رو خیلی خریداری می‌کردند و باب شده بود در بین مردم.

تغییر اجتماعی دیگه‌ای که تو قرن نوزدهم اتفاق افتاد، این بود که چهره و ترکیب قشر ثروتمند تو جامعه عوض شد.

قبلا ثروتمندان معمولا مالکان بودن و خانوادۀ اشراف، ولی توی قرن نوزدهم به خاطر انقلاب صنعتی یک سری آدم‌هایی که حالا قبلش خیلی آدمای ثروتمندی نبودند، به خاطر کارخانه داری، به خاطر ورود به کارهای عمرانی و صنعتی، ثروتمند شدند و یه جورایی ما شاهد ظهور ثروتمندهای جدیدی هستیم که حالا اون ارزش‌هایی که توی قشر ثروتمند قبلی بود، توی این‌ها دیگه وجود نداشت...

و به همین ترتیب ما شاهد کمرنگ شدن کنسرت‌های خانگی شدیم. قبل از اون اشراف توی قصرشون حالا یا توی خونشون یه محلی رو اصلا داشتن برای برگزاری کنسرت‌های کوچک خانگی و از آهنگ‌سازان بزرگ دعوت می‌کردند اونجا بیان و آثارشون رو اجرا بکنند.

دیگه توی قرن نوزدهم این خیلی کمرنگ شده بود و این کنسرت‌های مجلسی و خانگی تبدیل شدن به کنسرت‌های عمومی و دیگه مردم می‌رفتن تو سالن‌های کنسرت و موسیقی گوش می‌دادند.

نکته‌ی بعدی، اینکه مرکز تولید آثار موسیقی از اون خونه‌ی اشرافی که بهش اشاره کردیم اومد بیرون و دیگه حالا خونه‌ی طبقه‌ی متوسط بود که تبدیل شده بود به مرکز تولید آثار جدید موسیقی.

توی این دوره بخش اعظم درآمد هنرمندها و آهنگ سازها از چاپ آثارشون بود و همچنین آموزش موسیقی و چون کنسرت‌های مجلسی دیگه تعطیل شده بودند، چندان آهنگ‌سازها این فرصت پیدا نمی‌کردند که کنسرت بذارن و یک منبع درآمدی باشه براشون.

یک اتفاق خیلی مهمی که تو این دوره افتاد، کمتر شدن شکاف بین موسیقی مردمی و موسیقی آکادمیک بود؛ یعنی تا قبل از اون حالا ما یک موسیقی داشتیم که مردم عادی بهش گوش می‌دادند و یه موسیقی داشتیم که قشر الیت بهش گوش می‌دادند، ولی توی قرن نوزدهم این شکاف پر شد و حالا مردم عادی هم موسیقی قشر الیت رو گوش می‌دادند و خیلی دیگه شکافی بین این دو سبک از موسیقی حس نمی‌شد.

تا قبل از قرن نوزدهم موسیقی اینسترومنتال (instrumental) یا موسیقی که فقط ساز درش بود، از نظر رتبه‌ی هنری پایین‌تر از موسیقی با کلام بود؛ یعنی اپراها و موسیقی‌های مذهبی که کلام داشتند، ردشون در نظر آهنگسازها و در نظر مردم بالاتر از موسیقی بود که صرفا ساز بود، ولی توی قرن نوزدهم این اتفاق برعکس شد.

حالا موسیقی بی‌کلام خیلی ارج و قربش بالا رفته بود و بالاتر قرار گرفته بود از موسیقی باکلام و در کنار اون شان آهنگ‌ساز به عنوان یک هنرمند والا در جامعه مورد قبول واقع شده بود و حالا آهنگ‌سازها در بین مردم تبدیل شده بودند به محترم‌ترین قشر هنرمندها.

