چرا "هم‌بنیان‌گذار" نمی‌چسبد!

چندین سال از ساخت و معرفی عبارت "هم‌بنیانگذار" در فضای استارتاپی ایران می‌گذرد. اما هنوز هم هر بار بعد از شنیدن "هم‌بنیان‌گذار" چیزی در قسمت کلامی مغزم گیرپاژ می‌کند. برای همین شروع به خواندن و نوشتن درباره آن کردم تا برایم روشن شود که این گیرپاژ ذهنی از کجا می‌آید.

ben hershey - Unsplash
ben hershey - Unsplash

همه ما ناخودآگاه و از کودکی با ساختار زبانمان آشنا می‌شویم و وقتی کلمه‌ای یا جمله‌ای می‌شنویم که از ساختار زبان پیروی نمی‌کند، بدون اینکه زبان‌شناسی خوانده باشیم می‌فهمیم یک جای کار می‌لنگد و حتی خنده‌مان می‌گیرد. اما اگر عبارتی به اشتباه وارد زبان شده و در گفتار و نوشتار بارها تکرار شود، به سمت عادی شدن پیش می‌رود بدون اینکه جای خود را در ساختار زبان باز کرده باشد. همین مسئله باعث شده تا زبان‌دان‌ها از دست مترجمان کم‌سواد آه‌شان به هوا باشد.

وقتی واژه سازی در یک زبان با وسواس کافی انجام نشود، زبان پر می‌شود از کلمه‌ها و عبارت‌هایی که از هیچ ساختاری پیروی نمی‌کنند و سر و تهشان به هم نمی‌خورد. تعداد زیادی هم کلمه اضافه می‌آید. مثلا اواخر دهه هفتاد مد شده بود هرکسی می‌خواست از گفتگو صحبت کند و همزمان باکلاس و روشنفکر هم به نظر بیاید می‌گفت "گفتمان کنیم"! سوالی که پیش می‌آمد این بود که پس فرقش با گفتگو چیست! بماند که داریوش آشوری "گفتمان" را با وسواس زیادی برابر discourse ساخته بود و ما اهل زبان فارسی بد به کارش بردیم. یا مثلا این روزها می‌شنویم که گاهی از سردرد شدن کاری یا چیزی صحبت می‌شود. مثلا فلان کار برای من سردرد شده. که احتمالا از بس در مقاله‌های انگلیسی می‌خوانیم headache فراموش کرده‌ایم ما هزار سال است به چیزی که زحمت اضافه می‌کند می‌گوییم "دردسر":

به حال من ای تاجور درنگر
میفزای بر خویشتن دردسر

از شاهنامه

همه این‌ها را گفتم که بگویم چسباندن دو کلمه به هم نمی‌شود واژه جدید. فقط نتیجه‌اش می‌شود شترگاوپلنگ شدن زبان. اما برگردیم سر عبارت نچسب هم‌بنیانگذار. به ظاهرش می‌خورد که ساختاری داشته باشد و خیلی هم بی‌راه نباشد. اگر بشکنیمش احتمالا چنین ساختاری دارد:

هم+بنیانگذار(که نده در بنیانگذارنده حذف شده)

پس احتمالا باید چنین الگویی داشته باشد:

هم + صفت فاعلی (که اینجا مرکب مرخم هم هست)

اگر چنین ساختاری در زبان فارسی تعریف شده باشد باید کلمات مشابهی به گوشمان آشنا باشد. مثلا:

هم‌دوان! هم‌پرسنده! هم‌زیبا! هم‌خواستار! هم‌آموزگار! هم‌میهن‌پرست! هم‌آسیب‌پذیر! هم‌دلربا! هم‌دانشجو! هم‌روانپریش!

همانطور که علامات تعجب نشان می‌دهد هیچ‌کدام به گوش آشنا نیستند. پس "هم" کجا به کار می‌رود؟ کافیست تعدادی از واژه‌هایی که با "هم" ساخته می‌شوند را پشت سر هم ردیف کنیم تا الگوی درست را پیدا کنیم:

همکار،‌ هم‌اتاق، همبند، همراه،‌ هم‌سفره، همسر، همزاد، هم‌آهنگ، همدل، همزمان، هموطن، هم‌پیاله.

همخوانی، همسرایی، همرسانی

همخوان، همسرا

ترکیب‌های خط اول از هم + اسم تشکیل شده‌اند. خط دوم از هم + بن مضارع + ی و خط سوم مثل خط دوم بدون ی. جا دارد اشاره کنم که برای عبارات خط دوم و سوم هم سابقه تاریخی پیدا نکردم و به نظر عبارات تازه‌تری می‌آیند و کمتر از یک قرن است که از آن‌ها استفاده می‌شود.

پس بی‌دلیل نیست که هم‌بنیانگذار اینطور در ذوق می‌زند. گوش ما عادت دارد هم را کنار یک اسم بشنود و نه یک صفت فاعلی. نمی‌توانیم جای هر واژه انگلیسی که با co شروع می‌شود یک هم بگذاریم و ترجمه‌اش کنیم! برای همین است که ما coworker را "همکارگر" ترجمه نمی‌کنیم و می‌گوییم همکار!

مشکل اینجاست که اگر اصرار داشته باشیم از هم استفاده کنیم،‌ باید دنبال "اسمی" بگردیم که بنیانگذاران در آن مشترکند و کس دیگری شریک نیست. مثلا بنیانگذاران در کاری که می‌کنند شریکند. اما نکته اینجاست که افراد زیاد دیگری هم در کار شریکند پس همکار واژه مناسبی نیست.

وقتی در اخبار و مقالات زبان‌های دیگر غرق می‌شویم نباید فراموش کنیم که اسیر ساختار و عبارات زبان‌های دیگر نیستیم. مثلا معادل "Sequoia and KP. co-invested in Google" نمی‌شود "سکویا و Kleiner Perkins در گوگل هم‌سرمایه‌گذاری کردند! در عوض جمله‌ای مثل "سکویا و Kleiner Perkins به طور مشترک در شرکت گوگل سرمایه‌گذاری کردند" به شهود و زبان ما نزدیک‌تر است و واژه‌سازی بی‌دلیل هم نکرده‌ایم. با نگاه به خیلی از جملاتی که از "هم‌بنیانگذار" استفاده کرده‌اند می‌بینیم که جایگزین‌های بهتری هم وجود دارد.

شاید تلاش برای استفاده از "هم" در ساختن ترجمه‌ای برای co-founder اصراری بیش از اندازه باشد. شاید باید سخت نگیریم و به انگلیسی زبانان حسودی نکنیم که برای این مفهوم یک کلمه دارند! می‌توانیم خیلی راحت بگوییم "از بنیانگذاران"! اگر از من بپرسید می‌گویم استفاده از "کوفاندر" کمتر زبان ما را شترگاوپلنگ می‌کند تا استفاده از عبارتی که با یک من عسل هم در زبان ما نمی‌نشیند. هر چه باشد هر زبانی تعداد زیادی از کلمات خود را از زبان‌های دیگر وارد می‌کند و هیچ اهل زبانی هم از وارد کردن کلماتی که در زبان خودشان ندارند شرمش نمی‌آید. شاید هم روزی با ساختار "هم + صفت فاعلی" تعداد زیادی واژه ساخته شد و هم‌بنیانگذار، دیگر انقدر آزاردهنده نبود.