هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

۱- از وقتی رفته، باران می‌بارد و او در سرم بی وقفه می‌خواند:

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

۲- صفحه ۱۲۴ کتاب ادبیات جلوم باز بود. از ادبیات معاصر بیزار بودم، خصوصا ادبیات منظوم و به طور خاص شعر نو! معلم اسم یکی از بچه‌ها را خواند که از روی درس بخواند و او با صدای لرزان شروع کرد به خواندن: «داروگ، خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه ...» ، معلم غلط‌ها را میگفت و کلمات را معنی می‌کرد که بنویسیم، من اما گوشه کتابم نقاشی میکردم و از خودم می‌پرسیدم که نیما چطور این اراجیف بی ربط و بی معنا را سر هم کرده!

۳- از کامپیوتر نوبتی استفاده می‌کردیم، نوبت من بود، حوصله ام سر رفته بود و بین آهنگ‌هایی که علی جمع کرده بود دنبال یک چیز دندان گیر بودم، علی استاد جمع کردن بود، همه چیز جمع می‌کرد، یکی از فایل‌ها را پلی کردم، اوه اوه آهنگ سُنتی بود! با موسیقی ایرانی بیگانه بودم خصوصا موسیقی کلاسیک ایران که بنظرم شبیه روضه بود، تازه اگر خواننده لطف می‌کرد و میخواند! داشتم دنبال آهنگ دیگری میگشتم که شروع کرد به خواندن: «خشک آمد کشتگاه من در کنار کشت همسایه»! دستم روی کیبورد خشک شد و نفس توی سینه‌ام حبس، صدای شجریان به شعر وزن و معنا داد و چقدر فوق العاده بود. چشمانم را بستم و بارها نیوشیدمش، روی ابرها بودم، پرواز می‌کردم ...

۴- آهنگ‌ها را با نوار کاست و واک‌من و ضبط صوت گوش می‌کردیم، سی دی تازه داشت مد می‌شد. طرفدار خواننده‌ها بودن بین بچه‌ها خیلی باکلاس بود، معین و شادمهر و اصفهانی کلی طرفدار داشتند اما شجریانی بودن زیاد باکلاس نبود، اصلا جز مهدی کسی شجریان گوش نمی‌کرد، تازه شجریانی شدن سخت هم بود! ادعای شجریانی بودن جسارت می‌خواست، حداقل ۴۰-۵۰ تا نوار کاست داشت، که گوش دادن به خیلی از آهنگ‌هاش واقعا سخت بود خصوصا آوازها!

۵- هفته‌ای یکی دوتا کاست میخریدم، آلبوم‌ها را یا مهدی پیشنهاد می‌داد یا از روی عکس جلد کاست انتخابشان می‌کردم! شجریان خیلی زود با شعر آشتی‌ام داد و با معجزه موسیقی ایران آشنا کرد. شجریان بود که مشکاتیان و لطفی و علیزاده و کامکارها و … را به من معرفی کرد، شجریان بود که اشعار حافظ و سعدی و مولانا را برای من ترجمه می‌کرد و شجریان بود که به شعر نیما و اخوان و سایه و مشیری و … معنا و وزن میداد. دیگر همه دوستانم شجریانی شده بودند، صحبت از موسیقی تفریح ما شد و تفسیر و فهم شعرها لذت بی پایان ما، با تصنیف‌ها عشق می‌کردیم و با آوازها زندگی!


۶- «نوا»ی شجریان موسیقی چهارفصل ما شد، با «بوی باران»، شیشه غم را به سنگ کوفته و به پیشواز بهار رفتیم. پاییزها با «سرو چمان»، سکوت سرد زمان را شکستیم. «زمستان است» را نیوشیدیم و از سرمای سخت سوزان زمستان چون موج لرزیدیم.

با «دستان» راه مدرسه را رکاب زدیم و در مدرسه «بی تو به سر نمی‌شود» را معنا می‌کردیم. با «جان عشاق» و «عشق داند»، «سر عشق» آموختیم. با ربنا روزه باز کردیم، هم نوا با بم گریستیم. یاد روز وصل دوستداران را با «بیداد» تازه کردیم، در کوهستان «های های» از معمای هستی خواندیم، سکوت شبهای کویر را با «شب، سکوت، کویر» شکستیم و هربار که از خفقان به تنگ آمدیم، با «فریاد» هوار سر دادیم.

۷- خسرو آواز ایران رفت، اما طنین آواز او جاودانه است و این نغمه محبت بعد از من و تو ماند، تا در زمانه باقیست، آواز باد و باران

نوید - مهرماه ۹۹