اما توی هارمونی چه اتفاقی افتاده بود؟

یکی اینکه هارمونی به مراتب پیچیده‌تر شد و به آکوردها و فاصله‌های بیشتری اضافه شد، نت‌های بیشتری اضافه شد و یه جورایی شاید دیسونانت یا غیر گوش‌نوازی موسیقی، توی قرن نوزدهم بیشتر شد و مورد قبول مردم هم بود و آهنگ‌سازها اون رو به عنوان یک اصل قبول کرده بودند.

نکته‌ی بعدی اینکه سرعت آهنگ‌ها توی قرن نوزدهن متغیر بود. یک اثر موسیقی ممکن بود که یک جاهایی آروم‌تر نواخته بشه در طول خودش. یه جاهایی تندتر نواخته بشه و همین نت نویسی اونا رو خیلی سخت کرده بود؛ یعنی تو قالب زمانیه مورد قبول تا اون موقع قرار نمی‌گرفت یه‌جورایی.

قبل از دوره‌ی رمانتیک، آهنگ‌سازها می‌نشستند یه گوشه‌ای و قطعشون رو می‌نوشتند و به صورت ریاضی اون رو اصلا در روی کاغذ می‌آوردند و تنظیم می‌کردند، اما توی دوره‌ی رمانتیک ما شاهد این هستیم که حس توی اون لحظۀ آهنگ‌سازی بر حالا تنظیم مکانیکی اون قطعه غالب میشه و دیگه آهنگسازها بیشتر به حسشون رجوع می‌کنند، تا اینکه بشینن مثلا یه گوشه‌ای قبل از اجرا، این رو مثلا تنظیم بکنند.

و نکته‌ی مهم دیگه این که توی این دوره ما شاهد استفاده از فواصل کروماتیک هستیم.

یعنی چی؟ یعنی از اون نیم‌پرده‌هایی که اول پادکست در موردش صحبت کردم، پشت سر هم خیلی استفاده می‌کردند و این باعث می‌شد یه انعطاف خاصی توی آثار قرن نوزده باشه و از نظر حسی خیلی متفاوت هست با آثار قبل از خودش.

تمام این‌ها در کنار هم یه جورهایی داره مسیر ما رو به سمت قرن بیستم باز می‌کنه.

قرنی که در اون بداهه‌نوازی توی موسیقی حرف اول رو می‌زنه؛ یعنی اون حس در لحظه و اون بداهه‌نوازی حرف اول رو می‌زنه... این یه جورایی می‌شه گفت پایه‌ی به وجود اومدن اون اصل هست توی موسیقی مدرن.

یه نکته‌ای که من بهش اشاره کردم، اضافه شدن بیشتر نت‌ها به آکوردها بود که باعث می‌شد یه مقداری از گوش‌نوازی اون آکوردها کمتر بشه و دیسونانت تر بشن در حقیقت.

اینجا من لازم می‌دونم یه نکته‌ای رو در مورد این قضیه بگم و اون این هست که گوش موسیقیایی انسان در طول تاریخ، دچار تکامل شده و خیلی از فواصلی که شاید مثلا توی دوره‌ی قرون وسطی جزو فواصل دیسونانت بوده و اصلا گوش انسان اون رو قبول نمی‌کرده و خیلی براش آزاردهنده بوده، به مرور توی دوره‌های بعدی، تبدیل شدن به فواصل گوش‌نواز و قابل قبول برای گوش انسان.

توی دوره‌ی رمانتیک این خیلی خودش رو نشون میده و اون فواصلی که شاید ما قبلا دیسونانت می‌دونستیم اونارو، برای گوش مردم و برای گوش آهنگ‌سازها دیگه تبدیل شده بود به یک فاصله‌ی قابل‌قبول و دیگه راحت همه می‌تونستن اون رو گوش بدن.

مثلا شاید اگه امکان‌پذیر بود که ما یکی از قطعات دوره‌ی رمانتیک رو برداریم بریم برای آهنگسازی که تو دوره‌ی قرون وسطی یا رنسانس پخش بکنیم، اگه می‌شنید اون رو می‌گفت که این اصلا هارمونیش ایراد داره و دیسونانت هست، ولی خب می‌دونید که گوش انسان تکامل پیدا کرده و این فواصل خیلی راحت‌تر می‌تونه تبدیل بکنه به فواصل گوش‌نواز.

خب شاید بشه گفت یکی از مهم‌ترین آهنگ‌سازهای دوره‌ی رمانتیک شوپن هست که زبان‌زد همه هست توی حس و حالی که می‌تونه توی قطعاتش به آدم منتقل بکنه.

من اینجا یکی از قطعات این آهنگ‌ساز بزرگ لهستانی رو انتخاب کردم که شما گوش بدید و لذت ببرید از اون حس و حالی که به خوبی توی قطعات شوپن جاری هست و مخصوص دوره‌ی رمانتیک هست.

(58:05_57:37)

خب اینجا می‌رسیم به قرن بیستم.

من توی قسمت‌های سه، چهار و پنج به طور مفصل در مورد موسیقی مدرن در قرن بیستم صحبت کردم.

پیشنهاد می‌کنم اگه نشنیدید حتما اون قسمت‌ها رو هم بشنوید تا بیشتر آشنا بشید با موسیقی قرن بیستم...

منتهی همونطوری که تو قسمت سوم اشاره کردم بهش، ورود بلوز به جامعه‌ی آمریکا و بعد ایجاد جز و مهم‌تر از اون حضور رادیو در خونه‌ها و صفحه‌های موسیقی، اینا باعث شد که موسیقی ارکستر و موسیقی کلاسیک، یه‌ جورایی به حاشیه رانده بشه و موسیقی مردمی بیاد، وارد جامعه بشه و دیگه حالا اکثر جامعه برن به سمت موسیقی ریتمیک‌تری که شاید با ورود بلوز به وجود اومده بود تو جامعه.

می‌شه گفت بلوز و جز، هارمونی موسیقی اروپایی رو زیر و رو کردن و اصلا یک سبک و سیاق و یک تعریف جدیدی از هارمونی رو وارد موسیقی کردن.

یکی از کارهایی که مثلا توی موسیقی بلوز اتفاق افتاد و بعد از اون در موسیقی جز، اضافه شدن بیشتر نت‌ها به آکورد بود؛ نت‌هایی که شاید قبل از اون خیلی دیسونانت و غیر گوش نواز شناخته می‌شدن، به آکوردها وارد شدند و خیلی آکوردها را پیچیده‌تر کردن و یه جورایی تنشی که توی گوش ما به وجود میاد رو خیلی بالاتر بردن و این شاخصه‌ی موسیقی مدرن هست؛ یعنی این دیسونانت بیشتر.

مثلا فرض بکنید آکوردی که من توی بخش رنسانس معرفی کردم. دو ماژور در نظر بگیریم که صداش اینجوریه.

(01:00:20_01:00:30)

حالا اگه ما مثلا توی جز بیایم دو نت دیگه به این آکورد اضافه بکنیم، این تنش رو بیشتر می‌کنیم. دیسونانت رو بیشتر می‌کنیم، ولی اون پیچیدگی یک لذت خاصی داره تو این آکورد.

بشنوید این آکورد آکوردی که اسمش هست سی ناین یا دو دومینانت نه.

(01:00:48_01:00:59)

خاطرتون باشه که دیسونانت در موسیقی یا غیر گوش‌نوازی یه‌جورایی، در سبک جز به اوج خودش می‌رسه و درسته ما تو سبک‌های دیگه‌ای مثل راک و متال و بلوز و پاپ و سبک‌های دیگه شاهد دیسونانت هستیم، ولی توی جز این دیسونانس در اوج خودش قرار داره.

گفتیم که بلوز و جز هارمونی رو زیر و رو کردن.

می‌شه گفت توی سبک‌های جدید قرن بیستم، قوانین هارمونی که تا قبل از قرن بیستم وجود داشتن دیگه توی این سبک‌ها از موسیقی حاکم نبودن. ما به این قوانین که تا قبل از قرن بیستم خیلی بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفت می‌گیم قوانین دایاتونیک یا هفت نتی.

دیاتونیک یعنی نوعی از موسیقی که اولا هفتا نت اصلی داره و به تبع اون هفتا آکورد هم داره؛ یعنی روی هر کدام از این نت‌های این گام، یه آکورد تشکیل میشه که جمعا میشه هفتا آکورد... و تمام این آکوردها و تمام ملودی‌ها تمام نت‌ها بر حول یک نت می‌چرخند که به اون نت میگیم تونال.

اما موسیقی قرن بیستم هارمونی بیشتر به سمت هارمونی کروماتیک حرکت می‌کنه؛ یعنی دیگه لزوما ما توی یه گام خاص نیستیم و دیگه اون هفتا آکورد ما رو محدود نمی‌کنند و از این گام به اون گام حرکت می‌کنیم، از این آکوردها آکورد حرکت می‌کنیم و ممکنه از آکوردهایی استفاده بکنیم که توی اون گام اصلا تعریف نشده باشند.

نکته‌ای که در مورد موسیقی کروماتیک خیلی از آهنگ‌سازها بهش اشاره کردن؛ این هست که هر چی که تو این سبک‌های موسیقی که از هارمونی کروماتیک استفاده می‌کنند به گوش ما خوش بیاد و ازش لذت ببریم، حالا مهم نیست تو قوانین دایاتونیک قرار می‌گیرن یا نمی‌گیرن. هر چی که به گوش ما خوش میاد اونو می‌تونیم استفاده بکنیم.

البته شکستن قوانین قبلی، خودش آروم آروم باعث به وجود اومدن قوانین جدید شد. یعنی نحوه‌ی شکستن قانون‌های قبلی هم خودش یه‌جوری قانون‌مدار شد که به این هارمونی جدید که حاصل این قوانین جدیده میگن هارمونی موسیقی مدرن.

ما توی موسیقی‌های قبل از قرن بیستم، ملودی، قدرت بیشتری داشت؛ یعنی ما یک ملودی داشتیم که بر اساس اون ملودی میومدیم هارمونی رو به وجود میاوردیم.

حالا براش آکورد می‌نوشتیم یا اون به وسیلۀ کنترپوان هارمونایز می‌کردیم. منتهی توی قرن بیستم این برعکسه. یعنی مثلا توی سبکی مثل سبک جز، اول ما یک سری آکورد داریم. اول هارمونی داریم که روی اون هارمونی، یک سری ملودی به وجود میاد که این ملودی‌ها به صورت بداهه نوازی هست اکثرش. پس این خیلی تفاوت مهمیه بین هارمونی قبل از قرن بیستم و هارمونی بعد از قرن بیستم.

من اینجا یکی از آثار جز رو به عنوان نمونه‌ی این قضیه براتون پخش خواهم‌کرد. گوش بدید به بخش هارمونی، در کنار بخش ملودی، ببینید اولا تغییرات این هارمونیه چقدر پیچیده و پرتنشه و اینکه ملودی که روش زده میشه کاملا بداهه نوازیه؛ یعنی بسته به اینکه هارمونی چه تغییر می‌کنه، اون ملودی با اون هارمونی تغییر می‌کنه.

گوش بدیم این قطعه رو باهم.

(01:04:22_01:04:57)

اما اینجا می‌رسیم به یه موضوع خیلی بحث‌برانگیز به اسم هارمونی قوی در مقابل هارمونی ضعیف.

اصلا تعریف هارمونی قوی و هارمونی ضعیف شاید خیلی گسترده باشه و به این سادگی که من اینجا می‌خوام توضیح بدم نیست، ولی خب ما اگه بخوایم سادش بکنیم؛ ما توی قرن بیستم هارمونی قوی رو معادل می‌دونیم با هارمونی پیچیده؛ یعنی هر چه تعداد نت‌ها توی یه آکورد بیشتر بشه، دیسونانت بیشتری داشته باشیم، اون هارمونی برای ما پیچیده‌تر هست.

اگه از قوانین دایاتونیک که قبل از قرن بیستم خیلی مورد استفاده قرار می‌گرفت، استفاده نکنیم بریم سمت قوانین جدید کروماتیک، ما هارمونیمون پیچیده‌تر خواهد بود و چون گوش ما پیشرفت کرده، تکامل پیدا کرده و این نت‌های جدید رو، این آکوردهای جدید رو این پیچیدگی رو به راحتی می‌تونه قبول بکنه، ما خیلی لذت می‌بریم از شنیدن هارمونی‌های پیچیده‌تر و از طرفی نوشتن هارمونی‌های پیچیده‌تر، قدرت و توانایی بیشتری می‌خواد و آهنگ‌سازهایی که از هارمونی پیچیده‌تر استفاده می‌کنند معمولا یه جورایی میشه گفت شاید سواد موسیقاییشون بیشتره.

حالا خیلی نمی‌خوایم صفر و یک به این قضیه نگاه بکنیم، ولی در حد کلی.

همه‌ی اینا در کنار هم چالش بزرگتری برای گوش موسیقیایی ما ایجاد می‌کنه و این چالشه یه جورایی لذت خاص خودش رو داره. در کل میشه گفت هارمونی که چالش بیشتری تولید می‌کنه، یه جورایی قوی‌تر هست.

در مقابل اون هارمونی ساده‌تر، یعنی تکرار بیشتر، یعنی چالش کمتر و پیچیدگی کمتر و در نهایت این تکرارها و این سادگی‌ها باعث می‌شن که گوش ما زودتر خسته بشه و شاید بشه گفت توی قرن بیستم هارمونی‌های ساده‌تری که هی تکرار می‌شن، هارمونی‌های ضعیفی تلقی می‌شن.

البته اینجا جا داره من به یک موضوع خیلی مهمی اشاره بکنم توی موسیقی قرن بیستم و اون هم مینیمالیسم هست.

مینیمالیست همونجوری که می‌دونید توی همه‌ی عرصه‌های زندگی وارد شده. خب موسیقی هم از این قضیه مستثنی نیست.

ما یک جنبشی داریم در موسیقی به اسم مینیمالیسم که کلیت تفکرش این هست که ما باید از پیچیدگی هارمونی بیایم بیرون و هارمونی رو ساده‌تر بکنیم با تکرارهای بیشتر و صداهای بیشتر رو که شاید لزومی نداره توی هارمونی ما حضور داشته باشند حذف بکنیم از موسیقی.

باید این هم اشاره بکنم که آهنگ‌سازهای بزرگی هستند که در سبک مینیمالیسم فعالیت می‌کنن. آهنگ‌سازای بزرگی مثل فیلیپ گلس که کارهای خیلی بزرگی هم انجام دادن و این هم یک تفکر هست توی موسیقی و اون موضوعی که من در مورد ارتباط بین سادگی هارمونی و هارمونی ضعیف بهش اشاره کردم، واقعا در زمینه‌ی موسیقی مینیمال صحت نداره.

خب من برای اینکه... تفاوت بین هارمونی ساده و هارمونی پیچیده رو با اون چالشی که برای گوش آدم به وجود میاره رو، شاید بهتر درک بکنید، یک ملودی خیلی ساده رو با پیانو اجرا می‌کنم و برای اون آکوردهای ساده‌ی سه صدایی می‌نویسم؛ یعنی ساده‌ترین حالت هارمونی رو و بعد از اون همون ملودی رو میام با آکوردهای پیچیده‌تر اجرا می‌کنم و شما تفاوت این دو تا رو حس بکنید و ببینید که از کدومش می‌تونید بیشتر لذت ببرید.

این نکته هم من بهش اشاره بکنم که لذت بردن از هارمونی پیچیده‌تر، مستلزم این هست که ما گوشمون رو عادت بدیم به این هارمونی و موسیقی‌های فاخرتر گوش بدیم و یه جورایی اولش یه تمرینی داشته باشیم برای قبول کردن این هارمونی توسط گوشی موسیقیاییمون.

(01:09:00_01:09:50)

خب اگه بخوایم یه جمع‌بندی بکنیم از بحث‌هایی که توی این قسمت با هم داشتیم:

خب ما روند تاریخی هارمونی رو از دوره‌ی باستان تا قرن بیستم با هم مرور کردیم و اشاره کردیم به پیشرفت و تکامل گوش موسیقیایی بشر، که باعث شده که هارمونی در طول تاریخ پیچیده‌تر و پیچیده‌تر بشه.

یه جورایی می‌شه گفت این تکامل گوش موسیقیایی بشر، برای ما یه آپشن به حساب میاد.

درست مثل یه خودرویی که آپشن‌های پیشرفته‌ی خیلی زیادی داره و ما اگه صاحب این خودرو باشیم و صرفا پشت این ماشین بشینیم و برونیم ماشینو و بریم اینور اونور و از آپشن استفاده نکنیم، مثلا از کولر استفاده نکنیم، از جی‌پی‌اس استفاده نکنیم، حالا از آپشنای مختلفی که داره... یه جورایی انگار در حق این ماشین ظلم کردیم دیگه؛ یعنی این آپشن‌ها وقتی در اختیار ما هستند بهتره ازشون استفاده بکنیم.

گوش ما هم دقیقا مثل همین ماشینه که یه آپشن تکامل یافته‌ای داره که واقعا حیفه که ما از این آپشنش استفاده نکنیم و موسیقی‌های پیچیده‌تر رو گوش ندیم و بریم سراغ موسیقی‌هایی که خیلی ساده هستند و از نظر هارمونی حالا شاید حرفی برای گفتن نداشته باشند.

در آخر دوست دارم به این نکته هم اشاره بکنم که... برای ارزش گذاری یک قطعه‌ی موسیقی هارمونی فقط یکی از شاخصه‌ها هست. یعنی صرفا نمیشه یه قطعه‌ی موسیقی رو بر اساس هارمونی ارزش‌گذاری کرد و باید نکات دیگه‌ای که حالا بعضیاش رو توی قسمت‌های قبلی این پادکست بهش اشاره کردیم و بعضیاشو در قسمت‌های آینده بهش اشاره می‌کنیم هم، مدنظر قرار بدیم.

خیلی مچکرم از اینکه تا این‌جا همراه ما بودید و امیدوارم که تونسته باشم با زبانی ساده مفهوم هارمونی رو به خوبی انتقال داده باشم به شما.

من در اینجا بخشی از یکی از آثار مشهور موسیقی پاپ ایران، اثر فرامرز اصلانی به اسم اگه یه روز رو دوباره هارمونایز کردم؛ یعنی آکوردها و یه مقداری پیچیده‌تر کردم.

دوست دارم شما این رو بشنوید و ببینید که پیچیده‌تر کردن آکوردها، چه تاثیری توی موسیقی می‌ذاره.

آیا شما لذت می‌برید از این قضیه؟ یاخیر.

فراموش نکنید به صفحات ما توی شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام، یوتیوب و توییتر هم سر بزنید. اونجا هم مطالبی هست که شاید بتونه کمکتون بکنه برای درک بهتر موسیقی. امیدوارم شب و روز خوبی رو در انتظار داشته باشید. تا بعد...

(01:12:34_01:13:42)



بقیه قسمت‌های پادکست صندوق را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/پادکست-صندوق%3A-چطور-از-موسیقی-لذت-ببریم؟-(قسمت-7%3A-هارمونی)-id4849739-id480057294?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%82%3A%20%DA%86%D8%B7%D9%88%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C%20%D9%84%D8%B0%D8%AA%20%D8%A8%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D9%85%D8%9F%20(%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%207%3A%20%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C)-CastBox_FM
https://theboxband.ir/harmony/